شاخدار:
واي! مردم از خنده! سيريوس يه طلسم ضد خنده بفرست تا خفه نشدم!
پانمدي چوبدستيش رو به طرف شاخدار ميگيره و يه نوري از ته چوبدستيش خارج ميشه و خنده شاخدار قطع مي شه!
شاخدار: رفقا نظرتون چيه كه بارتي رو بياريم تو غارتگران؟ آخه تو لطيفه گويي استعداد عجيبي داره!
مهتابي: به نظر من عقلاني تر اينه كه اونو تحويل آزكابان بديم.
پانمدي: برو كنار الان خودم حساب اين خائن پست فطرت رو ميرسم.
شاخدار: نه بابا! حيف نيست چنين استعدادي رو از بين ببريم؟ خب اگه ازش خوشتون نمياد ميتونيم يه كم باهاش تفريح كنيم!
شاخدار با يه حركت چوبدستي بارتي رو از زمين بلند ميكنه و به طرف پانمدي ميندازه. پانمدي هم با حركت مارپيچي چوبدستي بارتي رو چند بار بالا و پايين ميكنه و اونو به طرف مهتابي ميندازه .
يك ساعت بعد- بارتي: