نقد پست شماره ى 28 درياى سياه_ گيبنهاى هاي گيبن! گيبن بين خودمون باشه تو انگار از زندان خوشت اومده؟ آقا آزاد شدى. آب سرد کن سوخت، کم آب خنک بخور. بيا برو.
اما درمورد نقد، گيبن هدف از نقد کردن فهميدن اشکالات يه پسته. پست اول شما رو نقد کردم ولى قبل از ارسالش شما يه پست ديگه زدى و نقد اونم خواستى. اين يعنى نکاتى که من تو نقد اول گفتم رو استفاده نکرديد پس نقد پست دوم عملا يه کار اضافه س. نقد دوتا پست پشت سر هم رو نخوايد. استثناً اين بار اشكالي نداره چون نمى دونستى.
همونطور که گفتم چون تو قبل از خوندن نقد قبلى اين پست رو فرستادى، ظاهر پستت همون اشکالات پست قبلى رو داره. نقطه ى خيلى از جمله ها رو نذاشتى. ويرگول ها رو رعايت نکردى.
نقل قول:
گیبن نامه را به طرفی انداخت نمیدانست چه کند اگر مرگخوار میشد زندگی اش از این رو به ان رو میشد
بايد بعد از" انداخت" نقطه بذارى. بعد از" نمى دانست چه کند" بازم نقطه. بعد از" اگر مرگخوار مى شد" ويرگول لازمه. اين پاراگراف رو مثال زدم. بيشتر جمله هاى پستت اين مشکل رو داره. اين پاراگراف يه اشکال ديگه هم داره. دوبار از" مى شد" استفاده کردى. بهتره اينطور بنويسى:
اگر به گروه مرگخوارها مى پيوست، زندگى اش از اين رو به آن رو مى شد.
سر کش الف رو بذار. و اينکه علائم نگارشى رو بچسبون به حرف قبلى و حرف بعدى جدا کن. خب از نکات نگارشى که تو نقد قبلى هم گفتم بگذريم. برسيم به محتواش.
نقل قول:
گیبن به دنیا امد .
گیبن ده ساله شد .
گیبن 15 ساله شد .
گیبن بیست ساله شد و دوره ی تحصیلی خود را در هاگ به پایان رساند !
شروع پستت خوب بود. فقط تو توضيحات کلمات رو نشکن فقط تو ديالوگ مى تونى اين کار رو انجام بدى پس هاگ نه هاگوارتز.
نقل قول:
گیبن در بیست سالگی در عصر یک روز پاییزی
خيلى ها با مبايل پست مى نويسن و نمى تونن از بولد کردن و خيلى چيزاى ديگه استفاده کنن. اگه با مبايل نيستى، عنوان هاى زمان و مکان رو بولد کنى بهتره.
نقل قول:
گیبن روی تلویزیون جادویی اش نشسته بود و به کاناپه نگاه میکرد که صدای در او را از جا پراند . با بی میلی از پای برنامه ی مورد علاقه اش بلند شد و به سمت در رفت ،صاحبخانه بود .
نقل قول:
گیبن امضا کرد و در را روی صورت جغد که با التماس منتظر انعام بود کوباند .
نقل قول:
- نه احمق جون من نمردم واستا حرفم تموم بشه .
خيلى بامزه بود اين قسمت ها. پستت اصلا شکلک نداشت ولى طنزش خوب بود.
نقل قول:
اسمشو نیار دوباره ظهور کرده و گروه مرگخواران الان در اوج قدرتن تو یکی از بهترین هایی هستی که میشناسم(اقا زندگی نامه ی خودمه میخوام برا خودم نوشابه باز کنم)
اين قسمت داخل پرانتز خراب مى کنه قضيه رو. اگه زاويه ديد سوم شخصه ديگه حق ندارى خودت دست ببرى توش. کلا سعى کن خودت رو وارد داستان نکنى. در بيشتر مواقع نه هميشه البته، طنز که نيست هيچ، باعث زده شدن خواننده هم مى شه.
نقل قول:
باران بی امان میبارید سیاهی ابرهای بالای سرش او را میترساند.
رو به رویش در اهنی طوسی که در کنار هایش نرده ها تا بی نهایت ادامه داشت ، قرار داشت .
وارد حیاط شد .
خانه ای قدیمی با ترک هایی که نشان از قدمت بالای خانه میداد روبه رویش بود . شیشه ی یکی از پنجره ها شکسته و صدای حرف زدن کسانی از داخل خانه میامد.
ترس گيبن رو خيلى خوب توصيف کردى. انگار که اونجا باشيم و ببينيم که آسمون چطور سياهه. در آهنى چطور وحشتناکه. خوب بود اين قسمت.
نقل قول:
به سمت در چوبی سیاه رفت و در زد . سکــــوت ! دوباره در زد در خانه ارام باز شد، گیبن خود را به داخل پرت کرد.
ببين نوشتى سکوت!
پس بايد سکوت کنيم. بايد فاصله بدى تا سکوت رو احساس کنيم. نگاه کن:
به سمت در چوبی سیاه رفت و در زد.
سکــــوت!
دوباره در زد.. در خانه ارام باز شد. گیبن خود را به داخل پرت کرد.
نقل قول:
پیرمرد چوبدستی اش را بالا اورد ، دست گیبن را گرفت و استین لباسش را بالا زد ارام وردی خواند اما اتفاقی نیوفتاد با تعجب به دوستش نگاه میکرد .
پاااق از پشت چیزی به سرش خورد و بی اختیار افتاد !
فردای ان روز ارام چشمش را باز کرد در خانه اش بود ابتدا چیزی به خاطر نیاورد اما کم کم تصاویر خانه ای که دیروز در ان بود در ذهنش نقش بست. روی ساعدش سوزش شدید احساس کرد به دستش که نگاه کرد خشکش زد علامت مخصوص روی دستش نقش بسته بود.
اينجا هم جالب بود. کى مى دونه؟ شايد واقعا اينطورى علامت مخصوص رو ميذارن.
نقل قول:
اما در درونش اتفاقی افتاده بود از کشتن سیر نمیشد قلبش سیاه شده بود.
اينم توصيف خيلى خوبى بود. مى گن قصاب ها هم بعد يه مدت ديگه قلبشون نمى سوزه به حال گوسفندا. حتى قسال ها. خيلى.. بده.
نقل قول:
به سمت خانه ای که محل استقرار مرگخواران بود اپارات کرد . وارد خانه شد . دیگر همه او را میشناختند و برایش احترام خاصی قائل بودند همه به جز یک نفر . هکتـــــور !
خب چرا هکتور احترام نمى ذاشت؟ دليلش؟ من به عنوان خواننده واقعا الان برام سواله و اين نکته ى منفيه براى پستت.
نقل قول:
گیبن حواسش را جمع کرد تنها چیزی که به ذهنش میامد را گفت :
ادعا نمیکنیم که بهترینیم ! اما مفتخریم که بهترین ها مارا میخواهند !
ما به افرادى که چنين جمله هايى ميگن تو کلاس ميگيم: شکلات. شکلات معلما.
نقل قول:
- تو مرگخوار خوبی هستی. ولدمورت هرگز زیردستانش رو فراموش نمیکنه. از این لحظه ما به تو لقب گیبنشتاین رو اعطا میکنیم باشد که با این لقب بسیار در چتر و تاپیک ها پز بدهی ! حالا برو بیرون !
اسم چتر و تاپيک ها هم مناسب نيست آوردنش تو پست.
نقل قول:
اما برای گیبن هیچ چیز مهم نبود گیبن در ان لحظه تنها به یک چیز فکر میکرد : مرلینگاه!
نقل قول:
پس دو روز و دو ساعت در مرلینگاه نشست و رفع فشار کرد !
طنزت خيلى خوبه گيبن. اگه بتونى حفظش کنى و لوس نشه. سعى نکنى با زور بخندونى. اين قسمت ها خيلى خوب بود.
نقل قول:
- برای چی ؟ شما کی هستید ؟
- مامورین وزارت خانه ! از شما شکایت شده باید با ما بیاید !
پايانش خيلى گنگ بود. چرا شکايت شده؟ کى شکايت کرده؟ يادت باشه ما نمى تونيم ذهنت رو بخونيم. چيزهايى که مى خواى بگى رو بنويس!
نويسنده ي خوبي هستي. اشکالاتت رو رفع کن و تو اين مرحله نمون. بايد بيشتر و بيشتر پيشرفت کنى!
موفق باشى!