هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۳:۱۱ یکشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
امروز ۱۰:۳۴:۵۴
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
پیام: 1504
آفلاین
- اهم...اهم...آقای کوسه، آقای موج؟ میشه یک لحظه وقتتون رو بگیرم؟

مرگخوارها با دیدن سطح توانایی مذاکره آلانیس به صورت هماهنگ با کف دست به پیشانی کوبیدند!
-...شترق...

کوسه و موج به شمت آلانیس چرخیدند و با کج خلقی نگاهی به اون انداختند:
- تو دیگه کی هستی؟ شبیه این دوتا به نظر میای. گونه گیاهی جدید جزیره ای؟

آلانیس که کمی به غرورش برخورده بود سینه اش را جلو داد و با غرور گفت:
- نخیر...ما مرگخوار هستیم!

موج با تعجب نگاهی به کوسه انداخت و گفت:
- میگه ما مرگ میخوریم؟ چه رژیم غذایی عجیبی! بعد نهنگ من رو مسخره میکنه!

از آنجایی که حباب‌های بیشتری از دهن نیمه جان بلاتریکس معلق در اب بیرون زد آلانیس سعی کرد مستقیم سر اصل مطلب برود:
- خب رژیم غذایی ما اصلا اهمیت نداره...درواقع من درخواست دارم که دوست هامون رو بهمون پس بدید...لطفا!

کوسه باله اش را روی بلا گذاشت و در حالی که کمی بیشتر او را داخل آب فشار میداد گفت:
- اگه پسشون ندیم مثلا چیکار میکنی؟

آلانیس میدانست فرصت زیادی برای رسیدن به هدفش ندارد برای همین سعی کرد راه حلی که به ذهنش رسیده بود را سریعا امتحان کند، چاپلوسی!
- ای کوسه بزرگ و دانا...ای تبلور عضله در هفت دریا...چه سری، چه دمی، عجب پا...باله ای...!

صدای شترق ناشی از کوبیدن دست به پیشانی مرگخواران دوباره در فضا پیچیده شد!
اما به نظر می آمد راه حل آلانیس آنقدرها هم بدرد نخور نبود چون کوسه باله اش را با لبخند از روی بدن بلا برداشت و گفت:
- هوووووم....خب میگفتی!خواسته ات چی بود؟


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۵ سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰

ماریا گلوسپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ شهریور ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱:۴۸:۰۸ شنبه ۲ دی ۱۴۰۲
از ناکجا آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 25
آفلاین
_منظورم اینه که میتونیم از علف آب شش زا استفاده کنیم

_کتی ما الان کجاییم؟

_توی یه جزیزه گیر افتادیم

_خب چجوری بنظرت علف آب شش زا پیدا کنیم؟

_نمیدونم.

مرگخواران دوباره به فکر فرو رفتند تا چاره ای برای نجات بلاتریکس پیدا کنند

ناگهان یکی از مرگخوار ها با هیجان از جا بلند شد و گفت:
_اهان فهمیدم. خیلی مودبانه کوسه هه رو مجبور میکنیم که بره بلاتریکس رو بیاره.

و بهترین راه همین بود.
آلانیس داوطلب شد که با کوسه صحبت کند.کمی میترسید ولی به کوسه نزدیک شد و سعی کرد که باهاش صحبت کنه






پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۹:۰۵ سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰

لوسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 252
آفلاین
-جدا؟
-آره! وقتی یه کوسه کوچولو بودم یه ماهی مرکب بزرگ گازم گرفت! جاش هنوز رو دمم مونده!

کوسه دمش را بالا آورد تا آن را به موج نشان دهد. اما بعد خودش کج شد و سرش زیر آب رفت و بلاتریکس از دستش رها شد و از آنجایی که بیهوش بود آرام آرام، در حالی که نفس هایش قل قل می کردند و حباب هایی به سطح آب می فرستادند، به زیر آب رفت.
کوسه و موج توجهی نکردند و به صحبت ادامه دادند.
- اره منم وقتی کوچولو بودم یه بار محکم به یه صخره برخورد کردم! خیلی دردم گرفت و یه هفته طول کشید تا دوباره موج بشم!
-

در آنطرف مرگخواران که شاهد این صحنه بودند، در حال اندیشیدن چاره ای برای نجات بلاتریکس بودند.
-من میگم بلا رو ولش کنیم! ساحره های با کمالات اونطرف منتظرمونن ها!

رودولف با نگاه غضب آلود بقیه ساکت شد.
در این بین کتی که دستش روی چانه اش بود، ناگهان از جا پرید!
- ما شنا بلد نیستیم! ولی زیر آب رفتن که بلدیم!


قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ پنجشنبه ۶ آبان ۱۴۰۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
هر چه به ساحل نزدیک می شدند، قدم هایشان کند تر می شد.
مرگخواران خیلی کارها بلد بودند ولی هنوز یاد نگرفته بودند با یک کوسه و یک موج مذاکره کنند.

-اگه نتونیم مذاکره کنیم، می تونیم روشون طلسم های ممنوعه اجرا کنیم و مجبورشون کنیم برامون باله برقصن.

پیشنهاد وسوسه برانگیزی بود. ولی نه برای یک هافلپافی متفکر.

- ولی اینا موج و کوسه عادی که نیستن. دارن با هم حرف می زنن. اگه با زدن طلسم ها عصبانی تر بشن چی؟

رامودا درست می گفت و مرگخواران چوب دستی هایشان را غلاف کردند.

- خب چیکار کنیم؟ چطوری راضیشون کنیم!
- موجه رو بریزیم تو پاتیل و کوسه رو توش بجوشونیم. اینجوری برای شام هم آبگوشت کوسه داریم.
-عالیه هک. همین کارو می کنیم. برو بیارشون.

هکتور دگورث گرنجر تا حد مرگ هیجانزده و خیلی زود خاموش شد. خودش هم می دانست که نقشه اش غیر ممکن است.

- ای بابا. الانم که نشستن لب دریا دارن از قدیما برای هم می گن. بلاتریکس و پلاکس رو هم سفت گرفتن.

لینی پروازی کرد و اوضاع را بررسی نمود.
- خیلی گرم صحبتن. شاید اگه خیلی آروم از پشت بهشون نزدیک بشیم، بتونیم بلا و پلاکس رو نجات بدیم.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۸/۶ ۲۳:۱۷:۵۱



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ یکشنبه ۲۷ تیر ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۱:۵۲:۵۲
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین

خلاصه

لرد سیاه متوجه میشه که مرگ خواران شنا بلد نیستن و برای اینکه یاد بگیری ی معلم به اسم قوری رو استخدام میکنه ولی موفقیت آمیز نیست و معلم انصراف میده.
مرگ خوار ها هم تو یه جزیره گیر میفتن بعدش هم یک موج پلاکس رو میبره.
مرگخوارها تصمیم میگیرن خودشون شنا یاد بگیرن ولی یهو یه کوسه میاد و بلاتریکس رو میگیره و میره‌.
الان هم مرگخوارا میخوان بلاتریکس و پلاکس رو نجات بدن.

...............................

مرگ خوار ها که فهمیدن از مایکل آبی گرم نمیشه تصمیم گرفتن به جریره برگردن و تا صبح صبر کنن.
.
.
.
صبح روز بعد پیتر با صدای عجیبی از خواب بیدار شد.
صدا از سمت ساحل می آمد.
برگ هایی را که به عنوان پتو رویش انداخته بود کنار زد و خمیازه‌ای کشید.
-باز چه خبره؟؟!!

سپس به سمت ساحل به راه افتاد.
کم کم می توانست صدای دو نفر را بشنود که با هم حرف می زدند و صدای جیغ چند نفر دیگر هم به گوش میرسید.
-همونی که گفتم اگه میخوای اینو بگیری باید اونو بهم بدی.
-من میخوام اینو نگه دارم تازه اونی که تو داری هی چیزای براق دردناک میزنه.
-خب اینم هی جیغ میکشه.همینی که هست.اونو بده اینو بگیر.
-اِاِاِممممم بذار فک کنم ...
در همان لحظه پیتر صدای بلاتریکس رو شنید که فریاد میزد و کسی را تهدید میکرد.
-کوسه احمق ولم کن ... میدونی من کی هستم؟

پیتر که بعد از شنیدن صدای بلاتریکس کنجکاو شده بود از پشت درخت ها بیرون آمد و با دیدن صحنه خشکش زد.
کوسه ای که بلاتریکس را برده بود و همان موجی که پلاکس را گرفته بود کنار ساحل ایستاده بودند و با هم صحبت میکردند.
کوسه بلاتریکس را زیر بغلش زده بود و پلاکس هم روی موج به سمت بالا و پایین پرت می شد و جیغ میکشید.
کوسه محکم با بال آزادش روی سر بلاتریکس کوبید و بیهوشش کرد.
-بفرما اینم راه حل برای چیزای براق دردناک.

پیتر به سرعت به سمت جایی رفت که دیشب در آنجا خوابیده بودند و همه را بیدار کرد.
-پاشییییین اون کوسه و موجه اومدن اینجا دارن پلاکس و بلا رو عوض میکننننننن.پاشییین دیگهههههه

مرگخواران از جا پریدند و همگی به سمت ساحل شروع به دویدن کردند.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۴۰۰/۵/۱۰ ۱۵:۱۴:۱۰



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۱۲ شنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۰

مایکل رابینسون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۲ دوشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۲:۴۵ چهارشنبه ۱۵ دی ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
مایکل رابینسون از راه می رسد و می گوید:

-کوسه ها به سمت خود می روند!

-تو چی میگی مایکل؟

-می گم کوسه ها به سمت خود می روند.

-خب یعنی چی؟

-یعنی کوسه ها به سمت خود می روند!!!

بحث میان آن دو شدت گرفت تا اینکه رودولف در میان صحبتشان پرید و گفت:

-باشه! باشه! کوسه ها... همون چیزی که مایکل گفت ‌خب مایکل سمت خود یعنی چه سمتی؟

-هر جا که کوسه باشد! هر جا که کوسه باشد!

-خب کجا کوسه هست؟

-در هر جای دریا!

در این میان چشمان همه از صحبت های مایکل پر از تعجب شده بود! همه با هم گفتند:

-احتمالا غذا زیاد خوردی مایکل!

-نه اتفاقا غذا خیلی خیلی کم خوردم به خاطر همینه که قاطی کردم...!

و باز هم چشمان همه پر از تعجب شد...!



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ جمعه ۱۸ تیر ۱۴۰۰

آلانیس شپلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۹ چهارشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
اما هیچ کس یک میلیمتر هم جلوتر نرفت چه برسد به یک سانتیمتر!

- چرا داریم به جای جلو می ریم پایین ؟

- شاید پات به جای گاز رو ترمزه . چون من که معلق موندم .

- مگه من سوار ماشینم ؟

- نمی دونم . هستی ؟

متاسافانه بلاتریکسی نبود که به لینی نجات پیدا کرده و رودولف چشم غره برود پس بقیه ی مرگخواران این کار را انجام دادند.

- خیلی شبیه بلا شدم . مگه نه ؟
- نه ! شبیه قورباغه ای شده ای که چشم هاشو گرد کرده.
- اما الان خیلی شبیهش شدم.
- نه الان شبیه موشی ای که اخم کرده.
- مطمئنی ؟ من فکر کنم.....

- بسه دیگه !

خوشبختانه این فریاد همه را به عقل آورد هم لینی و رودولف که اکنون در حال بحث در مورد رنگ ماشین بودند و هم مرگخواران را که در حال تشبیه چشم غره های یکدیگر به حرکات حیوانات بودند.

-مثلا قرار است بریم دنبال بلاتریکس ها !
- اوه ، آره پیتر. یادمون نبود . راستی کوسه کدوم طرفی رفت؟



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۸:۰۴ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰

لوسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۶ سه شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰
آخرین ورود:
۲۲:۱۶ دوشنبه ۱ خرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 252
آفلاین
-یه کاری بکنین منو خورد!
-چیکار کنیم؟

اما دیگر دیر شده بود،کوسه در یک حرکت بلاتریکس رو نوش جان کرد و دور شد.

-خب بلا رو خورد راحت شدیم دیگه...میشه برگردیم پیش وحشی های باکمالات؟
همه نگاه زهر آلودی به رودولف انداختند و پیتر که احساس مسئولیت می کرد، به جای بلا کروشیویی رو به سمت رودولف روانه کرد.

رودولف همانطور از درد بندری می رفت داد زد:
-بلا جانشین انتخاب کرده؟ ای بگم مرلین چیکارت نکنه...آآآآآآآآآآ

مرگخوران به دور و بر نگاه کردند،شب بود و دریا ترسناک بود. جلبک های بلند خش و خش می کردند،ماهی مثل لکه های سیاهی از زیر پایشان رد می شدند،صخره ها مثل هیولا بودند،دریا نه سری داشت و نه تهی و ...
بدین وسیله متوجه شدند که بدون بلاتریکس زنده نمی مانند پس رد کوسه را گرفتند و به دنبالش راه افتادند.
در این بین رودولف میخواست همه را از پیدا کردن بلا منصرف کند.
-ببینین زیادم ترسناک نیستا!

اما کسی به رودولف اهمیت نداد.
این شد که رودولف هم جیغ کشان با بقیه دست و پا زد که شاید بتواند یک سانتیمتر آنورتر برود.


ویرایش شده توسط لوسی ویزلی در تاریخ ۱۴۰۰/۴/۹ ۱۸:۳۴:۳۹

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر!
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی!!!‏
برای عشق!!!!‏
برای گریفیندور.


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۳ سه شنبه ۸ تیر ۱۴۰۰

ریونکلاو، مرگخواران

تری بوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۱ پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۰
آخرین ورود:
دیروز ۱:۵۲:۵۲
از پشت ویترین
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
ناظر انجمن
پیام: 268
آفلاین
بلاتریکس گفت :
-یعنی این دور و بر هیچ ماهی ای چیزی پیدا نمیشه ازش بپرسیم .
-تو فرض کن ماهی پیدا کردیم . تو مگه زبونشونو میفهمی ؟
-فضولی موقوف بگردین ماهی پیدا کنین !
پیتر داد زد :
-فک کنم یکی اونجاست . بریم از اون بپرسیم.
پیتر به ماهی بزرگی اشاره میکرد که در نزدیکی آنها در حال شنا بود.
بلا گفت :
-خوبه بریم بپرسیم ببینیم چی میگه.
-خب اگه میتونستیم شنا کنیم بریم پیشش که لازم نبود اصلا ازش بپرسیم.
بلا گفت :
-خب صداش کنین شاید بشنوه بیاد.
همه مرگخوارها تو همون حالی که دست و پا میزدند تا روی آب بمونند برای ماهی دست تکون میدادند و داد میزدند:
-آهااااای یاروعهههه بیااااووو.
-فک نکنم اگه یارو صداش کنیم خوشش بیاد.
-باشه.جناب آقای ماهی میشه برای چند لحظه تشریف بیاریییید؟؟
-تو تا حالا کی رو دیدی که یه ماهی رو جناب خطاب کنه آخه؟؟
-خب پس چی صداش کنم؟
-من از کجا بدونم؟
-پس لطفا فضولی نکن.ماهیییی جاااان. یه لحظه بیاااااا. یه سوال داریم.
ماهی برگشت و به مرگخوار ها نگاهی انداخت و به سمت آن ها حرکت کرد.
-آخیش داره میاد.
-اِاِاِاِاِاِ.بچه اون چیزه چیه پشت ماهیه.
-من چمیدونم حتما بالشه دیگه.
بلاتریکس زودتر از بقیه دوزاریش افتاد و داد زد :
خاک به سرم کوسه اسسسسسسست.فرار کنیییییییین.الان میخورمووووووون.
همه مرگ خوار ها با سرعت دو برابر دست و پا زدند ولی از اونجا که شنا بلد نبودند هر کدوم فقط یه دو سه لیتر آب دریا نوش جان کردن.کوسه همینطور به سرعت نزدیک میشد و به شامش نگاه میکرد.
-حالا چیکار کنیم؟
-من چمیدونم.
-تو چی میدونی آخه خنگ خدا؟!
کوسه به جمع مرگخوارانی که تند تند در آب دست و پا میزدند نزدیک شد و یکراست به طرف بلاتریکس رفت.
-واااااااااااااای داره میاد سراغ منننننننننن.




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۹:۳۶ دوشنبه ۷ تیر ۱۴۰۰

مرگخواران

پاتریشیا وینتربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۳ یکشنبه ۲۷ مهر ۱۳۹۹
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ جمعه ۷ آبان ۱۴۰۰
گروه:
کاربران عضو
پیام: 51
آفلاین
بلاتریکس بلفرض اینکه همه شنیدند، تلاشش را برای به جلو حرکت کردن بیشتر کرد.
-اگه پلاکس رو پیدا کنم، حتما یه کروشیو نثارش می‌کنم. نه نه! دو تا! یا شایدم سه تا.
- خو چرا؟

بلاتریکس در حال دست و پا زدن نگاهی به سمت راستش کرد. بلاتریکس کوچکی با بال‌های سفیدش به او نگاه می‌کرد. بلاتریکس سفید سرش را تکان داد و تکرار کرد:
-نگفتی... چرا می‌خوای این همه کروشیو بزنی بهش؟
-خب این همه دردسر درست کرد برامون.
-ولی خودتون دادینش به اون موج.

بلاتریکس چند لحظه دست و پا زدن را کنار گذاشت و فکر کرد.

-خب بقیه رو هم می‌زنه.

بلاتریکس برگشت و به صدای سمت چپش نگاه کرد. بلاتریکس کوچکی با لباسی قرمز رنگ آنجا ایستاده بود و دو شاخ ریز هم روی سرش بود. بلاتریکس سفید و بلاتریکس قرمز به هم اخم کردند. قبل از اینکه بلاتریکس قرمز چیزی بگوید، بلاتریکس سفید گفت:
-نه خیرم. اگه گذاشتی یه بار من ببرم!
-راستش خیلی وقت بود خوابیده بودی. فکر کنم نباید با صدای بلند تلویزیون می‌دیدم. اینجوری توام بیدار نمی‌شدی، سفیدک!
-ایشه! بالاخره که بیدار ش‍...

بلاتریکس پشت دستش را روی صورت بلاتریکس سفید فرود آورد و او را در آب پرت کرد. بلاتریکس قرمز که از این حرکت بلاتریکس خوشش آمده بود، گفت:
-جایزه‌ت یه کروشیو به پیتره!

بلاتریکس قرمز از گوش بلاتریکس وارد ذهنش شد و او را تنها گذاشت.

-بلا؟ چیو زدی؟

بلاتریکس که متوجه مرگخواران دیگر شده بود، اخمی کرد و جدیتش را حفظ کرد.
-هیچی. می‌خوای تو رو بزنم؟ اینجوری حداقل یه چیزیو زدم که بهت بگم.
- نه نه! لازم نیست بابا!

بلاتریکس به سمت تمامی مرگخواران برگشت.
-یه بار دیگه، و برای بار آخر می‌گم! کلی کار داریم. دست از سر کارهای مسخره بردارین و بیایین شنا یاد بگیریم تا پلاکس رو پیدا کنیم. اینجوری حق موج رو هم میذاریم کف دستش. فهمیدین؟

مرگخواران سرشان را به نشانه تایید تکان دادند.
از میان مرگخواران یک نفر پرسید:
-خب حالا چجوری شنا کنیم؟


Dico debere eum multum







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.