هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
مرگخوارا که چوبدستی رو داخل هیچ‌کدوم از اتاقای گریمولد پیدا نکرده بودن، تصمیم می‌گیرن ازونجا خارج بشن و به دنبال محل دفن هری بگردن.

به محض خروج از مراسم عزاداری، همگی نفس راحتی می‌کشن.
- آخیش. بالاخره خلاص شدیم. چقد سخت بود عزادار بودن.
- خب حالا هری کجا دفن شده؟
- ارباب طبق تحقیقاتی که من به سختی تو مراسم انجام دادم، فهمیدم هری تو قبرستون دره گودریک کنار مامان باباش دفن شده.

لرد با دیدن چهره‌ی ناراحت مرگخوار مذکور متعجب می‌شه. چرا که لحنش بسیار شادمان و چاپلوسانه به نظر می‌رسد.
- چهره‌ت چی می‌گه این وسط؟
- ارباب از بس اون تو برای کسب اطلاعات ادای آدمای غمگینو در آوردم، چهره‌م این شکلی موند.

لرد نگاهشو از مرگخوار ثابت‌الچهره‌ش برمی‌داره و رو به یارانش می‌ایسته.
- یاران ما! هم‌اکنون به سمت دره گودریک آپارات می‌کـ...
- اون چیه اونجا؟

لرد از متوقف شدن سخنرانیش شاکی می‌شه.
- کی جرات کرد وسط سخنان ما پارازیت بندازه؟
- ارباب ببخشید ولی یه مرد فقیری اونجاست که چوبدستی‌ای بسیار شبیه به ابرچوبدستی دستشه!

همه با شنیدن اسم ابرچوبدستی مثل برق از جا می‌پرن و به سمت پیرمرد سرازیر می‌شن.




پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۶:۲۲ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
بلاتریکس که دقایق زیادی رو صرف قانع کردن لرد کرده بود، ادامه نگاه مرگبار لرد رو قرض گرفت و به سمت لینی چرخید. سپس نگاه مخصوص لردش را جایگزین قبلی کرد.
-سرورم! مگه میشه همچین چیزی؟ لینی لابد رفته انبار پیاز رو گشته، خودش بو گرفته و بو رو با خودش آورده!

قیافه لرد شبیه کسانی که قانع شده بودند نبود.

-ارباب نبود چوبدستی‌ها! تو زیر‌پله نبود، تو اتاقی که سدریک می‌گشت هم نبود، توی اتاقی که...
-فهمیدیم لینی! فهمیدیم نبود! تک به تک لازم به ذکر نیست! خب... پس کجاست؟

هر سه به فکری عمیق فرو رفتند و در این بین کم کم سایر مرگخواران هم با گزارش نبودن چوبدستی در هیچ یک از اتاق‌ها، بازگشتند. اما توجه بلاتریکس به رودولف جلب شد.
-عزیزم؟... اون چیه زیر ردات قایم کردی؟

و بدین ترتیب توجه همه جلب قلنبگی عجیب و غریب ردای رودولف شد.

-این؟... این میزان عشق و علاقه‌ام به توئه که یهو از قلبم زد بیرون و من گرفتمش که فرار نکنه!

هرچند که بعدا معلوم شد در همان چند دقیقه رودولف ساحره‌ای محفلی برای خود به همسری گزیده بود که البته، روحش شاد و یادش گرامی باد.

-یاران ما... باید بریم جایی که کله زخمی اونجا دفن شده... جستجومون رو اونجا ادامه میدیم!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲:۳۷ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
ملانی عمیقا تو فکر بود و همین فرصتی می‌شه برای لینی که به تنهایی گوشه و کنار اتاقک رو زیر و رو کنه. متاسفانه خبری از هیچ چوبی نبود، چه برسه به چوبدستی و بیشتر از اون چه برسه به ابرچوبدستی!

لینی که هم احساس پیروزی می‌کرد و هم شکست، بالی به پهلوی ملانی می‌زنه.
- هی من همه جا رو گشتم. ابرچوبدستی اینجا نیست. تو دیگه نمی‌خواد زحمت بکشی. همه زحمتا رو خودم به تنهایی کشیدم. حشره‌ای پرکار.

اما ملانی اونقد فکرش درگیر بود که نمی‌فهمه لینی چی می‌گه. لینی هم با بی‌توجهی شونه‌ای بالا می‌ندازه و از همون سوراخ دری که وارد شده بود، خارج می‌شه.

در راه سدریکو همچنان تو اتاق قبلی می‌بینه که تو خواب زمزمه می‌کرد "نیست نیست، اینجا هم نیست" و آبی از گوشه‌ی دهنش جاری بود. چند اتاق دیگه رو هم رد می‌کنه و بالاخره بال‌بال‌زنان میاد و می‌شینه رو شونه‌ی لرد.
- ارباب چرا بو می‌دین؟

نگاه مرگبار لرد داشت می‌چرخید بیاد روی لینی قرار بگیره که لینی سریعا حرفشو تصحیح می‌کنه.
- یعنی این بوی پیاز چیه میاد؟

نگاه مرگبار لرد وسط راه، حالتشو به غمگین تغییر می‌ده و راهشو کج می‌کنه و به سمت بلاتریکس می‌ره.
- مگه نگفتی پاکسازی شدیم؟ پس چرا هنوز بوی پیاز از ما استشمام می‌شه؟




پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۱:۰۵ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
در حالی که مرگخواران مشغول گشتن به دنبال ابرچوبدستی بودند، بلاتریکس همچنان مشغول زد‌ودن اثرات گلاب از روی لرد بود.

-چجوری... واقعا چجوری؟ این دیگه گلابه... گلاب! چجوری بو پیاز میده؟

محفلی گمنامی که شیون کنان مشغول زدن خودش بود، لحظه‌ای از خودزنی باز ایستاد و به سمت لرد چرخید.
-ساده‌ است... چون از گل پیاز گرفته شده. این رو دیگه هرکسی می‌دونه!

و دوباره شیونانش را از سر گرفت.
لرد که اصلا از لحن صحبت محفلی خوششان نیامده بود، خواستند حسابش را کف دستش بگذارند که بلاتریکس مانع شد.
-این رو دیگه هرکس می‌دونه... به ما کنایه می‌زنه!
-کنایه؟ کنایه زد؟

و این بار لرد، مانع از حمله بلاتریکس به محفلی مورد نظر شدند.
-بلا... نفس عمیق بکش و همین عصبانیتت رو تبدیل به غصه کن... غمگین به نظر برس... خیلی غمگین.

بلاتریکس تمام تلاشش را کرد و در نهایت قیافه‌اش شبیه کسی شد که در حالی که بوی خیلی بدی به مشامش رسیده، با ماهیتابه توی صورتش کوبیده‌اند .
-اینجوری خوبه ارباب؟

نگاه لرد حاکی از ناگفته‌های بسیاری بود.
-عالیه بلا... عالی!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۰:۵۰ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

ملانی استانفورد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ چهارشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۱:۲۱ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۱
از اینور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 393
آفلاین
ملانی به اتاق زیر پله ی گریمولد رفت، اگر ابرچوبدستی را پیدا میکرد مطمئنا دست چپ لرد می شد. چون دست راست لرد طبیعتا توسط بلاتریکس اشغال شده بود!
فکر بکری به ذهنش رسیده بود، به هرحال هری پاتر از بچگی در زیر پله خوابیده بود و احتمالا بازگشت او دوباره به سوی زیر پله ها بسیار بود. هرچند که فکرش را هم نمی کرد که لینی از قبل به آنجا رفته باشد.

اتاقک زیرپله ی گریمولد بسیار تاریک بود و تنها چیزی که به چشم می خورد برق گونی های پیاز و حشره ای بود که روی گونی ها نشسته بود.
-من اول اومدم اینجا، مال خودمه.

ملانی نمی خواست ایده اش از دست برود.
-خب آسمونش رو تو بگرد، زمینش رو من میگردم.
-چرا ابرچوبدستی باید تو آسمون اینجا باشه.
-به هرحال وسایل قیمتی رو میشه تو سقف هم جاساز کرد.

-این سروصدا برای چه است فرزندان؟

لینی بین پیازها شیرجه رفت و ملانی باقی ماند و کله دامبلدور که در چهارچوب در ظاهر شده بود. او خودش را نباخت.
-دنبال تار مو می گردم پروفسور! بلاخره بقایای اون مرحوم شاید اثر دفع کننده طلسم داشته باشه و در واکسن استفاده بشه. اون همیشه به فکر بقیه بود.

اشک هایی که در چشمان آبی دامبلدور و پشت عینک هلالی اش و ازین حرفا جمع شده بود نشان می داد که ملانی نقشش را خوب بازی کرده.

-بله، قدرت عشق چیزی بود که اون درک میکرد، هری هیچوقت چیزی رو برای خودش نمی خواست، همه وسایلش رو می بخشید. به هرحال تار مویی نخواهی یافت فرزند، شامپوی ما شامپو پیاز پرتک است.

دامبلدور شامپوی گرد بدقواره ای را از جیبش درآورد و از بالای عینک هلالی اش به ملانی نگاه کرد، اما ملانی به فکر چیزی بود که دامبلدور اول از همه حرف هایش گفته بود. وسایلش رو می بخشید؟


بپیچم؟


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۰:۰۹ سه شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
البته اصلا فکر نکنین که این چرت سدریک به معنای کوتاهی تو وظایفش محسوب می‌شه و قراره این اتاق بدون جستجو باقی بمونه. چرا که سدریک یک نگاه کامل و با دقت به سرتاپای اتاق انداخته بود و قدرت رویاپردازی بالایی داشت! و این به این معنا بود که محیط اتاق رو تو خوابش شبیه‌سازی می‌کنه و همونطور که خوابیده، توی خوابش سرگرم جستجوی اتاق می‌شه.

حالا اگه تو خوابش چوبدستی رو پیدا می‌کرد، در حین بیداری همون نقطه رو جستجو می‌کرد و اگه هم پیدا نمی‌کرد که با گزارش شکست به محل قرار برمی‌گشت. اینطوری سدریک هم خوابش رو کرده بود و هم وظیفه‌ش رو به انجام رسونده بود!

در همین حین که صدای خر و پف سدریک به هوا بلند شده بود، لینی که بر اثر اصابت به دیوار هلی‌کوپتری پرواز می‌کرد، از جلوی در رد می‌شه.
- ای بابا این اتاقم که برداشتن. من کجا رو بگردم پس.

و همین‌طور به دنبال اتاقی خالی از مرگخوار، در حال پرواز تو راهروهای محفل بود تا این که به راه پله‌ای می‌رسه.
- هری در دوران کودکی زیر راه پله زندگی می‌کرد. از کجا معلوم، شاید پسر برگزیده‌شون به نشان تواضع تو محفلم همینجا زندگی کنه خب.

و این‌چنین می‌شه که لینی اتاق که نه، بلکه نیم‌چه اتاقی رو برای جستجو پیدا می‌کنه و پرواز کنان از سوراخ در واردش می‌شه تا جستجوی خودش رو برای یافتن چوبدستی آغاز کنه.




پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۳:۳۱ دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
خلاصه:

هری پاتر در اثر اصابت چکش به سرش، مرده. لرد می خواد صاحب ابرچوب دستی(چوب دستی برتر)بشه. لرد و مرگخوارا معتقدن که پلاکس صاحب چوب دستیه و قراره برن دنبال چوب دستی بگردن و وقتی پیداش کردن، لرد پلاکس رو بکشه و صاحب چوب دستی بشه.
ایوا کشته شده و به شکل روح بقیه رو همراهی می کنه. همه با هم برای پیدا کردن ردی از چوب دستی به محفل که مراسم عزاداری هری داره توش برگزار می شه می رن و شروع به جستجوی اتاق ها می کنن.

(ابرچوب دستی که توی سطل آشغال محفل افتاده، توسط مردی فقیر و بسیار کثیف برداشته شده و اصلا توی محفل نیست.)

.............................

ابراز ناراحتی کار سختی نبود. چرا که حضور در محفل و تنفس هوای آن جا به اندازه کافی برای لرد سیاه ناراحت کننده و عذاب آور بود.
-بلا... ما سفید نشیم؟
-نگران نباشین ارباب... من حواسم هست.

درست در همین لحظه، ویزلی خوشحال و خندانی با یک شیشه گلاب جلوی آن ها ظاهر شد و در اقدامی وحشیانه، گلاب را به صورت لرد پاشید.
-گلاب به روتون!

و رفت!

بلاتریکس با دستپاچگی سرگرم خشک کردن سرو صورت لرد شد. گلاب از همه جای لرد می چکید.

-لعنت بهشون. این دیگه چه جور رسمیه؟ اینا ساختار صورت ما رو نمی بینن؟ این بینی برای پاشیده شدن چیزی مناسبه؟ این گلاب دیگه چطوری بوی پیاز می ده؟

در حالی که لرد سیاه مشغول اعتراض بود، سدریک وارد اولین اتاق دم دستش شد و بدون توجه به اطراف، روی تختخواب پرید که چرت نه چندان کوتاهی بزند.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۹/۱۱/۲۰ ۲۳:۳۸:۴۰



پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
بلاتریکس وارد اولین اتاق سر راهش شد.
-ویزلی... ویزلی... همه هم شبیه هم! من نمی‌فهمم! چرا اینقدر عکس ویزلیچه زده به در و دیوار؟ اتاق کیه این؟

پاسخ سوالش در کسری از ثانیه و با دیدن عکس دو نفره زشتی از مالی و آرتور ویزلی مشخص شد.
-ایییییخ!

احساساتش را فرو خورد و به دنبال اثری از چوبدستی اتاق را با کمترین مراعات ممکن زیر و رو کرد.
در بین گشتن به دنبال چوبدستی، به طور کاملا عمدی دستش به چندین گلدان و لامپ خورده و با خاک یکسان شدند.
-آخی... شکست!

اتاق مالی و آرتور ویزلی تقریبا با خاک یکسان شده بود.
با رضایت اطرافش را نگاه کرد، عینک دودی‌اش را به چشم زد و خارج شد. از پشت چند گلدان گذشت و از بین ستون‌ها جهید!
-سرورم! تو این اتاق نبود، همه جا رو گشتم!
-به هم که نریختی؟
-خیر سرورم! اصلا!

لرد سری تکان دادند و همراه بلاتریکس در انتظار سایرین، سعی کردند تا بیشترین حد ممکن ناراحت به نظر برسند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱:۰۶:۲۷ شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
لرد سیاه با خشم به مرگخوارانش نگاه کرد.
- اینم ما باید بهتون توضیح بدیم؟
- خیلی لطف می‌کنید ارباب.
- ما هیچ لطفی در حق کسی نمی‌کنیم. فقط دستور می‌دیم. الان هم دستور می‌دیم خودتون تصمیم بگیرید چطوری برید و هر چی سریع‌تر چوبدستیو پیدا کنید!

مرگخواران که از شدت این راهنماییِ کارآمد و فوق‌العاده سر از پا نمی‌شناختند، دور یکدیگر جمع شدند تا تصمیم بگیرند.
- من میگم از هم جدا شیم و هر کی بره یه اتاقو بگرده.

همگی با اولین پیشنهاد موافقت کردند و کار به مراحل بعدی نکشید و تصمیم گرفته شد‌.
سپس درحالی که سعی می‌کردند طبیعی به نظر برسند، هر یک به طرفی حرکت کردند؛ و از آنجایی که مرگخواران همگی ناشی بودند، همین مرحله‌ی ساده خودش امری به شدت غیرطبیعی می‌نمود.

جماعت مرگخوار بعد از اینکه از حلقه‌ی تصمیم‌گیریشان خارج شدند، هر یک عینک دودی‌ای از جیبشان درآوردند و به چشم زدند تا شناسایی نشوند. سپس همانطور که سرشان مدام به چپ و راست می‌چرخید تا وضعیت اطراف را کنترل کنند، سوت‌زنان متفرق شدند و با پر سروصداترین حالت ممکن، هرکدام وارد اتاقی شدند و جستجو را آغاز کردند.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: چکش سازی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۱:۵۷ دوشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۹

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
حتی فکر کردن به این که باید به تک تک اتاقا سر می‌زدن و به دنبال اثری از چوبدستی می‌گشتن هم برای مرگخوارا سخت و طاقت‌فرسا.

- سخته.
- زیاده.
- خیلی انرژی می‌خواد.
- خسته نشیم.
- من از حالا کمرم شکست.

لرد نگاه خشمگینی به مرگخوارا می‌ندازه.
- یعنی می‌خواین ما به ابرچوبـ...

لرد اینو تقریبا داشت فریاد می‌زد و برای همین لینی سریعا ویزویزکنان مداخله می‌کنه.
- الان می‌شنون ارباب. نباید نقشه‌مون لو بره.

لرد با دستش ضربه آرومی به لینی می‌زنه که باعث می‌شه لینی چندین متر تو هوا قل بخوره و همچون کتلت بچسبه به دیوار. بعدش لرد با لحن آرومی که به سختی به گوش مرگخوارا می‌رسه ادامه می‌ده:
- به ابرچوبدستیمون نرسیم؟

مرگخوارا که نمی‌خواستن شامل خشم لرد بشن، دست از غر زدن برمی‌دارن و آماده‌ی انجام پروژه‌ی پیش رو می‌شن.
- حالا چطوری بریم؟
- تک تک؟
- همگی با هم؟









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.