هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵
#18

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 181
آفلاین
تا بينز و لرد ميرن جان شروع به صحبت ميكنه: حالا بهت ميگم جغد بد بخت اگه گذاشتم كار كني نوه ي جدم نيستم.
هدويگ در حالي كه داشت كاغذاي دفترشو رديف ميكرد با لرز فراوان گفت:
هدويگ:زود اين مردتيكه رو از جلوي چشام دور كنين.تا نزدم مثل موش بكشمش.
جان پوز خندي ميزنه و يواش يواش و سلانه سلانه از ستاد ميره بيرون.بيرون از ستاد اوضاع براي جان اصلا خوب نبود در جلوي عام شخصيتش خورد شده بود.و مثل يك جادوگر ارزشي شده بود.
جان با خودش:اگه حق اينا رو نذارم كف دستشون نامردم!خوب مثلا حالا ميخواي چي كار كني آقاي مرد؟ميخوام مرد باشم.چه جالب مگه تا الان زن بودي خانم؟نه زن نبودم احمق جون اينجا منظور از مرد صفت مرد كه از قواعد معنايي استفاده شده.ميبينم كه خوب درس مشنگا رو بلدي.حالا به كسي نگيا من دارم درساي اونا رو هم ميخونم خيلي جالبه...
داشت راه ميرفت كه تنش ميخوره به يه مشنگ.
مرد:آخه چته مردتيكه ديوونه.جلوتو نيگاه كن.
جان با حالتي مشنگانه:خوب حالا مگه چي شده ؟فقط خوردم بهت ديگه!!
مرد: چي شده الان حاليت ميكنم.
و ميگيره جان رو مفصل ميزنه و حاليش ميكنه كه در مجمع مشنك ها داره راه ميره.
جان:حيف كه تو مجمع مشنگ هاست و گرنه بهت ميگفتم.
مرد: به من ميگي مشنگ خودت مشنگي!!
و دوباره دعوا شروع ميشه.اما ايندفعه جان بي كار واي نمي ايسته.چوبش رو در مياره و يه ايمپديمنتا به طرفش ميفرسته.سپس با سرعت دور ميشه.
جان: اصلا من امروز شانس ندارم.
يكم فكر ميكنه و ميگه من به كمك بزرگان و خلافكاراني همچون...همچون كي ؟عيب نداره به آگهي ميدم تو همشهري خودشون پيدا ميشن.
.....ادامه دارد......



Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱:۴۶ شنبه ۶ خرداد ۱۳۸۵
#17

پروفسور بینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۴:۱۳ جمعه ۱۰ تیر ۱۴۰۱
از تالار عمومی ریون کلاو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
جان:بعدم من گفتم كه همه از ترس خودشون رو خيس كردن.بعد تو مثل بز با حركات مشنگي ميپري وسط؟
اليور هنوز خيره بود...
به یک باره صدائی شنیده شد و لرد بلرویچ و بینز وارد ستاد شدند
افراد ستاد همگی
لرد : ببینم اینجا چه خبره ؟
هدویگ ( رو به نیک ) : نیک بدو دو تا چائی قند پهلو بیار
بینز : هدویگ نشنیدی لرد چه سئوالی کرد
هدویگ : جناب لرد قدم رنجه فرمائیدید تشریف اوردید بفرمائید داخل دفتر بنده
لرد و بینز و هدویگ داخل دفتر ستاد میشن
هدویگ : اینجا دفتره منه قربان خیلی خوش اومدید
لرد : خوب تو اینجا چه خبره ؟ به من خبر رسیده تو اینجا به همه چیز رسیدگی میشه به جز تخلفات
هدویگ : چی بگم قربان
بینز : جواب لرد رو بده تا این ستادو رو سرت خراب نکردم
هدویگ : خوب بابا حالا چرا میزنی آخه من چیکاره ام من کاری نمیتونم بکنم که این جا تا مسابقات شروع نشه نمیشه کاری کرد آخه الان به چه تخلفی رسیدگی کنیم
لرد : این همه تخلف شکل میگیره تو همین کوئیدیچ مثلا این جرج ویزلی یه متخلفه باید به مسئله ی غلط املائیش رسیدگی می کردی چرا کم کاری میکنی ؟ هان ؟ بدم در ستادت رو ببندن
هدویگ :
لرد : اگر یه بار دیگه بهم خبر برسه اینجا به تخلفات رسیدگی نمی کنه میدم در اینجا رو تخته کنن
هدویگ همچنان در حال
در این لحظه لرد و بینز بلند میشن و از ستاد خارج میشن و به همراه هم به سمت یه ماشین پیکان جوانان گوجه ای قرمز جواتی میرن و سوار ماشین میشن و در دور دست ناپدید میشن


[b][color=0000FF]بينز نام


Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۱۸ پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۵
#16

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 181
آفلاین
هنوز آبميوه ها تموم نشده بود كه جان برگشت.با قيافه اي مانند نيدونم چي.
جان:د...آخه ديوونه...آره با خود توام اليور چوب(چار تا چرخ سالمه) تو يه رول هم بلد نيستي بزني؟
اليور:مگه چمه به اين نازي.
جان اخماش ميره تو هم و به هيكل قناس اليور نگاهي مي كنه و با تعجب ميگه:هيكل نازي كه داري.ولي خودت رو نگغتم اون رول قناست رو گفتم.
اليور:مگه چشه رول به اين نازي.
جان كه مثل هندوانه سرخ شده بود با صداي لرزاني حاكي از خشم گفت.
جان:د...آخه...مردتيكه ارزشي...تو رول قبلي من.من تازه هدويگ رو مثل جغد ول كرده بودم با سالازار درگير شدم.اون وقت تو داري ميگي كه هدويگ از در اومد تو.
اليور خودشو جمع و جور ميكنه و مثل ماست به صورت موزي جان خيره ميشه.
جان:بعدم من گفتم كه همه از ترس خودشون رو خيس كردن.بعد تو مثل بز با حركات مشنگي ميپري وسط؟
اليور هنوز خيره بود...
-----------------------------------------------------------------------
خواهشا دقت داشته باشين و ارزشي ننويسين.البته با عرض پوزش


بلرویچ : الیور وود و جان راونکلا ، کیفیت پستهای این تاپیک داره پایین میاد . لطفا یخورده بیشتر برای زدن هر پست وقت بزارین . این دوتا پست آخر ضعیف بودن .

موفق باشی


ویرایش شده توسط لرد بلرویچ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۵ ۳:۲۹:۳۴


Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۵۷ پنجشنبه ۴ خرداد ۱۳۸۵
#15

الیور وودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
از پادلمیر یونایتد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 146
آفلاین
دعوا بین جان و سالاز ار تازه شروع شده بود
که هدویگ از راه رسید گفت ، اینجا چه خبره چرا ستاد رو گذاشتین رو سرتون ، بچه کجان ؟
سالازار و جان همین که صدای هدویگ رو شنیدن به جای دعوا به این حرکات پرداختند : :banana:

در همین هنگام الیور از طبقه ی دوم با حرکات رزمی پایین پرید

الیور : چی شده دعوا شده ؟

هدویگ رو به جان و سالازار کرد و گفت خوب اینجا چی کار دارین ؟
جان : به ریش مرلین :blees: من که میخواستم بیام اینجا سر کار .
هدویگ : خوب سالازار تو چیکار داشتی ؟
سالازار : نمی دونم .

خوب حالا برین بیرون .
جان : هی هدویگ چرا تند میری من میخوام بیام سر کار .!!
هدویگ : برو بیرون فردا بیا ثبت نام .

بعد از این که جان و سالی رفتن بیرون :

هدویگ : الیور برو ببین کیه ؟
الیور در رو باز کرد و دید که نور ممد با یه سینی آبمیوه دم در ایستاده .

.... پس از چند دقیقه ....

هدویگ : خوب نور ممد چیکار داری اینجا ؟
نور ممد : میخوام اینجا به عنوان آبدارچی استخدام بشم ؟
الیور و هدویگ : مااااااااااااااااااااااااااااااا

هدویگ : ما ابدار چی نیاز نداریم ؟
الیور : هدویگ جان من استخدامش کن بچه با حالیه .

هدویگ پس از چند ثانیه فکر و ... گفت که خوب فعلا یه چند روز باش ببینم کارت چه طوریه .

نور ممد : چشم . حالا این ابمیوه ها بخوریم تا سرد نشده .

هر سه با یک دیگر آبمیوه ها را خوردند . : :pint:

...

------------------------------------------------------------------
هدویگ اگه من سر خود نور ممدو استخدام کردم برای اینه که داستان با مزه تر بشه . اگه هم نمی خوای به ناظرای عزیز بگو پاکش کنن .



Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ سه شنبه ۲ خرداد ۱۳۸۵
#14

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 181
آفلاین
در ستاد به هم كوبيده ميشه و ملتي كه نميدونم كيان 6 كيلو گرم از جاشون ميپرن.
مرد:هي اين لعنتي هدويگ كدوم گوريه؟
ملت اونقدر ترسيدن كه زمين رو خيس ميكنن.مرد با چشمان غرق خون تمام اتاق ها رو زير و رو ميكنه و آخر سر هدويگ رو تو جغد دوني پيدا ميكنه.
مرد:حالا ديگه كارت به جايي رسيده كه به من.به جان توهين ميكني؟
هدويگ در حالتي كه مدام داشت فضله ميريخت ميگه:نه...به جان خو...
هنوز حرفش تموم نشده بود كه مرد با تمام قواش ميزنه تو دهن جغد بدبخت و ميگه:جرات داري يه بار ديگه جون منو قسم بخور.
هدويگ نوكش غرق در خون بود و داشت زارزار گريه ميكرد.
يدفعه يه مردي بلند ميشه و مثل شير مياد وسط و ميگه:قبل از هر چيز.جناب آقاي نويسنده خواهشا از اين به بعد بگين مار و كلاس كار ما رو نيارين پايين.بعدش(صداش رو ميگيره رو سرش)ديگه نبينم بر سر رئيس من داد و فرياد كني ها.فهميدي داش؟
جان در حالي كه داشت جغد بد بخت رو تكون ميداد با غرور خاصي ميگه:و شما؟به جا نميارم.
مرد:پس خيلي بايد احمق باشي.احمق جان من همون سالازارم ديگه.
جان جغد بدبخت رو رها ميكنه.هدويگ مثل جغد فرار ميكنه.جان به سمت سالازار برميگرده.ملت از ترس دهانشون خشك شده.
جان:بالاخره يه شير مرد پيدا شد تو اين خراب شده.
سالازار:حرف دهنتو بفهم لعنتي چرا فحش ميدي؟
جان با تمسخر سر تا پاي حريفشو ور انداز ميكنه و بعد ميگه:آها يادم نبود به شما نبايد بگم شير جناب شير.
ادامه دارد....
----------------------------------------------------------------------
هدويگ جان ما رو هم بپذير.فك ميكنم سالازار توي اين ستاد كار نميكنه.خلاصه به بزرگيه خودتون ببخشيد. ...



Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۳۹ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
#13

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
رینگ رینگ!

مسئول روابط عمومی ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیج در حالی که روی صندلی اش لم داده بود با بی حلی گوشی رو برداشت!

ناشناس : الو آلو اِلو اونجا ستاد مبارزه با مواد مخدره ؟
مسئول : نه آغاجان اشتباه گرفتین (با لهجه بخونین غلط املایی عمدیه )
ناشناس : پس یعنی به شما مربوط نیست این تیم جدیده اسمشو از کجا آورده ؟؟؟
مسئول که حواسش جمع و توجهش جلب شده بود پرسید
مسئول : کدوم تیمه ؟ ها ها ها
ناشناس : بوق بوق بوق بوق بوق
مسئول نگاهی متحیرانه به گوشی تلفن که حالا بوق اشغال میزد انداخت و پس از مدتی با خیال اینکه طرف مزاحم بوده گوش رو سر جاش گذاشت و دو باره شروع کرد به چرت زدن!

-=-=-=-
ساعت 4.30 ستاد مقابله با پست و کاربران ارزشی

کوییریل و کریچر در حالی که یه دختر و پسر رو که به شدت به هم چسبیده بودن از هم حدا میکردن و حذف کار بر میکردند از راه روی دارزی رد میشن!
روی یکی از تابلو های اتاق ها : < مخابرات ستاد مبارزه با پست و کاربران ارزشی!
تلفن چی در حال داد و هوار : مرتیکه ارزشی بی ارزشی ارزش پرور یه بار دیگه زنگ بزنی میدم با سیم سروز دارت بزنن!
صدای رعد و برق : صدایی از بالا گفت سیم سروز تموم شده از کابل آی دی ای IDE استفاده کنید !
ملت این پایین :
وب مستر وب مستر وب مستر!
=-=-=-=-=-=-=-=
تلفن چی تلفن رو با شدت سر جاش میکوبه! از اتقاق بقلی صدای کوییریل میاد که داره سر کار بر ارزشی فریاد میکشه!
(از آسمان چند قلب گنده به زمین میافته و میشکنه! )
کوییریل همچنان در حال داد زدنه که صدای کریچر به نرمی بلند شد : برادر من هرچی میگن بوگو چشم! . . .
-=-=-=--=--=
صدای تلفن تلفن چی را از جا می پراند
تلفن چی : بهله ؟
ناشناس : سالام اطلاعاتی راجع به این تیم جدیده داشتم!
تلفن چی : ساعت اداری تمام شده!
ناشناس: مرتیکه مزخرف اینجا داره یه جنایت رخ میده تو میگی ساعت اداری ؟
تلفن چی آهنگ آشغالانس میذاره !
ناشناس :
صدای آقا مهربونه : بله جانم بفرمایید ؟
ناشناس : سلام اقا مهربونه این تیم جدیده خیلی مشکل داره!
اقا مهربونه : مثلا چی
ناشناس : مثلا همین اسمشون دیگه
آقامهربون خوب حذم تار کبود چه عیبشه
ناشناس : عیب ؟ بذارین براتون باز تر کنم قضیه رو . . . .
-=-=-=-=-=-=
فردای آن روز
روزنامه روزنامه : افشا گری سالازار اسلیترین
در مورد تیم حذم تار کبود

سالازار اسلیترین در طی مکالاتی با مقامات کوییدیچ اظهار داشت که تیم حذم تار کبود کاملا وابسته به حذب دموکرات میباشد و برای ایجاد اختلال در نظم کوییدیچ آمده . . .


ادامه دارد!
-=-=-
پی نوشت : اعضای حزب یه پیشنهاد دوستانه و اون اینه که با قدیمی ها در نیافتید


ویرایش شده توسط سالازار *The Sith Lord* در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۳۰ ۲۲:۴۱:۱۴

نمایشنا


Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۰:۲۴ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#12

الیور وودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
از پادلمیر یونایتد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 146
آفلاین
الیور از در خارج شد و به سمت دفتر داوران رفت در انجا بینز و بلوریچ را پیدا کند و موضوع را با انها در میان بگذارد .

......... یک ساعت .....بعد ............

در دفتر داوران بینز و بلوریچ بر روی میز های خود نشسته بودند و در حال برسی کردن بازی دو تیم بلغارستان و اسلی یونایتد بودند که ناگهان :
............تق..........تق.............تق....

در باز شد و الیور وود نفس نفس زنان وارد دفتر شد .
بینز : چیه چرا این قدر نفس نفس می زنی ؟

الیور : جاروم خراب بود داده بودم تعمیر گاه ، مجبور شدم همه ی راه رو بدوم ، چون کار مهمی داشتم .

بلوریچ : خوب حالا بگو چیکار داری ؟

الیور : سالی جون میخواد تو مسابقه از مار استفاده کنه .

بینز : ها ... من که چیزی نفهمیدم بیا بریم پیش هدویگ ببینم موضوع چیه ؟

بلوریچ ، بینز و الیور به سمت ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ رفتند .


در دفتر هدویگ

بلوریچ : سلام هدویگ ، موضوع چیه ما که چیزی نفهمیدیم ، اگه میشه توضیح بده ؟

پس از چند دقیقه هدویگ تمام موضوع رو برای بلوریچ و بینز شرح داد .

بینز : خوب پس از این طور شما از کجا این موضوع رو فهمیدین ؟

هدویگ : با کار زیرکانه ی نیک . آ ها اینم بگم اوتو رفته یه وقت برای داد گاه هم بگیره .

الیور : نه بابا این طور که هدویگ میگه هم زیرکانه نبود ، حالا خوبه که اونا فهمیدن که نیک حرفاشونو گوش میده ، اگه نمی فهمیدن دیگه حتما هدویگ به نیک دکترای افتخاری هم میداد .

بلوریچ : خوب پس این طور ، ما سعی میکنیم تو داد گاه حاضر بشیم . خدا حافظ

مدتی از رفتن بلوریچ و بینز نگذشته بود که اوتو در را باز کرد و به درون دفتر آمد .
اوتو : سلام بر بچ خوب من رفتم دادگاه گفت هر وقت دلتون میخواد بیایین منم گفتم فردا ساعت شش صبح میایم .

هدویگ : خوب الیور برو پیش سالی خوش تیپ بهش بگو فردا صبح ساعت شش بیاد دادگاه .
الیور : نه .......... من این همه راهو پیاده برم ....

هدویگ : نه ........یه خبر خوش براتون دارم ..... فدراسیون یه دوتا ماشین مجهز خوب برامون فرستاده .

الیور : مععععععع ، هدویگ چنجر هم داره ؟

هدویگ : آره داره برو بکارت برس دیگه ؟

الیور : باشه .

الیور به سرعت از در خارج شد و به سمت ماشین رفت .


**********************************************

ببخشید زیاد طنز نشد .



Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ جمعه ۲۲ اردیبهشت ۱۳۸۵
#11

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
نیک:خوب خوب مونتاگ پس تو هم با اینایی.از همون بازجویی ارزشی(!) که کردی معلوم بود که با اینایی.من چقدر احمق بودم که زودتر نفهمیدم .

مونتاگ اخمی کرد و گفت: ساکت شو.فکر کردی من سالازار اسلیترین بزرگ رو ول می کنم و میام به شماها کمک می کنم؟واقعا احمقی.

نیک: خوب پس منم میرم تا همه رو خبر کنم و تو رو هم لو بدم.

بلیز که تا الان ساکت مونده بود چوب دستیشو در آورد و اونو به سمت نیک که در حال خارج شدن از رختکن بود گرفت و طلسمی فرستاد.ولی طلسم از نیک گذشت.اون یه روح بود!!!

مونتاگ:هوی واستا کجا داری می ری؟

نیک در حالی که جاروش رو برداشته بود و به سمت در پرواز می کرد(می دوید) برگشت و گفت: چند روز دیگه تو دادگاه م بینمت مونتاگ...

مونتاگ سرشو تو دستاش گرفت و به فکر فرو رفت...از فکر کردن به بلایی که می خواست سرش بیاد تنش میلرزید...


در دفتر ستاد


نیک به سرعت به سمت میز هدویگ رفت و گفت:قربان.خبرای خوبی دارم.خیلی خوب...

دقایقی بعد حرفای نیک تموم شدن.هدویگ به فکر فرو رفته بود و داشت نقشه هایی که داشت رو یه بار دیگه مرور می کرد.دادگاه تخلفات...محاکمه...محرومیت...اینا چیزایی بودن که هدویگ خیلی دوستشون داشت.


هدویگ بالاخره دست از فکر کردن برداشت و رو به اوتو کرد و گفت: اوتو من یه نامه بهت می دم اینو به دادگاه تخلفات می دی تا یه وقت برا محاکمه ی متحما بده.

سپس به الیور که دوباره داشت با قلمهای پر ور می رفت کرد و گفت: بابا دست از سر اونا بردار دیگه .تو هم برو و به بلرویچ و بینز خبر بده تا اونا هم در جریان باشن...

--------------------------------------------------------

جان ریونکلا پستت همش دیالوگ بود.یه پست دیگه بزن و بهتر بنویس تا عضو ستاد بکنمت.

مونتاگ تو قبولی فقط یه خورده از درجه ی ارزشی نویسیت کم کنی خیلی توپ می شه

ارادتمند شما.هدویگ




Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۰:۲۰ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
#10

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
نيك از دور بازي سالازار رو تماشا ميكرد و با خودش در مورد اون مساله كلنجار ميرفت!
چطور ميتونست از زير زبون سالازار حرف ميكشيد؟ چطور ميتونست كاري كنه كه سالازار مارشو بهش نشون بده؟
اينا سوالاتي بود كه نيك بهشون فكر ميكرد. در همين حين تمرين تيم تموم شد و بازيكنها به رختكن رفتند.نيك هم با عجله به سمت رختكن رفت تا با سالازار صحبت كنه.
وقتي به در رختكن نزديك شد صداي صحبت سالازار رو شنيد كه با خنده ميگفت:
- دلم ميخواد بچه‌هاي تيم گريف يونايتد رو موقعي كه با (مار) ما روبرو ميشن ببينم. آي چه كيفي داره حال اين هدويگو بگيريم.-
يكي در جواب تاييد حرف سالازار جواب داد:
- آره. فقط هدويگ بايد مراقب باشه كه غذاي مار نشه.-
همه با اين حرف زدند زير خنده و با صداي بلندي ميخنديدند. ناگهان دستي از پشت يقه نيك رو گرفت و هلش داد به داخل رختكن. هم ساكت شدند و به نيك و مونتاگ كه يقه نيك رو هنوز در دست داشت نگاه كردند. مونتاگ با صداي بلندي گفت:
-آقايون نگاه كنين چي گير آوردم! داشت دزدكي گوش ميكرد كه مچشو گرفتم.
رختكن بزرگي نبود اما براي هفت ، هشت نفر به اندازه كافي جا داشت. سمت چپ قفسه‌هاي فلزي قرار داشت كه هر كدام مربوط به يك نفر بود.سمت راست هم در كنار ديوار صندلي بود كه مقابلش ميز بزرگي قرار داشت. روي ميز كاغذ نسبتا بزرگي پهن بود. روي يكي از صندلي ها بليز زابيني نشسته بود و با تعجب به آنها نگاه ميكرد.لبخند مرموزي زد و گفت:
-به به، آقاي مزاحم. مثل موش گير افتادي! حالا ميخواي چيكار كني؟ حالا ديگه كسي نيست كه بتونه كمكت كنه!!!!!!-
همه با صداي بلند خنديدند. بجز يك نفر؟!!!!!؟
بجز سالازار! سالازار به سمت نيك رفت و با ناباوري گفت:
- ساكت!..... نيك تو اينجا چيكار ميكني؟ -
بليز كه از اين حركت سالازار خوشش نيومده بود دوباره روي صندلي نشست و خودشو با چوب جاروي پرندش سرگرم كرد. مونتاگ هم يقه نيك رو ول كرد و كنار بليز نشست و با تنفر به نيك نگاهي انداخت. ( چي شد؟ بازم حالتون گرفته شد؟ )
ادامه دارد......


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۰۸ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
#9

الیور وودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
از پادلمیر یونایتد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 146
آفلاین
در باز شد و الیور با چهره ی خندان وارد شد و گفت سالاز جون تو اینجایی ما میمون خونه ، نه ببخشید مهمونخونه ی پاتیل درز دار رو زیر رو کردیم پیدا ت نکردیم .
الیور : مونتانگ اینجا چی کار میکنی ؟
مونتانگ : دارم باز جویی می کنم ، ولی هیچی نمی گه ؟
الیور : خوب برو بیرون یه هوایی بخور من باز جویی رو ادامه میدم ؟
الیور وود دستش را از روی در برداشت و بر روی یک صندلی نشست .
الیور : سلام چه طوری سالی ...گلم ...؟
اسلایترین : به ............ الی ( مخفف الیور )...خلم ...
الیور : جان من هر چی میدونی بگو ، من حوصله ی باز جویی ندارم ؟
سالازار : نمی گم
الیور : خوب اگه نمی گی برو ...نه نرو ... جان باسلیسک خوشکلت نرو ؟
سالازار : فقط به خاطر باسلیسک جون موندم آآآآآآآآآ !!
الیور : خوب اگه بگی واقعا ازت ممنون می شم ، چون امکان داره هدویگ به من مقام بالا تری بده یا حقوقمو زیاد کنه ؟(( عمرا))
سالازار : داستان از اونجا شروع شدکه چون من کرم داشتم می خواستم مسابقه ی فینال رو با افعی هام بهم بریزم و بعد جایزه ی مسابقه رو کش برم و با اون برای خودم یه قا قا نونوچه بخرم !
بعد گفتم که یک اصیل زاده هیچ وقت دزدی نمی کنه و بچه مسبته ؟ بعد هم از این کار منصرف شدم و گفتم چرا برم دزدی از مامانم پول می گیرم .
الیور : خوب بعد یعنی منصرف شدی ؟ اگه منصرف شدی پس این شایعه ها چیه ؟
سالازار : اینا رو میگی یا اونا رو ؟
الیور : چی میگی اینارو یا اونا رو همون شایعه ها دیگه ؟
سالازار : اها !!!! اونا رو میگی ، اون داستانش طولانیه . داستان از اونجا شروع میشه که من این مو ضوع رو با دو تا از دوستام درمیون گذاشتم ( دراکو و آلبوس ) بعد اونا گفتن بیا یه شایع درست کنیم تا با هم بخندیم ، و بعد این شایعه درست شد .
الیور : خوب ... این الان داستانش طولانی بود دیگه .
سالازار : آره ...نه پس کوتاه بود .
الیور : خوب میتونی بری ...نه صبر کن ... نه برو .
سالازا اسلایترین با چهره ای ناراحت خارج شد و الیور هم وسایل بازجوییش را جمع کرد و به سوی دفتر هدویگ رفت .









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.