هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۹:۳۱ جمعه ۲۷ فروردین ۱۳۸۹
#63

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
آلبوس:

لرد: چیه عزیزم چرا تعجب کردی؟ چیزی شده؟
ً
آلبوس: نه لرد سیاه آخه این عمل آخری روی دماغت ساخته، انگار دکتره یادش رفته بوده عینکش رو از من بگیره!

ولدمورت آینه کوچکی را که همیشه در جیب ردای سفیدش میگذاشت را برداشه و نوک بینی خود را در آن ورانداز کرد. بعد گو اینکه آنچنان از تعریفهای دوست قدیمی خود مشعوف شده باشد رو به او کرد و با نگاهی مشکوکیوس ادامه داد .

لرد: ولی جون آلبوس بد نگاه کردی، خودت دستتو رو کن وگرنه از یه راه دیگه وارد میشم.

آلبوس: حالا مثلاً اگه چیزی نگم چکار میکنی؟

دامبلدور دستش را بالا نگاه داشته بود و هر لحظه منتظر بود تا وردی را بر زبان آورده و طلسمی را نثار گستاخی که روبرویش پا را فراتر گزارده بود بکند که ناگهان با پوزخندی تمام عرض از ولدمورت روبروشد.

آلبوس: باز چت شده بوقی؟

لرد: آخه خیلی عجیب شدی بدون چوبدستی منو هدف گرفتی، این صحنه حتی از کتاب خاطرات مری هم برام عجیبتر بود

آلبوس: نــــــــــــــــــه! مگه مری کتاب خاطراتشو داده بیرون؟

لرد: آره بابا از وقتی این ویزلیا ریاست وزارت سحر و جادو رو گرفتن همه رو مجبور کردن خاطراتشونو بنویسن آخه میخوان برای تداوم سایت جادوگران یه چیزی از ی جایی از داستان هری پاتر بکشن بیرون که شاید بشه یه داستانی چیزی دوباره راه انداخت!

و همگی در زندان با هم : نــــــــــــــــــــــــه بابا!


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۳:۲۶ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۹
#62

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
سوژه جدید

_ ایول ایول داش دامبلو ایول ... ایوللللللللللللللل ایول داش دامبلو ایول

سر و صدای زندانیان بند عمومی زندان آزکابان کر کننده و فوق العاده بلند شده بود. آنها در پوست خود نمیگنجیدند زیرا بعد از سه سال دوباره شرخر معروف که حکم مراد را داشت و آنها مریدش بودند به پیششان بازگشته بود. بله آلبوس دامبلدور به پیش اعضای محفل ققنوس بازگشته بود.

دو پری دریایی دو کتف آلبوس را گرفته بودند و او را به سوی سلولش میبردند. بعد از تشویق های فراوان زندانیان بالاخره به سلول آلبوس رسیدند، در آن را باز کردند و پرتش کردند داخل سلول. هم سلولی های دامبلدور دورش حلقه زدند و از کم و کیف ماجرا پرسیدند.

آلبوس: _والا رفقا جونم براتون بگه ما رفتیم چوبدستی یه ضعیفه رو بزنیم یه جوجه قرتی معلوم نیست از کجا پیداش شد و پرید رو ما که به ضعیفه هه کمک کنه. مام نامردی نکردیم همچین زدیم دک و پوزشو آوردیم پایین بله چی فک کردید؟ از قدیم گفتن دود از کنده بلند میشه. پیرم و پیرم میلرزم، به صدتا جوون میرزم.

دامبلدور یه نفس بلند کشید، آب دهانش را با شدت هر چه تمامتر پرتاب کرد به سمت کف زمین سلول و ادامه داد: _ اما از بخت بد ما، همینطور که داشتیم این یارو رو میزدیم یه دفعه مرگخوارا سر و کله شون پیدا شد و مارو انداختن اینجا.

یکی از زندانی ها: _آلبوس جون مرگخوارا باهات چه طوری رفتار کردن؟ اگه تو راه آوردن زندان شکنجه ت کردن یا زدنت از اینجا که آزاد شدی بیفت دنبال کارای پناهندگیت برو آسیا. بگو پلیسای اینجا منو شکنجه کردن و اگه برگردم کشورم تامین جانی ندارم. آسیا اینام طرفدار پر و پاقرص حقوق بشرن تا همچین چیزی بگی یه گرین کارت خوشگل میذارن کف دستت

آلبوس: _ روزگار مصبتو شکر! والا نه این مرگخوارا نامردا شکنجه که نکردن هیچ، تازه خیلی هم بام با احترام برخورد کردن و گذاشتن با وکیلم صحبت کنم، تازه یه کوکا هم دادن زدم تو رگ!

در همین حین ناگهان یکی از زندان بان ها یعنی یکی از پریان دریایی در سلولی که آلبوس در آن بود را باز کرد و با صدای بلند گفت: _ این مرتیکه آلبوس کیه؟ ... بجنب پیری، ملاقاتی داری!

آلبوس دامبلدور به اتاق ملاقات زندان رفت و با کمال تعجب همان مردی را که زده بود دید که برایش دست تکان میدهد.

آلبوس رفت روی صندلی روبروی مرد نشست و گفت: چیه؟ واسه چی اومدی اینجا ملاقاتی من؟ از اینکه کتک خوردی ناراحتی؟ دندت نرم، نوش جونت، خوب کاری کردم. دیه هم اصلا نمیدم!

لرد ولدمورت با دستمال، خونی را که از بینی اش داشت میچکید پاک کرد و گفت: _ نه عزیزم من از دستت ناراحت نیستم. تو آدم خوبی هستی فقط ممکنه در یه محیط بد قرار گرفته باشی. همه آدما خوبن فقط جامعه س که ممکنه اونارو بد کنه. حالام اومدم برات وثیقه بذارم بیارمت بیرون

آلبوس:



Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸
#61

دیدالوس دیگلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۹ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۲
از جلوی کامپیوترم!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 338
آفلاین
در کافه با صدای بلندی باز شد و دامبلدور خشمگین وارد کافه شد.پشت سرش تمام محفلی ها هم با قیافه های ترسناک تو آمدند.دامبلدور به سوی مادام رزمرتا رفت و گفت:هر چی نوشابه داری رد کن بیاد!

مادام گفت:چی؟این چه طرزشه؟چرا اینجوری شدی ...آی!

با طلسم کشنده ی ریموس مادام رزمرتا مرد.دامبلدور گفت:همه یا همین حالا از کافه میرین یا...

ریموس دو نفر دیگه هم کشت.همه از ترس جان از کافه گریختند.

در همان هنگام در کافه باز شد.ولدمورت با افرادش وارد شدند.

شنل هایشان به طرزی جالب پشت سرشاان موج می خورد.جنگ سختی در گرفت تا اینکه...

بلا فریاد زد:آواداکداورا.

طلسم به سوی دیدالوس بدجنس آمد.دیدالوس جا خالی داد و طلسم خورد به...فیلم بردار.

بعد از این اتفاق صحنه کات شد و کل فیلم به بوق کشیده شد!:دی

پایان.




غیر ممکن غیر ممکنه! همینی که گفتم...ناراحتی زنگ بزن 118


Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۹:۵۱ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸
#60

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
اول مالس .( سلام ) .
ای بابا . توی این تاپیک واروونه ، کسی عاشق نمی مونه .
چند روز پیش برای جاسوسی از خونه ی رایدل به لندن رفتم !
ینی قبلش دامبلدور عزیز اومد گفت باید بیای بجنگی . منم برای اینکه یه جوری بپیچونمش گفتم دارم میرم جاسوسی .
بنده مرلین دلش به رحم اومد و گفت برو .

بنده با پرووئیت تمام پا از خونه ی شماره 12 گریمولد بیرون گذاشتم و یه هفته پیدام نشد .

آلبوس که مسلما به مقدار کافی باهوشه ، از پیچیده شدنش باخبر شد و طبق یه پیام خصوصی منو به صورت کاملا محترمانه تهدید کرد !
به یقین و شایدم به نا یقین همین روزا بازنشسته میشم .
آره دیگه دنیا واروونس . همچین اتفاقایی هم باید توش بیوفته که بگن تالار نظم داره.

اینجوری نگام نکن . تحت تصمیمات رئیس کاری نمی شه کرد .
چی ؟ من گریه میکنم ؟ من ؟ روونا ؟ من برای مرگ خودم گریه نکردم حالا بیام ...

سعی کردم از تنها فرصت دیگه ای که بهم داده شده استفاده کنم .
به هر حال !

به سلامتی کسی که منو با اعتماد تمام راهی جاسوسی از رایدل از پدر جدا از مادر سوا کرد .

به سلامتی کسی که بعد از اینکه پیچوندمش ، از نقشم با خبر شد .

به سلامتی کسی که بهد از اینکه از گره خوردنش باخبر شد ، منو بخشید .

به سلامتی کسی که بعد از اینکه منو بخشید ، یه فرصت دیگه بهم داد .

و به سلامتی کسی که یا موفقیتمو تو این ماموریت تائید می کنه و دوباره اسم رمز خونه ی گریمالدو بهم میده ، یا منو با ... از اونجا بیرون می کنه !

و نیز به سلامتی کسی که اولین بار این ضرب المثل رو توی این تاپیک نوشت : " هر فرازی یه نشیبی داره " » نیدونم !

توی این تاپیک واروونه ، کسی عاشق نمی مونه !


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!


Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۱۸:۴۸ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
#59

برودریک بودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۲۴ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۰۲ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۷
از هولد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 63
آفلاین
سر جالیز!

پیرمردی با چهره چروکیده گاری بزرگش رو جلو میبره. در راه میخوره به مشتی حسن ، کارگر مزرعه!
- سلام مشتی حسن! چطوری؟
مشتی حسن خیلی سریع دست از کار میکشه و به سرعت به سمت پیرمرد میاد.
- سلام! خوبی؟ عیال یک دو لقمه نون گذاشته لای بقچه ام بیا باهم بخوریمشون.
پیرمرد ، با لبخندی از صمیم قلب دعوت مشتی حسن رو قبول میکنه.

همان زمان ، جادوگران

از ورود شما متشکریم فلانی...
فلانی وارد سایت میشه و به عنوان ورود اول یک پی ام تو چتر میده.
- سلام بچه ها. خوب هستین؟
در همین لحظه یک مدیر میاد.
- حمال! بوقی!
فلانی : ببخشید؟
مدیر : خفه شو! مگه ندیدی این جا نوشته فقط پیام های مهم؟ هان؟ بوق به سر و کلت بباره. مردک ، یا شایدم زنک بوقی!


خونه اقدس خانوم!

شهین و مهین اقدس کنار هم نشستن و دارن سبزی خورد میکنن.
شهین خانوم : دیروز سالگرد فردوسی بود!
مهین خانوم : جدا؟ آو! من دیشب همش مشغول نوشتن یک شعر بودم نتونستم تقویم رو نگاه کنم.
اقدس خانوم : راستی ، همین امروز داشتم زندگی عارف رو میخوندم. عجب شاعری بوده این... یک حس بسیار عالی و آزادگرایانه میده به آدم.


همان زمان ، جادوگران

بی بی خاتون : هااا بتول جون میدونستی من دیشب ناخونام رو یک درمیون لاک صورتی و قرمز زدم؟
بتول : جدا؟ نه باو؟ من هم دیشب رفتم بازار، پاشنه ی اون کفش سفیدم شکست.

----------------
تلخه ولی حقیقت داره! باید خودمون رو درست کنیم. خط مشی فکر ما به ناکجا آباد هم ختم نمیشه...


ویرایش شده توسط برودریک بود در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۶ ۱۸:۵۷:۴۳

where is my love...؟


چالش های یک عضو تازه وارد در بدو ورود به جادوگران!
پیام زده شده در: ۱۶:۱۷ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
#58

هستیا جونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
از دهکده شن ور دل گاارا سان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 90
آفلاین
-عمو آلبوس!عموآلبوس! من هر کاری می کنم این کینگزلی بوقی نمیاد درخواست بده واسه محفل! انگار اصن نخونده کتابو!

-گرابلی! گرابلی! من هر کاری می کنم این چوچانگ نمیاد برای الف دال درخواست بده! اصلا نخونده کتاب رو انگار(این جمله با جمله آخر پاراگراف بالا تفاوت های اساسی دارد)!!دامبلدور که اصلا نیدونست الف دالی هم هست چرا هست چرا تو ارتشه؟؟؟ اصن کتاب رو خونده؟؟؟!!(مشاهده می کنید که این جمله نیز تفاوت های فوق اساسی با دو جمله قبلی دارد)

-گودریک!گودریک!مارکوس که اسلایترینیه!مارکوس که مرگخواره!چرا تو الف داله؟ کتاب انگار نخونده اصلا!!(لازم به ذکر نیست که این جمله نیز.....)

-مسئول آواتار!مسئول آواتار!!(هست اصلا همچین چیزی؟) سیریوس مگه سگ نمیشد؟!چرا گربه شده الان؟!!آبرفورث چرا این ریختی شده؟!!کتاب رو چرا اصلا نخونده؟؟(بازم بگم؟بگم؟ )

-کوییرل!کوییرل!تو چرا بوی سیر نمیدی؟! پیوز چرا گلوله پرت نمی کنه؟! ریتا چرا سوسک نمیشه؟!!عمه مارج ماگل چجوری توی گریفیندوره؟!! کروش های لرد چرا درد نداره؟! دامبلدور چرا با ولدی دشمنی نداره؟!اصن چرا دختر داره؟!!انگار نخونده کتاب رو!!

-مادام هوچ!مادام هوچ!مگه هاگوارتز کلا چند تا کلاس داره؟!! مگه میشه یه خبر نگار سی و چند ساله و یه پسر بچه 15 ساله و یه بانوی مرگخوار و دو تا دامبلدور ریش دراز با هم مسابقه کوییدیچ بدن؟!!کتاب رو خوندین شما اصلا ؟!!

- بچه ها جمع کنین بریم ! این جادوگرانم جادوگران نیست!!


نقل قول:
- وقتی شخصیتی را انتخاب میکنید باید نسبت به آن شخصیت اطلاعات کافی داشته باشید. کسانی که بدون اطلاع یک شخصیت را انتخاب کنند و بر خلاف خصوصیات وی رفتار نمایند اخطار دریافت میکنند.در ایفای نقش توجه کنید که نباید از خطهای اصلی که در کتاب ها راجع به شخصیتها هست تجاوز کنید مثلا نباید یک آمبریج مهربان باشید یا اسنیپی باشید که با هری دوست است!!!


نقل قول:
-در هنگام معرفی شخصیت، باید توجه کنید شخصیت از لیست شخصیت های هری پاتری(شخصیت هایی که قبلا توسط افراد دیگری گرفته نشده اند) باشد!


(!)


ویرایش شده توسط هستيا جونز در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۶ ۱۶:۲۲:۰۷

گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۲۲:۰۴ پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۸
#57

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
نهنگم امشب وارونه شد.

منتظر موندم مث همیشه روی شکمش قل بخوره و دوباره راست شه.
ولی نشد.

قبل از اینکه وارونه شه لبخند میزد.
وقتی وارونه شد لبخندشم وارونه شد.

من کنارش وایسادم و هلش دادم، سعی کردم بهش کمک کنم که برگرده.
ولی اون سعی نکرد.

من چون مثل بابام آبشش نداشتم مجبور شدم زودتر از آب بیام بیرون.
اما اون سرشو بیرون نیاورد.

من یه نفس عمیق کشیدم و دوباره رفتم تو آب.
نهنگم با همون وضعش، داشت شنا میکرد! اونم یه وری!

متفاوت شنا میکرد. باله هاشو تکون نمیداد.
از دهنش حباب بیرون نمیومد.
اجازه میداد آب ببرتش.

من کاری نکردم. حالا که میخواد با آب بره، بذار بره.
ولی اون برمیگرده، مگه نه؟

. شد وارونه امشب نهنگم


تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۱۴ ۲۲:۰۸:۲۰
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۱۴ ۲۲:۳۰:۳۴
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۸/۳/۱۴ ۲۲:۳۷:۵۷


Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۱۰:۳۸ دوشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۸
#56

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
- آره باو شروع شده بود.
- چی؟
- به تو چه؟
- یعنی چی مرتیکه،گوپس دنگ دینگ...

- اصلا به تو چه مربوطه؟
- کی؟به من چه مربوطه؟ گوپس دنگ دینگ...

- به من مربوطه،من باید دماغمو تو همه چیز دراز کنم،اگه من نکنم کی بکنه؟ها؟

سکوت...

- در طول تاریخ همواره دماغ من تو همه چیز دراز بوده،به طور مثال میتونیم به مباحث نظارتی و ... و از همه مهم تر فضولی تو تالار های خصوصی مردم اشاره کنیم.

سکوت...

- هه هه میدونستم هیشکی جوابی نداره بده،کاملا معلومه که من درست میگم.

سکوت...

- یوهو،پس به سلامتی...
- به سلامتی جنی که خودشو قاطی جوامع انسانی کرد.
- به سلامتی جنی که به خودش اجازه داد با نهایت وقاهت،بعد از تجاوز محضی که به خونه خصوصی ملت کرده بود فیلم بسازه به نام بلاک 20دقیقه ای...

- به سلامتی اونایی که نمیفهمن سفید و سیاه ،حتی توی رول،باعث نمیشه یه انسان با یه انسان دیگه اینجوری در بیفته.
- به شلامتی اون جنی که درک نمیکنه عشق اژ هژار ژور مواد بهتر میتونه آدمو ببره فژا.

- به سلامتی...
- به سلامتی...

- اهوم،اهم،چی میگین شما ها؟
در این موقع بود که کودکی خردسالی دوان دوان جلو آمد و با یویوی صورتی اش محکم بر صورت جن کوبید.

- به سلامتی اون عمویی که لذت دوست داشتن رو نمیفهمه،حتی لذت دوست داشتن این یویو رو. و همش سعی میکنه با تفرقه افکنی اظهار وجود کنه.


آره داوشی جونیور،اگه من چوپانم،حداقل مردونگی یه چوپان تو وجودم هست،هر قدرم که کم باشه،چوپانی از تملق و مجیز گویی این و اون و تخریب دیگران خیلی بهتر و شرافتمندانه تره.


ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۸ ۱۰:۴۱:۱۰
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۸ ۱۰:۴۷:۴۳
ویرایش شده توسط آبرفورث دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۸ ۱۱:۰۵:۵۸

seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۸
#55

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
شروع شده بود.

دوباره جنگ ها و دعواهای بی کران داخل آشپزخانه محفل شروع شده بود .
هر کس می امد توی اشپز خونه یه ایرادی میگرفت میرفت !
هرکس می اومد تو یه برگه دستش بود ، برگه ای بود که نشون می داد از محفل ناراضیه ، برگه ای که استفعاش از محفل بود .
هر کس می اومد تو می گفت : مرگ خواران رو نیگاه کن ، کل سایت تو دست اوناست ، همه می رفتن طرف مرگ خوارها و کسی نبود دلش به حال محفل بسوزه .

دوباره دعواها بالا گرفته بود ، دامبل که اعصاب نداشت اروم از اشپز خانه خارج شد و لباس سفیدی را از تنش در اورد و لباس سیاهی رو پوشید و به عنوان یه جن پا تو مرگ خوارها گذاشت !

بیچاره محفل حتی صاحبش هم ، کسی که تاسیسیش کرده بود هم رفت سیاه شد .

نه چرا بیچاره محفل ، دو نفر پیدا شده بودن که خوب می دونستن چی کار کنن.

مدتی گذشت محفل داشت خودشو به مرگ خواران می رسوند !
مدتی بود همه در خواست می دادن عضو شن نه خارج !
مدتی بود دیگه تو اشپز خانه هیچ دعوای نبود !


به سلامتی اون دو نفری که محفل رو ساختن .
به سلامتی سفیدی که سیاه شد .
به سلامتی همه ی محفلی ها .
و

به سلامتی دامبلدوری که سیاه نشد !

به سلامتی هر نشیبی که یه فرازی داره .


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۶ ۲۰:۱۴:۰۴
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۸/۲/۲۶ ۲۱:۵۶:۰۵

در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: دنیای وارونه
پیام زده شده در: ۱۹:۴۱ شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۸
#54

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
ای آقا..چه خوش خیال

کجا رفته اون پیر مهربون؟ کجاست اون پیر عزیز؟
همینجاست فقط کافیه که یکم چشامون رو باز کنیم، یکی اینجاست که از همیشه مهربون تر شده.

محفلیای متحد؟

همینجان، سالم و سرحال، آماده خدمت به پیر خوش اخلاق.

دنیا وارونه شده؟

نه عزیز تو سر و ته خوابیدی، سرت رو بیار بالا همه چیز مثل همیشه است، تازه بهتر از همیشه.

به سلامتی دامبلی که مرگخوار بود.

به سلامتی دامبلدوری که هنوز مهربون و خوش دله.

به سلامتی گریمولدی که همه توش دارن امتحان میدن.

به سلامتی محفلیایی که هنوز متحدن.

به سلامتی هر نشیبی که یه فرازی داره.


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.