هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۱:۰۷ سه شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۴
#13

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
هوکی : سلام دایی ارباب
و میفته رو زمین دراکو و رودولف سریع هوکی رو از روی زمین بلند میکنند دراکو در حالی صورتش قرمز شده بود گفت : تو یعنی نمیفهمی اینجا جای این کارا نیست !!!
هوکی : اوه خیلی معذرت میخوام اصلا حواسم نبود
دراکو برگشت و ماروولو رو دید که دوباره مشغول کار شده بود دراکو یک راست به سمت ماروولو حرکت کرد و سطل رو از دست ماروولو گرفت ماروولو برگشت و با حالت پرسشگرانه ای به دراکو خیره شد دراکو : چرا با ما نمیای ؟
ماروولو : آخه فیلچ بهم گفته.......
دراکو با لحن پرخاش گرانه ای گفت : فیلچ غلط کرده
ماروولو به گربه فیلچ اشاره کردش که پشتش ایستاده بود و گفت : ببین این منو زیر نظر داره من نمیتونم.........
دراکو : این گربه احمق رو میگی ؟
سپس همه سطل نمک رو روش خالی کرد خانم نوریس که انتظار چنین چیزی رو نداشت یک فیشی کرد و با سرعت فرار کرد
لارا با حیرت نگاهی به دراکو کرد و گفت : وای دراکو توی دردسر بزرگی افتادی
دراکو شونه هاش رو بالا انداخت و چیزی نگفت . بلیز که از دیدن آن صحنه کاملا لذت برده بود گفت : دراکو کارت بی نظیر بود

همگی به محوطه بیرون هاگوارتز قدم گذاشتند . ظاهرا تمام بچه ها به حیاط اومده بودند و داشتند برف بازی میکردند دراکو و بقیه خیلی سریع تونستند گراوپ و لوسیوس و دکتر رو پیدا کنند که یک گوشه داشتند برف بازی میکردند دکتر در حالی که توی دهنش برف رفته بود گفت : آقا این طرز بازی کردن اصلا صحیح نیست ...آخ....
گوله ای محکم به صورت دکتر خورد لوسیوس در حالی که میخندید گفت : بابا دکتر چقدر تو سوسولی
دراکو نگاهی به بقیه کرد و گفت : بچه ها بهتره ما هم بریم برف بازی خیلی وقته برف بازی نکردم. سپس گوله برفی رو از روی زمین برداشت و در حالی که به هوکی اشاره میکرد که محو تماشای بازی گراوپ و لوسیوس و دکتر شده بود گوله برف رو یکراست به سمتش پرتاب کرد گوله برف محکم خورد تو کله هوکی و هوکی هم که جثه کوچکی که داشت تعادلش به هم خورد و افتاد زمین بلافاصله همه زدند زیر خنده ناگهان گوله برفی به اندازه یک تلویزیون بزرگ محکم به دراکو خورد و دراکو محکم زمین خورد بچه ها از دیدن چهره دراکو از فرط خنده روی زمین ولو شدند گراوپ در حالی که داشت میخندید گفت : موهاهاها حالا هوکی کوچولو رو با برف میزنی !هاهاهاها
آن روز همه بچهای اسلی یک برف بازیه سیر کردند تا اونجا که دیگه همشون شبیه موش آب کشیده شده بودند بالاخره پس از گذشت دو ساعت لوسیوس گفت : خب بچه ها بهتره دیگه تعطیلش کنیم بریم خیلی خسته شدم
لارا : موافقم منم خسته شدم
رودولف برفهارو از روی بدنش پاک کرد و گفت : کاشکی همیشه اینطور برف بیاد
همه میخواستند بروند که ناگهان چشمشون به نقطه ای افتاد که با سرعت به سمتشون نزدیک میشد ؟؟ بلافاصله دراکو گفت : وای!!!
همه به خوبی میدونستند که منظور دراکو چیه . چرا که اون خانم نوریس رو فراری داده بود و اونم به فیلچ اطلاع داده بود .
فیلچ در حالی که با آخرین توانش به سمتشون میامد فریاد زد : مالفوی این دفعه دیگه به به زنجیر میکشمت این کارت قابل بخشش نیست!!
دراکو که سعی میکرد خودش رو بی گناه نشون بده به همین دلیل حالت معصومانه که چهره غلط اندازش رو مخفی نمیکرد به خودش گرفت و گفت : اتفاقی افتاده ؟
فیلچ نعره زد : حالا دیگه گربه نازنین منو میترسونی هان؟
بلافاصله بلیز به طرفداری از دراکو گفت : نه آقای فیلچ دارید اشتباه میکنید دراکو تمام مدت با ما بود
بلافاصله دکتر به طرفداری از آنان گفت : منم تضمین میکنم این بچه ها دارن حقیقت رو میگن
رودولف :.........
فیلچ نعره زد : من حتما به پروفسور اسنیپ اطلاع میدم ! نشونتون میدم
همه اعضای اسلی با نگرانی نگاهی به هم کردند . کاملا مشخص بود که هیچ کدومشون حتی دراکو دوست نداشتند که اسنیپ از موضوع با خبر شه در اون صورت این برای چهارمین بار بود که در اون روز با اسنیپ روبه رو میشدند
فیلچ : گانت ! چرا کار خودت رو ول کردی ؟
ماروولو :من...من...من....
فیلچ : همتون دنبال من بیاین.........
...........




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۰:۴۰ سه شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۴
#12

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
رودولف يكمي به همه نگاه ميكند بعدش ميرود طرف برفها:
-آقا بيخيال بيائيد برف بازي كنيم!!!
- بچه شدي؟
-لارا بيا قلعه برفي...دوتيم بشيم باهم بجنگيم حال ميده!!!
- قبول...من و لوسيوس و ماروولو باهم...
رودولف ميرود كنار لارا وهوكي هم ميايد معصومانه! مي ايستد آنجا...اهم يعني كنار اينها...گروه رودولف دريك گوشه حياط يك قلعه درست ميكنند اين هوا و گروه دراكو در سوي ديگر حياط و جنگ آغاز ميشود!!!به پيشنهاد رودولف براي اعلام شروع جنگ علامت سياه به هوا فرستاده شد و لارا مشغول درست كردن گلوله برفي بودكه يك نفر آمد دم در قلعه:
-لارا اينجايي؟
- دراكو خودت آمدي محترمانه تسليم بشي؟
-نه بيا اين رودولفتونو بگير... اومده بود قلعه ما...
رودولف درحالي كه برفي شده ميرود كنار لارا و درسكوت به درست كردن گلوله برفي ميپردازد:
- رودولف...
-گير نده رفته بودم جنگ ديگه فقط وقتي خواستم بگم كروشيو منو ديدن!!!
-آخه (...) مگه جنگ واقعي داريم ميكنيم؟
-آخه اين اصلا خشانت نداره من خشانت ميخوام مامان
-لوس ننر...كمك كن اينهارو درست كنيم!!!
درحالي كه هوكي و لارا مشغول درست كردن گلوله هستند دراكو دوبار ديگر رودولف را مياورد تحويل ميدهد و تهديد ميكند اگر يكبار ديگر رودولف بيايد لوسيوس را به درخت تبديل كند مجبورش ميكند يك پاتيل روغن سربكشد!!!
البته اين باعت نشد رودولف گلوله برف راجادو نكند و به جان دراكو نيندازد!!!
سرانجام همه گلوله درست كردند و آماده جنگ شدند-البته لارا مبجور شد يك دور كامل حياط را دنبال رودولف كند چون همه گلوله هارا با نفرين كروشيو جادو كرده بود ولي خدايي ديگر جنگ شروع شد هردو طرف به طرف هم گلوله برف پرتاب ميكردند و حسابي جنگ داغ شده بود كه يكدفعه پرتاب گلوله از سوي جناح دراكواينا متوقف شد:
-چرا ديگه گلوله پرت نميكنند؟
-شايد خسته شدند؟!
- توبازكاري كردي؟!
-
-خدابه من رحم كنه...بريم ببينيم چي شده!!!
قلعه دراكو اينا خالي بود بجز سه تا مجسمه برفي كه فوق العاده شبيه دراكو اينا بودند...لارا يكمي به رودولف-كه داشت سوت ميزد-يكمي به هوكي-كه داشت معصومانه نگاه ميكرد-ويكمي به سه مجسمه برفي نگاه كرد وبعد رفت كه اسنيپ رابياورد:
-توزبون آدميزاد سرت نميشه!!!
بعدازاينكه اسنيپ مقدار زيادي معجون داغ در حلق دراكو اينا ريخت از رودولف خواست كه بگويد جريان چيه:
-من ديدم گلوله ها تمام شده گفتم يكي از گلوله هارو جادو كنم بزرگ بشه...فقط گويازيادي تلاش كردم!!!
-
-10امتياز از گريفيندور بخاطر اين كارت كم ميكنم!!!
ماروولو باخودش ميگويد:
-اينهم خل منحصر به فرديه ها...
ولي گويا بلندفكر كرده و ميرود كه ماله بياورد موهاي اسنيپ را روغن مالي كند...


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ دوشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۴
#11

ماروولو گانتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۳ شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
از تالار اسلایترین میرم بیرون !!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 168
آفلاین
اسنیپ: یاد بگیر ، پرفسور اسنیپ . فهمیدی ؟؟
دراکو : ب...بله... اشتباه شد ... دیگه تکرار نمیشه .
اسنیپ دراکو رو از روی زمین بلند میکنه و به راه خودش ادامه می ده .
دراکو هم پشت سرش زیر لبی فحش می داد : برو...آدم دوروی پست ... برو ... اگر بخوام که بد حالتو میگیرم .
اسنیپ از پیچ راهرو برمیگرده و میگه : بعدا حالیت می کنم ...
دراکو : بچه ها بریم ... نمی خوام روزم با دیدن گندزاده ها خراب بشه .
بعد از گذشتن از سرسرای ورودی و رفتن به بیرون از سرسرا ، سرعتشونو کم کردن و به صحبت پرداختن . یکی از کوییدیچ می گفت ، یکی از گریفیندوری ها بد می گفت و .....
بارتیموس : من خیلی وقته که هیچ کار بدی نکردم خدایی اصلا این چند وقته این قدر بی تحرک بودم که بدنم خشک شده . یکی رو گیر بیاری بزنیمش !!
دراکو : نه . نباید خودمونو تو دردسر بندازیم . نمی خوام کوییدیچو از دست بدم . حالا تو راهتو برو . میمیری ؟؟
بچه ها داشتن می رفتن که یکی رو دیدن که داشت رو برف ها نمک می پاشید و زیر لب غرغر می کرد . نزدیک تر شدن ببینن چی میگه ، صدای خشنی شندیدن : آره ، همینم مونده بود . آخر عمری باید بیام برف های حیاط این خائن مشنگ دوستو آب کنم . لرد ، کجایی ببینی که بابا بزرگت داره چی کار میکنه ؟؟ عمری مرگ خوارش بودیم ، حالا از ما یه سراغی هم نمی گیره !! هی هی هی ... بد دوره زمونه ای شده ...
یارو سرشو بر میگردونه به دراکو میگه : پسرم یه دقیقه .. بیا ببینم ، تو چقدر قیافت آشناست ؟؟ در گوشش میگه : مرگ خوار بودی ؟؟
دراکو میگه : ممممم ... چی ؟؟ شما ؟
یارو : من ؟؟ وای چقدر بدبخت شدم . منو نمیشناسی ؟؟ منم .... ماروولو !!!
دارکو : واقعا ؟؟
ماروولو : آره . از وقتی لرد منو سر کار گذاشته و یه خبری به من نداده ، منم اومدم واسه این پیرمرد خرفت کار میکنم . نمی دونستم این جایی . چه خبر ؟؟؟ بابات چه کار میکنه ؟؟
یادش به خیر با هم میرفتیم بیرون!! عجب حالی می داد !! مشنگ ها رو میگرفتیم ، پاس کاری می کردیم !!! . ولی بابات از من فرز تر بود . الان چه کار میکنه ؟؟
دراکو : هیچی !! . راستی یادم رفت معرفی کنم . بلیز . لارا که باید بشناسیش . بارتیموس . رودولف و ..... یه لحظه ... این اینجا چه کار میکنه ؟؟ خوب ، باشه اینم هوکیه ، جن مرگ خوار . عجیبه نه ؟؟
ماروولو : ن..نه ...... من خواب می بینم ؟؟ خودتی هوکی ؟؟ .. می دونی چه قدر دنبالت بودم ؟؟؟
هوکی با چشمانی معصوم و درخشان و قدم هایی استوار به سمت ماروولو میره ........................... (( که چی بشه ؟؟ ))



مارولوو عزيز پست شمام ساده و در عین حال خوب وبد و همین سادگی خیلی کمک میکنه !! سادگی از این نظر که لازم نیست داستان رو خیلی جلو ببريد و یا مثلا توی رولتون الزاما یه حادثه ای رو توضیح بدید و همین ساده بودن خیلی کمک میکنه !!
مثالی که توی نقدهای بقیه گفته بودم: میبینید که این دو دوستمون فقط وقت کرده بودن یه جوری شخصیت رو وارد داستان بکنن و برای همین میگم سعی کنید همه بچه ها رو تو داستان بیارید تا مجبور نشن یه پست برای ورود بزنن و این نکته ای که بد ندیدم بگم !! پس سعی نکنید بچه ها رو خارج کنید از داستان که مثلا فلانی رفت به درساش برسه یا ... ! لازم هم نیست که حتما اسم همه رو بیارید ولی خارجشون هم نکنید !


ویرایش شده توسط لوسیوس مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۲ ۱۵:۳۱:۰۴
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۳ ۸:۴۵:۲۷

آن چه ثابت و برجاست ، ثابت و برجا نیست . دنیا این چنین که هست نمی ماند .
برتول برشت




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴
#10

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
همه ميرن كاپشن‌هاشونو مي‌ پوشن و مي رن به سمت در... در باز مي شه و يه جن خونگي به آرامي مي آد تو و بدون اين كه به اونا نگاه كنه، در حاليكه آروم زمزمه مي كرد، مي ره به طرف شومينه كه اطرافش رو تميز كنه... مي شينه جلوي بخاري و چند تا ملافه و پارچه رو مي ذاره كنارش ...
همه‌ي بچه ها با تعجب به هم نگاه مي كنن... يهو بارتيموس مي گه:
قيافه‌ي اين چه آشناست... شبيه... شبيه هوكي مي مونه!!!
هوكي با شنيدن اسم خودش سرش رو برميگردونه و با غضب به اونا نگاه مي كنه...
بارتيموس در برابر نگاه‌هاي متعجب بچه ها به آرامي ميگه:
نمي دونم لرد سياه اينو چطوري تو ارتشش پذيرفته بود... فكر مي كنم خشانت خونش خيلي بالاست!!!
درست در همين لحظه هوكي مي ره به سمت ميز و از توي گلدون يه گل بر مي داره، بو مي كنه و با صداي جيرجيرمانندي مي گه: به به...!!! چه گل قشنگ وخوش بويي!
دراكو به بارتيموس نگاه مي كنه و مي گه: كه خشانت خونش بالاست ديگه، نه؟
بارتيموس: ا...ا.. ن...نه ... يعني... آخه... حالا... بگذريم.. ولش كنين بابا ديوونه‌ست!!! بريم گ-
حرفش با فرياد جيرجيرمانندي قطع شد: سكتوم سمپرا
اين صدا از طرف هوكي مي اومد... دراكو از كلّه‌ي بارتي مي گيره و با هم مي پرن رو زمين... طلسم مي خوره به پنجره و اونو با صداي زيادي مي شكنه....
لارا داد مي زنه: مثل اين كه واقعا خيلي خشانه ها!!! بدويين بريم بابا.. پروفسور اسنيپ خودش حسابش رو مي رسه...
و در در حالي كه در برابر دو تا طلسم ديگه جاخالي مي دادن مي دون سمت در و هوكي رو در حالي كه سرخ شده بود تنها مي ذارن....
»»»»» در تالار هاي اصلي مدرسه«««««
بليز ولارا و لوسيوس و رودولف و دراكو و بارتيموس، داشتن تو راهرو مي رفتن به سمت درهاي اصلي و بزرگي كه اون پايين بود...
همين طور كه داشتن مي رفتن، دراكو كه عقب مي رفت، مي بينه هر 5 نفر با كلّه مي رن تو زمين... و در حالي كه نمي تونست از خنده رو پاهاش بايسته، به اونا اشاره مي كنه و مي افته زمين و دست ها و پاهاش رو مي كوبه به زمين...
بعد در حالي كه هر 5 نفر روي روغن هاي توي راهرو ليز مي خوردن، دراكو بلند مي شه و در حالي كه(چقدر در حالي كه!!) به زور خنده‌اش رو تموم كرده بود مي گه: مثل اين كه روغناي اسنيپ يه ذره زيادي بود!!!!
و باز مي افته رو زمين و از خنده غش مي كنه... ولي صداي خنده‌اش با صداي خشن اسنيپ قطع مي شه: اسنيپ ديگه نه؟ فكر كنم منظورت پروفسور اسنيپ بود!!!
دراكو: م...م...م... ب... ببخ...ببخ-
اسنيپ داد مي زنه: .........

هوکی جان یکی از پستهای قشنگ بود که زدی فقط اگر سعی کنید که اخر داستان رو اون جوری تموم نکنید خیلی خوبه ... استفاده از کلمه هایی مثل فلانی گفت یا یه دفعه صدایی اومد باعث میشه نفر بعد فقط مجبور بشه اون یه کلمه رو دنبال کنه و جلوی استفاده از ایده خودش رو میگیره !


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۳ ۸:۳۶:۱۸

به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴
#9

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
اسنیپ : هووووم ... ببینم با مديریت اینجا هماهنگ کردی سرتو مثل بز انداختی پایین اومدی تو ؟
بارتیموس : بله قربان !! پدرم سه سال پیش همه کارها رو کرده بود اما چون لرد بهمون نیاز داشت وقت نکردم بیام .
اسنیپ نگاهی موزيانه به دراکو و لارا و بليز کرد و مشخص بود که کینه شدیدی از اونها به دل گرفته اما قبل از هر چیز باید مراعات بارتی رو میکرد و موقعیت خودش رو جلوی پسر یکی از مرگخوارها بزرگ به خطر نمینداخت .
اسنیپ : خیله خوب از این لحظه اسم شمام توی اسامی بچه های اسليترين هست ... اتاقت هم کنار اتاق زابينی میذارم تا بهتر با هم کنار بیایید .
اسنیپ با تموم شد این جملش به سمت در خروجی رفت و حالا بچه های اسلی بودن و لوسیوس !
سکوت مرگباری اتاق رو فرا گرفته بود ... بدون شک حالا بیش از ده چشم داشت لوسیوس رو نگاه میکرد !!
لوسیوس: م... م ..ن ؟! چیزه !
بلیز : بسه دیگه ... نمیخواد چیزی بگی !!
بارتیموس بدبخت که از ماجرا بی اطلاع بود چیره به همه زل زده بود و متوجه نگاههای بچه هانمیشد ... اون هم حالا به تقلید از بچه ها لوسیوس رو نگاه میکرد !!
لارا : بارتی جان خیلی خوش اومدی ... بچه های رو که میشناسی ؟
- بله ... از دوستان خوب بنده هستن !!
رودلف : هوووم ... بهتره که حالا یه سر بزنیم بیرون ... به افتخار ورود این دوست بزرگوارمون همه بهتره بريم کنار دریاچه !!
دراکو : ایول ... منم موافقم ... مثلا کريسمسه اما هیچ خبری نیست ... دیشب که پیش پنسی بودم میگفت قصر رو حسابی تزئین کردن !! بهتره بريم دسته جمعی یه گشتی بزنیم ... البته لباسای گرم بپوشید که حسابی سرده ها ...
لارا زودتر از همه بلند شده بود و به نظر مشتاق بود که هر چه زودتر تالار رو ببینه !! اما ... به محض اینکه از جاش بلند شد نگاهش به برفهای نیم متری افتاد که روی درختان جنگل ممنوعه دیده میشد اما برای اینکه ضایع نشه به خودش نیورد !!
حالا دیگه همه آماده بودن تا اولین روز سال رو در کنار درياچه به سر ببرن !!

--------------

خوب ... خوشحالم که دو دوست قدیمی ما رودلف و لارا هم برگشتن !! امیدوارم که در کنار نیروهای جدید که تازه وارد تالار شدن از قبل هم موفق تر بشیم و از بچه های قدیمی هم میخوام که بچه های تازه وارد رو هم کمک کنن ... اگر دقت کرده باشید اول داستان من همه رو وارد کردم که همه بتونن دخالت داشته باشن و نه فقط تعداد خاصی و این جوری که بخوایم هی مناظره دو یا سه نفر رو بخونیم چندان جالب نیست و از همه دوستان استفاده کنید !
دوم اینکه من سعی میکنم بعد از هر چند تا پیام داستان رو به نحوی تغییر بدم که تکراری نشه و سوژه های جدیدی داشته باشیم و این جوری کسالت بار هم نمیشه !!
سوم اینکه نمایشامتون فقط طنز خالی نباشه چون به هر حال ما اسلیترينی هستیم و یه کم باید جدی تر کار کنیم و در کنار خشونت از طنز هم استفاده کنیم و صرفا کل داستان رو طنز نکنید ... اگر چه تنوع هم لازمه !!
چهارم که لوسیوس رو دوست خوبمون بارتیموس اشاره کردن رو به عنوان پدر دراکو نگیريد چون توی تالار مدرسه هستش و فقط به عنوان یه شاگرد باشه و رابطه پدر و پسری رو بینشون نذاريد توی تالار خودمون و فکر کنید یه شاگرده تا واقعی تر به نظر بیاد !! در ضمن بارتی جان اتفاقا خوب هم مینویسی و این تالار برای همینه که ما بتونیم بهتر بشیم و از نظر من که خوبه و نمیدونم چرا اعتماد به نفس نداری ... کار خیلی های دیگه رو هم دیدم که میگم ... به هر حال اگر یه کم بگذره مسلما خیلی بهتر و موفق تر میشی و اون هم باز به اعتماد به نفس نیاز داره ولی اون جورایی که میگی هم نیست که خودت فکر میکنی و من به شخصه هر کاری از دستم بر میاد برای بچه های اتحاد میکنم و بچه های قدیمی گروه میدونن !!
در ضمن جا داره از بلیز زابینی عزيز هم تشکر کنم که جدا میتونه بهترين عضو تازه وارد ما و حتی سایت باشه و واقعا نمایشنامه های جالبی در سایت مینویسه که جاداره توی تالار خودمون ازش تشکر کنم ... البته کسی که وارد گروه اتحاد شده رول نويس خوبی بوده که موافقت شده اما نسبت به افرادی مثل هوکی و ... الان از بقیه بچه ها بیشتر زحمت میکشه . ممنونم




وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ یکشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۴
#8

بارتیموس کراوچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۳۳ جمعه ۹ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۱۷ دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۸۶
از تالار اسلیترین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 165
آفلاین
بیلز جان نمی شه که کلی زحمت از خودت در کردی ادامه می دم اما(اما را ترکی بخوانید )...
من رول نویس خوبی نیستم درست ولی خوب دیگه میدونم که اسلایترینی ها اسنیپ را اینقدر که تو نوشتی مسخره نمیکنن ناسلامتی اون از خودشونه دیگه... لوسیوس هم پدر دراکو دیگه.
/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*/*

لوسیوس:مثل (بدون شرح) می خندید. در عوض سر اسنیپ شبیه یه توپ قرمز شده بود که هر لحظه امکان ترکیدنش بود.

دراکو تا دید اسنیپ خیلی عصبانیه :قربان من نبود هم... همش این بیلز بود.
اسنیپ رو به بیلز کرد و تا خواست سرش یه داد بلند بزنه.
بیلز: ا...ا من نبودم لارا بود به... سر آلبوس(قسم 2006 ).
اسنیپ سر در گم شده بود قاط زد و داد زد:همتونووووووو شکنجه میکنم میدم غول تو سیاهچال بخوردتون( )
لارا بعد از داد زدن اسنیپ:منم نبودم ها...وای ترسیدیم.
اسنیپ:هیکل من بده...اصلا من تو مسابقات بدنسازی (2013)دونقوز آباد آقای جهان شدم.
دراکو:
لارا به زور جلوی خودشو گرفته بود که نخنده.
بیلز ترسیده بود (آخه فکر میکرد تو سیاهچال غول هست) و نمی خندید خواست خودشو بی گناه جلوه بده اما...
قربان من عکستون را دارم .
اسنیپ تعجب کرد: کو؟ ببینم ..
بیلز که تو دردسر بزرگی افتاده بود افتاد به پای اسنیپ :نه نه نه من نبودم.
اسنیپ :این بازی ها رو باسه من در نیار من خودم میبیلوس میمبل تونیام عکسو نشون بده.
بیلز یه عکس از تو جیبش در اورد...
اسنیپ عکسو از دستش کشید:ها منومسخره :میکنیییییییی
دیگه تحمل نداشت. میکشمت ت ت ت . چوبشو در ارود تا کار بیلز را یکسره کنه .
دراکو دیگه نمی خندید ترسیده بود .
لارا چشاشو بسته بود.
بیلز: نه.. نه.. نه ..
یکدفعه در تالار باز شد. یه مرد با شنل سیاه که قسمتی از شنلش روی زمین کشیه می شد وارد تالارشد.
اسنیپ برگشت تا بینه کیه.
وقتی اسنیپ اون شخص را شناخت: بارتی تو اینجا چی کار میکنی؟
بارتیموس:مگه خبر نداری؟ در ارتش تختس (تا اطلاع ثانوی لرد ولدمورت موجود نمی باشد) دیدم کار ندارم اومدم ادامه تحصیل بدیم.
اسنیپ:


ویرایش شده توسط بارتیموس کراوچ(پسر) در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۱ ۱۶:۳۰:۲۶


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
#7

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
بعد چند دقیقه
برف به شدت میبارید و تمام محیط بیرون رو سفید پوش کرده بود دریاچه کاملا یخ زده بود و بر روی آن لایه نازکی از برف نشسته بود هوای تالار اسلی از همیشه سردتر بود .
دراکو و لارا و رودلف و لوسیوس همگی در تالار اسلی در کنار آتش نشسته بودند و سرگرم گپ زدن بودند :
دراکو : آره خلاصه این پاتر رو کردنش فرد برگزیده یکی نشناسدش فکر میکنه کی هست
لارا : قیافش شبیه ایناست که جذام گرفتن
لوسیوس : البته بهتره بهتون متذکر بشم که پروفسور اسنیپ منو مبسر کرده تا اگر شلوغ کنید معرفیتون کنم!!

بلافاصله همه یاد روغن های اسنیپ میکنن به همین دلیل همگی ساکت میشن سپس لارا میگه : ببین میام یکجوری طلسمت میکنم که .....
در همون لحظه در تالار باز میشه و بلیز در حالی که همه جاش چرب و چیلی شده بود وارد میشه
دراکو : اه اه اه تو مگه حموم نمیری پسر ؟
بلیز که چیزی نمونده بود بزنه زیر گریه میگه : بابا من داشتم راه میرفتم کاریم به کسی نداشتم یک دفعه این اسنیپ سر راهم سبز میشه میگه بیا کمکم کن به سرم روغن بزنم !!!!
لحظه ای همه ساکت میشن سپس دراکو در حالی که بزور داشت خنده خودش رو کنترل میکرد گفت : خب پس چرا همه جات روغنی شده ؟
بلیز گفت : آخه سطلهای روغنش رو توی یک دیگه بزرگ خالی کرد به من گفت همشون بزنم منم میخواستم همش بزنم یک دفعه نمیدونم چی شد که افتادم تو دیگه
همه زدند زیر خنده حتی خود بلیز هم خندید سپس گفت : تازه این اسنیپ از اسلایترین 150 امتیاز هم کم کرد
ناگهان خنده ها فروکش کرد همگی با تنفر نگاهی به بلیز انداختند بلیز سرش رو پایین انداخت و خودش رو سرگرم کاری نشون داد
لارا گفت : خب البته دراکو تقصیر بلیز هم نیست دیگه چند وقته به اسنیپ رشوه ندادی؟
دراکو : نمیدونم یک یکماهی میشه
لارا: خب برای همینه دیگه این اسنیپ هم عصبانیه برای همین همش بهمون گیر میده
همگی برای لحظه ای به آتش خیره شدند که صدای جلیز ویلیزی از خودش در میاورد کاملا مشخص بود که همگی دارند به کار های عجیب اسنیپ در این چند روزه فکر میکنند
ناگهان رودلف که قاط زده بود گفت : شبیه ایناست که سوء تغذیه دارن نمیدونم چطور زندست !؟
با این جمله همه زدند زیر خنده بلیز گفت : آی گفتی وقتی که میخواستم روغنا رو رو سرش خالی کنم بلوزش رو دراورده بود قشنگ میتونستم تک تک استخوناش رو بشمارم
با این جمله همه رفتند هوا پس از مدتی خنده , دراکو در حالی که داشت اشکاش رو پاک میکرد گفت : من نمیدونم این چطوری میتونه خودش رو به کلاسا برسونه اصلا نمیدونم چطور میتونه راه بره
لارا : قیافش از این پاترم ضایع تره
دراکو : لوسیوس تو چرا ساکتی ؟ لوسیوس ؟ لوسیوس؟؟؟ بچه ها لوسیوس کجاست ؟
همه به اطراف نگاه کردند لوسیوس در اتاق نبود ظاهرا بدون جلب توجه محل رو ترک کرده بود لارا در حالی که چوبدستیش رو از جیب ردایش در میاورد گفت : من میدونم حتما باز یک جایی قایم شده ! لوسیوس بیا بیرون !
اما لوسیوس نیومد بیرون
چند لحظه در سکوت سپری شد همه به جز بلیز که سعی میکرد با وردی روغنهای باقی مونده رو از رو بدنش پاک کند در فکر این بودند که لوسیوس کجا رفته . ناگهان در تالار باز شد و لوسیوس به همراه اسنیپ نفس نفس زنان وارد تالار شدند . لوسیوس در حالی که حس انتقام جویانه ای در چشمانش موج میزد با لبخندی که نشان از دردسر میداد حالت مظلومی به خودش گرفت و نفس نفس زنان گفت : پروفسور از این ور لطفا ......
اسنیپ که از فرط خشم صورتش کبود شده بود گفت : کدوم آدم حسودی هیکل موزون منو مسخره کرده ؟! به من بگو ؟
لوسیوس به دراکو و دوستانش اشاره کرد و گفت همشون ؟
همه بچه ها
دراکو بدون اینکه اسنیپ صدایش رو بشنود به لوسیوس گفت : خیلی نامردی!!!
لوسیوس
.........................
--------------------

آیا با دادن زیر میزی این مشکل حل میشود ؟
آیا لوسیوس میخواست انتقام بگیرد ؟
به نظر شما اسنیپ تا چه حد از خودش خشانت به خرج میدهد ؟
------------------

آقا اگر به نظرتون این نمایشنامه جالب نبود همون نمایشنامه قبلی رو ادامه بدید . من حرفی ندارم


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۰/۱۰ ۲۳:۴۵:۰۰



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
#6

لارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۲ سه شنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹
از خانه ريدلها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 202
آفلاین
رودولف كه از شنيدن لالايي لطيف و زيباي دراكو حالش به شدت بد شده بود با نگاهي ملتمسانه به دراكو خيره ميشه كه يعني:جون مادرت بسه..تمومش كن...اشتباه كردم..نميخوام بخوابم.. .
ولي دراكو كه هيچ وقت نميتونست معني نگاهها رو درك كنه نگاه رودولف رو به حساب علاقه گذاشت و با صداي بلندتري شروع به خوندن كرد...
ديوانه ساز لالا
اينفري لالا
هري پاتر لالا
....خوند و خوند تا رودولف خوابش برد....
لارا كه بعد از اينكه دكتر سرنگ رو از تالار بيرون برده بود ناگهان شجاعت بسيار زيادي پيدا كرده بود همينطور دور سالن دنبال لوسيوس ميكرد(كه البته منم نميدونم لوسيوس تو تالار اسليترين چيكار ميكرد؟)
درحال دويدن ناگهان لارا با جسم سياه بزرگي برخورد ميكنه و با سر روي رودولف ميفته..
لارا با عصبانيت از جاش بلند ميشه و با خشميگن ترين نگاهي كه براش ممكن بود به جسم سياه نگاه ميكنه....
جسم سياه:شماها خجالت نميكشين؟ هنوز آفتاب طلوع نكرده تالارو گذاشتين رو سرتون؟از تو بعيده لوسيوس...
لارا: وا... چه جسم سياه پررويي..به تو چه؟اصلا تو اينجا چيكار ميكني؟ ...چرا داري صداي اسنيپو تقليد ميكني؟؟
پروفسور اسنيپ خشمگين با عصبانيت حوله سياهو از روي موهاي خيسش برميداره....و .....درحاليكه انتظارداره همه از ترس سكته كنن به اونا خيره ميشه....
بچه ها چند ثانيه به اسنيپ كه از موهاش آب+ روغن ميچكه خيره ميشن....
دراكو با خودش فكر ميكنه:وا....مگه اين حموم هم ميره؟؟؟
ولي بعد از اينكه ميبينه همه بهش زل زدن ميفهمه كه باز با صداي بلند فكر كرده و....سرشو ميكنه تو كتاب و به شدت مشغول مطالعه ميشه...
پروفسور اسنيپ:من دارم ميرم به موهام روغن بزنم...اگه صداي يكيتونو بشنوم اين وظيفه خطير و مهم رو به اون واگذار ميكنم....
اين تهديد كافي بود كه همه از ترس اينكه مجبور بشن سه پاتيل روغنو رو سر اسنيپ خالي كنن ساكت بشن....
پروفسور در حالي كه از تالار خارج ميشه:لوسيوس...مواظبشون باش...
لوسيوس:


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۱:۵۸ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
#5

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
دكتريكمي به لوسيوس نگاه ميكند،بعدبه آتش تالار كه سبزشده بعد به رودولف كه چنان خميازه ميكشد كه امكان دارد الان مسيرتونل كندوان عوض شود و بعدبه لارا كه با خوشحالي دارد به دكي نگاه ميكند...بعدش سرفه ميكند:
-اهم...عزيزانم چي شده؟
-دكي نيازبه معاينه فني داره
دكتردرمورد معاينه فني نكاتي رابه رودولف ميگويد و لارا غش غش ميخندد درحالي كه لوسيوس حس خودخشمناك بيني شديد دارد...رودولف خميازه وحشتناكي ميكشد و دوباره روي مبل بخواب ميرود درحالي كه دكتردارد سعي ميكند بفهمد جريان چيست كه خوب لارا موضوع راتوضيح ميدهد و دكي از كيفش يك سرنگ بيرون مياورد اين هوا-به اندازه داده شده دقت كنيد-ولبخندي مهربانانه به لوسيوس ميزند...لارا راخوف ميگيرد:
-ااههه من درس دار برم سردرسم!
دراكو هم بدوبدو ميرود كه همراه پنسي درس!!! بخواند وبقيه هم به نوعي ميروند و ميماند رودولف كه هنوز خواب است و لوسيوس كه دارد به خوف به سرنگ مينگرد!!!
-دكي جريان سرنگه چيه؟
-ميخوام معالجه ات كنم پسرم!
-حالا ما نخوايم معالجه بشيم بايد چه كنيم؟
-شما غلط ميكني پسرم!!!
- مامان!!!
دكترتزريقات انجام ميدهدودرحالي كه غرغر ميكند كه چرا صبح زودبيدارش كرده اند ميرود بقيه خوابش را انجام دهددرحالي كه لوسيوس دارد محل تزريق را آرام ميكندو رودولف كه همچنان خواب است:
-بلاي من كجايي خشانتم؟
ديگه خدايي لوسيوس شاكي ميشود و باطلسمي رودولف بدبخت رااز خواب ناز بيدار ميكند:
-مگس تسه تسه...چراتوهمش خوابي؟اصلا تو چرا مريض نميشي؟توچرا دست از سرمابرنميداري عين مار چمبره زدي رو مبل؟!
-بلاي منو نديدي؟!
-(...)
-بي ادب من دارم محبت از خودم استخراج ميكنم كه همه نگويند من خشانت دارم آنوقت تو اينجوري برخورد ميكني؟بعدش ميگويند بچه چرا قاتل شد زد 100نفررو كشت!!!
دراكو و لارا وارد تالار ميشوند:
-دكي رفت؟
- نامردا منو تنها گذاشتيد با دكتر رفتيد؟!خيلي نامرديد!!!
دراكو روي مبل بغل دست رودولف لم ميدهد و به آتش سبز شده زل ميزند:
-حتما ميخواستي بگيم دكي آمپولو بزن بما؟
-نه خوب لااقل مي ايستاديد تشويقم ميكرديد!
- مگه چيكار داشتي ميكردي كه تشويق كنيم؟
لارا با خشانت ميايد يقه لوسيوس ا ميگيرد:
-هووو توقع نداشتي كه منم بايستم؟
-لاراجان چرا يهو خشانت ميگيري؟بابا شوخي كردم كمك!!!
لارا چوبدستي اش را درمياورد و دنبال لوسيوس ميكنددرحالي كه دراكو جديد ترين لالايي رابراي رودولف ميخواند تا بخوابد:
خورشيد لالا
خفاش لالا
دراكولاي تبديل شده لالا
اژدهاي پنج سرلالا
لالالالالايييي بخواب كوچولو


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۹:۵۲ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
#4

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
لارا بدون معتلی از جاش بلند میشه تا لوسیوس ( دوستان دقت کنن زين پس جانی همون لوسیوس هستش و رودلف هم همون شارزاس که شناسشون عوض شده ) رو پیش پروفسور اسنیپ ببره اما قبل از اینکه خارج بشن یه گروه از بچه های اسلیترين از در ورودی داخل تالار میشن .
بلیز زابینی و بارتیموس که جلوتر از بقیه بودن به محض دیدن چهره لوسیوس بدبخت میزنن زير خنده و مونتاگ و گراوپ هم کنجکاو میشن و اونها رو حل میدن که سريعتر وارد تالار بشن .
حالا دیگه لوسیوس به شدت عصبانی شده بود و تحمل صحنه خنده های بچه ها رو نداشت ...!
لوسیوس : لارا من میدونم و تو !! کسی تا حالا نتونسته بود که منو ضایع کنه ... ولی ... ولی تو ...
دراکو : خوب ایرادی نداره دیگه !! یه اشتباهی بوده که افتاده ! اونم که مقصر نبوده ...
بلیز : خوب حالا چرا نشستید ... زود ببريدش پیش پروفسور دیگه !
گراوپ : چی میگی تو ... الان ساعت هفت صبحه ... اسنیپ الان خوابیده دیگه ...!
رودلف : راست میگه ها !! من فکر کردم هنوز موقع مدرسه ست که همه ساعت هفت سر میز باشن . یادم نبود توی ایام کريسمس ساعت 8 صبحونه میدن .
لوسیوس دیگه تحمل این گفته ها رو نداشت !! باید یک ساعت دیگه هم صبر میکرد و تا اون موقع دیگه همه بچه های اسلی اون رو با اون قیافه تابلو دیده بودن .
بارتیموس : هوووم ... اصلا چرا ببريدش پیش پروفسور ؟! دکتر مصطفی که هست ... اون میتونه کمکمون کنه !! نه ؟؟
مارولوو : راست میگیا ... چرا این به فکر خودم نرسید ؟! این جوری دیگه لازم نیست که بگیم کار لارا بوده تا براش مشکل پیش بیاد !
بلیز : من میرم بیدارش کنم !
لارا : هوووم ... خوب شد مام یه دکتر پیدا کرديما !! وگرنه ...
لوسیوس : تو یکی ساکت شو ! وگرنه خودم با ...
دراکو در حالی که از شدت سرما خودش رو به شومینه چسبونده بود فرياد زد : بــــــــــــــــــسه دیگه !!! چیزی نشده که ... الان دکتر میاد درستش میکنه دیگه !!
پشلخ !!
در به شدت باز شد و بلیز کشون کشون دکتر رو به سمت اونها هدایت میکرد .
- بیا بیا ... یه کم دیگه مونده !! خوب ... رسیدیم .
- بابا اول صبی چی از جون ما میخواید بذاريد بخوابیم ... چه غلطی کردیم دکتر شدیما !!

ادامه بدید !!



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.