هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۵:۲۰ چهارشنبه ۲۳ آذر ۱۳۸۴

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
راز بقا : این داستان مدیران آنجمن

(تذکر مهم :با صدای گوینده راز بقا بخونین)

در این برنامه از سری مجموعه های شیرین راز بقا میخواهیم طی سفری اعجاب انگیز موجودی خطرناک و خش خشی را به شما معرفی کنید . . . این جانور موذی که مدیر آنجمن نام دارد بسیار نادر میباشد و انواع خاصی دارد . . . یک نمونه از این موجود کاملا مضر در بیابانهای بکر و بارون ندیده آفریقا به سر میبرد، خزنده بزرگ و بد شکل که روی این <یک سایت خفن!> چنبره زده و با منوی مدیریت ور میرود . . . این جانور خطرناک علاقه زیادی به گروه شناسه های بسته شده دارد .. شایان ذکر است در صورت گرسنه بودن به سراغ حذف شناسه هم خواهد رفت .

کیلومتر هاا آنطرف تر در محیطی در بسته که تمام دیوار هاش رو دود پوشانده نوع دیگر این موجود زندگی میکند. . . از کنار ظرفهای تلنبار شده بر روی هم رد میشویم و نگاهیی به پیکره کوچک او که تنها برگی به عنوان لباس! به تن دارد می اندازیم .. این جانور موذی بسیار سریع تر از همنوعان دیگرش است و آنهم به دلیل اینست که رگه هایی از اجنه در او وجوود دارد .

اما در میانه شب داخل جنگل تاریک در زمانی که قرص ماه کامل میشود به نوع آرامتر ولی خطرناک این موجود برخورد میکنیم که در صورت نخوردن معجونش صدای زوزه گرگ مانندی از او بر میخیزد و ممکن است خورده شوید ...
کمی آنطرف تر نوع زیبا تر این مخلوق در موزه لوور پاریس آویخته بر دیوار به شما لبخندی ابلهانه و بی معنا میزند که نشانه خوی درنده این موجود است.. پس به او نزدیک نشوید

ببندگان عزیز تا برنامه ی دیگر از مجموعه راز بقا خدا .... نگه دار

(برنامه بعدی ناظر انجمن سایت منتظر باشید!!)


نمایشنا


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۸:۵۹ دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۴

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
برنامه راز بقا رو با صداي گوينده اون مجسم كنيد!!!

اينك در جنگلهاي تاريك جادوگران به دنبال موجوداتي هستيم كه انها را وب مستر نهادند!!...اين موجودان بسيار خزرناك و وحشي ميباشند...گفته ميشود كه زندگي بسيار آستكباري دارند

براي شروع به بالاي كوهاي جادوگران ميرويم

جايي كه پر از آتشفشان و گدازه هست....اينجا پر از سيم سرورهايي است كه اكثران زير پاهاي فردي نا معلوم له شده و همچنين پر از شلاقهاي يك بار مصرفي كه استفاده شده!!....اندكي كه جلو ميرويم با جنازه ساحره اي به اسم نميد مواجه ميشويم....و جلوتر از ان ،مواد مخدر هاي استعمال شده و سرنگهاي الوده به ويروس استكباري!!!

در كنار يك دهنه اتشفشان فردي را ميبينيم كه منوي مديريت و سي پنل در دست مشغول نوشتن اخبار و طراحي شخصيتهاي سايت ميباشد...لازم به ذكر است كه تمام شخصيتهاي سايت ساخته و پرداخته او هستند
هنگامي كه اين كار را تمام ميكند به سراغ نوشتن پست ميرود..در همان حال اتشفشان كنار او فوران ميكند و مواد مذاب ان روي دارك لرد و چرچيل(( كه زير اب هستند و زيرابي ميروند)) ميپاشد!!!

حال به سمت مركز شهر ميرويم ...خيابانها اين اطراف همگي داراي چاله چوله هستند!!..اندكي بعد در ميابيم كه اينا چاله نيست!!بلكه سوراخه!!!
اين نشونده اينه كه به يك وبمستر ديگر داريم نزديك ميشويم...صداهاي نابهنجار تنفسهاي مصنوعي به گوش ميرسد :bigkiss:
فردي كه موهايش را بيگودي پيچيده با تعدادي ساحره در حال حال!!!ميباشد...او همچنان لبخند ميزند!!..در همان حال به تاييد شخصيتها ميپردازد.....در نبود كينگزلي او مسئوليت نيروهاي نوشابه اي را عهده دار شده است...اما از انها دل خوشي ندارد...با يك دست منوي مديريت رو گرفته و هي بلاك ميسازد و با دست ديگرش هي ماژول دانلود ميكند..در كنار او جاسم و نورممد به او در ساخت و ساز سايت كمك ميكند

از اين وبمستر جدا ميشويم و اينبار به هالي ويزارد ميرويم..يك وبمستر ميبينيم كه دارد مگس ميپراند و هي در حال نوشتن جوابيه به ننيل عضو ارزشي سايت ميباشد...در عين حال در اين فكر است كه چطور جواب دهد تا ضايع نشود!!!!....او به مترسك سايت مشهور است و كار او فقط حذف شناسه و پاك كردن پستهاي افراد است!!آنهم بدون دليل!!...منوي مديريت رو در اورده((از كجاش؟من نميدونم..ولي هر چه هست هر چي شنيديد دروغ بوده!!)) و هي روي ان كليك ميكند..نقاط روشن روي نقشه سايت پيوسته در حال خاموش شدن هستند...اينها كاربراني هستند ك هاو از ريختشان خوشش نميايد....خيلي ها او را خشنترين ميدانند..در حالي كه از قلب رئوف او خبر ندارند..قلبي كه فقط براي هرمايني ميتپد...او اينك چكار ميكند؟خودش هم نميداند..همچنان در حال پرادند مگس و پاك كردن شناسه افراد هست...تا بيگانه اي نباشد او و هالي ويزارد فعاليتي ندارند

برنامه بعدي مديران انجمن سات!منتظر باشيد!!


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۱۲ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
ترين شدن يا ترين نشدن...! مسئله اين نيست...! جور ديگر بايد ديد(ترين=بهترين هاي سايت)

به گزارش خبرگذاري سياه_كه از چندي پيش شروع به فعاليت كرده_ مرحله معرفي نامزدهاي ترين ها در جامعه جادوگري به پايان رسيد و نظر سنجي ها در «مكان»هاي مختلف شهر پخش شد...!

به ظاهر هيچ مشكلي در اين اقدامات پيش نيامده است...ولي مسئله اين نيست...! به آن سوي خبرها بايد مراجعه كرد

اختلافات بسياري در بين نامزدها وهمچنين طرفداران اين نامزد ها پيش آمده...!

به گزارشي كه خبرنگار ما«زاخارياس اسميت» و دوستانش گرفته اند دقت كنيد...!:
___
دوربين روي يك قصر سوخته و منفجر شده زوم كرده...چهار عدد دختر و يك عدد پسر با موهاي بلند و چهره رنگ پريده جلوي دوربين در حال خاله بازي هستند

كتي:زاخي..اون دوربينو ول كن بيا خاله بازي...
زاخي:نميشه..من مسئوليت دارم...قراره در آينده آلبوس دامبلدور بشم...بايد 7 تا فروم رو بگردونم...مدرسه هاگواترز رو فعال كنم...روزي 20 تا رول و 10 تا پست غير رول بزنم و به همه جا فضولي...چيز..رسيدگي كنم...من به خودم افتخار ميكنم...بچه ها...شما هم بيايين مثل من پيشرفت كنين...شايد سال بعد من شدم ملكه انگلستان...!
كتي بل را جو پيشرفت زاخارياس ميگيرد و كله عروسك خود را تبديل به ميكروفون ميكند و جلوي دوربين شروع به حرف زدن ميكند:سلام بينندگان عزيز...چندي پيش شايعه شده بود كه اسمشو نبر براي پيروزي در راي گيري ترين هاي جامعه جادوگري به لوسيوس مالفوي(اون پسر مو بلند كه گوشه تصوير بود با شنيدن اين اسم با خشانت به كتي بل نگاه كرد) دستور داد كه نارسيسا بلك يا همون نارسيسا مالفوي(رگ گردن اون پسر مو بلند زد بيرون) را سر به نيست كند...!چند مدتي است كه خبري از نارسيسا بلك نيست...ما براي پي بردن به واقعيت جريان مشكوك به قصر خانوادگي او آمديم و شاهد منظره متاثر كننده اي بوديم...بله...قصر مالفوي با خاك يكسان شده و علامت شوم بالاي آن در هواي در حال عربده كشيدن است...! اسمشو نبر كه خود را بهترين نويسنده در رول ميدانست و حتي در آخر سالي كه مسابقات سه جادوگر برگذار شد با عله_معروف به آتشفشان_دست به يقه شده بود كه ايا او بهتر مينويسد يا او ،براي رسيدن به اين مقام دست به هر كاري ميزند و هر مانعي را از سر راه برميدارد...!حالا ميخواهيم با پسر نارسيسا بلك مرحوم كمي تا مقداري چت كنيم...!دراكو جان..نظرت در مورد اين حركت اسمشو نبر چيست؟
دراكو مالفوي(همان پسر موبلوند) با گريه به جلوي دوربين ميايد:حتي..حتي..براي ما هم ارزش قائل نيييييست.....اهواهو..(گريه)...من ديگه قهرم...من به نمايندگي ملت قهرم...اهو اهو...كنفرانس بزار (_____)....
ناگهان لوسيوس مالفوي جلوي دوربين ظاهر ميشود و دراكو را بلند ميكند و با تنبيه بدني قصد دار خارج شود
كتي:بخشيد جناب مالفوي..ميشه چند كلامي با شما صحبت كنيم؟
لوسيوس:اخ جييون...معروفيت...قدرت...چرا كه نه؟
كتي:خب..نظر شما در مورد اين حركت اسمشو نبر چيه؟راستي...
رنگ صورت كتي مثل كچ شد...پاهايش لرزيد
كتي:فكر كنم اسمشو نبر به شما دستور داده بود...اين كار شما بود؟
لوسيوس با چهره اي مغرور و داركو به دست:بله...من براي قدرت هر كاري ميكنم...فقط ميتونم بگم كه من در تمام دوران مرگخواريتم هيچ وقت لرد سياه رو اينگونه خشمگين نديدم كه الان به خاطر داشتن رقيب خشمگين شده بود...واي به حال ملت...
دراكو در دستان پدر وول ميخورد:پدر..پدر بگو كه اصلا براي ما ارزش قائل نيست...
لوسيوس:هييسس...لردسياه تا تا دو هفته ديگه بيشتر نيست...صداشو در نيار خودم ميشم لرد...موهاهاها...
دراكو:موهاهاها...چي؟ببينم..قرار بود من بشم لرد...
كشششششششششششششش

كتي بل اين بار در مغازه اي ايستاده...گوشه مغازه هوكي و هرمايني گرنجر با هم سخت وارد گفتگو بودند...!
كتي:خب...بيندگان عزيز..همانطور كه ميبينيد اين دو در بهرتين عضو تازه وارد با هم رقيب هستند...ولي همانطور كه ميبينيد در كمال آرامش كه چه عرض كنم..فوق آرامش با هم گفتگو ميكنند و رقابت صميمانه دارند...(كتي قدم زنان به هوكي و هرمايني گرنجر نزديك ميشه)...سلام...
هرمايكي(ورژن در حال صميمي شدن هرمايني و هوكي): سلختلوم..!
كتي:تورو خدا از هم جدا بشين(و با دستش جدا ميكند)..خب..حالا خوب شد...دوشيزه گرنجر نظر شما در رابطه با اين رقابت صميمانه چيست؟
هرماين:اه..تازه داشتيم وارد جزئيات ميشديم...خروس بي محل...خب...من چون به جنهاي خانگي علاقه وافر از نوع «ويفر مينو» دارم برايم فرقي نداره كي برنده شه..!
كتي:و نظر شما اقاي هوكي؟
هوكي:خب..من هم بخاطر سياست هاي خاص همين عقيده رو در حال داشتن هستم...!(ستاد حمايت از جمله هاي غير مترقبه)
كشششششششششش
كتي بل در خيابان شلوغ هاگزميد در كنار كلبه اي كوچك و محقر كه تابلوي« انجمن مديران سايت وزين و سنگين و كلا وزنه 120 كيلويي جادوگران و ساختمان اصلي انتشارات نشر زهره » به چشمم ميخورد...
ببر پيري در گوشه پياده رو در حال دستفروشي كتاب«هري پاتر و پرنس نيمه اصيل» ترجمه خانوم گنجي
بپر پير:بيا بيا بخر و ببر...اتيش زدن به مالم...اگر ميخواهيد احساس پوچي در چاه شكمتان تجربه كنيد بياييد بخريد...بيا بيا..سه تا صد...اقا بيا بخر..تورو خدا...زن و بچه گرسنن...
يكي از مديراي سايت جادوگران از در خروجي اون كلبه با چهره اي عصبي و قرمز خارج ميشه
مدير:ببر پير...پول ما چي شد؟اين همه تبليغ كرديم تو سايت وزينمون...پول بده...
ببر پير با چشم هاي معصوم به مدير نگاه ميكند و دست در جيبش ميكند و مقداري خاك اره بيرون مياورد...!
ببر پير:به ارواح خاج جدم الان به اندازه يه گربه تازه بلوغ شده هم پول ندارم...!
كاربري جو زده در جلوي انها قرار ميگيرد:سلام من ننيل 15 هستم...دارم بهترين نويسنده در بحث هاي هري پاتري ميشم..براي كسب مقامم ميخوام چند تا فحش بدم...اي بوق...بوقيانوس...بوقليشن...شما مگه بوقين نميفهمين كه كپي رايت چه بوقيه؟...بوق..بوق
مدير دست در (____) ميكند و منوي مديريت را جلو مياورد:اه..اعصاب ندارم...حذف كاربر...
كتي بل رو به دوربين:فكر نكنم احتياجي به توضيح باشه...! اتفاقات ديگر نامزدها را در برنامه هاي بعد به نميدونم چيچي شما ميرسانيم...!...حالا زاخي...بيا دير شد...تو نقش داماد رو بگير....
زاخي دوربين رو پرتاب ميكند:اخ جون...خاله بازي...!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۲۱ ۰:۱۶:۴۰


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴

کریچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ یکشنبه ۸ آذر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۰ پنجشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۲
از خانه ي شماره 12
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1223
آفلاین
جادوستازی
در این برنامه سعی شده است از صحبتهای اساتید و مصرف کنندگانی که به حق بهترین کارشناسان در این ضمینه هستند استفاده شود لیکن بعضی از قسمتهای صحبتهای آنان برای حفظ شئونات اخلاقی با بوق سانسور شده است .

مجری: کتابها , بازی ها , فیلمها و به ویژه سایتهای هری پاتر چیزی هست که امروزه به داخل فرهنگ کشور ما نفوذ کرده و روز به روز دامنه ی نفوذ خودش رو بیشتر میکنه و جوان های زیادی رو به سمت خودش میکشه . ما در این برنامه سعی داریم با استناد به سخن کارشناسان و همچنین تنی چند از مصرف کنندگان معایب و مضرات این پدیده ی نو ظهور در جامعه رو نشان بدیم. پس با ما همراه باشید


اورانوس _ دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: مضرترین مقوله در زمینه ی هری پاتر سایت های هری پاتری هستند چرا که به واسطه ی سهل الوصول بودنشون افراد زیادی وارد این سایتها شده و افراد دیگر رو به واسطه ی دوستی به اونها میکشونن

ستاره پاتر _ مصرف کننده _ : من خودم به واسطه ی یکی از دوستام وارد این سایتها شدم

اورانوس _ دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: افراد پس از آشنا شدن با این سایتها ترغیب میشن که در اونها عضو بشن و این اولین گام برای سقوط به منجلاب الافیه

آلبوس دامبلدور _ مصرف کننده _ : من یک مدت به عنوان مهمان داخل سایت رفت و آمد میکردم اما دیدم با عضویت دسترسی های بیشتری خواهم داشت پس بدون معطلی عضو شدم

مایک لوری _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: عضویت به تنهایی عطش افراد رو خاموش نمیکنه پس فعالیت در فروم به وجود می یاد که این کار لازمش گذاشتن وقت بسیاره

مرلین _ مصرف کننده _ : من در روز 12 ساعت برای سایت وقت میگذاشتم به طوری که زندگی من به دو بخش هری پاتری و غیر هری پاتری تقسیم شده بود

زاخاریاس _ دکترای الاف شناسی از دانشگاه ماساچوست _ رفته رفته فرد به قدری جذب سایت میشه که دل کندن از اون برای فرد مشکل میشه

بلا _ مصرف کننده _: من بارها خواستم برم ولی هر دفعه بعد از چند روز با یک شناسه ی جدید برگشتم


فلور _ مصرف کننده _: من همیشه میگم دلبستگی من به جادوگران بیشتر از اون چیزیه که فکر میکردم

برادر حمید _ دکترای طنز شناسی از دانشگاه لیبرات دموکرات و عضو فرهنگستان ادب فارسی_ :افراد با فعالیت در این سایتها کم کم با ادبیات اونها آشنا میشن و انس میگیرن به طوری که در زندگی روزمره هم از این ادبیات استفاده میکنن

ایلیدان _ مصرف کننده _: من تو خونه قبل از هر حرفی یک هوم میگم


کرام _ مصرف کننده _: عادت کردم به هر کی که باهاش حال نمیکنم میگم ارزشی , یک بار تو یک پارتی این کار رو کردم سر همون دعوای بدی درست شد که دونفر سر همون دعوا مردن

حاجی _ دکترای ناموس شناسی از حوزه علیمه ی قزوین _ :مشکل اساسی اینه که در این سایتها مسائل اخلاقی نیز زیر پا گذاشته میشه

السامور _ مصرف کننده _: تاپیکی به نام شکنجه گاه بود که عشق من بود راستش رو بخوای بارها اونجا پستهای بی ناموسی و بوـــــــــــــــــــــــــــق زدم همین کار باعث شد شناسم رو ببندن

حاجی _ دکترای ناموس شناسی از حوزه علیمه ی قزوین _ : افراد به تدریج با هم آشنا و صمیم میشن و چه بسا دیدارهای فرا مجازی نیز صورت بگیره

ممد بلک _ مصرف کننده _: یک میتینگی بود ما هم رفتیم خیلی حال داد توش پر بــــــــــــــــــــــــــــــــــوق بود که من و رفیقم نیما بلک هی بـــــــــــــــــــــــــــوق میکردیم اما هیچ کس بـــــــــــــــــــــــوق

اورانوس _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: استمرار فعالیت در سایتها علاوه بر آسیب های اجتماعی به روح و روان شخص هم آسیب میرسونه

هری پاتر_ مصرف کننده ی اعظم و سرویس دهنده _ : من همیشه فکر میکنم خدای رول و آتشفشانم


ویلیام ادوارد _ مصرف کننده _: بعضی وقتها میشد تا لاگین میکردم حس چیز بلیدم گل میکرد و میرفتم پیشنهاد همکاری میدادم سر این موضوع بارها حذف شناسه شدم

اورانوس _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: و گاهی افراد از این ور پشت بوم می افتن و احساس یس تمام وجودش رو میگیره

سرژ _ مصرف کننده _: من همیشه معتقدم که رولام مفت نمیارزه و هیچ کس من رو دوست نداره

مایک لوری _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: خیلی وقتها توهمات باعث به خطر افتادن جوون افراد میشه

گودریک _ مصرف کننده _: یک روز تو سایت ول میچرخیدم یک کاربری رو دیدم با 120 تا پست داشت به کارش ادامه می داد که چشمش افتاد به تاپیک شخصیت خودتون رو معرفی کنید به دوستاش گفت من برم خودم رو معرفی کنم بیچاره سر همین شناسش بلاک شد


لوپین _ مصرف کننده _ : تو یک کنفرانس با بچه ها نشسته بویدم که یکی توهم زد امپراطور رو اخراج کرد امپی هم بهش برخورد خودش رو از سایت انداخت بیرون ممل که پر زدن امپراطور رو دید گفت من باهاش خداحافظی نکردم برم ببوسمش سر همین خودش رو پشت بند امپی از سایت انداخت بیرون

مایک لوری _دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: در مواردی مشاهده شده افراد فکر میکنن دارن در مورد اونا بدگویی میکنن و در واقع افراد بد بین و شکاک و زود رنج میشن

ونوس _ مصرف کننده _ : سر یک موضوعی احساس کردم داره بهم توهین میشه خیلی بهم برخورد برای همین قهر کردم رفتم البته بعدا بهم گفتن اصلا منظورمون تو نبودی


مرلین _ مصرف کننده _ : از روز اول یک آفتابه چسبوندن بهمون ولی من کم نیاوردم باهاشون مبارزه کردم گر چه خیلی ناراحت شدم و چند باری میخواستم سر این موضوع از سایت برم

اورانوس _ دکترای روانشناسی از دانشگاه هاگوارتز_: از توهمات شایع دیگه اینه که فرد احساس کمبود میکنه و همش به دنبال مطرح کردن خودشه

ققنوس _ مصرف کننده _: من همیشه گفتم تشنه ی قدرتم و هر کی رو که سر راهم باشه بر میدارم


ویلیام ادوارد _ مصرف کننده _ : من بارها با شناسه های مختلف در جواب خودم پست زدم و خیلی مواقع خودم رو وبمستر انواع و اقسام سایتها معرفی کردم

آهنگ ملایم پخش میشه

الستور مودی _ مصرف کننده _ : از جوون ها میخوام عمرشون رو با این چیزا طلف نکنن و هرگز به طرف این سایتها نرن به خدا همین که بری کوه
یا پارک یا بری تو سایتهای مفید مثل صیغه دات کام خیلی بیشتر خوش میگذره


كريچر مرد ؛ زنده باد كريچر


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۲۳ چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۸۴

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
گزارش و نقدی بر سقوط هلیشوفتر های ماگولی

صحنه : مردی با ردای قرمز در کنار ساختمان در حال سوختن !
با سلام خدمت بینندگان عزيز شبکه جهانی جادوگر تی وی !
امروز ظهر به ما خبر رسید که حدود 120 نفر از خبرنگاران جادوگر تی وی که قصد سفر به ساحل ستوبال رو داشتن تا برای شما بینندگان عزيز گزارش دوئل دو غول جادوی سیاه رو به نمایش بذارند در برخورد با یک ساختمان ماگولی جان خود رو از دست دادند .
--- پخش تصاويری از سوختن ساختمون و آتشی که داره زبانه میکشه ----
زير صدا ---» سبک بالان چه غريبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه
گزارشگر با ردای قرمز رنگ خودش ظاهر میشه !
امروز حوالی ساعت ده صبح بود که به کادر خبری جادوگر تی وی خبر رسید که لوسیوس مالفوی و آلبوس دامبلدور در ساحل ستوبال قصد دارند که با هم دوئل کنن و بلافاصله خبرنگاران ما عازم شدن تا خودشون رو به این صحنه تاريخی برسونن !
در منزل خانواده ويزلیها که دارن برنامه رو تماشا میکنن .
فرد : ببینم بابا این آلبوس مگه تا ظهر پیش شما نبود ؟؟
آرتور : چرا !! این چه خبری بوده که به دستشون رسیده ! من تا ساعت سه ظهر پیش آلبوس بودم و داشتیم در مورد مرگخوارا صحبت میکردیم .
فرد : هوووم ! خاک بر سرشون که هر کس هرچی میگه باور میکنن . حقشونه ... آخه پروفسور با لوسیوس دوئل میکنه ؟ اون پیر خرفت جراتش ر...
آرتور نگاه سردی به فرد میکنه و هردوشون ساکت میشن .
خبرنگار : بله ... همون طور که میگفتم بعد از شنیدن این خبر ما تصمیم گرفتیم که به ساحل بریم تا پخش زنده ای داشته باشیم از این حادثه تاريخی و 120 نفر از همکاران ما عازم شدند ولی یک مشکلی پیش اومده بود و اون نبودن پرتکی و همچنین غیر قانونی بودن ظاهر شدن در اونجا بود و برای همین تصمیم گرفتیم با یک هوشکوپتل که یکی از وسایل پروازه ماگولیه بريم ولی در آخرين لحظات زن من اجازه نداد و من خوشبختانه نرفتم .
فرد : اصلا مگه این شبکه چند نفر کارمند داره که 120 نفر رو فرستادن برای پوشش خبری؟؟
آرتور : تو وزارتخونه اسم 122 نفر رو رد کردن و فکر کنم جيم جکسون هم پارسال تو یه دوئل مرد و الان کلا 121 نفر هستن .
خانم ويزلی در حالی که از پله ها پایین میاد یه دفعه با دیدن جسد چند نفر از تو تلوزيون همون جا خشکش میزنه و به قدری تحت تاثیر قرار میگیره که اشک از چشماش جاری میشه .
موزيک : یاران چه غريبانه ....
خبرنگار سريع از پشت دوربین میاد بیرون و شروع میکنه به توضیح دادن ...
بله این هشکولوپتر های ماگولی جان 120 نفر از بهترين و زحمتکش ترين یاران این شبکه رو گرفتن . این ماگولهای بی .... ( سانسور خبری )
نکته : همه کادر شبکه مردن و فقط همون یه نفر همه کارا رو میکنه .
---------
بعد از خبر !! برنامه تفسیر روز !
تصوير یک صندلی خالی در حال پخشه و سريع یک نفر میره روش میشینه .
خوب بینندگان عزيز باز هم این حادثه جان گداز رو تسلیت میگم به همه شما داغداران عزيز !
در این ساعت در کنار دو تن از مهمانان عزيز هستیم که همه شما اونها رو میشناسید .
مجری که هنوز ردای قرمز بر تن داره از صندلی بلند میشه و میره دوربین رو میچرخونه به سمت یکی از مهمانها .
صدا از پشت دوربین : جناب فیلسیوس مامور مخفی وزارت در سرویس هوایی ماگولها در فرودگاه مهرآباد و ( دوربین میچرخه ) ويکتور کرام پرنده افسانه ای بلغارستان .
فرد : این پسره رو چرا اوردن اینجا ؟؟
مالی : خوب پسرک خنگ کارشناس امور پروازيه دیگه !!!
( نکته : سر هر چیز نامربوطی یه کارشناس پیزوری و چرتکی میارن که فقط برنامه ها پر بشه وگرنه هیچ کدوم کارشناس نیستن . )
تصوير روی صندلی خالی میاد . مجری سريع جاش میشینه .
- خوب همون طور که در گزارشها دیدید که خودم گرفته بودم و تنظیم و صدا و تصويرش هم کارخودم بود حادثه واقعا دلخراش بود و کادر شبکه جادوگر تی وی به کل مثل خود هوشکوفتر ماگولها منحدم شد . ( خوشحالی رو میشه در ظاهر مجری دید که همه کاره شبکه شده )
جناب اولدمن شما گفته میشه که در موقع حادثه تو برج مراقبت فروشگاه بودید ! میشه در مورد این حادثه توضیح بدید تا من برم تصاوير حادثه رو میکس کنم روی حرفهای شما ؟
- صندلی خالی برای ده ثانیه و اولدمن در حال صحبت که یه هو تصاوير روی صدای اون پخش میشه -
اولدمن : البته من تو فرودگاه بودم نه فروشگاه و خلبان هوفکیشگر به برج مراقبت خبر داد که یکی از بالهای هواپیما به کل کنده شده و من بلافاصله به موبایل یکی از همکارانتون تو کوفتر زنگ زدم ولی فقط صدای دعوا میومد و گوشی روی زمین افتاده بود و صدای دوئل دو نفر به گوش میرسید که به نظر یک زن و مرد بودن که به خاطر مسائل غیر اخلاقی که مرد قصد داشته انجام بده با هم دعواشون شده و به درگیری کشیده و یه هو یکی از وردها به بال راست هیتنیشتر میخوره و کلا بالش کنده میشه و علت حادثه این طور که من فهمیدم این بوده ولی خلبان نقص نمیدونم چی چی رو اعلام کرده که خودشون میدونن چیه !
تصاوير قطع میشه و مجری با عجله به سمت صندلی خالی میره و میشینه .
- خوب ممنون از توضیحات کاملتون . به خوبی شما وظیفه جاسوسی تو وزارت امور پروازهای کوپیشفرهای ماگولی رو انجام دادید و علت حادثه رو اعلام کردید . حالا شما آقای کرام این پرواز رو اصلا صلاح میدونستید ؟؟
- مجری از صندلی بلند میشه و تا برسه تصاوير حادثه رو پخش کنه ده ثانیه همون صندلی پخش میشه و یه هو تصاوطر ادامه پیدا میکنه اما صدای کرام نیست و فقط تصاوير پخش میشه و دو دقیقه به همین منوال میگذره تا بالاخره مشکل رو میفهمه .
مجری از پشت صحنه داد میزنه : ببخشید کرام جووون صدات پخش نمیشده اصلا !! یه بار دیگه میشه از اول نقد کنی ؟؟ قربونت ...
کرام : مسخره کردیا ... ده دقیقه حرف زدم پشمکی ؟؟؟ دهن ما .... اون وقت میگی پخش نشده ؟؟
مجری : کرام جون شما الگوی جوونایی این حرفا چیه میزنی ؟
( نکته : اشاره به خوش دهنی الگوهای معروف )
کرام : از نظر من این پرواز کلا ایراد داشته چون باید توی بالهای سمت راست از شاخ اژدها و توی بالهای سمت چپ از پر ققنوس استفاده بشه تا بهتر این کومینیفشتر های ماگولی پرواز کنن و اصلا این پرواز و این وسیله ماگولی ایراد داره از نظر من که گنده پروازهای جهان و دارنده بهترين پرنده سال 2005 میلاد و دارنده اسنیچ طلایی جام جهانی و جزو سه کوييدیچ باز برتر تاريخ هستم ( خودنمایی که کار همیشگی همست ) .
مجری روی صندلی میرسه و هنوز ردای قرمز روی دوشش مونده و مشخصه که داره حال میکنه که همه مردن .
خوب بینندگان عزيز این هم نقدی بود از حادثه دلخراش سقوط هوشرهای ماگولی که باز هم جاداره جوووون ! ببخشید ... جاداره جای همه این کادر زحمت کش رو خالی کنیم و بگیم یادشون شاد و روحشان گرامی باد . ... ببخشید روحشاشون شاد و یادشون گرامی باد .
صندلی خالی برای ده ثانیه و موزيک : یاران چه غريبانه ....



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ سه شنبه ۱۵ آذر ۱۳۸۴

دنیس کریوی.


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۵:۰۴ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
ویدر و امپراطور در کاخ امپراطور نشسته اند و دارند نوشابه های خارجی برای هم باز می کنند و همچنین تلویزیون روشنه و داره جادوگر تی وی رو نشون می ده.
مجری توی تلویزیون: بنا به گزارش خبرنگارا چهار نفر مرتبط با انفجارات دیروز دستگیر شدند، و تلویزیون تصاویر 4 نفر رو نشون می ده.
امپراطور: پناه به ریش مرلین این چقدر شبیه مملی خودمونه!
ویدر: کو؟... کو؟... کجا؟ ،اون که شبیه چرچیله؟ ،راستی امپراطور مرلین ریشاشو از ته زده از این به بعد باید به ریش بز آبرو پناه ببری
امپراطور:نه اون که شبیه بزه! ،چی گفتی؟... مرلین ریششو زد؟! o-:
ویدر: آره دیروز جو گیر شد همشو زد...، توجه کردی اون یکی هم چقدر شبیه کرامه؟!
امپراطور: کدوم؟
ویدر: همونی که داره با اون ساحرهه صمیمی می شه!
امپراطور: مااااا... دهه ببین اون دوتا شبیه گیلدی و عله ان!
علۀ توی تلویزیون: نمید؟... نمید کجایی؟... من اغفال شده بیدم!
امپراطور و ویدر:
امپراطور: ویدر تو هم داری به همونی که من فکر می کنم فکر می کنی؟
ویدر: اهوم!
امپراطور: فردا می ری خبرگذاری اعلام می کنی، سایت ماله امپراطوره ،خوب حالا فردا می ری چی می گی؟
ویدر: می رم می گم امپراطور سایتو بالا کشید!
امپراطور:
ویدر:
مجری: خوب گزارشگر ما مصاحبه ای با این دستگیر شدگان داشته که الان خدمتتون پخش می شه جیگگر!، تلویزیون تصاویر رو نشون می ده گزارشگر به طرف یکی از دستگیر شده ها می ره.
گزارشگر: سلام!
گیلدی سلام جیگگر!
گزارشگر: آقا انگیزۀ شما از این انفجارات چی بوده؟!
گیلدی: کدوم انفجارات؟!
گزارشگر: یعنی شما نمی دونید؟ زدین نصف پنتاگونو ترکوندید!
گیلدی: آهان... منو، عله، ممل و کرام داشتیم با هم کوییدیچ بازی می کردیم که...
گزارشگر: ببخشید کوییدیچ چه کوفتیه؟
گیلدی: یک ورزشه که شما سواره یک جارو می شی و دنبال توپ می افتین!
گزارشگر: خوب شما اگر پیاده برین دنبال توپ راحتتر نیستی؟ جارو مزاحم می شه!
گیلدی: نه... ما با جارو پرواز می کنیم!
گزارشگر: o-: ماااااا مگه می شه؟!
گیلدی: آره ما می شیم... خلاصه دو به دو شدیم عله مملو بلند کرد منم کرام رو، بعد ما داشتیم می بردیم که عله با مغز رفت تو زمین من هم که متخصص ورد های درمانیم!!! رفتم پایین که علی رو درست کنم منظورم جمجمه اشه! خلاصه یک اشتباه... می دونی یک اشتباه جزئی کردم و همه جا شپلخ شد!
گزارشگر: خوب حالا هر چی... این قضیه مشکوک می زنه جا قحطی که نبود... می رفتین یک جای دیگه! درضمن منظور شما از ورد چیه؟ یک اصطلاح تروریستیه؟
گیلدی: آقا شما دیگه ساحره اینطرف ها ندارین!
گزارشگر: ساحره؟ یک اصطلاح تروریستی دیگه؟ نه چطور؟
گیلدی: هویجوری! یک خواهش داشتم!
گزارشگر: بفرما!
گیلدی: لطفا منو ببرین زندون زنان!
گزارشگر: o-: ماااااا



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۱:۳۹ دوشنبه ۷ آذر ۱۳۸۴

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۴۰ جمعه ۱۱ فروردین ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 560
آفلاین
كرام:كريچر...شروع كن...

تصوير صندلي خالي رو نشون ميده.موجودي داره تلاش ميكنه بره بالا..
صداي كرام:يكي اينو ببره بالا...
بروم..بروم..بروم..گراپي وارد ميشه و يه فوت ميكنه به زمين ...فوتش به زمين ميخوره و تغيير مسير ميده به طرف بالاميره و ميخوره زير كريچر...كريچر با مغز ميخوره به سقف و بعد روي صندلي ميافته...

كريچر:سلام بيننده تيوي...همون طور كه ميدونه چند روز اخير مشكلات زياد بين دو جبهه سياه سفيد پيش اومد..از دو روز پيش گزارش گر گزارش گرفت...ببيند...!

صحنه سياه ميشه و عبارت « دو روز قبل» رو نشون ميده...
عده اي سفيد پوش در وسط ميداني تجمع كرد و با انداختن دست خود پشت گردن ديگري در مركز ميدان دايره اي درست كرده و دور آن ميچرخند...دستاي شخصي مشكوك از ان بالا بيرون زده و در حال بندري زدن هست...با كمي دقت ميشه فهميد كه يكي از دستان سياه شده گوي كه گوشت آن سوخته باشد...!
عده اي سياه پوش قد بلند اطراف ميدان ايستاده اند و نظاره گر حركات زننده سفيد پوشان هستند...!و همچنين مقدار زيادي پوست تخمه جلويشان ريخته است...و با دهان پر از تخمه پيش خود شعار ميدهند:ما لرد ميخواييم يالا...ما ترد ميخواييم يالا(منظور از ترد همان بيسكويت ترد هست)
صفحه سياه ميشه و عبارت «يك روز بعد» روي آن شكل ميگيريه...دوباره همون صحنه قبل بدون تغير...سفيد ها و سياهان در حال قبلي خود بسر ميبرند فقط زير چشمشان گود شده و چهره شان فرياد ميزند كه شب گزشته نخوابيدند و در همين حال بودند...!
ناگهان فضا رو مه غليظ سبز مايل به سياه فرا ميگيره...آرام آرام مه سبز رنگ سياه تر ميشه...تا اينكه كاملا فضا تاريك شد...صداي دويدن عده اي مياد...يكي جيغ ميكشه...
صداي پير مردي:نه...نرين!
دوباره آرام آرام فضا به حالت اول خودش بر ميگرده ...با اين تفاوت كه سفيد پوشان غيب شده و فقط گرد خاكي از خود به جاي گزاشتند و فقط پيرمردي باقي مانده...و مردي با رداي سبز بلند و ماري بزرگ در كنار خود...!
مرد سبز پوش صورتش را بالا ميگيرد و مردمك و بيني مار مانند او پديدار ميشود...مار در كنار او فيس فيس ميكند...!
صداي پير مرد با ريش هاي نقره اي(تابلو دامبلدوره ديگه):تام...!ميدوني كه...
ولدمورت با صدايي بيروح:ميدونم دامبلدور...و براي آخرين بار ازت انتظاري دارم...فعلا برو من با مرگخوارهام حرفي دارم...!بعدا فرصت زيادي براي رسيدگي به گزشتمون داريم...!
دامبلدور با چرخشي زيبا غيب شد...!

همه مرگخوارها با حالتي تدافعي موضع گيري كرده و با اخم به زمين نگاه ميكنند...!به نظر ميرسد كه در نبود ولدمورت شير شده اند...!

لرد ولدمورت با قدم هاي سنگين شروع به راه رفتن ميكند...با هر قدم خود يك مرگخوار نا خودآگاه تعظيم ميكند و سر جاي خود با حالت ندامت باري مينشيند...لرد سياه سه بار مسير ده قدمي را طي ميكند و بالاخره مي ايستد و به جمعيت مرگخوار نگاه ميكند...همه نشسته اند به جز يكي كه هنوز ايستاده است...ولدمورت با ديدن آن شخص پاي خود را تكان ميدهد و آن شخص تعظيم سريعي ميكند كه با مخ به زمين ميخورد...!
همه مرگخواران نشسته اند و فقط فيلم بردار ايستاده است...!
ولدمورت به دوربين نگاه ميكند و يه تكان به رداي خود ميدهد و ....

صفحه سياه ميشود و دوباره به استديو برميگرديم...!

كريچر:بله...بينندگان همانطور كه ديدند فيلم بردار ما ديگر قادر به فيلمبر داري نبود...!تا برنامه بعد ريش مرلين نگهبانتون...!

كريچر چوبدستيش(!) رو در مياره:اه..كرام اينقدر بال بال نزن...كروشيو...
صداي جيغ و فريادهاي دردناك كرام مياد



Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱:۳۰ شنبه ۵ آذر ۱۳۸۴

آرمين


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۹ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۵
از نا کجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
عده ای علاف...

(نکته : توجه کنيد گزارشگر داره داد ميزنه...)با سلام خدمت شما گزارش تصويری ويژه ای رو از جريان جنگ تحويلی (!) ارائه ميدم...من اکبر پاتر خبرنگار از جان گذشته گروه خبری قزوين هستم...بله دوستان الان نميدونيد ميدون قزوين چه خبره همه خوشحالن که تيم ملی رفته بالا همه اينجا خوشحالن بچه ها متشکريم...دايی متشکريم...

يکی از پشت دوربين : هوی اکبر اون که گزارش يه ماه پيش بود...تيم ملی چيه؟

...بله ببخشيد اشتباه لپی بود! الان ميدون قزوين مملو از مرگخواران و سياهان علافيه که منتظرن ببينم لرد سياه کجاست؟ و چرا اينجوری بلا تکليفن! اما در وسط ميدون من دارم سفيدا رو ميبينم که به رقص و پای کوبی پرداختن و خطر اينکه کميته بياد همشونو دستگير کنه هست! بيايد برم به جمعيت و با آلبوس دامبلدور مصاحبه ای داشته باشيم...

- سلام...

- عليک سلام...

-چه خبره اينجا؟

- والا نميدونم فکر کنم اينا خوشی زده زير دلشون...

-يعنی شما جنگو بردين؟

- نه بابا اين يه عقب نشينی کوچک از طرف سياهاس ولی ماشاالله جو اين آقايون رو گرفته فکر کردن بردن!

در همين بين يکی از سفيدان مشتاق دست آلبوس رو ميگيره : پروفسور پروفسور بروبچ منتظرن بيا از اون رقص بندريا که رقصيدی بازم برقص!

اکبر پاتر : بله دامبلدور عزيز مزاحم نميشم شما به کارت برس...اما بيايد به جمع مرگخواران و ياران ولدمورت بريم...

- سلام ...

-بيشين بينيم باب...

- خيلی ممنون...شما ميدونيد چه اتفاقی برای لرد افتاده؟

- شوما برو شير موزتو بخور به لرد ما کار نداشته باش...

-درست حرف بزن کوچولو!!!...بگذريم بهر حال جنگ هنوز ادامه خواهد داشت...بعد از بازگشت لرد...البته بعضی از شايعه ها
مبنی بر اين است که لرد به دليل خوردن بستی چوبی زياد در هوای سرد در بستر بيماريست! البته هيچ کدام از اين شايعه ها منبع معتبری ندارد...تا گزارش بعد خدا نگاهدار...

يکی از سفيدها : اکبر...هوی اکبر بيا يه دهن بخون برامون...

- اومدم...


امروز خودم را زخمی کردم تا ببینم آیا هنوز درد را حس میکنم یا نه....درد تنها واقعیت است...

-- جانی کش


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۸:۳۶ پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴

مایک لوریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۸ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۳ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
از هاگزمید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 545
آفلاین
با سلام و خسته نباشید خدمت بینندگان عزیز:

هم اکنون برنامه رو بابت توضیحاتی قطع کردیم:

بار دیگر جامعه جادوگران در خطر فرو رفت. مجمع مرگ خوارن و اسمشونبر در حال نابود کردن دنیا می باشند.

خبری از یک منبع آگاه به دست ما رسیده که حاکی از قتل یک خانم در دهکده ی هاگزمید توسط یک مرگ خوار است.
گزارش خبرنگار ما را در این قبال بشنوید:

هم اکنون در مورد این قتل مصاحبه ای می کنیم با آقای لوری رئیس ژاندارمری هاگزمید:

آقای لوری چه شد که این اتفاق افتاد؟
متاسفم از پاسخگویی معذورم.. به دلایل محرمانه...

====================================

بینندگان عزیز جادوگر تی وی از این که با ما همراه بودید متشکریم.

هم اکنون به نمآهنگ زیبایی گوش فرا دهید.


دوست من این پستت رو پاک نکردم تا درس عبرتی برای دیگران باشه ؛ این جور خبر ها جاش تو پیام امروز هست ... نه اینجا ... اگر برنامه ای( مثل پست های دیگران دارید) ... بزنید ما خوشحال می شیم... ناظر


ویرایش شده توسط سوِروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۸۴/۹/۳ ۲۲:۰۱:۴۲

[img]http://www.filelodge.com/files/room24/643657/ImageUTYU.GIF[/im


Re: جادوگر تی وی
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ پنجشنبه ۳ آذر ۱۳۸۴

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
خبرنگار جادوگر تی وی:الو الو صدامو میشنوین اوهم اوهم
مجری:بله صداتونو داریم بفرمایین
خبرنگار:من هم اکنون در میدان گریمولد هستم.اینجا وضعیت واقعا خرابه .تعداد زیادی از مرگخواران رو میبینم که دارن به محفل حمله میبرن.صبر کنین ببینم وایییییییی
تق تتق تق
ببخشید چند تا طلسم مرگبار از کنارم رد شد شانس آوردم .ببیندگان عزیز هم اکنون من یه مرگ خوارو در حال شکنجه کردن یکی ازاعزای محفل میبینم وای وحشتناکه.تعداد مرگخواران حداقل پنج برابر محفلیهاست.با اینکه تعدادیشون غا یب اند ولی اگه اینطوری بخوان پیش برن تا چند دقیقه دیگه ,دیگه چیزی از سفیدا باقی نمیمونه.
چیزی که واقع عجیبه اوهم اوهم ببخشید اینجا دود واقعا زیاد بله میگفتم چیزی که عجیبه ندیدن دامبل بزرگه عده ای گفتن که دامبل خودشو مخفی کرده شایدم داره از دور جنگ رو تماشا میکنه والا به ما خبر درستی که نمیدن ولی من چیزی رو که دارم میبینم میگم اینجا تعداد سفیدا داره به صفر میرسه اینطور که شایع شده محفلیها شدیدا ترسیدن و فرار کردن بعضیام میگن که اونا هنوز تو خونه خوابن و خبر ندارن که امروز جنگه
تق بوم دیش گرومپ
وای الان یکی از مرگخواران به طور وحشیانه ای یه طلسم جریوس روی یه محفلی اجرا کرد نه صبر کن ببینم نه اشتباه کرد رویه یه مرگخوار اینکارو کرد با این دود هیچی معلوم نیست اگه درست چشاشونو باز نکنن ممکنه خودشون خودشونو تارو مار کنن
واییییی اونجا رو اون لرده سیاه داره میره تو محفل وای چه توهمی باورتون نمیشه اجازه بدین برم یه مصاحبه باهاش بکنم
مجری:بله ما خیلی خوشحال میشیم منتظریم
خبرنگار:جناب لرد یه لحظه ببخشید اجازه میدین....
شپلخ
مجری:بله متاسفانه این خبرنگار ما پاشو از حدش فراتر گزاشت و با یه طلسم آواداکداورا جمع ما رو ترک گفت اجازه بدین بله الو الو ریتا تو اونجاییی؟
ریتا:بله اینجام من الان تبدیل به سوسک شدم و دارم بر فراز شهر پرواز میکنم باورتون نمیشه ولی شهر در زیر بمباران طلسمهای مختلف بسیار درخشان شده .من الان دارم لرد دو میبینم که وارد محفل شده خیلی جالبه سفیدا کوشن؟واقعا عجیبه این دامبل معلوم نیست داره چیکار میکنه شاید رفته خونه خوابیده شاید منتظره هری پیداش بشه و این بارم حسابه لرد رو برسه.
الان من یه سفید رو میبینم که داره از دست یه مرگخوار فرار میکنه فکر کنم رونه نمیدونم از اینجا زیاد معلوم نیست.وای اونجارو دیوانه سازهاهم اومدن من چیزی زیاد نمیبینم ولی اگه اینطوری بخواد پیش بره سیاها حتما پی....
مجری:الو الو از مجری به ریتا .ریتا هستی؟خوب متاسفانه ارتباطمون با ایشون قطع شد امیدواره کسی تصادفا زیر پا لهش نکرده باشه با ما همراه باشید .










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.