نقل قول:
درسته حرف شما متین.ولی من نظرم اینه که کس دیگری هم در اتاق بوده.یک شخصیت دیگر.که از نقشه خبر دار بوده و هری رو ازاد کرده که همه فکر کنن دامبلدور مرده.
خوب به نظر من نظر شما اشتباه هست .
1- دامبلدور به هیچ کس به جز هری نگفته بوده که کجا میرن و فکر نکنم دامبلدور شخصی قابل اطمینان تر از اعضای محفل پیدا کنه که موضوع رو بهش بگه .
2- وقتی که دامبلدور با هری میرفت به غار نمیدونست که در اون شب مرگخوارا وارد قلعه میشن . همونجور که دامبلدور بالای برج هم گفت اون اعتراف کرده که اصلا فکرشو نمیکرده که مرگخوارا بتونن وارد قلعه بشن پس در نتیجه با کس دیگه ای هم نمیتونسته از قبل هماهنگ کنه .
3- اون زمانی که دامبلدور به موضوع پی برد چطوری میتونسته با اون دستیار نا مرئیش ارتباط بر قرار کنه و نقشه بکشه ؟
4- اون دستیار نامرئی چطور میتونسته از اون دیوار رد بشه بدون اینکه آن را نابود کنه ؟ با توجه به فرضیه شما اصلا امکان پذیر نیست که اون شخص قبل از اینکه اون دیوار رو بزارن خودشو به اون بالا رسونده باشه . با توجه به متن دامبلدور تازه توی هاگزمید متوجه این موضوع شده و از نظر زمانی کمتر از پنج دقیقه بعد هم در خدمت دراکو بوده و البته هری هم متوجه نکته مشکوکی نشده
5- یادت باشه اون شخص برای فرستادن طلسم باید از زیر شنل بیاد بیرون . والله طلسمش به شنل نامرئیش برخورد میکنه . چطور میتونسته بدون اینکه دیده بشه این کار رو بکنه ؟
6- بهتر نبود این همه تلاش رو در جهت نجات دامبلدور انجام میداد ؟
ضمنا فکر میکنم این بالا گفتی که اسنیپ این کار ها رو انجام داده حالا چرا انقدر نظریت تغییر کرد ؟
نقل قول:
در این مورد کاملا با شما مخالفم.چون ممکنه یک ذره از ردا یا کفش و ... از هری بیرون شنل باشه چون دامبلدور ون ورد رو اجرا کرد و دیگه معلوم نیست که وجود هری رو فهمیده باشه یا نه!
یه ذره از ردا و کفش ؟ مگه میشه ؟ اونوقت خود هری هم متوجه نشه ؟ شنلی که سه نفر زیرش جا میشن یعنی انقدر کوچیکه که هری وقتی که داره خودش با دقت زیرش میپوشونه بازم کلاه کفش جا بمونه ؟
ضمنا دامبلدور وجود هری رو حس میکنه ولی اصلا نمیتونم این دلیل شما رو قبول کنم . اسنیپ بگه چون که دیدم کفش پاتر از زیر شنل افتاده بیرون فهمیدم اونجاست
از اون جالب تر اینه که از بین این همه آدم اسنیپی که تمام تمرکزش روی کاریه که داره انجام میده حواسش بره رو به کفش هری و البته کفششم شناسایی کنه و متوجه تمام ارتباطات بشه .
بعد مگه همین بالا نگفتی یه شخص نارمئی چرا دوباره این شخص اسنیپ شد ؟
نقل قول:
چرا بلیز جان.اگر اسنیپ نمیخواسته جونشو به خطر بندازه اصلا اون پیمان رو نمیبسته.پس میفهمیم که با اصلاع و علاقه این کارو کرده.
با علاقه یا بدون علاقه . آخر سرش با کشتن دامبلدور مگه جون خودشو نجات نداد ؟ روی چه چیزایی اصرار میکنی ها !
نقل قول:
وای ببخشید.من حواسم نبود.الان کتاب رو خوندم دیدم حرف شما درست هست.ولی در کل دامبلدور میتونسته با دست جادو کنه.
مسلمه که میتونه ولی جادوهای ساده مثل تمام جادوگرها . مثل جادوهایی که ولدمورت زمان بچگیش انجام میداد . نه تغییر شکل های پیچیده که حتی شک دارم یک دانش آموز سال هفتمی هم از عهدش بر بیاد
نقل قول:
بلیز جان شما یک موضوع رو دقت نکردی.همه این کارها برای خواننده و گول زدنشه.نه اینکه برای گول زدن هری.
و شما هم از محتویات اون معجون خبر نداری که.وقتی من میگم ریگولاس قبا اون چان پیچو برداشته حتما معجون رو هم تغییر داده دیگه.
اصولا تا جایی که من میدونم دیالوگ ها در جهت گول زدن خواننده هستن نه فضا سازی ها .
مثلا رولینگ بیاد توی کتاب بعدی بگه نه من خالی بستم دامبلدور اونجا حالش خوب بوده ولی من یه جور دیگه نوشتم که انگار داره میمیره .
معمولا نویسندگان در دیالوگ ها سعی میکنند خواننده رو گول بزنند نه در فضا سازی ها . اونم چه نوع فضا سازی ؟ بعضی از فضا سازی ها شکل ظاهری رو بیان میکنن . اما این فضا سازی داره فضا رو برای خواننده توصیف میکنه تا ما بفهمیم شرایط در اون زمان چطوریه و بتونیم تجسم کنیم . نه اینکه توصیف غلط رو در ذهن ایجاد کنه .
موقعی میگن خواننده گول خورده که مثل اسنیپ کسی نتونه ذات حقیقیه اونو شناسایی کنه . با توجه به دیالگو ها و توصیفات ظاهری نه اینجوری که شما میگی....!
در مورد محتویان جان پیچ من واقعا نمیتونم متوجه منظورتون بشم !!
یعنی دامبلدور توی اون گیر و ویر با هری شوخیش گرفته مسخره بازی در بیاره هری رو بترسونه ؟ یعنی میخواین بگین دامبلدور سالم بوده ولی در سن صد سالگی یادش افتاده تا به حال با هری شوخی نکرده ؟
باور کنین دلیلتون خیلی غیر منطقیه . دامبلدور بخواد هری رو بتریسونه اونم توی غاری که پر از جادوی سیاه و در شرایطی که دامبلدور اعتراف کرده حتی به فکرشم نمیرسیده که مرگخوارا بتونن وارد قلعه بشن !
امیدوارم ناراحت نشین ولی اصلا نمیتونم دلیلتونو قبول کنم
نقل قول:
خب بلیز جان وقتی تونست یک لحظه خودشو متمرکز کنه.جونه خودش که اهمیت بیشتری داشته میتونسته اون موقع هم تمرکز کنه.
بله طبیعتا . ولی فکر میکنم تمرکز کردن بدون چوبدستی دیگه خیلی دیر شده . دامبلدور روی چی تمرکز کنه ؟ روی این که سرپا بایسته ؟ ( خوب البته تمام تلاششو بکار گرفت
)
ولی یادت باشه دامبلدور اون موقع به فکر جونش نبوده . بیشتر از اینکه به فکر جونش بوده به این فکر بوده که هری رو از اون خطر ناشناسی که داشته بهشون هر لحظه نزدیک تر میشده نجات بده .
طبیعتا اگر میدونست دراکو پشت دره هری رو طلسم نمیکرد ولی خوب اون انتظار حریف قدر تری رو داشته ( احتمالا )
نقل قول:
بلیز تو خودتی واقعا؟
کتابو اونجاشو نخوندی.
نقل قول کتاب:
(اما پیش از انکه هری بتواند طلسمش رو کامل کند گرفتاری دردی طاقت فرسا شد.تعادلش را از دست داد و بر روی چمن ها افتاد و صدای جیغی در گوشش پیچید.اسنیپ میخواست او را تا حد مرگ شکنجه بدهد)
جلد 2 شاهزاده دورگه صفحه 368.
میشه گفت هم بی دقتیه شماست و هم کم کاری مترجم . نباید زود قضاوت کنی فکر میکنم باید جمله بعدی رو هم میخوندی . اسنیپ اونو شکنجه نمیداد بلکه هری اینجور به نظرش رسید در ادامه :
اسنیپ در جایی بر بالای سر او فریاد زنان گفت :
- دستور رو فراموش کردی ؟ پاتر مال لرد سیاهه - نباید به اون کاری داشته باشیم ! برو ! برو !
در این جمله به وضوح نشون داده شده که اسنیپ اون طلسم رو نفرستاده که هیچ بلکه داشته سر اون کسی هم که این طلسم رو میفرستاده فریاد میزده .
همون صفحه 368 ادامه متن شما .