هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۴۹ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۷

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
کریس به طور معلومی کلافه و ناراحت بود.
-حالا چیکار کنیم؟کلا انقدر مونده تا روز موعود!
-چقدر؟
-انقدر!
-چقدر؟!
-اه!ا الان که نمیتونم دقیقا نشون بدم!منظورم اینه که ما اصلا وقت نداریم!
لینی به کریس چشم غره میرود.
-دارییم!
-اصلا وقت داریم!حالا که همه ریونی ها از ورود به کتابخونه محروم شدن...
ناگهان همه ریونیان یک صدا فریاد زدند:
-چییییییییییییییییییییی؟!
-من میمیرم!
-من دیگه نمیام هاگوارتز!
-نههههه!
-من قهرم!
...
...
بعد از آرام کردن بچه ها توسط لینی،لودو به حرف میاید.
-من یه پیشنهاد دارم!
-لودو الان وقت شوخی نیست!
-نه واقعا یه پیشنهاد دارم!شما دوتا مگه جانورنما نیستید؟
لینی و کریس به او نگاه میکنند.
-نگید که هیچی از اولین دفعه ای که یاد گرفتید یادتون نیست؟ینی نمیتونید از حفظ برای ما توضیح بدید؟


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۳۸:۱۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
دقایق از پی هم می‌گذشتند و خبری از آندریا، لینی، کریس و لودو نبود. ریونی ها نگران و مضطرب در تالار نشسته بودند. هر چند در میون افراد مضطرب، یک نفر مشغول مطالعه بود، یک نفر آهنگ گوش میکرد، چند نفر چرت میزدند و یک نفر هم فقط قهر بود! اما کسی به قهر بودن اون توجهی نمیکرد؛ از این رو سکوت رو نه تنها شکست، بلکه ریز ریز کرد!
-من قهرما!
-چی شد؟ اومدن؟
-نه بابا، بگیر بخواب.
-میگم من قهرم!

لایتینا بالاخره هندزفری هاش رو در آورد. خواست علت قهر بودن لیسا رو بپرسه، که صدا هایی که به هر لحظه نزدیک تر میشدن، توجهش رو جلب کرد.

-اگر آقای الیواندر نیومده بود معلوم نبود میخواد چند امتیاز از ریون کم کنه!
-آخ، آره؛ با اینکه کلی خسته شدیم ولی ارزششو داشت.
-به نظرتون مدالا یکم زیاد نبودن؟!
-غر نزن لودو! همین که امتیازمون کم نشد از سرمون هم زیادیه!

ملت ریونی که کاملا خواب از سرشون پریده بود، همه این حرف ها رو شنیده بودند ولی چیزی دستگیرشون نشده بود.

-سلام.
-اوا شما بیدارید هنوز؟
-نگران شما بودیم ولی انگار خیلی هم بد نگذشته بهتون.
-باورتون نمیشه! آقای الیواندر اومد اونجا و انقدر از گذشته ها تعریف کرد و خندیدن که عصبانیت پرفسور مک گوناگل کلا فروکش کرد... بعد از اینکه اوضاع یکم آروم شد من باهاش صحبت کردم و با یکم مظلوم نمایی، راضیش کردم که ازمون امتیاز کم نکنه؛ اونم قبول کرد و بجاش، فقط گفت باید مدالا و کاپ های قهرمانی تالار افتخارات رو تمیز کنید.
-البته بیشترین فشار روی تو بود که وظیفه نظارت به ما رو داشتی!

آندریا شونه هاش رو بالا انداخت و به جمع ریونی های خوشحال و البته ریونی که هنوز قهر بود پیوست...


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۳۰ ۱۶:۰۶:۲۳

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۲:۰۶ یکشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۷

گریک الیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
آره اینطوری شد که همه رفتن سمت اتاق خانم مک گوناگل تا اگه آندریا تونست کاری بکنه.
به اتاقش رسیدند. در زدند... کسی باز نکرد... باز زدن ایندفعه باز کرد.خانوم مک گوناگل سرشو از بین دو در بیرون آورد و جمعیت ریونی ها رو دید و شصتش خبر دار شد که برای چی اومدن.
آندریا جلو اومد و سلام کرد.
مک گوناگل هم جواب سلامشو داد.(بچه های گلم جواب سلام واجبه)
- خانوم مک گوناگل.....
وسط حرف آندریا یکی با سری که به اندازه ی یه گردو باد کرده بود اومد جلو و گفت: خانوم تو رو جون مرلین بگو این کیه؟
آندریا با اخم بهش نگاه کرد و چون اون جونشو دوست داشت گفت: من غلط کردم پرسیدم. و رفت قاطی جمعیت.
آندریا ادامه داد:داشتم میگفتم خانوم مک گوناگل...(منتظر بود اون دوباره حرف بزنه که بره تو دهنش ولی خب صدایی نیومد)... چایی خدمتتون هست یه حرفی باهاتون دارم
-بیا تو عزیزم نون و پنیری هست میخوریم و حرف میزنیم.
بعد آندریا برگشت به سمت بقیه و گفت:
من بچه ها را آزاد خواهم کرد.من آنها را از هر گونه اتهام...(کلمه به ذهنش نیومد)اره دیگه برید من درستش میکنم.
همه رفتن و آندریا هم رفت داخل تا حرف بزنه.
حالا بگم از اون طرف که چه کسی وارد هاگوارتز شد گریک الیواندر
آقای الیواندر رفت به سمت اتاق خانوم مک گوناگل. در زد، در باز شد. خانوم مک گوناگل، الیواندر رو دید و با خوشحالی اونو به داخل دعوت کرد.
گریک داخل اتاق سفره ی نون و پنیر و دید و گفت: به به انگار مادرزنم دوسم داره.
-به ما ملحق شو
-نمیگفتی هم میشدم. روده بزرگه داره روده کوچیک رو میخوره
آقای الیواندر آندریا و دیگر بچه ها رو دید و موضوع رو جویا شد و خانم مک گوناگل گویا(نکته ی کنکوری: در اینجا شد دوم به قرینه ی لفظی حذف شد)
آقای الیواندر که این موضوع رو شنید گفت:
-عی عی عی عی ینی تو میخوای بخاطر اینکار ازشون امتیاز کم کنی.
-خب معلومه باید اینکارو کنم این قانونه
-باورم نمیشه که تو داری در مورد قانون حرف میزنی.دیگه هرکی یادش بره من کارای خودمونو یادم نرفته که، یادته که موقع تحصیل خودمون چیکارا میکردیم.
-الان وقت تجدید خاطره نیست گریک
-تو داری از گروه من امتیاز کم میکنی من باید یکاری بکنم دیگه
.......


Ravenclaw is my everything



تصویر کوچک شده


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ شنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۷

آندریا کگورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۱۳ دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۵۱ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۹
از کوچه دیاگون پلاک شیش
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 144
آفلاین
بعد از تعریف شدن ماجرا توسط سو دهان بعضی باز ماند بعضی شروع به نذر و نیاز کردند و بعضی جلوی امتیازات گروه ها صف کشیدند تا هرشخصی که به قصد هرکاری به استوانک امتیازات با خون دل و چشم خوردن ریونیان بدست امده نزدیک شد را بدرند اما تنها کسی که با یک لبخند ژکوند گوشه ای ایستاده بود و به همگروهیانش می نگریست و هیچکس توجهی به او نداشت آندریا بود.
اکنون نوبت او بود که خودی نشان دهد و اعتباری به جیب بزند حال او بود که سرنوشت ریونکلاو را در دستان پرتوان خود حمل میکرد او که تا کنون در سایه عاشقان رقابت ایستاده بود تا در موقیت مناسب سد هارا بشکند و برجک دشمن را تخریب کند حال فرصت را غنیمت شمرد و گفت:
-من میدونم باید چیکار کنیم.

اما انگار ذهن ها درگیر تر از ان بودند که لوب گیجگاهی را ادم حساب بیاورند فلذا آندریا تصمیم گرفت کمی بلند تر داد بزند:
-آآآآآهااایییی من میدونم باید چیکار کنییییمممم

پاسخی دریافت نشد. شاید مشکل از زیادی با سایه اخت شدن آندریا نبود شاید مشکل حواس پرتی ریونیان بود آنان که رستگاری را در تلاش و سختی میدانستند و به پارتی ایمان نداشتند. آندریا ناامید نشد او برای رساندن پیام منحصر به فرد خود به مردم ریون از دست از هیچ تلاشی نمیکشید بنابراین پیش لایتینا رفته و التماس خواهش اورا کرد که منبر خود را قرض بدهد. آندریا اصرار کرد ریش کریس را گرو گذاشت حرمت همگروهی بودن را که وسط کشید لایتینا بی هیچ حرفی منبر را به آندریا داد.

آندریا منبر را در وسط باغ وحش نصب کرد و شروع به سخنرانی کرد:
-یک دو سه ... یک دو دو دو دو سه سه سه سه امتحان می کنیم نیم نیم نیم

جماعتی کم و اندک به زیر منبر جمع شدند و تا بقیه دیدند قضیه در خصوص جا و جاگیری است هجوم اوردند تا توانستند بی خودی هل دادند و تصرف جا کردند. آندریا به ادامه سخنرانی پرداخت:
-هم گروهی ها میدونم همتون الان اعصابتون خورده که تکلیف این دوستای به اسارت برده شدمون و امتیازی که قراره کسر بشه چی میشه و انقدر نگرانتون کرده که کلا قضیه تزیین مزیین یادتون رفته...

همهمه ای جمعیت را فرا گرفت:
-راست میگه ها...

-منم یادم رفت قهر بودم با همتون!

-اقا اصن این یارو کیه؟

آندریا که از تایید حرفش توسط جماعت لبخند رضایت زده بود ادامه داد:
-اما نگران نباشید همیشه راهی هست اگه نبود چاهی هست...چی ببخشید یعنی اگه راهی نبود بلدوزری برای خراب کردن بن بست هست.و حال ای دوستان به شما مژده میدهم شامپو سدر پرژک ریزنده تمام موهای شما! اع خب نه یعنی راه حل درست جلوی چشماتونه ... من!

تا قبل از کلمه به کار برده شده چشم ها با امید قابل توجهی به منبر بود اما بعد از ان نگاه گنگ و همهمه نچندان فهمیده ای جمعیت را دوباره فرا گرفت:
-چی ؟

-باید با بلدوزر از روش رد شیم؟

-اصن این یارو کیه؟

-چی میگه؟

-دوبله فارسی لطفا...


آندریا پوکر فیس وارانه به جماعت پوکر فیس زل زد و گفت:
-علما مگه دوستامون پیش پرفسور مک گونگال زنجیر نشدن؟

همه باهم:
-خب؟

-مگه من چندین سال تحت سرپرستی پرفسور مک گونگال نبودم؟

همه باهم دوباره:
-خب؟

یکی از میون جمعیت:
-این یارو کیه؟

آندریا پس نگاهی عاقل اندر سفیهانه به جایی که حدس میزد فرد مذکور ایستاده انداخت و طی مکسی کوتاه گفت:
-دِ خب به جمالتون ... میریم پیش پرفسور مک گونگال یه دوتا چایی میزنیم میشینیم صحبت میکنیم حرف منو که زمین نمیندازه، من حق اب و گل دارم تو هاگوارتز!

همه باهم هورا کشان مشغول شادی شدند بند و بساط را جمع کرده به سمط دفتر مک گونگال بروند که ناگهان فرد مذکور دوباره لب به سخن باز کرد:
-من هنوز نفهمیدم این یارو کیه...

اینبار جمعیت چشمان ریز شده خود را به فرد مذکور دوختند و ناگهان سنگی از غیب به سر فرد مذکور برخورد کرده وی هرکس که فکر کند کار آندریا بوده مدیون شناخته و ذکر کرد تنها برای ارض ارادت به جاذبه خود را از غیب به پایین پرت کرده است.

آندریا و لشکر ریونیون برای پارتی بازی به دفتر مک گونگال شتابیدند.


ویرایش شده توسط آندریا کگورت در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۶ ۱۸:۴۸:۲۸
ویرایش شده توسط آندریا کگورت در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۶ ۱۹:۰۰:۲۲
ویرایش شده توسط آندریا کگورت در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۷ ۱۴:۵۷:۱۲


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۷:۱۸ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۳۸:۱۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
در دفتر پرفسور مک گوناگل

-پرفسور اجازه؟ اینا منو اغفال کردن!

لودو، لینی و کریس با دهانی باز و چشمانی خیره، به سو نگاه میکردند وتوان گفتن چیزی را نداشتند.

پرفسور مک گوناگل از روی صندلی اش بلند شد و بعد از مکث کوتاهی گفت:
-میدونم، خودم شنیدم چی میگفتین؛ مطمئنا دوشیزه وارنر به همراه آقای بگمن و آقای چمبرز، تصمیم داشتن این کار رو انجام بدن و برای اینکه کسی بهشون شک نکنه تو رو مجبور کردن باهاشون بری.

مک گوناگل بعد از نگاهی دقیق به صورت چهار دانش آموز گفت:
-ولی خب این دلیل نمیشه که تنبیه نشی!

لینی که فکری به ذهنش رسیده بود، نفس عمیقی کشید و با حالت متأسف به پرفسور مک گوناگل گفت:
-پرفسور حق با شماست! ما مجبورش کردیم باهامون بیاد. الآن هم آماده تنبیه هستیم؛ ولی سو تقصیری نداشت. همش تقصیر ما بود.

لودو هم نقشه لینی را فهمیده بود.
-بله پرفسور، من حاضرم شرط ببندم که سو اصلا علاقه ای به جانورنما شدن نداره؛ حاضرم شرط ببندم!
-ولی بچه ها...

حرف کریس با ضربه ای که به کمرش وارد شد نیمه کاره ماند.

-بسیار خوب! حالا که اینطوره، دوشیزه لی میتونه بره؛ ولی بقیتون فعلا اینجا میمونید تا تنبیهی که براتون در نظر میگیرم انجام بدید.

سو رفت و مک گوناگل ماند با سه دانش آموز قانون شکن...


کمی آنطرف تر، تالار خصوصی ریونکلاو

-آخ کمرم!
-مردم از خستگی!
-من میرم بخوابم، دیگه نمیتونم.
-چرا اینا نیومدن؟
-من قهرم!
-دیگه چرا؟
-آخه خسته شدم!

غر زدن ریونی ها با ورود ناگهانی سو نیمه کاره ماند!

-بچه ها یه اتفاقی افتاده! فقط من تونستم بیام که بهتون بگم یه کاری کنیم...


ویرایش شده توسط سو لى در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۵ ۱۸:۰۷:۳۷

بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ سه شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۷

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
سمتی دیگر.در کتابخانه عمومی لینی،کریس،لودو و سو قرار دارند.چند ساعتی گذشته است.
-لودو میفهمی؟الان به نظر خودت جانورنمات چیه؟
-ببببر!
کریس در سمت دیگر پوزخندی میزند.
-تو چی سو؟
-من نمیدونم کریس...اصلا میتونم یا...
لینی داد میزند
-میتونی!
-هیسسسسسس!میخوای همرو بکشونی اینجا؟

-همه کشونده شدن اینجا جناب آقای چمبرز!
همه با چشمان گرد به سمت صدا برمیگردند.پروفسور مک گوناگال و آقای فیلچ پشت سر آنها ایستاده اند.
-بعد از خودت میخوای دو نفر دیگرم غیر قانونی جانورنما کنی؟
...
...
در تالار ریون بچه ها مشغول تزیین باغ وحش هستند.بی خبر از اینکه شاید مجبور شوند خودشان برای جانورنما شدن دست به کار شوند،اینبار تنها.


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!




پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۷:۵۸ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
همچنان هم زل میزند.

- من اصلا دیگه حتی دوستت هم ندارم. اصلا تو هی برای من تصمیم میگیری.

لایتینا بی تفاوت و سوت زنان از کنار لیسا رد میشود.

- نه دیگه... وقتی یه بحثی شروع میشه ول نکن برو.

لایتینا هدفونش را از روی گوشش بر میدارد و کنجکاوانه به لیسا نگاه میکند.
- با منی؟

این بار لیسا به لایتینا زل میزند.
- آره. با خودت بودم. هی برای من تصمیم میگیری، منم قهرم. نشنیدی مگه؟
- نه آخه یه تیکه باهات آهنگ بود نمیشد گوش نکنم. بیا یه لحظه گوش کن چی میگه.

و هدفونش را مشتاقانه سمت لیسا گرفت.

- نمیخوام.

و با حالت قهر ازلایتینا دور شد و به یکی از دیوار ها نگاه کرد.
- اینجا رو آبی روشن با خال های ریز ریز آبی تیره کنید. آرم ریون هم بزنید.

و به سمت ستون دیگری برگشت.
- اینجا رو هم یه مجسمه عقاب بذارید. بالای هر قفس هم اسم حیوونشو بنویسید.

به در ورودی باغ وحش خیره شد.
- اینجا یه خوش آمدید بزنید. زیرشم بنویسید من قهرم.

- نمیشه لیسا. همه که قهر نیستن.
- خب مگه مهمه؟ مهم اینکه همه بفهمن من با همشون قهرم.
- ولی این از طرف همس. تازه باید بدونی که این کار گروهیه و باید همه نظر بدن.

لیسا خیلی بهش بر خورد.
به قدری ناراحت بود که هیچ قهری خوشحالش نمیکرد.
تمام سلیقه اش زیر سوال رفته بود.

- اصلا دیگه هیچم کمکتون نمیکنم.


ویرایش شده توسط لیسا تورپین در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۱ ۱۸:۴۴:۴۹

قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
خلاصه:
قراره آخر هفته بیان و از باغ وحش ریونکلاو بازدید کنن در حالی که ریونیا هیچی حیوون ندارن! پس تصمیم می‌گیرن یه تعدادیشون جانورنما بشن و بعنوان حیوونای باغش وحش ظاهر شن و با یه نمایش عالی توجه همه رو به خودشون جلب کنن. قراره لینی و کریس که خودشون جانورنما هستن (پیکسی و سگ) به ترتیب تو کتابخونه و از رو کتابی دو تا دو تا به تعدادی از ریونیا جانورنما شدن رو یاد بدن. فعلا سو و لودو انتخاب شدن و بقیه هم قراره باغ وحشو آماده کنن...


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

لینی و کریس به همراه سو و لودو از تالار خارج می‌شن و بقیه رو تنها می‌ذارن. لا به محض بسته شدن در پشت سر چهار نفرِ خارج شده، بالا منبر می‌ره.
- خب، تا اونا چهارتا جونور برامون جور می‌کنن، ما هم باید بریم به سر و وضع باغ وحش برسیم! ظاهر اونجا باید خوشگل و آبی و چشم کور کننده باشه.

لایتینا اینو می‌گه و از بالا منبر پایین میاد و به سمت خروجی حرکت می‌کنه. بقیه هم به دنبالش راه میفتن جز یکی!

- چرا وایسادی لیسا؟
- من قهرم! نمیام.

لا با سردرگمی سرشو به سمت لیسا برمی‌گردونه.
- چرا قهری؟ چرا نمیای؟
- من استرس دارم! استرس اینکه تو دور بعدی برا جانورنما شدن انتخاب بشم. نمی‌شه! نمی‌تونم! استرس نمی‌ذاره کاری کنم. قهرم با همه‌تون.

لایتینا با بدخلقی شروع به هل دادن لیسا از پشت می‌کنه.
- من قول می‌دم نذارم تو انتخاب شی. فقط قهر نکن و بیا!

لیسا به دسته‌های مبل می‌چسبه تا لایتینا بیش از این نتونه به جلو هلش بده.
- نمی‌شه! یه وقت پشیمون شدم و خواستم جانورنما شم خب. چرا می‌خوای نذاری انتخاب شم؟

لایتینا پوکرفیس‌وارانه دست از هل دادن برمی‌داره و به لیسا زل می‌زنه. فقط زل می‌زنه!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۰ ۱۹:۵۳:۰۸



پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین


پاسخ به: باغ وحش
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۹۷

كريس چمبرز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۲:۳۸ یکشنبه ۳۱ شهریور ۱۳۹۸
از زیر ضلع شمالی سایه ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 458
آفلاین
جمعیت ریونی سکوت کرده اند.
لینی چشم غره میرود.
-پس خودمون انتخاب میکنیم!
همه با چشمان وحشت زده به لینی و کریس خیره میشوند.
-من یه دختر کریس یه پسر.سه نفر بعدی هم وقتش که برسه مشخص میکنیم.خب...من لایتینا رو انتخاب میکنم!
لایتینا به لینی نگاه میکند.
-نمیخوام.
-میای!تو ناظری!باید بیای!
-تو نمیتونی به یه ناظر دستور بدی؟
-تو چرا اینجوری شدی لا؟
-من جوری نشدم.یکی دیگه رو انتخاب کن!
لینی دوباره چشم غره میرود.
-خب.سو بیاد.سو لی!
سو به جمع دو نفره جانورنما ها میپیوندد.
-خب کریس؟
کریس با نگاهی سرسری متوجه میشود فقط یک پسر درحال حاضر در تالار است.بقیه...کریس بغض میکند.
-نهههههه!خواهش میکنم!نمیشه هیلاری رو انتخاب کنم؟یا لیسا؟یا آندریا؟یا پنی؟حاضرم با لایتینا سر و کله بزنم...
لینی میگوید:
-یه پسر.
کریس که به مرز گریه نزدیک میشود میگوید:
-لودو...
لودو آواز میخواند و به جمع میپیوندد و رو به کریس میکند.
-اوه!بیخیال اونقدرام رو مخ...
-کارمون جدیه!بخوای مسخره بازی در بیاری...
لینی گلویش را صاف میکند.
-بسه.بریم!


Only Raven
گفتن نداره ولی اربابمون!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.