هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۹

آشا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۰ شنبه ۲۸ آذر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۹:۴۶ جمعه ۹ تیر ۱۳۹۱
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
گروه ضربت هاگزميد

سالازار بر لودو لعنت ميفرستاد.
سيريوس ورد پتريفيكوس توتالوس را اجرا كرد.لودو فلج شد و روي زمين افتاد!
لوپين چوبدستي اش را محكم به سر لودو كوبيد و گفت:هومم؟! مارو مسخره ي خودت كردي؟ .... همدست ديگه اي داري؟هان؟
وقبل از اين كه لودو جوابي بدهد فرياد زد:صداتو نميشنوم!بگو به من؟!
لودو كه ناراحت و عصباني بود گفت:نه!من خودم تنهايي دست به اين كار زدم.
سيريوس از حرف لودو عصباني شد و گفت:دروغ ميگي!لوپين برو معجون راستي رو بيار.!!!
لودو:نه،نه، خواهش ميكنم من دروغ نميگم.من هيچ همدستي ندارم!
لوپين:كه نداري هان؟ الان نشونت ميدم.
سپس چوبدستي اش را چرخاند و فرياد زد: بومباردا !!!
اعضاي بدن لودوي بدبخت روي زمين پخش شد!
سيريوس كه از ديدن اين صحنه حالش بهم خورده بود سريعا صحنه را ترك كرد.

آنسوي ديوار

چشم هاي سالازار پر خون شده بود و از عصبانيت داشت منفجر ميشد.تصميم گرفت براي انتقام دوستش با آنها بجنگد.سپس از پنجره داخل شد.
-چــــــي؟تـ.....تـ....تو....اينجا چيكار ميكني؟!
- اي ابله !
سپس با حركتي زيركانه نزديك جسد متلاشي شده ي لودو رفت و ورد زنده شدن را خواند:دي!
اعضاي بدن لودو بهم چسبيد و دوباره زنده شد.سالازار خوشحال از اين كه دوستش برگشته او را بغل كرد.سيريوس مات و مبهوت آن دو را نظاره ميكرد.سپس فرياد زد:آواداكداورا ...
لودو و سالازار سريع آپارات كردند و رفتند و طلسم به ديوار بر خورد.
لوپين دوان دوان به سمت سيريوس آمد و گفت:واي نگاه كن آشا و آگوستوس در خطر هستند.....


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۹

بیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۴ پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۴۸ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
از پناهگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 42
آفلاین
گروه ضربت هاگزمید
لودو و سالازار به سوی آشا رفتند.ابتدا از پشت درخت او را خلع سلاح کردند و بعدبا طلسم فرمان سوار جارو کردند.او می بردند که سیریوس و لوپین از راه رسیدند لودو و سالازار این فکر را قبلا کرده بودند آن ها را دور زدند و از آن سوی آن ها رفتند.پس از دو دقیقه به جنگل ممنوعه رفتند.سریوس و لوپین هم به جنگل رفتند ولی آن ها را پیدا نکردند.آن ها به سرعت از آن جا دور شدند تا از آگوستوس مراقبت کنند.
اما آگوستوس خسته بود و از محل کار دور شده تا نوشیدنی بخورد ولی لودو و سالازار از موضوع آگاه بودند.آن ها خود را غیب و ظاهر کردند و در کافهتریا لرد سیاهان(خودم ساختم)ظاهر کردند.
درآنجا افرد صورتشان را با نقاب هایی به صورت درآنجا حضور داشتند.پیدا کردن آگوستوس ساده نبود...


ویرایش شده توسط بیل ویزلی در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۱۱ ۱۵:۲۲:۰۴

آخرین دشمنی که بایدنابود شود مرگ استتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


Re: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۸۹

ارنی مک میلان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۹ دوشنبه ۶ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۵ پنجشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۲
از اون بالا اکبر می آید!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 250
آفلاین
گروه ضربت هاگزمید

با عرض پوزش پست قبلی نادیده گرفته میشود.
-----------------------------------------------------
- از کجا فهمیدی؟
- همین الان دابی یه پاترونوس فرستاد.
-پس زود باش باید بریم به طرف جنگل.
سیریوس و ریموس غیب و در حاشیه ی جنگل ظاهر شدند.
زبانه های آتش سراسر جنگل را فراگرفته بود. همین که سیریوس سعی کرد آتش رو خاموش کنه صدایی به گوش رسید.
- آهای شما دوتا. ما اینجاییم.
صدای کینگزلی بود که 100 متر آن طرف تر ایستاده بود.
سیریوس گفت: چرا وایستادین؟ یه کاری بکنین.
ارنی که جدیداً با او چپ افتاده بود گفت: بشین بینیم باو. نیم ساعته گروه ویژه ی وزارت اومده. الانم تو هستند.
ریموس بدون توجه به چشم غره های سیریوس و ارنی از کینگزلی پرسید: حالا پیشرفتی هم داشتن؟
- آره یه کارایی کردن. ظاهراً برای آگوستوس و آشا یه سپر محافظ درست کردن که نسوزن. میگن تا نیم ساعت دیگه درشون میارن.
- آتیش رو چیکارش میکنن؟
- اون رو هم احتمالاً تا 2-3 ساعت دیگه خاموش میکنن.
.::دقایقی بعد::.
آگوستوس و آشا با صورت و لباس های سوخته بیرون اومدند.
پس از معاینات پزشکی راهی مقر گروه ضربت شدند.
در مقر
کینگزلی گفت: خب حالا یکی یکی بگین چیکار کردین؟
آگوستوس گفت: ما خوابمون برد.
سیریوس گفت: منم از دستم در رفت لودو رو کشتم.
ارنی گفت: ما هم که خودت میدونی رفتیم دنبال دختره.
کینگزلی گفت: چه گروهی!


تصویر کوچک شده


Re: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۰:۱۶ شنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۹

باسیلیکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۴ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۱:۵۲ پنجشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 29
آفلاین
آغاز اوباشگری
کینگزلی كمي بيشتر از كمي نا اميد شده بود و از پنجره بيرون رو نگاه مي كرد.هوا رو به تاريكي ميرفت کینگزلی طبق معمول با ديدن غروب دلش گرفت...
و اينجا بود كه با ديدن غروب آتش شيطنت در چشم هاي سالازار ديده شد و رو به لودو گفت:
حالا وقتشه يه برنامه ي ديگه راه بندازيم.
لودو هم كه سرش درد مي كرد براي اوباش گري گفت: خوب سالادي برنامه شب چيه؟
سالازار گفت : تو هم يكم فكر كن! يكم فقط يكم فشار بيار!
لودو هم به آسمون خيره شد و بعد از چند دقيقه خيلي آروم زير لب چيزي گفت كه سالازار موفق به فهميدن منظورش نشد.
سالازار: هووووممم...لودو بلند...
لودو گفت:نظرت چيه يكم سر كارشون بذاريم تا حال ضربتي ها جا بياد ها؟
_ عزيز دل هدف همينه پروفسور...هدفت از اين سول چيه دادا؟
_ آها سالاد عزيز!يادمه گفتي يه نفر ديگه پيشنهاد همكاري با گروه داده درسته؟
_خوب...
_نظرت چيه...ببين به اعلاميه مي ديم كه يه دفتر جديد باز شده و براي همكاري با گروه ضربت اعلام آمادگي مي كنه.يا اصلا بهتره به دعوت نامه بديم و گره اونا رو دعوت كنيم تا ضمن پذيرايي ازشون بهشون پيشنهاد همكاري بديم هان؟
_ خوب كه چي بشه؟
_ عضو جديد يكم خطرناك هست نه؟؟؟!!!
برقي از رضايت تو چشم هاي سالازار ديده شد و گفت: هووومممم...همشون رو نابود ميكنه!عمر گروهشون كوتاهتر از اوني ميشه كه فكرشو مي كردند!!!
در حالي كه با فكر از بين بردن گروه ضربتي ها حسابي حال مي كردند يهو لودو گفت:ولي اين كه نميشه آشوب گري!بيشتر يه جور قتل ميشه!تازه اگه اونا از بين برن حال كيو پس ما با كارامون بگيريم؟؟؟
_با اينكه خيلي حال مي كردم اما منم الان داشتم به همين فكر مي كردم.يه جواب دارم! يه كاري مي كنيم ...به دوست گراممون ميگيم نكشتشون فقط يكم اذيتشون كنه و گيرشون بندازه .اينجوري هم يكم مي ترسن هم مي تونن خودشون رو نجات بدن و در ضمن وقتي سرشون گرمه...ميريم شهرداري و كار نيمه تموممون رو تموم مي كنيم...؟!
لودو كه ابتدا خوشنود به نظر ميومد يكم فكر كرد و گفت :حالا به اين دوست جديد بايد تقشه رو چطور توضيح بديم؟
احساس افتخار و غرور سر تا پاي سالازار و فرا گرفت و گفت :فراموش نكردي كه يه باسيليسك توسط يه مار زبان كنترل ميشه...!
..........................................
صبح ساعت 9
مقر ضربتي ها:
آشا در حالي كه به سمت کینگزلی ميرفت گفت:
هي کینگزلی نگاه كن ...اين يه دعوت نامس...!اين عاليه!اينا ميخوان اسپانسر ما بشن! واسه ساعت 6 دعوتمون كردن...وووووييي اين عالي مگه نه؟
...


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


Re: شيون آوارگان، مخفيگاه غارتگران (هر غير غارتگري كه وارد بشه به سرنوشت شومي گرفتار ميشه!)
پیام زده شده در: ۱۸:۴۰ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹

مینروا مک گونگال old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۰ دوشنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۵۸ یکشنبه ۳ مرداد ۱۳۹۵
از دفتر وزارت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 547
آفلاین
شیون آوارگان

کلبه ای که حدود 50 سال پیش ساخته شد .
صدای ارواح خبیثه از آن به گوش می رسد .
آیا این کلبه طلسم شده است ؟!
نه انگار تابلو شده ماجرا چیه ؟!

__________________________________________

سوژه ی تاپیک طنز :

نصفه شب از کلبه صدا میاد ؟!
باز از هاگوارتز فرار کرده اند .
ماجرا چیست ؟!



Re: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۶:۰۴ دوشنبه ۴ مهر ۱۳۹۰

بلاتریکس لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۷ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ شنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 188
آفلاین
ماه تکه های زیبای نورشو در آسمان پراکنده بود . ولی خودش زیر انبود ابرهای تیره ای در سیاهی شب پنهان بود . دودهای وهم آلودی از کنده نیمسوخته ای به آسمان بلند میشدن . سایه سیاه و خشنی از میان دودها بیرون اومد . قسمتی از دامن یه لباس از زیر قامت شنل پوش مشخص بود و روی زمین پوشیده از برگهای سوخته کشیده میشد و بسمت ساختمان مخوف شیون آوارگان میرفت .

زوزههای گرگینه ای زخمی ، ناله های مرگ ، ضجه های دلخراش یک زن از ساختمان بگوش میرسید . زن شنل پوش جلوی در ایستاد . دستاشو از زیر شنل بیرون آورد و در فضای خالی با حرکاتی عجیب و مارپیچ و درحالی که چوب دستیش میان هوا معلق شده بود و نورهای آبی و بنفشی از نوک چوبدستی خارج میشد ناگهان چنگال خونآلودی از در چوبی خارج شد و رشته ای موهای انبوه زن رو چنگ زد .

زن با خونسردی و بدون ترس چوبدستیشو با دست چپ گرفت و از نزدیک ریشه موهاشو جدا کرد . چنگال خونآلود ناپدید شد . همه صداهای ساختمان خاموش شد . در بدون صدا و آهسته باز شد .

بلاتریکس وارد ساختمان شد . از راهروی تنگی که سقف کوتاهی داشت گذشت . وارد اتاق کوچیکی شد . به شومینه خاموش و تارعنکبوت گرفته اتاق نگاه کرد . جلو رفت و خنجر خاک خورده ای بالای شومینه را برداشت . آستین لباسشو بالا زد . خنجرو از غلافش بیرون کشید . با حرکتی سریع در هوا لبه تیز خنجر درخشید و به خون آغشته شد . خون را روی خاکستر خاموش شومینه پاشید . خاکستر جرقه زد و آتیشی روشن شد . در میان شعله هایش جام کوچکی ظاهر شد .

او جام را برداشت . راهروی تنگ و تاریک را برگشت . بیرون محوطه زیرلب مکانی که لردسیاه منتظرش بود رو بیاد آورد . در جای خود چرخید و از نظر چشمان جغدی که سرو صدایش ناگهان همراه با صداهای قطع شده مجددا اوج میگرفتند ناپدید شد .


?You dare speak his name
!Shut your mouth
!You dare speak his name with your unworthy lips


Re: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۲۲:۰۲ جمعه ۲۶ اسفند ۱۳۹۰

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
ادامه اینجا...


بلاتریکس و لینی و رز و الفیاس پـــــــــــــــاقی توی شیون آوارگان ظاهر شدند...

لینی:
رز:
بلا:

الفیاس: مااااااااااع چرا پس اومدیم شیون آوارگان؟ اینجا جن داره ها! خطرناکه! مگه نمیخواستیم بریم دژ مرگ؟
لینی: حرف نباشه! اونجا جا نبود یه مقدار از زندانیارو به اینجا منتقل کردیم! حالا زود باش اینارو شکنجه کن!

الفیاس کاسه چه کنم چه کنم دستش گرفته بود که یکدفعه که ناگهان که ییهووووووو فرشته نجات ظاهر شد ... جینی ویزلی با صدای پــــــــــاق آمد ... اوه مای... جینی آمد ...

الفیاس که سر از پا نمیشناخت به سمت جینی دوید و جینی هم به سمت الفیاس دوید...

الفی: جینی
جینی: الفی
الفی: جیــــــنی
جینی: الفیـــــــی

لینی: خوبه حالا!
بلاتریکس: یالا اینارو شکنجه کنید!

جینی: خانم اجازه؟
بلاتریکس: بگووووووووووو
جینی: لرد گفتن شما و لینی و رز رو کار دارن!
بلاتریکس: وااااااااااای بچه ها بیاین بریم ارباب کارمون داره!

پــــــــــــاق (لینی و بلا و رز غیب شدند)

الفیاس: این چه حرفی بود زدی جینی؟
جینی: نیدونم یهو به ذهنم رسید فوقش میندازیم گردن سوروس میگیم اون گفت لرد کارتون داره!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۶ ۲۲:۲۵:۵۰

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۰

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
الفیاس:خوب حالا چه کار کنیم
- الان میفهمی
که ناگهان یک جینی دیگه ظاهر میشه
الفیاس:
جینی نترس بابا این چو هستش امده جای ما تو هم با من بیا تا یکی دیگه جات بیاد


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۰

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۹ جمعه ۱۶ دی ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۲۸ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۹۶
از امدن و رفتن من سودی کو!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 674
آفلاین
ببخشید اینجا پست میزنم بعد پاکش کنید
حرف اصلی:کمممممممممممممممممممممککککککککککککککک همه چیزام بهم ریخته پیام شخصی هم نمیشه بدم دارم دیوونه میشم شناسه نمایشیم هم عوض شده درست هم نمیشه


فراست بیش از هرچیزی، بزرگترین گنج انسان است که وقتی بر سر نهاده شود، هوش و خرد می آورد ...

Only Raven


هیچ چیز غیر ممکن نیست


جادوگران ، ریون ، ارباب=♥♥♥

تصویر کوچک شده



پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۰:۰۱ دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۰

الفیاس.دوج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۲۵ آذر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۷:۱۶:۴۰ پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
از ته دنیای انتظار
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1206 | خلاصه ها: 1
آفلاین
مقر فرماندهی ‏
آلبوس و استرجس و بابا پرسی در حال قرعه کشی هستند تا اینکه کی به جای الفی به شیون آوارگان برود ‏‏:
-‏ پالام ‏...‏ پولوم ‏...‏ پیلیش ‏...‏ !‏
بقیه محفلی ها :
۲۰‏ د
قیقه بعد
البوس ‏:‏ خوب بچه ها دیدین که من بردم پس من میرم ! ‏
پرسیوال ‏:‏ نه صبر کن ‏۳‏ دور دیگه بازی کنیم بعدا ‏:
بعد از حدود ‏۵۶‏ دقیقه البوس بازی ‏۱۵‏ به ‏۳‏ را که از بابا پرسی برده بود ‏۸۳‏ به ‏۱۶‏ به بابا پرسی باخت ‏:
بابا پرسی ‏:
استر و البوس ‏:‏ ‏
بعد از ‏۱۰‏ دقیقه که البوس به حالت بالا بود بالاخره با تل�ش محفلی ها به خود آمد ‏.
البوس ‏:‏ خوب چو تو معجون بخور و برو و به الفی و جینی بگو بیان اینجا تا بتونیم از موی سر الفی استفاده کنیم .‏ برو ‏.
پرسی ‏:‏ نه نمیخواد من خودم بصورت سکرت از موی تموم محفلی ها دارم ،‏ چو تو برو ،‏ منم میام !‏
ملت محفلی ‏:
۱۰‏ دقیقه بعد از رفتن چو پرسیوال با یه تار موی سفید برگشت ‏.
جسیکا ‏:‏ بابا پرسی مطمئنی این تار مو مال الفیه ؟
-‏ آره نوه گلم ! حالا می بینی !‏
بابا پرسی با افزودن تار مو به معجون مرکب و خوردن اون تبدیل شد به ‏........

¥‏ ( لطفا یه کم خلاقیت داشته باشین راجع به تبدیل شدن )‏


ویرایش شده توسط سید عباس در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۹ ۱:۳۷:۳۰

و ناگهان تغییر!
شناسه ی بعدی:
پروفسور مینروا مک گوناگال

الفیاس دوست داشتنی بود! کمک کننده بود؛ نگذارید یادش فراموش شود.


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.