هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   5 کاربر مهمان





پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۵۷ چهارشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۷

آندرومدا بلک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ دوشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۹:۰۰ سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸
از ماست که بر ماست...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 252
آفلاین
خاندان بلک این‌قدر معروف هست که نیاز به معرفی کسی نداشته باشه! اما من... آندرومدا بلک، فرزند بلک‌ها، صاحب خون اصیل، و خواهر بلاتریکس و نارسیسا.
هر کسی تو زندگیش اشتباهاتی می‌کنه... اشتباه زندگی منم ازدواج با تد بود. این ازدواج باعث شد از فرش خانوادگی بیرون انداخته بشم. اما چون از سر عقل گرفته نشده بود، بعد از این‌که متوجه شدم چه خبطی کردم، در حالی‌که ذکر مبارک غلط خوردم رو به لب داشتم پیش خانواده‌ی خودم برگشتم و غیابی از تد طلاق گرفتم. در هر حال.. حاصل این ازدواج یه دختر دیوانه‌اس به اسم نیمفادورا.
من از روزگار کهن یه پدربزرگ دارم که درخته و من نوه‌ی مستقیمشم. می‌پرسید چطور؟ جواب خیلی ساده‌اس! من رو قلمه زده.
من بر خلاف خانواده‌ی اسلیترینی خودم، تو گروه ریونکلاو افتادم. یه سری شایعاتی هم وجود داره که من با چمیدونم.. محفل ققنوس و فلان همکاری می‌کنم که بنده کاملا تکذیب می‌کنم! این شایعات کاملا بی‌پایه و اساسه.
در هر حال.. با وجود این‌که چوبدستی هم دارم و خیلی هم خوب بلدم ازش استفاده کنم، نیمی از زندگی من تو دنیای مشنگ‌ها می‌گذره.. چرا که من (تعریف از خود نباشه!) یکی از دانشمندان سازمان ناسا هستم! البته چیزی که هیچ‌کس نمی‌دونه اینه که این سازمان یه بخش داره که فقط جادوگرها و ساحره‌ها اون‌جا مشغول به کار هستند و هیچ‌کسی بدون داشتن خون اصیل نمی‌تونه وارد اون بخش بشه. در هر حال.. من زندگی خودم رو وقف علم کردم تا شما بتونید این‌جا راحت و آسوده باشید!
راستی.. من یه خواهرخونده هم دارم که اسمش فلوره. اون چندوقتی از این‌جا دور بوده، اما خبرهایی شنیدم که در حال بازگشته.
آها! تا یادم نرفته این رو هم بگم که مدتی روح من تو ریتا حلول کرده بود! الآن دیگه مشکل رفع شده و هر دو برگشتیم سر جای اصلی خودمون.


انجام شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۳ ۱۱:۰۹:۳۹

Only Raven

هر کسی به اصل خود باز می‌گردد...


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۹:۲۲ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۷

سلینا ساپورثیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۳ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۴۷ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
بسم المرلین...

اینجانب سلینا ساپورثی هستم.... بله بله خوب گوش کنید چون دیگه حق استفاده از اسمی جز ملکه ی اعظم را برای من ندارید...
من سلیسنا ساپورثی هستم سنم هیچ اهمیتی ندارد چرا که از زمان اغاز هستی من بوده ام و تا پایان هستی نیز خواهم بود و بر شما حکم رانی خواهم کرد....

میان چهار گروه با وجود اینکه میدانم توانایی حضور در هر چهار گروه را دارم(چرا که من ناهمتا هستم) با این وجود ترجیح میدهم که ملکه ی اعظم گروه گریفیندور باشم... باشد که قدر دانمان باشند....

یه گریفیندوری یعنی شجاعت...

سلام مجدد.
معرفی شخصیتتون خیلی کوتاهه. لطفا برگردین و کاملش کنین.

فعلا تایید نشد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۳ ۰:۲۷:۵۳


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۷

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۱۷:۰۵ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
نام: سدریک
نام خانوادگی: دیگوری
نام پدر: آموس
رتبه ی خون: اصیل زاده
گروه: هافلپاف
مشخصات ظاهری: قد بلند، موهای مشکی، چشمان خاکستری، بینی کشیده و قلمی
مشخصات اخلاقی: بی اندازه مهربان و عادل، دارای اخلاقی نرم و دوست داشتنی
مشخصات چوبدستی: چوب زبان گنجشک، موی دم تک شاخ نر در وسط آن، طول سی سانتی متر، بی اندازه انعطاف پذیر
جاروی پرنده: نیمبوس دوهزار
پاتروناس: گورکن
بوگارت: مرگ پدر
من، سدریک دیگوری، دانش اموزی تحصیل کرده در مدرسه ی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز بودم که در گروه هافلپاف درس میخواندم و به مقام ارشدی نیز دست یافتم. مدتی در تیم کوییدیچ هافلپاف در مقام جستجوگر و کاپیتان بازی کردم و تنها کسی بودم که توانست زودتر از هری پاتر گوی زرین را بگیرد؛ البته با در نظر نگرفتن حضور دمنتورها در زمین و بیهوش شدن هری!
صمیمی ترین دوست من چو چانگ نام داشت، و دوست داشتن چو، وجه مشترکی بین من و هری به حساب می امد.
به دلیل خوش قیافه و خوش اندام بودنم محبوبیت فراوانی در هاگوارتز داشتم و عده ی زیادی ارزوی دوستی با من را داشتند.
در سال هفتم تحصیلم، در مسابقه ی قهرمانی سه جادوگر به عنوان نماینده ی هاگوارتز انتخاب شدم و توانستم مرحله ی اول را با راهنمایی ای از از سوی هری پشت سر بگذارم. در مرحله ی اخر تصمیم گرفتیم که با هری همزمان جام را لمس کنیم، غافل از این که جام تبدیل به رمزتاز شده بود. و سرانجام در قبرستانی که جام مارا به انجا هدایت کرده بود، به دست پیتر پتی گرو و به دستور لرد ولدمورت، در تاریخ 24 جون 1995 زندگی ام خاتمه یافت!

تایید شد.
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۲ ۱۸:۳۳:۱۳

فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۷

سلینا ساپورثیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۳ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۸:۴۷ پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 31
آفلاین
من سلینا ساسپورثی هستم در نقش های هری پاتر اسمی ازم نیومده برای همین هم چیزی زیادی راجب بهش نمیدونم...

سلام، خو‌ش اومدین.

برای ایفای نفش لازم نیست حتما درباره‌ی شخصیتتون توی کتاب یا فیلم هری پاتر، چیزی گفته شده باشه.
شما میتونید با خلاقیت خودتون درباره شخصیت مورد نظرتون بنویسید؛ فقط توجه داشته باشین از چهارچوب کتاب خارج نشین، مثلا شخصیت‌هایی مثل خواهر هری پاتر تایید نمیشن.

فعلا تایید نشد.







ویرایش شده توسط selina.saporsi97 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۲ ۱۰:۰۵:۰۵
ویرایش شده توسط selina.saporsi97 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۲ ۱۴:۱۸:۰۵
ویرایش شده توسط selina.saporsi97 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۲ ۱۴:۲۰:۳۱
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۲ ۱۸:۳۰:۲۵


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۶:۰۷ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۷

مایکل کرنرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۹ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۱:۲۸ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۷
از Kerman
گروه:
کاربران عضو
پیام: 4
آفلاین
شخصیت نام : مایکل کرنر
گروه : ریونکلاو
نژاد : نیمه خالص (دورگه)
سن : ۱۷
قد : ۱۸۵
چوب دستی : چوب گردو ، پر ققنوس ، سی سانتی متر و مناسب برای دوئل های سنگین
جارو : نیمبوس 2000
پاترونوس : سنجاب
ویژگی های ظاهری : موی بلند و سیاه ، چشمان قهوه ای مایل به مشکی ، قد متناسب و پوست سفید
ویژگی اخلاقی : باهوش ، شوخ ، همیشه سرحال و کنجکاو...
عضویت در : محفل ققنوس
زندگی نامه :
مایکل کرنر همزمان با هری پاتر وارد هاگوارتز شد و کلاه گروهبندی بخواطر هوش سرشارش او را به ریونکلاو فرستاد ، او در هاگوارتز دوستان زیادی پیدا کرد ولی بهترین دوستای او تری بوت و آنتونی گلدشتاین بودند ، او در سال پنجم تحصیلی خود به ارتش دامبلدور پیوست ، او در سال پنجم با جینی ویزلی و چو چانگ آشنا شد ، او در سال هفتم یکی از بهترین اعضای ارتش دامبلدور شد ، مایکل در درس های دفاع در برابر جادوی سیاه و معجون سازی استعداد خاصی داشت ، مایکل در بچگی کتاب های زیادی مینوشت و به کوئیدیچ علاقه مند بود. شغل درس خواندن و کتاب نوشتن و چت کردن با دوستان...علاقه‌مندی‌هاکتاب و فکر و عقل...
سلام من مایکل کرنر هستم.
در گروه ریونکلا قرار دارم و خیلی دوست دارم کتاب بنویسم...
دوست دارم دانشمند بشم...
درباره هوا و فضا خیلی چیزا میدونم...
اختراع هم میکنم...
خوب توضیحات بسه...


معرفى شخصيتتون كمى كوتاهه. لطفا در اولين فرصت برگردين و كاملش كنين.

تاييد شد.


ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۲ ۸:۰۶:۲۲

هیچ چیزی زیباتر از انتقام نیست.


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۰:۴۹ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۷

سلوین کالوین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۹ جمعه ۸ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲:۱۲ پنجشنبه ۱۲ آبان ۱۴۰۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 27
آفلاین
مارشال لوکاس تامسون، ملقب به "سلوین کالوین" در سال 1912 از خانواده ای مذهبی و دوستدار دانش پا‌به‌دنیا گذاشت. همانند برادر ماگل بیشتر شناخته شده اش، سراسر زندگیش را وقف دانش کرد. حاصل تلاش شبانه روزی وی در ارتقای فلسفه جادوگران باستانی من جمله کنفوسیوس و مرلین، چهارده جلد کتاب می‌باشد که به واسطه یکی از آنها، مدال درجه سه مرلین ادبی پس از مرگش به او تعلق گرفته است.

در فرهنگ‌نامه ها از وی با قامتی بلند، چشمانی نافذ، و صورتی سیه‌چرده یاد شده و همواره در پرتره‌هایش به همراه یک کتاب به نقش کشیده شده است.

ورود وی به دنیای جادوگری مساوی با خروجش از زندگی قبلی و جدا شدن از برادر باهوش و والدین سخت‌گیرش بود که نمی‌توانستند جادو را جز سحر و "کلکی عوام‌فریب" یا "حیله‌ای شیطان‌پسند" ببیند. همان‌طور که انتظارش را داشت وارد گروه ریونکلا شد؛ لیک غم مطرود شدن از خانواده، زمان تحصیل در هاگوارتز را برای وی به دوره‌ای سخت مبدل کرد و نتوانست آن‌طور که باید و شاید بدرخشد؛ نه حتی با کمک تنی چند از دوستان و پروفسورهای خبره و دلسوز. در درس‌ها عقب ماند و تا سال پنجم بیشتربه تحصیل ادامه نداد؛ ولی در ذهنش همیشه خود را ستاره‌ی بی‌همتا و پدیده‌ای تکرار‌ناشدنی می‌دید و همیشه در تلاش بود تا این حقیقت را به دیگران ثابت کند؛ هرچند دانشش ناچیز و هوشش ناکافی بود.

مشاهده دست‌آوردهای برادرش در زمینه دانش ماگلی کمک چندانی به او نکرد و آتشی که قلبش را دربرگرفته بود، شعله‌ور‌تر کرد و نفرتش را برانگیخت. تا جایی که به شکار بی‌رحمانه‌ی ماگلان دانشمند و ترورشان پرداخت و چند سال آخر عمرش را در آزکابان سپری کرد. در آنجا بود که به مطالعه پرداخت و کتاب‌هایش را نوشت. سه روز پس از تمام شدن آخرین کتابش، آنگاه که مطمئن شد میراثی باقی گذاشته و خود را به دیگران ثابت کرده، با قرار گرفتن در معرض بوسه‌ی دمنتوری خودکشی کرد و دفتر زندگیش را بست.

----

"سلوین" یکی از اشخاص بی‌گروه و بی‌ نام خانوادگی بود. اون اسم اول متن فقط برای توضیح زندگی نامه بود و قرار نیست ازش استفاده بشه. شناسه‌م رو اگه ممکنه فقط به "سلوین کالوین" تغییر بدین. با سپاس.

تایید شد.
خوش اومدین.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۲ ۱:۳۵:۵۹

تصویر کوچک شده


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ دوشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۷

آرتمیسیا لافکین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۱۳ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
از زیرزمین هافلپاف و خانهٔ شمارهٔ ۱۲ گریمولد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 72
آفلاین
نام:آرتمیسیا
نام خانوادگی:لافکین
تولد:1754
جنس:زن
خون:خالص
خانواده:لافکین
گروه:هافلپاف
اصالت:بریتانیایی یا ایرلندی
گونه:انسان
ظاهر:موهای خاکستری با پوستی رنگ پریده
شخصیت:شخصی مرموذ
....................................................................................................................
از دفترچه خاطرات آرتمیسیا لافکین
هنگامی که من در جزیره کوچکی در بریتانیا متولد شدم در نزد پدر و مادرم پرورش یافتم.
پدر و مادرم هردو جادوگر بودند.
وقتی به سن 11 سالگی رسیدم به مدرسه هاگوارتز رفتم و در گروه هافلپاف طبقه بندی شدم.
سعی میکردم درس هایم را خوب بخوانم و شخصی مرموذ به نظر برسم.
وتا سن 18 سالگی در انجا بودم.
در سن 44 سالگی وزارت سحر و جادو را برعهده گرفتم و همینطور اولین زنی بودم که دفترOsbert Oscillatory را تاسیس کرد.
من واقعا به خودم افتخار میکنم .......
....................................................................................................................
مدت ها بعد
امروز همه به شور و تاب افتاده اند .... قراره یه افتتاحیه داشته باشیم .الان گروه همکاری جادویی بین المللی (توسط من)تاسیس شده و امروز میخواهیم زمین بازی کوییدیچ را افتتاح کنیم.(این واقعا عالی نیست؟؟) البته هم بگم که این زمین با سختی های زیادی به موفقیت رسید و اگر با مشارکت جناب Grogan Stump نبود ما به موفقیت نمیرسیدیم.
....................................................................................................................
13 سال بعد
خب دیگه همه چیز رو که جمع کردم دیگه چیزی نمونده. به سمت صندلی رفتم و رویش نشستم چه زود گذشت هعیییی................. ولی خب هرکسی جای من بود الان دیگه باید بازنشته میشد(سال 1811)
....................................................................................................................
سال 1825
نگاهی به وصیت نامه کردم کامله کامل بود چیزی رو از قلم ننداخته بودم.
فکر کنم دیگه دارم نفس های اخرم رو میکشم(چه پرو ام من 71 سال عمر گرفتم هنوزم شاکی ام!!)یه حسی امروز دارم.... حس میکنم امشب دیگه بیدار نمیشم.(چه بهتر!!)
....................................................................................................................
ای بابا امروزم هیچ اتفاقی نیفتاد.
اخه من تا کی تو اسمون ولو باشم ؟؟؟
چرا کسی یه فکری به حال روح سرگردانم نمیکنه؟؟(بعله من مردم!!)
165 ساله که گیر افتادم.....
همینطور که مثل همیشه ولو بودم و غر غر می کردم ناگهان........
نوری ظاهر شد و من رو بلعید......
وقتی چشم باز کردم جلوی یک اینه روی میز بودم.
عجبا من کی اومدم روی میز؟؟؟
به زور کمی چرخیدم و به اینه خیره شدم از چیزی که میدیدم نزدیک بود از خوشحالی جیغ بکشم

من من من تبدیل به......

یک کارت قورباغه شکلات برجسته شده بودم!!!!!!

هوراااااااا(هر چی که باشه از یه روح سرگردان بودن که بهتره!!)

بالا خره از شر اون موهای خاکستری و پوست رنگپریده رها شدم


ایول!!!!.....

تایید شد.
مجددا خوش اومدین.


ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۱ ۱۴:۰۷:۳۱
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۱ ۱۴:۱۰:۲۳
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۱ ۱۴:۱۷:۲۵
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۱ ۱۴:۲۳:۲۴
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۱ ۱۴:۲۵:۴۶
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۲ ۱:۱۴:۴۱

در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سوسو می‌زنند... فرزندان هلگا می‌درخشند!
***

شادی رو می‌شه در تاریک‌ترین لحظات هم پیدا کرد، فقط اگه یه نفر یادش باشه که چراغ رو روشن کنه!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۷

آرتمیسیا لافکین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۳ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۳:۱۳ سه شنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱
از زیرزمین هافلپاف و خانهٔ شمارهٔ ۱۲ گریمولد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 72
آفلاین
نام:آرتمیسیا
نام خانوادگی:لافکین
تولد:1754
جنس:زن
خون:خالص
خانواده:لافکین
گروه:هافلپاف
اصالت:بریتانیایی یا ایرلندی
گونه:انسان
ظاهر:موهای خاکستری و پوستی رنگ پریده
شخصیت:شخصیتی سری و مرموذ در هری پاتر.

درباره:آرتمیسیا لافکین یک جادوگر بود. لافکین بعد از سال ها در هاگوارتز موفق به کسب وزارت سحر و جادو از سال 1798 تا 1811 شد. او اولین زنی بود که برای برگزاری این دفتر انتخاب شد و حداقل دو بار انتخاب شد.

زندگی نامه:ارتمیسیا در سال 1754، در جزیره بریتانیا ،توسط یک پدر و مادر جادویی متولد شد. در دوران نوجوانی او در مدرسه جادوگری هاگوارتز در سال های 1765 تا 1772 حضور داشت، جایی که او در هافلپاف طبقه بندی شده بود.
در سال 1798، خانم لافکین به عنوان وزیر سحر و جادو بریتانیا و ایرلند، به دنبال Osbert Oscillatoryرفت، و اولین زنی بود که این دفتر را برگزار کرد.
او گروه همکاری جادویی بین المللی را تاسیس کرد و در طول دوره ی خود به سختی و با موفقیت اولین مسابقات جام جهانی کوییدیچ برگزار شد.
او 13 سال به عنوان وزیر خدمت کرد، که در سال 1811 توسط Grogan Stump موفق شد.
مرگ و بعد از مرگ
خانم لاکفین در سال 1825 در سن 71 سالگی فوت کرد. او در دهه 1990 در یک کارت قورباغه شکلات برجسته شد.



...


سلام و خوش اومدين.

معرفيتون خيلى كوتاهه. لطفا كاملش كنين و مجددا بفرستين.

فعلا تاييد نشد.


ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۵:۳۱:۵۶
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۵:۳۲:۲۸
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۸:۴۲:۳۸
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۹:۲۵:۳۴
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۹:۲۶:۵۷
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۱۹:۳۰:۵۰
ویرایش شده توسط بلاتریکس لسترنج در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۰ ۲۲:۱۱:۳۵
ویرایش شده توسط ZahraSadat1384 در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱۱ ۱۴:۲۱:۵۸

در کشاکش شجاعت و اصالت، در هیاهوی هوش و ذکاوت، اتحاد و پشتکار سوسو می‌زنند... فرزندان هلگا می‌درخشند!
***

شادی رو می‌شه در تاریک‌ترین لحظات هم پیدا کرد، فقط اگه یه نفر یادش باشه که چراغ رو روشن کنه!


پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱:۲۴ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
نام: فنریر

نام خانوادگی: گری بک

تاریخ تولد: 1945

چوبدستی: ریسه قلب اژدها، 28 سانتیمتر، چوب درخت بید، انعطاف پذیر.

ویژگی های ظاهری: چشمان آبی، موهای بلند سیاه متمایل به خاکستری، بدن عظلانی و قدرتمند، ردای سیاه مندرسی بر تن دارد.

وفاداری ها: مرگخواران، لرد سیاه، گریفیندور، گرگینه ها.

ویژگی های اخلاقی و غیره:
بسیار بی اعصاب، قوی در مبارزه و دوئل با تکنیک های هجومی. سعی میکند زیاد روی تکنیک با چوبدستی مانور ندهد و بیشتر از دندان و ناخن استفاده کند. علاقه اصلی وی در دوران نوجوانی، گوشت کودکان بود. هدف اصلی وی، تشکیل ارتشی از گرگینه ها در خدمت لرد سیاه بوده و است. در سالهای اخیر البته وی توقع خود را اندکی پایین آورده، به مادر بزرگ ملت هم رحم نمیکند و سعی میکند آنها را هم تبدیل به گرگینه کند. نمونه اش مادر بزرگ شنل قرمزی. او حتی برای گول زدن بعضی از نوجوانان، پلیدانه و زرنگانه لباس مادر بزرگ ها را میپوشد و پس از آنکه آنها را فرستاد دنبال نخود سیاه، گازشان میگیرد.
فنریر علاقه عجیبی به گوشت انسان پیدا کرده، طوری که دیگر به ماهی یک بار گاز گرفتن ملت راضی نمیشود و حتی در شکل انسانی هم، اگر بتواند، باید حتی یک لیس از گوشت یا حتی پوست ملت بزند، بلکه اشک تمساحش بند بیاید.
او در نبرد هاگوارتز نیز حضور داشت و حتی لاوندر براون را با قطار کینگزکراس فرستاد به آن دنیا، درست کنار دست دامبلدور.
فنریر همچنین در برج ستاره شناسی، لحظاتی پیش از مرگ دامبلدور نیز حضور داشت و حتی دلش میخواست جیگر دامبلدور را با سس و آبلیمو میل کند که البته اسنیپ و بقیه جلویش را گرفتند و درخواست کظم غیظ کردند.
فنریر پس از نبرد هاگوارتز، یک مدتی با اجازه لرد سیاه به مرخصی رفت. البته حتی در مرخصی هم گاز گرفتن جوان ها و پیرمرد و پیرزن ها را فراموش نکرد. او حتی در مدت مرخصی اش، یک مدت رفت مربی سگ ها شد و با سگ ها توپ بازی کرد. اما بعد از اتمام مدت مرخصی اش، بازگشت تا وحشی تر و خفن تر از همیشه در خدمت اربابش باشد.

تایید شد.


ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۴/۱ ۱:۲۹:۰۳



پاسخ به: شخصیت خودتون رو معرفی کنید
پیام زده شده در: ۱۸:۴۱ پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۷

آلکتو کرو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۴ جمعه ۲۷ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۰:۰۰ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۹۸
از ما هم شنفتن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
نام: آلکتو کرو
گروه: گریفیندور
رتبه خون: اصیل زاده
والدین: تو دهات ما که بشون می گفتیم ننه و بابا دیگه جزئیات دیگه ای ازشون نداریم
خانواده: خان داداشمون آمیکوس، یه داداش دیگه که اسمشو نمی دونیم(ِدی:) بچه های همون داداشمون هستیا و فلور
شغل: ما از بدو تولد مهر مرگخواری بر دست داشتیم!
چوب دستی: چوب گردو دارای ریسه قلب اژدها 27 سانت انعطاف ناپذیر
مهارت ویژ: کتک زدن ملت با چوب بیسبال، زندانی کردن افراد با استفاده از آدامس بادکنکی، ساختن آدامس بادکنکی با کاربرد های گوناگون، صحبت کردن با روح پالی چپمن

زندگی نامه نچندان کوتاه:

آق ما ع دوران شیر خورگی مون شخصیت سیاه داشتیم. چشم جک جونورای همسایه ها مونو در می آوردیم اگ ع ما اطاعت نمی کردن.
وقتی یه خورده بزرگتر شدیم زورمون بیشتر شد. به بچه های محلمون زور می گفتیم اسباب بازیاشون می گرفتیم، اگ به حرفمون گوش نمی دادن همچین شتک می کردیمشون که نمی فهمیدن ع کجا خوردن.
یازده سالمون که شد مث بقیه بچه ها رفتیم هاگوارتز. البت اونجا هم یه اکیپ ارازل زدیم که بچه مشنگارو اذیت می کردیم و می خندیدیم.
ع هاگوارتز که فارق التحصیل شدیم(البت با سختی و دنگ و فنگ زیاد) ع اونجایی که همیشه شخصیت بده داستان زندگیمون بودیم، رفتیم دست بوس ارباب که ما رو به عنوان خادم خودشون قبول کنن. البت یه ریزه پارتیم داشتیم: خان داداشمون!
بعد یه مدت خبری ع داداشمون نبود رفتیم ببینیم چه خبره، خان داداشمون کجاست؟ که گرفتنمون بردنمون آزکابان. البت بگیما اونجا هم ما ول کن نبودیم اکیپ ارازل زدیم برو بچ مرگخوارا که دمنتورا رو می پیچوندیم با هم می خندیدیم.
چن وقت بعد دیدیم این کارمونم لوس شد تصمیم گرفتیم با خان داداش نقشه فرار بکشیم دوباره بریم دست بوس ارباب با گل و شیرینی، که البت اونم نیمه نصفه انجام شد یه دفعه جفت چشمامونو وا کردیم دیدیم خان داداش مونده اونور. خواستیم درش بیاریم که گفت:
- آلکتو! تو برو دختر نباس تو حبس بمونه. تو برو راه مارو هم ادامه بده. خودت برو دست بوس ارباب.

ما هم که سرپیچی از دستور خان داداش تو مراممون نبود سریع فلنگو بستیم ده برو که رفتیم.
یه خورده که ع آزکابان دور شدیم احساس کردیم یه چیز سرد تو دلمون قلی ویلی می ره. اول زیاد بش توجه نکردیم بعد دیدیم با سرعت بیشت قیلی ویلی می ره. یه دفعه یه صدایی ع درونمون شنیدیم که یه نمه به نظرمون آشنا بود.
- آلکتو ای فامیل دور من با من حرف بزن!

ما که هیچ وقت همچین چیزی تو عمرمون ندیده بودیم صد متر ع جا پریدیم.
- تو کی هستی؟
- من روح پالی چپمن هستم که در تو حلول کردم!
- پالی که مرده.
- خب احمق جون من روحشم دیگه! در تو حلول کردم.
- چرا اینکارو کردی بی تربیت! بیا بیرون.
- من مردم ولی بعدش دیدم زنده م. اما فهمیدم روحم. بعد با خودم فکر کردم چه کار مهمی داشتم که نمردم. فهمیدم که من ناکام از دنیا رفتم. مرگخوار خوبیم نبودم. یه مدت اینور و اونور ول گشتم ، یکم مشنگا رو اذیت کردم. بعد دیدم نمی تونم تحمل کنم که تو رو دیدم تصمیم گرفتم در تو حلول کنم. تو رو مرلین بذار بمونم
- بغض نکن حالا!
- آلکتو! بگو که کارای ناتموم منو تموم می کنی!
- بیا بیرون تا تموم کنم.
- راستش من فقط نحوه ورود و بلدم ولی درباره خروج چیزی نمی دونم. بنابراین نمی تونم بیرون بیام. حالا منو یه جوری تحمل کن دیگه!

ما هم یه آهی از ته دل کشیدیم:
- خیلی خب فقط اینهمه وول نخور. ساکت باش!
- ممنون فامیل دور!

اینجوری شد که ما مجبور شدیم یه روح حلول کرده در خودمون تحمل کنیم و به سمت لرد سیاه پیش رفتیم!

میشه جایگزین بشه!

انجام شد.


ویرایش شده توسط آلکتو کرو در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۳۱ ۱۸:۵۱:۱۴
ویرایش شده توسط لایتینا فاست در تاریخ ۱۳۹۷/۳/۳۱ ۲۱:۰۱:۲۱

اگر بار گران بودیم رفتیم!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.