به نام هلگا - در پناه سالازار
سؤال اول!
باو استاد، بکَنید از این نقاط ِ ذهن ِ ما. به مرلین، به سالازار، به هلگا جاهای خوبی نی! این
آباجی داوشتونم ایقده انگولک کرد، آخرش با خوندن نقاط تاریک ذهن ما اصن دچار شکست ِ عشقی شد بندهخدا !
بعد یهچی دیه استاد، شما این تکالیف رو مرحمت بنموی، اول رولت بذار. ما الکی که با
آباجی داوشتون فامیل نشدیم. حال نداریم تا ته ِ پست بریم تکالیف رو ببینم.
بعد یه مسئلهی دیه هم که میخواستیم عرض کنیم خدمتتون، اینه که الان که روابط همچی یه نمور قمر در برج ِ عقرب میزنه، این که ما تدی رو سابق بر این کشتیم و اینا، نمره اضافه نداره؟
[ ستاد ِ انگولکچیان ِ مقیم ِ مرکز ِ آگاه از قرار داشتن در لیست ِ سیاه ِ استاد.
]
بعد عرضمون به حضورتون که...
نقطهی سیفید ِ اول:تقلب کنید و تقلب برسانید، ولی جان ِ مادرتان گیر نیفتید. سورهی پایانترم - آیهی نخست- پیس! پیس! مروپی! اینو بگیر!
- این چیه؟ کدوم سؤاله!؟
- سؤال سوم دیه. کدوم سؤال باس بردار شتاب جادویی بکشیم؟!
- اِل اُ اِل به خودت. نمودارت غلطه! این سرعته باس به سمت ِ داخل باشه اصلاً !
استاد گلویی صاف مینموید:
- دوستان، جلسهی امتحانهها.
مروپی به فرمت ِ
چشم در چشم استاد میدوزه و متوجه میشه «دوستان» شکل محترمانهی «اوهوی! گانت!» ـه.
- چی میگی باب؟! حرکت لغزشی داره، خطوط سرعتش همینوری میشه که من کشیدم!
- مجسمهی بلاهت! غلتشیه. اصطکاک نداره که از مرلین بیخبر.
دوباره استاد مزاحم گفتگوی ملت میشه:
- عزیزان، مشورتی نیست امتحان ها.
این بار کسی به خودش زحمت نگاه کردن به استاد رو نمیده.
- جنس مفصل از نوع ِ شماره دوئه!
- شرط میبندی؟!
- شرط میبندم!
- خانوم ِ گانت!! شرطم که میبندین سر جلسه!
- استاد شما بیاید اینجا من یه سؤالی ازتون بپرسم.
بعد از دو دقیقه مشورت با استاد:
- من بــــــــــــــــــــُـــــــــــردم!!
خانم گانت از جلسه همون لحظه پرت میشه بیرون، ولی استاد به جون ِ شما این یکی از صفاسیتیمنگولهترین خاطراتمون بوده!
نقطهی سیفید ِ دوم!و در راه ِ مرلین، کلاسهایتان را بپیچانید که پیچانندگان، از بهترین ِ بندگان ِ ما هستند. سورهی اخلاق دانشجویی - آیهی پنجم- بـــــــــــــــــــــــــرف!!
- تگـــــــــــــــــــرگ!
- کلاس دینامیــــــــــــــــــــــــــــــــــک!
-
مروپی همانطور که شلنگتختهاندازان از در ِ... معادل هریپاتریش چی میشه استاد؟! تالار؟! نه اون که خوابگاهه.
استـــــــــــاد! ما سؤال داریم. معادل هریپاتری ِ دانشکده چی میشه؟ خلاصه داشتیم میگفتیم، همونطور شلنگتخته اندازان در حال گفتگو با استفاده از یک نوع جادوی پیشرفتهای که شکل تلفن همراه مشنگی رو داشت، جیغزنان گفت:
- ما داریم میریم برفبازی با رفیقمون!
- دینامیک جادویی حذف میشی لامصب! ده روز که کلاً هاگوارتز ( ! ) نیومدی، حالا هم داری میپیچونی میری برف بـــــــــازی!؟
- گور ِ باباش! دارم میرم برف بـــــــــــــازی!
رفتیم برفبازی با اولین برف سنگین ِ سال. دینامیک جادویی هم حذف نشدیم. پونزده شدیم!
نقطهی سیفید سوم! و در زیر سایهی برگزیدگان ِ ما، نقشههای شوم بکشید. تا نشانههایی باشید برای قومی که ساحرگان را دست کم میگیرند. [ به جون ِ استاد تو نسخههای اصلی ِ کتاب مرلین این شکلکه اومده بود، از خودمون در نیاوردیم! ]
سورهی کِرم - آیهی 3948جماعتی از جادوگران در راستای استفاده از فضای سبز و این بوقخوریها، نشستن وسط چمنهای پشت ِ ... چیز... دانشکدهی جادویی. [ چی بگیم آخه دیه!
]
جماعتی از ساحرهها، نگاهی با هم رد و بدل میکنن و بدیو بدیو میرن پیش فیلچشون. البته اینو هم بگیم که فیلچ ما اصن هم فیلچ نیست و خیلی هم جیگره و خیلی هم روابط حسنه داریم باهاش.
- آقای فیلچ! شیر این آبپاشهای وسط چمن ِ پشت دانشکده کجاست؟
- پشت ِ پرچینا. چیکار میخواید بکنید؟! هـــی! از دست ِ شماها!
و جماعت ساحره، به شیوهای ژانگولر، از پشت پرچینها، پاورچین، پاورچین، میرن و آبپاش رو باز میکنن.
-
داره بارون میاد! آبپاشا رو وا کردن!
- عـــــــــــــــــــه! موهام خراب شد!!
باز به جان خود شما استاد، این عین ِ دیالوگ یکی از
جادوگرهای حاضر در صحنه بود!
- کیفاتونو برداریــــــــــــــــــد!
یکی از ساحرههای پشت پرچین:
- بزن قدش مروپی!!
سؤال دوم!
به علت روابط خانوادگی ِ نزدیک با تد ریموس لوپین استاد!
شما خانوادگی آزار دارید. اون از
آباجی داوشتون که میاد کلاس رو تو شیون بدبختبیچارهها برگزار میکنه، این از شما که میخواید یه لنگه دست ( ! ) از شاخههای بید کتکزن آویزون شیم. حالا ما هیچی، حالا اون رز که رفت با ریشههای بید محشور شد، رز ِ کتکزن به وجود آورد هیچی، حالا برادر نازنینمون که با مغز سقوط کرده، الان تو کما به سر میبره هیچی! شما به این دافنه فکر نکردید؟! با کدوم دست باید این بچه آویزون میشد آخه؟!
ما گرچه میدونیم از این سؤال هیچ نمرهای نمیگیریم، ولی با این حال، از این تعلقات دنیوی دل میکنیم تا در برابر ظلم تاریخی که بر دافنه روا شد، بایستیم! آستقلال! آزادی! زنده باد زاپاتا !
سؤال سوم!
بسمالهلزار
با سلام و عرض خسته نباشید خدمت وزیر جامعهی جادوگری، تد ریموس لوپین ِ گرامی. [ استاد به جون ِ شما این " تد ریموس لوپین " کار همون بوقی و اینا رو میکنه، شما یه بار " تد " گفتن به داوشتون رو امتحان کنید.
]
عطف به تکالیف ارائه شده در جلسهی اخیر ِ کلاس خواندن ذهن و با توجه به تکالیف ارائه شده در این جلسهی کلاس چفتشدگی، استاد مکرم، جیمز سیریوس پاتر اعلام داشتند که شما خودتان دارای سیمپیچهای جادویی مدار بوق ماشین هستید و چه بسا رلهی مدار شما دچار اتصالات داخلی و خارجی بوده و شما به جای بوق ِ خالی، " بوق بوق ِ متوالی " باشید.
ایشان همچنین در ادامهی افاضات خود، فرمودند چنانچه شما در بحبوحهی جنگی که هماکنون در تاریخ جادوگری، به نام ِ جنگ ِ ژانگولر هاگوارتز میشناسیم، توسط پدر آسمانی و ژانگولرمنش ِ ایشان جمع و جور نشده بودید، چه بسا هماکنون به جای تدی ریموس لوپین، در یتیمخانههای جادویی، تبدیل به لرد ولدمورت ثانی شده و با هفت جلد کتاب دیگر، دهان تمام جامعهی جادویی را سرویس میکردید.
گرچه از نظر شخص ما، لرد ولدمورت شدن امریست بس دشوار و باید با دخالت یک سری مسائل ژنتیک صورت بگیرد که از حوصلهی این جمع خارج است.
[ چی استاد؟ شکلک نزنیم؟! استاد خواستیم خیلی محترمانه باشه آخه! ]
در ادامه، پروفسور پاتر ابراز تعجب و نارضایتی کردند که دختردایی ِ ما [ ما دختر دایی نداشتیم که پروفسور. داشتیم؟! ما مامیمون رو هم حتی نشناختیم ایقده که این رولینگ سهلانگار بود در ارتباط با زندگانیمون.
] دقیقاً عاشق کدام قسمت از دم ِ شما شدهاند که در این راستا، خواهشمندیم پاسخ خود را هرچه سریعتر به وسیلهی جغد یا روشهای مشنگی دیگر و حتی به اشکال ِ فیزیکی (
) به دفتر پروفسور ارسال فرمایید.
پیشاپیش از همکاری شما، کمال امتنان را داریم.
روابط عمومی بسیار مؤدبانهی بینالاساتید
مروپی گانت
استاد خوبه؟ بفرستیم براشون؟