نتیجه دوئل نارسیسا مالفوی و گودریک گریفیندور:امتیازات ایوان روزیه:
گودریک گریفیندور 25امتیاز - نارسیسا مالفوی:27امتیاز
امتیازات لرد ولدمورت:
گودریک گریفیندور:25 امتیاز - نارسیسا مالفوی:28 امتیاز
امتیازات نهایی:
گودریک گریفیندور:25 امتیاز - نارسیسا مالفوی:27.5 امتیاز
برنده دوئل:نارسیسا مالفوی
_______________________________
نارسیسا در تاریکی نیمه شب نفس نفس زنان آخرین قدمهایش را برداشت.
-دیگه رسیدم.چقدر خسته شدم.امیدوارم کسی این دور و برا نباشه.اگه دوستای اسلیترینیم بفهمن که من اومدم سر قبر گودریک گریفیندور...
آرامگاه گودریک گریفیندور درست در مقابلش قرار داشت.کمی دور و برش را نگاه کرد و بعد از ظاهر کردن دسته گل بزرگی بطرف سنگ قبر گودریک حرکت کرد.
-اصلا دلم نیمخواد اینکارو بکنم ولی این آخرین خواسته مادربزرگم بود.این رزا رو تو باغچه خودش کاشت و پرورش داد.میذارمشون اینجا و میرم.
نارسیسا چند قدم دیگر برداشت و به قبر گودریک رسید...قبر کاملا خالی بود.نارسیسا با وحشت به اطراف نگاه کرد.در فاصله کمی چشمش به ملافه سفیدی افتاد که روی چیزی کشیده شده بود.یعنی ممکن بود؟چوب دستیش را با احتیاط در دست گرفت و بطرف شیءناشناخته حرکت کرد.ملافه را به آرامی از روی صورتش کنار زد...
-یا سالازار کبیر.خودشه.کی این جسدو از قبر در آورده؟این کار خیلی بده.من...فکر میکنم باید دوباره دفنش کنم.من که زورم نمیرسه بلندش کنم.جادو هم بهتره نکنم.هوا تاریکه و ممکنه توجه کسی به این طرف جلب بشه.
در اوج بی میلی جسد را بطرف قبر هل داد.جسد بعد از اینکه چند بار قل خورد با صدای خفه ای در قبر افتاد.نارسیسا بیلی را که در همان نزدیکی پیدا کرده بود برداشت و سرگرم کار شد.طولی نکشید که قبر دوباره پر شد.به سختی سنگ قبر را روی خاک قرار داد و آنرا سر جایش ثابت کرد.دسته گلش را روی قبر گذاشت و خوشحال از رضایت مادربزرگش از آنجا دور شد.
صبح فردا: بارتی در راهروهای خانه ریدل میدوید و خبر جدید را با شور و هیجان فراوانی اعلام میکرد.
-وای...پروژه شون شکست خورد.پروژه سیصد و شصت و هشت سالشون.
نارسیسا به سختی بارتی را متوقف کرد.
-پروژه کی شکست خورد؟
بارتی تکه روزنامه ای را که در دست داشت به نارسیسا نشان داد.
-پروژه سفیدا...سیصد سال بود که روزی هشت بار یه نوع معجون مخصوص و پیچیده میریختن رو قبر گودریک.طبق یه افسانه قدیمی معتقد بودن که در نیمه شب روز دوم ماه هشتم سال سیصد و شصت و هشتم-که میشد دیشب-گودریک زنده خواهد شد.اونم بدون هیچ هورکراکسی!دیشب طبق همون افسانه جسدشو در آوردن تا مقدمات زنده شدنشو آماده کنن.ولی وقتی برگشتن دیدن یکی دوباره دفنش کرده و همه زحمتاشون...
نارسیسا لبخند تلخی زد و به گلهای مادربزرگش فکر کرد.