خلاصه ریز و مجلسی: آریانا حین شکنجه لای دستگاه پرس گیر میکنه. رودولف اونو از لای دستگاه میکشه بیرون و میبره هاگوارتز تحویل دامبلدور میده و در میره!
رودولف که خیالش از بابت خواباندن شر راحت شده بود، تصمیم گرفت حالا که تا هاگوارتز آمده سری به کلبه هاگرید بزند و جرعهای چای بنوشد. از قضا هوریس اسلاگهورن هم که حوصله دفتر اساتید را نداشت، زنگ تفریح را در کلبه هاگرید میگذراند.
- امروز که گذشت ... از فردا چایی و قهوهتونو خودتون میارین تا دم کنما! دولار کشیده بالا، مگه من چقد حقوق شیکاربونی میگیرم؟
هوریس و رودولف به این نکته که قیمت دلار تاثیری بر چای و قهوهای که هاگرید از پشت کلبهاش برداشت میکند ندارد اعتراضی نکردند؛ زیرا میدانستند ذهن غولی هاگرید حرفش را به خاطر نمیسپارد و هر روز این جملات را تکرار میکند.
تق تق تق تق- کیه؟
- یه پیر خرفت!
با شنیدن صدای دامبلدور و شوخی بانمکش قلب رودولف برای لحظاتی از تپش ایستاد.
- وا نکن هاگرید!
هوریس علت اضطراب رودولف را نمیدانست اما در واکنشی غیرارادی به آفتابه مرلین تغییر شکل داد.
- روبیوس هاگرید هیچ وقت در رو روی پروفسور دامبلدور نمیبنده!
هاگرید نعره زنان این را گفت و در کلبه را باز کرد. دامبلدور در حالی که خواهر پرس شدهاش را در دست داشت با چهرهای خشمگین در چارچوب در ظاهر شد.
- شما مرگخوارها ناموس سرتون نمیشه؟ خواهر و مادر ندارید؟ خواهر منو سه بعدی بردین دوبعدی پس آوردین؟
هوریس-آفتابه که در طی سالیان دراز آشنایی با دامبلدور هیچ گاه او را چنین برافروخته ندیده بود، دچار نشتی شد! برای رودولف اما دلیل مهم تری برای ترس وجود داشت ... اگر بلاتریکس میفهمید موضوع درگیری او با دامبلدور ناموسی است ...
- چیزی نشده که پروفسور ... چرا شلوغش میکنید!
خواهرتون یکم باد خالی کرده ... الان با هاگرید باک به باکش میکنیم بالانس میشه.
هاگرید که از بچگی آرزو داشت برای دامبلدور فداکاری کند سریعا با این ایده موافقت کرد.
- بادم فدای دامبلدور!
هوریس که دید در آن شرایط آفتابه جز برای خودش به کار کسی نمیآید، دوباره تغییر شکل داد و این بار به شلنگ و پمپ تخلیه هوا تبدیل شد. رودولف یک سر هوریس را به هاگرید و سر دیگرش را به آریانا متصل کرد و شروع کرد به تلمبه زدن. حالا نزن کی بزن! باد هاگرید اندک اندک به پیکر آریانا منتقل میشد و او را به حالت اولش برمیگرداند ...
- یواش تر ... زیر پمپم درد گرفت ... آروم رودولف ... من اینجوری اصلا نمیتونم
رودولف که به زبان تلمبه ها مسلط نبود متوجه غرولند هوریس نمیشد و هر لحظه با فشار بیشتری تلمبه میزد ... چیزی نمانده بود آریانا به حالت اول برگردد و البته هاگرید هنوز تغییر محسوسی نکرده بود که ...
پوف! فــــسسسسسسسس ... بوم!در کسری از ثانیه، پمپ هوریس ترکید، باد هاگرید به طور کامل به آریانا منتقل شد و دست آخر آریانا ترکید!
- آخه اگه اینجوری بود که دامبلدور خودش زودتر از تو متوجه ...
- من خودم موقعی که داشت پاتیلم رو هم میزد علامت شومش رو دیدم! با همین چشمام!
- ولی ...
- ولی نداره! اول از همه باید هاگرید رو از خطر نجات بدم، بعدم با دامبلدور حرف میزنم.
هری دوان دوان به سوی کلبه هاگرید میرفت تا به او بگوید رفیق گرمابه و گلستانش یک مرگخوار است و هر لحظه از جانب او، جانش تهدید میشود و رون و هرمیون نیز به دنبالش میآمدند. هری بدون در زدن وارد کلبه شد.
- هاگــ
فریاد هری در دهانش خشک شد و به صحنه مقابلش خیره ماند. رودولف تکههای آریانا را در خاک انداز جمع کرده بود و همراه هوریس و دامبلدور مقابل در ایستاده بودند. هاگرید نیز مانند بادکنکی که اکنون خالی شده باشد گوشه کلبهاش افتاده بود.
- پروفسور!
- فرزندم تو الان نباید سر کلاس باشی؟
- اما پروفسور! اسلاگهورن ...
- پروفسور اسلاگهورن هری! ادب رو فراموش نکن. الان هم برو سر کلاست. من هم با رودولف و هوریس میرم خونه ریدل تا خواهرم رو تعمیر کنن.
- خونه ریدل؟ این یه نقشهاس پروفسور!
- من به هوریس و رودولف اعتماد کامل دارم هری.
دامبلدور، هوریس و رودولف از کلبه خارج شدند و هری، رون و هرمیون را با پیکر لهیدهی هاگرید تنها گذاشتند.