تراختور سازی -
ترنسیلوانیاپست سوم.پـــــاق!اعضای تیم تراختور سازی خسته اما خوشحال جلو در عمارت کاپیتانشان ظاهر شدند. فلورانسو به سرعت در را باز کرد و همه مانند برگ خزان بر روی مبل ولو شدند. سیسرون که ترس، قیافه ی او را ترسناک تر از قبل کرده بود به ملت نگاه کرد. ناگهان دابی بغل هری پاتر پرید و گفت:
- هری پاتر! دابی از سیسرون ترسید! اون ترسناک بود! نـــــــه! دابی فیلم ترسناک نخواست!
همه ی اعضای تیم با تعجب به یکدیگر نگاه کردند. واقعا وجود هری، دامبلدور و دابی، پیشنهاد کدام دانشمند بود؟ هری به آرامی دابی را زمین گذاشت و به سوی چمدانش دوید. چند دقیقه بعد با جوراب پشمی قرمز رنگی وارد نشیمن شد و به سوی جن خونگی وحشت زده رفت. جوراب پشمی را به سوی او دراز کرد و گفت:
- بیا دابی، اینو بگیر و دیگه به چیزای بد فکر نکن.
- اوه! هری پاتر خیلی لطف داشت!
ناگهان پروفسور دامبلدور از جای خود بلند شد و به سوی دابی دوید، جوراب پشمی را از دست او گرفت و آن را در آغوش کشید. سپس برای جوراب لالایی سر داد و وقتی جوراب به خواب رفت، (!) روی خود را به سوی پسر برگزیده برگرداند و با بغض به هری گفت:
- فرزندم؟ جوراب پشمی رو دادی به دابی؟ چطور تونستی با من اینکارو بکنی؟
- پروف...!
- دامبلدور باید جوراب را به دابی داد! اون مال دابی بود!
پروفسور با کمال آرامش جوراب را روی مبل گذاشت و به طرف دابی برگشت و گفت:
- نه فرزندم اون مال منه.
- دامبلدور از دابی تو هاگوارتز کار کشید! باید حقوق او را داد! :ant:
دابی با این حرف به سوی جوراب که روی مبل بود، شیرجه زد. در همین لحظه صحنه اسلو شد و دابی در هوا معلق ماند. پروفسور ریش هایش را گره زد و مانند کابوی ها که سوار بر اسب طناب حلقه شده ی خود را پرتاب میکنند، سوار بر پشتی مبل ریش گره زده ی خود را پرتاب کرد و دابی را در هوا گرفت.
- اون مال دابی بود!
- نه فرزندم مال منه!
-
در روز مسابقه- ما میبریم!
- پیروزی مال ما بید!
شیر فرهاد و سیسرون کف دست هایشان را به یکدیگر کوبیدند. پروفسور دامبلدور که هنوز از پیشنهاد آنتونین ناراحت بود زیر چشمی به او نگاه کرد. آنتونین دالاهوف جلوی تلوزیون نشسته بود و فیلم دزدان کارائیب 3 را تماشا میکرد. هری هم مدام در حال فرار از دابی بود زیرا او در تلاش بود او را نجات دهد.
- فرزندان؟ به نظرتون کار درستی بود این یه هفته رو حتی یه جلسه هم تمرین نکردیم؟ تمام این یک هفته رو استراحت کردیم و خوردیم و خوابیدیم.
فلورانسو که درحال هماهنگی با مسئولین محل برگزاری مسابقه بود سرش را از اتاق بیرون آورد و به پروفسور دامبلدور نگاه کرد. بعد از چند دقیقه بعد از پاترونوس فرستادن، کاپیتان تراختور سازی به سوی پیر مرد محفل ققنوس آمد و گفت:
- پروفسور ما که اسنیچ رو جادو کردیم! پس میبریم، چرا باید تمرین کنیم؟
- فرزندم من میدونم اینکارا آخر عاقبت نداره.
- ایول جک گنجیشکه!
همه به سوی آنتو برگشتند که با پیروزی جک بر دیوی جونز به هوا پریده بود. آنتو با لبخندی به اعضای تیم تراختور سازی زد و گفت:
- ببخشید یه لحظه جو گرفتم!
قبل از آنکه فلورانسو بتواند جواب دامبلدور را بدهد هری دوان دوان وارد شد و به سمت اتاقش رفت. کاپیتان تیم تراختور سازی با تعجب به این صحنه نگاه کرد، چند دقیقه بعد هری با چمدانش از اتاق بیرون آمد و به سمت در رفت. فلورانسو به سرعت جلوی در ایستاد و رو به هری گفت:
- کجا داری میری؟
- مسابقه داریم دیگه بریم استادیوم.
- دروغ نگو.
- خب راستش من برای فرار از دابی میخواستم وانمود کنم دارم چمن میزنم بعد دابی خواست کمکم کنه الان داره با تراختور حیاطتون رو شخم میزنه.
-
جلو ورزشگاه غول های غار نشیناتوبوس تیم تراختور سازی جلو ورزشگاه ایستاد و اعضای تیم هندسفری به گوش و گرمکن به تن، از اتوبوس پیاده شدند و به سوی رختکن پیش رفتند. در همان لحظه اتوبوس تیم ترنسیلوانیا جلو ورزشگاه ایستاد و اعضای تیم رقیب از اتوبوس پیاده شدند و دو تیم با یکدیگر چشم در چشم شدند. دامبلدور با بغض به گلرت چشم دوخت.
- گلرت؟ دوست من؟ چطور دلت اومد رو به روی من قرار بگیری؟
- آلبوس...!
اعضای دو تیم با تعجب به این صحنه نگاه کردند به جز شیر فرهاد که با نیشخند به دافنه که با قل خوردن به آن محل رسیده بود، نگاه کرد. سیسرون هندسفری خود را از گوشش بیرون آورد و گفت:
- تیم بازنده رو ببین.
- من ... روونا راونکلاو... قول میدم شما تو این بازی میبازید.
با این حرف بانوی آبی پوش، همه ی اعضای تیم تراختور سازی نا خداگاه شروع به خندیدن کردند. آماندا، کاپیتان تیم ترنسیلوانیا به سمت تراختوری ها آمد و در چند سانتی متری فلورانسو ایستاد. با چوبدستی خود جلو پای کاپیتان اشکالی عجیب کشید. چوبدستی خود را غلاف کرد و گفت:
- این خط اینم... ام... نشونه مثلا. ما این بازیو میبریم با اختلاف 100 امتیاز.
- ببینیمو تعریف کنیم.
با این حرف آنتونین، اعضای هر دو تیم به سوی رختکن رهسپار شدند.
در رختکن - پروفسور تورو مرلین بشین الان بازی شروع میشه!
- نمیتونم بابا جان من روم نمیشه با تقلب برنده بشم.
فلورانسو دیگر کم مانده بود که سر خود را زیر تراختورش بگذارد و خودش را راحت کند که در همان لحظه شیر فرهاد کنار او ایستاد و به او نگاه کرد. هری هم مسابقه ی دوی فرار از جان گذاشته بود تا دابی هوس کمک کردن به او را نداشته باشد. در همین لحظه شیر فرهاد به کاپیتان فلورانسو گفت:
- ها فلفلی وگوئم وخوای پروف رو وبرم تو ای زمین؟
- صد بار گفتم ف...لو...ران...سو. نخیر لازم نکرده خودم راضیش میکنم.
- ها فقط بعد مسابقه یه سر وزن به پایین بربره به بوا موام سر وزنیم.
قبل ازآنکه فلورانسو بتواند موهایش را بکند صدای دیگری از آن سوی رختکن آمد، دابی به پای هری چسبیده بود و سعی کرد هرطور شده اجازه ی کمک کردن به او را بگیرد.
- هری پاتر اجازه داد دابی تو بازی کمکش کرد؟
- نــــــــه!
- بابا بیخیال نقشه و اینا! برین سوار تراختور های جادوییتون شید بریم تو زمین! :vay:
با این حرف کاپیتان تیم تراختور سازی، اعضای تیم روانه ی زمین شدند.
در زمین- سلام بینندگان عزیز من
شلوار جین لی جردن هستم و قراره بازی دو تیم ترنسیلوانیا و تراختور سازی رو گزارش کنم. شنید که اعضای تیم ترنس رو معرفی کردم و الان اعضای تیم تراختور رو معرفی میکنم... دروازبان تیم،
آلبوس پرسیوال والفریک برایان دامبلدور.
- یــــــــاح!
( به زبون غول های غار نشین همون شیره )
پروفسور که روی تراختورش نشسته بود و قصد بلند شدن نداشت و زور فلورانسو بالاخره پرواز کرد و در حالی که جوراب پشمی اش را رو به دوربین گرفته بود مارک روی جوراب یعنی اسپانسر تراختور سازی را تبلیغ کرد.
- دو مدافع تیم...
آنتونین دالاهوف و شیر فرهاد! که ظاهرا باهم گلاویز شدن.
- یــــــــــاح!
آنتونین در حالی که شیرفرهاد یقه اش را گرفته بود و فریاد " با فلفلی چیکار وداری " سر میداد رو به دوربین برگشت و لبخند ملیحی زد و صدای سو و جیغ نیمفادورا از جای تماشاگران بلند شد.
- ددی خودمه!
- دو مهاجم تیم ...
سیسرون هارکیس و فلورانسو!- یــــــــــاح! یـــــــــاح!
بالاخره دو نفر از اعضای تیم سوار بر تراختور های آخرین مدل (!) به پرواز در آمدند و با ژستی به دوربین خیره شدند. هری آماده شد که با تراختور خود به پرواز در بیاید که بار دیگر دابی به پای او چسبید.
- و
هری پاتر! مهاجم دیگر تیم!
هری فرصت نکرد که دست به سینه به دوربین نگاه کند و تنها به یک لبخند اکتفا کرد. هاگرید که بر روی سکو نشسته بود وقتی نام هری را شنید بلند شد و فریاد " شیره! " سر داد و کیک پیروزی تیم تراختور را بالا گرفت.
گراوپ هم درحالی که پف فیل بزرگی در دست داشت به زمین بازی نگاه کرد.
- و جستجوگر تیم تراختور سازی،
دابی!
دابی با شنیدن نام خود پای هری را ول کرد و با تراختور خسته خود در آسمان اوج گرفت و بقیه اش هم خودتان حدس بزنید. بعد از معرفی شدن اعضای تیم تراختور سازی، فلورانسو و آماندا جلو رفتند و با یکدیگر دست دادند.
- بله دو کاپیتان با هم دست دادند اما به نظر میاد آماندا اون وسط یه دندونی هم نشون داد. واقعا چرا باید یه خون آشام...
- جردن؟
پروفسور مک گوناگال که برای دیدن بازی پروفسور دامبلدور (
) به ورزشگاه آمده بود این حرف را بر سر جردن فریاد کشید و عصای خود را بر سر جردن کوبید. مک گوناگال با وجود آنکه پیر شده بود و روی ویلچر نشسته بود هنوز هم روی جردن نفوذ داشت.
- آخه چرا؟ چرا من هروقت باید گزارش کنم این پیری باید پیش من باشه؟ چرا آرزوی یه گزارش خوب رو به دلم میزارید؟
خب با سوت داور بازی شروع میشه.
با پرتاب کوافل به هوا، مهاجم های دو تیم به سمت توپ هجوم بردند. تراختوری ها مطمئن بودند بازی را برده اند اما بعضی وقت ها اوضاع آن جوری که آن ها می خواستند پیش نرفت!