يک ساعت بعد مودي:خبري نشد فکر نکنم که ديگه السامور اينطرفا پيداش بشه حتما تا حالا اسمشو نبر از کشور خارجش کرده
پرفسور کوئيرل در حالي که مغازه رو جارو ميکنه زير لب ميگه:نامرد پولو ازم گرفت ولي چوبدستي رو نداد حالا من جواب طرفو چي بدم اگه تا فردا چوبو نبرم حتما دوباره ميخواد رو سرم هوار شه ...
مودي:چي داداش درباره کي حرف ميزني
پرفسورکوئيرل:ام ام ام
آنجليا:پرفسوي جون چرا داري با خودت حرف ميزني بلند بگو مام بشنويم
مودي:چرا لال شدي
پرفسور کوئيرل:داداداشتم ميگوگوفتم اي اللللسامور نامرد مغاغا زه منو بهم ميريزي
نيکول کيدمن:مودي با اين بيچاره چيکار داري مگه نميبيني از دست اين السامور زبونش بند اومده بهتره بجاي اينجا موندن بريم دنبالش بگرديم
مودي:باشه چاره ديگه اي نداريم
مودي چوب دستيشو بالا ميبر و ميگه:هر سه بغيبيوش
تق
تمام کشوها از کمدها بيرون اومدن وتو هوا وارونه شدن
پرفسور کوئيرل:واي چيکار کردي بابا ققوري مغازرو ريختي بهم همين الان مرتبش کرده بودم لعنت به تو
تق
السامور روي سر پرفسور کوئيرل فرود مياد
السامور:اوه بلاخره رفتن پرفسور پرفسور کجايي نمي بينمت
پرفسور کوئيرل:آه بلند شو گوريل نشستي رو سرم
السامور:اوه پرفسور زير رداي من چيکارميکني!؟
پرفسور کوئيرل:من زير رداي تو چيکار ميکنم؟تو روي سر من چيکار ميکني؟
السامور:!!!ببخشيد انگار بد جايي فرود اومدم واي چوبدستيم کو نه حالا چطوري ازبين اين همه چوبدستي که روي زمين ريخته مال خودمو پيدا کنم؟؟؟چرا يه جارو به اين مغازه خرابشدت نميزني
پرفسور کوئيرل: