علف!اون دو تا دو تا نقد خواستن مخصوص اون ماموریت بود!...البته نظر خواهی اشکالی نداره.
بررسی پست
شماره 46 گلخانه تاریک، مرلین خشک و خالی!
تموم کردن سوژه کار سختی به نظر می رسه...ولی نیست. حداقل در حالت عادی نیست. چون سوژه ای که تموم می شه معمولا سوژه ایه که فعال نبوده و داشته خاک می خورده. فقط یک پست برای هم آوردن سر و ته ماجرا و بلاتکلیف نموندن داستان زده می شه.
در مورد ماموریت ها اینطور نیست. سوژه فعال و در جریانه و برای همین باید پایان خاص و قابل قبولی داشته باشه.
در حالت عادی نباید زیاد روی منطق ماجرا تمرکز کنیم. حتی می تونیم کارای عجیب و غریب انجام بدیم...چیزی رو به شکل مسخره ای به سرانجام برسونیم...چیزی رو حذف کنیم. چون سوژه مدتهاست داره ادامه پیدا می کنه و احتمالا گره های زیادی داره.
نقل قول:
- وینکی جن خانگی خوووووب بود!
شروع با دیالوگ های آشنا معمولا شروع خوبی محسوب می شه.خواننده رو جذب می کنه. چون خواننده این شخصیت و دیالوگش رو می شناسه و باهاش احساس نزدیکی و راحتی می کنه.
نقل قول:
وینکی بعد از تکرار حرف خود سعی کرد حرکت کند. اندازه خانه ریدل امکان حرکت چندانی را برای وینکی نمیتوانست فراهم کند و به همین دلیل بعد از برخورد سرش با سقف، به زمین افتاد.
اینجا بد نبود یه اشاره ای به دایناسور شدن وینکی می کردین. البته این اتفاق جدیدیه و فراموش نشده، ولی باز یه اشاره مستقیم می تونست جالب تر باشه.
حتی وینکی به جای "جن خانگی" می تونست از اصطلاح " دایناسور خانگی"..."سوسمار بزرگ خانگی" استفاده کنه.
نقل قول:
مورگانا با سرعت هر چه تمامتر در حال نوشتن بر روی دفترش بود. خودش هم نمی دانست که چه چیزی می نویسد، حتی کنترلی بر روی دستانش نداشت، فقط می نوشت و می نوشت و می نوشت!
این قسمت کمی بی هدف بود. از جملات و توضیحات بی هدف فاصله بگیرین...برای رفع این اشکال یا باید مورگانای این قسمت کار خاصی انجام می داد یا در اثر لرزش ها اتفاق جالب تری براش میفتاد. الان فقط می نویسه...همین!
نقل قول:
اسنیپ نمی توانست جواب بدهد. تمام عضلاتش منقبض شده بودند و قادر به انجام هیچ کاری نبود. مدت ها قبل آرزو کرده بود که خشک و رسمی باشد؛ اما باید مراقب چیزی که آرزو می کرد، می بود. مرلین پیر شده بود و قوه شنوایی چندان جالبی نداشت!
چیزی که قصد داشتین توضیحش بدین جالب بود. این که مرلین آرزو ها رو مستقیم می گیره و توجهی به مفهومشون نمی کنه. ولی شکل توضیح دادنش اشتباه بود. این اشتباه ربطی به قوه شنوایی مرلین نداشت. چون سوروس یک جمله رو گفته و مرلین هم اونو درست شنیده...ولی بد برداشت کرده! اینجا باید به درک و فهم مرلین شک کنیم.
ولی به هر حال این سوژه خوبیه...این که مرلین(عمدی یا غیر عمدی) آرزو های ملت رو هر جوری دلش می خواد بر آورده کنه. مثلا یکی بگه کاش الان یه تیکه کیک می خوردم...اونقدر کیک به خوردش بده که طرف خفه بشه. یکی بگه سردمه..بره آتیشش بزنه که گرم شه.
ملاقه شدن آگوستوس بامزه بود. پاک کردن شماره ها هم همینطور...هر چند ممکنه خیلی از خواننده ها متوجهش نشن...ولی اینجور طنزا که مخاطب های محدودی دارن، اگه پایه و اساس پست رو تشکیل ندن قابل استفاده هستن.
نقل قول:
- اوه بله فرزندم. ولی دیگه ربطی به ما نداره که نویسندگان پست مشخص نکردند که در طی چند روز این اتفاق براتون افتاده! میتونید برید و یقه نویسنده رو بگیرید!
منظورم از چیزی که بالا گفتم همین بود. در رول های عادی این کار اشکال داره. این که سوژه رو طبق میل و خواسته خودمون تغییر بدیم. ولی در پست پایانی اشکالی نداره. چون زمان و جای محدودی برای تموم کردن ماجرا داریم.
رول پایانی یکی از معدود موقعیت هاییه که توش دنبال منطق نمی گردیم...دنبال شخصیت های خیلی خوب و پرداخت شده نمی گردیم. اینجا مهم سوژه اس. موضوعی که باید به پایان برسه.
داستان تموم شد. به نظر من خوب هم تموم شد. حالا که یاد گرفتین دست بکار شده، سوژه های خاک خورده دیگه رو هم تموم کنین!
_______________
نظر در مورد
اون یکی پایان!
کمی بیشتر از حدی که لازمه براش وقت گذاشتی و روش کار کردی. البته این کار بد نیست. خوبه. ولی می خوام بگم که در پست پایانی اگه خیلی وارد جزئیات نشی و روی شخصیت ها کار نکنی هم اشکالی نداره. می تونی بصورت کلی فقط سوژه رو در نظر بگیری. حتی اگه لازم باشه می تونی داستان رو یهو ببری به مدتی بعد. با این روش گاهی مشکلات خود بخود حل می شن. خواننده هم اهمیتی نمی ده که تو اون مدت چطوری گره ها باز شدن.
قسمت آخرش(اهدای حوری به آرسینوس) خیلی خوب بود.
موفق باشید.