هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۳:۰۶ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
#21

علیرضا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۵ پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۸
از از کنار هرمایون جونم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 468
آفلاین
_ سلام تام.
_ به به ، اليزابت خانوم.شما کجا، اينجا کجا.شرمنده کرديد .
_ ببين تام ، من حال اين مسخره بازي ها رو ندارم.بگو ببينم چي کار داشتي که مري رو فرستادي دنبالم؟
_ خوب ... ببين ... من ...
_ چته؟بيين تام ، من مي خوام از اينجا برم.فکر مي کردم بتوني منو درک کني.من نمي خوام تا ابد تو اين يتيم خونه بمونم.
_ اما من فکر مي کردم ما قراره تا ابد پيش هم باشيم.
_ تام ، چند بار بگم؟همش رو فراموش کن.من حالا با ديويد هستم.پسر صاحب مغازه رو به رويي.باباش اونقدر پولداره که مي تونه سرتا پاي منو طلا بگيره .اما تو چي؟حتي اون قدر پول نداري که بتوني براي خودت يه دست لباس بخري . من با تو هيچ آينده اي ندارم ...

اون شب لرد ولدرمورت خيلي با اليزابت هارلي ، دخرتي که تو يتيم خونه باهاش آشنا شده بود و دوستش داشت حرف زد اما اون دختر تصميم خودش رو گرفته بود.اون به احساسات تام پشت کرده بود و يک هفته بعدش هم يتيم خونه را ترک کرد .اما لرد سياه هيچ وقت اونو فراموش نکرد.در واقع اليزابت و ديويد اولين افرادي بودند که به دست لرد سياه به قتل رسيدند و از اون وقت بود که لرد ولدرمورت شروع به انتقام گرفتن از همه اون کسايي کرد که تنها گزاشته بودندش ...


اونی که سرور و پادشاهمونه ویزلیه!
***
تاپیک ها:
[url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=4587&forum=3&post_id=175197#forum


Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۲:۵۹ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶
#20

علیرضا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۵ پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۸
از از کنار هرمایون جونم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 468
آفلاین
ولدرمورت در حالي که سرش رو بين دو دستش گرفته بود قطره اشکي آروم از گوشه چشمش به پايين لغزيد.مطمئن بود که هيچ راه بازگشتي ندارد.خيلي وقت بود که تمام جامعه جادوگري اون رو به عنوان جنايتکار ترين جادوگر قرن مي شناختند.اما هيچ کس نمي دونست که خود ولدرمورت يه قرباني است.قرباني جامعه بي رحم اطرافش.پدر مشنگ بي احساسي که مادرش رو در دوران حاملگي تنها گذاشت.در يتيم خانه مشنگ ها هم هيچ کس نتونست اون و قدرتش رو درک کنه.ولدرمورت سرش رو بلند کرد.اشکي روي صورتش ديده نمي شد.خيلي وقت بود که به خودش ياد داده بود که تنهايي گريه کنه.آروم و بي صدا.هيچ کسي تا حالا گريه ولدمورت را نديده.هيچ کس.


اونی که سرور و پادشاهمونه ویزلیه!
***
تاپیک ها:
[url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=4587&forum=3&post_id=175197#forum


Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ جمعه ۱۴ دی ۱۳۸۶
#19

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
با سلام...

همونطور كه از اسم تاپيك پيداست اينجا مكاني ست براي بازگو كردن هري پاتر در صد كلمه...
حالا چه در رابطه با كتاب ها و استخراج معناي و مفهوم يا داستان هاي ساختگي در اين مورد!

پس هر پستي خارج ازاين حيطه پاك خواهد شد.

پست لي جردن و ariashop بايد پاك مي شد ولي چون مدتيه گذشته اين كار انجام نمي شه.

ولي بعد از اين پست هاي بي ربط به سرعت پاك خواهند شد!

در صورت امكان پست هاي ارسال شده در اين تاپيك در " نقدستان مطالب اشتراكي " نقد هم خواهد شد!


موفق باشيد
سارا


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۱۴ ۱۵:۳۳:۱۹


Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۸۶
#18

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۱ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۱۷ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶
از fozool sanj
گروه:
کاربران عضو
پیام: 280
آفلاین
به ناگاه فراز از خواب بیدار شد. تمام تنش میلرزید و از اینکه جای او نبود دلگرم شد. اما باز هم دلش برای دوستانی که در خواب پیدا کرده بود تنگ میشود.همان کسانی که او را شریک خود میپنداشتند و از همه مهمتر دوستش داشتند. چیزی که در دنیای مشنگ ها دروغ خوانده میشد. فراز از روی تخت بلند شد. دلیل این خواب چه بود؟ فراز به کنار باشتش نگاه میکند. آنجا بود. کتاب هری پاتر. آری فراز باری دیگر به دنیای هری پاتر قدم نهاده بود.


همه ی بدبختیا از اونجایی شروع میشه که فکرای بد به سرت میزنه.
همه ی بدبختیا از اونجایی شروع میشه که فکرای خوب از سرت پر میزنه


Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۸:۳۸ چهارشنبه ۵ دی ۱۳۸۶
#17

علیرضا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۵ پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۸
از از کنار هرمایون جونم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 468
آفلاین
فکرش رو بکن که داستان های هری پاتر رو تو قهوه خونه ها به سبک شاهنامه بخونند:

باری ... هری ، آن یَل بیشه شجاعت و آ ن خورشید آسمان دلاوران به سان شیری که به ناگاه از خواب مرگ به در آمده باشد ، چوب دستی اش را به سوی لرد سیاه ، آن نابکار سرزمین سیاهان نشانه رفت.جنگ خیر و شر به جایگاه حساسی رسیده بود.هری ، تک دلاور به ناگاه دردی اژدها افکن بر پیشانی خویش احساس کرد.گویی آهن گداخته را بر روی سرش قرارداده اند.هری از ته دل فریادی کشید و ...


اونی که سرور و پادشاهمونه ویزلیه!
***
تاپیک ها:
[url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=4587&forum=3&post_id=175197#forum


Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ جمعه ۲ آذر ۱۳۸۶
#16



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ جمعه ۲ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۰ جمعه ۲ آذر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
سلام دوستان
جهت خرید پستی فیلم هری پاتر و محفل ققنوس با زیرنویس فارسی و خرید به صورت پستی که ابتدا محصول را دریافت کنید و سپس هزینه را به مامور پست تحویل دهید می توانید از لینک زیر برای خرید استفاده کنید http://ariashop.ir/product_info.php?cPath=22&products_id=76

آریا شاپ دات آی بزرگترین فروشگاه اینترنتی Ariashop.ir



Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۲۲:۴۰ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶
#15

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
يه زن نويسنده كه پدرش در گذشته صاحب مجله طفره زن بود ماجراي دوستش كه پسري بود كه زنده ماند را نوشت و كار پدرش كه نويسدگي بود را نوشت . پسري كه بدي را برد خوبي را آورد تاريكي را برد و روشني را آورد جنگ را برد عشق را آورد .
پاورقي : احتمالا فهميديد منظورم لوناست



Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶
#14



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۵ دوشنبه ۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۱۳ سه شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از هاگوارتز، بخش ممنوعه کتابخانه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
باشه.. باشه ... حالا چرا اینقدر عصبانی؟

بیا ویرایشش کردم:

آن زمان که لردولدمورت می رفت تا به پیشگویی حقیقت بخشد، می رفت تا پسرکی را بکشد که گفته می شد مایه شکست او خواهد بود، حتی فکرش را هم نمی کرد به پیشباز چه خطری می رود.......... و سالها بعد وقتی که دوباره جسمش را باز یافته بود؛ وقتی که می رفت تا چوبدستی برتر را بیابد، وقتی که اسنیپ را کشت و وقتی که در هاگوارتز رو به پسرکی ایستاد که مقدر شده بود تا زنده بماند، نمی دانست سرنوشت برایش چه در آستین دارد... و آنگاه که نفرینش به سوی خودش بازگشت، آن هنگام که خاطرات خفته گذشته اش جلوی چشمانش ظاهر شدند فهمید و تنها آن موقع بود که فهمید .... مرگ این بار به راستی او را با خود می برد.


ویرایش شده توسط دنیس در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۸ ۱۹:۱۶:۵۴
ویرایش شده توسط shadowgirl در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۹ ۱۴:۴۴:۴۸

Do not pity the dead, Harry. Pity the living, and above all, those who live without love.

Albus Dumbledore

هيچ مي داÙ


Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۲:۰۸ چهارشنبه ۱۸ مهر ۱۳۸۶
#13



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۵ دوشنبه ۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۱۳ سه شنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از هاگوارتز، بخش ممنوعه کتابخانه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 47
آفلاین
آن زمان که آوای موهوم مرگ بر جهان پرده گسترده بود.... آن زمان که بی رحم ترین ارباب تاریکی علامت شوم را به هوا می فرستاد... آن زمان که آوداکداورا، اکسپلیارموس را به نبرد می طلبید، پسری متولد شد... پسری از جنس عشق... پسری که می رفت تا ارباب مرگ شود... پسری که چشمان سبز رنگش بازتابی بودند از عشق و تنها عشق ... او متولد شد تا پلیدی را شکست دهد و به زندگی معنایی دوباره بخشد... و آن زمان که قدیسان مرگ در برابر هوراکراس ها ایستادند، وارث گریفندور رو در رو با نواده اسلیترین مرگ را به آغوش گرفت تا دیگر بار ثابت کند مرگ برای یک فرهیخته چیزی نیست مگر بازتابی از ماجراجوی عظیم دیگری ورای تفکراتمان و عشق آن والا نیروییست که هر کس نمی تواند حقیقت ناب آن را در یابد: که تا ابد عشق است و مرگ و یاران حقیقی....


ویرایش شده توسط shadowgirl در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۸ ۲:۲۲:۳۴

Do not pity the dead, Harry. Pity the living, and above all, those who live without love.

Albus Dumbledore

هيچ مي داÙ


Re: هری پاتر در 100 کلمه
پیام زده شده در: ۴:۵۴ دوشنبه ۹ مهر ۱۳۸۶
#12

علیرضا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۵ پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۸
از از کنار هرمایون جونم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 468
آفلاین
روزی روزگاری زنی در کافه ای نشسته بود.ناگهان جوان بلند قد و مو مشکی ناراحت و عصبانی در صندلی کناری می نشیند.زن جوان که متوجه ناراحتی مرد می شود از او علت عصبانیتش را می پرسد و این گونه مرد جوان سفره دلش را در برابر زن می گشاید و می گوید با همسرش دعوایش شده و سپس بر اثر پافشاری های زن که خواهان توضیح بیشتر بود ، سیر تا پیاز زندگی اش را برای او تعریف می کند و پس از اینکه کمی دلش سبک شد از زن خداحافظی می کند و می رود.غافل از اینکه زن یک نویسنده است!

پاورقی:حتما متوجه شده اید که در نوشته بالا نویسنده همان جی. کی. رولینگ است و مرد بلند قد هری پاتر.


اونی که سرور و پادشاهمونه ویزلیه!
***
تاپیک ها:
[url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=4587&forum=3&post_id=175197#forum







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.