چند لحظه بعد ...
مکان: قله برج ایفل!
همه توریست ها با تعجب دارن به یک هیئت شنل پوش مخوف نگاه میکنن!
بارتی
لرد: بپر!
بارتی: ار...ار..ارباب! مطمئنین نتیجه میده؟
لرد: آره باب ... من خودم اینجوری ده بار قاچاقی رفتم اون دنیا و برگشتم! ناسلامتی من از همه بیشتر از حقایق جاودانگی مطلع هستما!
بارتی در حالی که داره به طنابی اشاره میکنه که یک سرشو مرگخوارا گرفتن و سر بعدیشم به دور کمرش بسته شده میگه:
- آخه من نمیفهمم این طناب ماگولی چطوری میخواد منو از مردن نجات بده!
لرد یکی میزنه پس کله بارتی!
لرد: ای بوقی .. وقتی تو بیفتی پایین و مغزت بپاشه به در و دیوار چون ما این طنابو دور کمرت بستیم روحت نمیتونه فرار کنه بره اون دنیا ... در نتیجه روحت نمیتونه جای دوری بره!
همه مرگخوارا: درسته درسته!
بارتی: اما آخه ایییی......!!!!
همون لحظه لرد با لگد میزنه پشت بارتی و بارتی از بالای برج سقوط میکنه و پس از برخورد با زمین مغزش در جهات مختلف میپاشه و خون فوران میکنه و اعضای بدنش به همه طرف پاشیده میشه ....
لرد در کمال خونسردی یک عدد سیگار برگ میذاره گوشه لبش:
- اینم از این
همون لحظه یکی از ماگل ها میاد جلو ...
لرد: چی میگی؟
- بلیت لطفا ...
لرد!!!!!!!
پشت دروازه اون دنیا!
فضایی مبهم و مه آلود .... همه چیز عجیب و دگرگون .... صداهایی نامفهوم و غریب ... بارتی در حالی که دو تا شاخ قرمز دراورده بالای ابرا کنار دروازه بزرگی ایستاده و برای هزارمین بار دستشو میذاره رو زنگ ...
دررریییییینگ دررریییییییییییینگ! (صدای زنگ در)
- کیه؟
- من بارتیم همین الان مُردَم اومدم اون دنیا یعنی این دنیا چند لحظه با مرلین حرف بزنم ... در رو باز میکنین؟ بیرون سرده و اینا!
- از طرف مرگخوارا اومدی در مورد بلیز با مرلین حرف بزنی؟
- آهین! پس آوازه ام به این دنیا هم رسیده .. همانا من بارتی کبیر سفیر مرگخواران هستم و برای مذاکرات فوری ای اومدم! اصلا میتی کمان!
- آها ... صبر کن الان میایم مذاکره میکنیم!
چند لحظه سکوت برقرار میشه ناگهان در باز میشه و سه هیکل مخوف در حالی که رو صورتاشونو پوشوندن دزدکی از لای در میان بیرون و با چوب و چماق می افتن به جون بارتی!
بارتی: یا مرلین ... رفتیم جهنم!
بالای برج!
مرگخواران همگی به اتفاق در بالای برج سرگرم تماشای مناظر هستند ... آنی مونی و مورگان با دوربین های بالای برج مشغول دید زدن پنجره های خونه های اطرافن ... کمی اونورتر مورفین داره برای توریست ها از فواید بیشمار مواد مخدر صحبت میکنه و آب از لب و لوچه توریست ها آویزون شده و در سویی دیگر ....
نارسیسا: امممم ... ارباب این صدای تق تق از کجا میاد؟
همه گوش میدن ....
تق ... تق ... تق!!!!لرد: هممم ....!
بلا: ارباب احساس میکنم برج داره رو هوا تاب میخوره!
مورفین: چیژی نیشت بابا توهم ژدین!
در همون حین تکان ها شدیدتر میشه به صورتی که حتی مورفینم نمیتونه انکار کنه و به دنبالش ناگهان صدای آژیر پلیس ماگلی از پایین برج بلند میشه ...
- صدایی از داخل بلند گو:
- هی سیاهی! پلیس صحبت میکنه ... اون تبر رو بذار روی زمین ... دستاتو بذار روی سرت و از برج فاصله بگیر!
- نــــــــــــه! اربابِ بلیز رفته بالای برج ... الانه که سرش گیج بره ... من باید این برجو از پایه قطع کنم و همه رو نجات بدم !
همه
لرد در حالی که تا کمر از نرده ها آویزون شده: بلیز ... بهت اخطار میکنم از برج فاصله بگیری و دست به حرکت احمقانه ای نزنی ... به حرف آقایون گوش بده و تبرتو تسلیم کن!
بلیز: جیــــــــــــــــــــغ اووخ ارباب از اون بالا آویزون نشو می افتی! وای چه فداکاری ای ! اما ارباب .... مگه ندیدی بارتی به چه روزی افتاد ... نه .. الان با این تبر جادویی نجاتت میدم .. طاقت بیار!
بلیز اینو میگه و با شدت بیشتری با تبر به پایه های برج ضربه میزنه .. در اون لحظه نوک برج شدیدا در حال تاب خوردنه و از این سو به اون سو میره و مرگخواران و توریستا هر کدوم دو دستی به یک میله چسبیدن و توریستا مشغول جیغ زدنن و مرگخواران با آخرین قدرت در حال فریاد زدن نام شخصی میباشند:
- بــــــــــــــــــــــارتی! بــــــــــــــــــــــــارتی بجـــــــُـــــــــــــنب!
اون دنیا ...
مهاجمین: مثل آدم سرتو میندازی پایین از همون راهی که اومدی برمیگردی!
بارتی:
مصونیت سیاسی ... حقوق بشر ... گفتگوی تمدن ها ویرایش ناظر:
امتیاز پست شما 9.5 از 10 !
موفق باشید.