آملیانقل قول:
+چه قدر زیاد شد درخواست نقدم.
مهم نیست...زیاد بشه. اینجا برای پرسیدن سوالاتونه.
نقل قول:
احساس می کنم الان اگه این شکلکها رو نزنم؛ دیالوگهام کاملا بی معنی می شن و خب...برای همینم پستام همیشه معجون فرا سیر شده ای از شکلکه.
حساس نشین روی شکلکا...شاید واقعا لازم یا مفید باشن. حالا بعد از خوندن پستتون بهتر می تونم نظر بدم.
بررسی پست
شماره 298 باشگاه دوئل، آملیا سوزان بونز:
نقل قول:
سوهان اصولا وسیله ی به درد نخوری است! وقتی این سوهان از ورژن اعصاب آن باشد که دیگر خیلی چیز مزخرفی می شود. ولی باز سوهان اعصاب را می ساید، یک چیزهایی است که روی اعصاب خط می اندازند.
البته نه یک چیزها! صدها چیز هستند که خط می اندازند روی اعصاب ادمیزاد. آن هم نه اینقدرا! ایـــــــــــــــــن قدر. آن وقت مشکل از آنجا شروع می شود که، صاف کاری اعصاب نداریم و ما می مانیم و یک اعصاب خط خطی.
شروعتون خیلی قشنگ بود. توضیحات به این شکل معمولا بی ربط و خسته کننده می شن. برای شروع مناسب نیستن. ولی توضیحات شما خوب بودن. جدید و جالب.
نقل قول:
در خانه ریدل این صد خط اندازها طبق آخرین اماری که توسط پینس گرفته شد به سه میلیادر و هفتاد وشش میلیون و دو هزار و سه مورد می رسد.
و متداول ترین و سرگرم کننده ترینِ این خط اندازها مطمئنا دعوای دو پیامبر سیاه خانه ریدل است که متاسفانه با هم مزدوج هم می باشند!
ماجرا رو زیاد کش ندادین و خیلی زود رفتین سر اصل مطلب... همین کارتون خواننده رو حفظ می کنه.
در مورد شکلک ها...
همه دیالوگ ها احتیاج به شکلک ندارن...ولی دیالوگ های شما واقعا با شکلک ها که تعدادشون هم زیاد بود جالب تر شدن. و وقتی دیالوگاتون جالب تر شده اهمیتی نداره که شکلکا زیادن. من تو پست شما دنبال دیالوگی گشتم که بگم مثلا اینجا بهتر بود از شکلک استفاده نمی کردین...ولی پیدا نشد. به تشخیص خودتون اعتماد کنین.
این دیالوگا رو در نظر ببینین:
نقل قول:
-می شه بپرسم چی اینقدر در ما جالبه آملیا؟
-می تونی بپرسی مورا.
-خب چی اینقدر در ما جالبه؟
-هیچ چیز.
-پس برای چی زل زدی بهمون؟
-من که به شما کاری ندارم.
-تو وسط دعوای من و زنم اومدی تو اتاق و پاپ کرن دستت گرفتی نشستی ما رو نگاه می کنی. اسم این چی میشه؟
بدون شکلک هایی که استفاده کرده بودین خیلی خشک و بی مزه به نظر می رسن.
طنزتون خیلی خوبه...پست شما واقعا خنده دار بود. بیشتر رول شما طنزی قوی داره...ولی بعضی جاهاشم ضعیف شده.
در این مورد به خودتون گفتم...ولی اینجا هم تکرار می کنم چون شاید بقیه هم بخونن. باید با احتیاط زیادی درمورد برنامه ها و شخصیت های مشهور حرف بزنین. تا جایی که ممکنه ازشون استفاده نکنین...و یا قید خواننده هایی که ممکنه چیزی از اونا ندونن بزنین. این ریسک بزرگیه...و پست دوئل جای ریسک نیست.
مثلا من جناب خان رو نمی شناسم...نه برنامه شو دیدم نه می دونم چه جور شخصیتیه. تمام طنزی که درباره جناب خان و این برنامه نوشتین برای من و امثال من که این برنامه رو ندیدن بی معنیه. و طبیعتا این روی داوری من تاثیر منفی می ذاره.
جرو بحث مورگانا و مرلین جالب بود. همینطور تعجب آملیای تازه وارد.
نقل قول:
-انداختن؟ تو باید از منتم باشه!
-چرا از توم باشه؟ اگه بخواد باشه از خودم باشه که البته فعلا هم نیست.
این قسمت و موضوع لیوان دوغ هم جالب بود!
شخصیت هاتون خیلی خوب بودن. هر دیالوگ صاحب خودش رو داشت. بطور واضح و آشکار...و این نکته مهمیه.
نقل قول:
و در آتش سوخت و جادوانه شد. ولی چون من خودم آملیام هر وقت عشقم کشید دوباره خودمو وارد سوژه می کنم. کور شود هر آنکه نتوان دید.
معمولا می گم نویسنده نباید دخالت کنه...ولی اینجا دخالتش با مزه بود.
نقل قول:
به احتمال زیاد، این خاطره اولین خاطره ای بود که از دعوای این زن و شوهر داشت و خب...این برای آن بود که، این خاطره اولین خاطره ای بود که کلا از این زن و شوهر داشت!
اون "اولین" که بولد شده...به نظر من باید تبدیل به "تنها" بشه...منظورتون این بود احتمالا.
نقل قول:
رو به جن خانگی که داشت با لباسش که نه شبه لباسش کف خانه ریدل را تمیز می کرد، گفت:
علامتا مهمن...ازشون استفاده کنین. شما لحن جمله خودتونو می دونین. خواننده نمی دونه:
رو به جن خانگی که داشت با لباسش که نه، شبه لباسش کف خانه ریدل را تمیز می کرد، گفت:اینجوری بهتر شد. من جمله شما رو سه بار خوندم...چون متوجه منظورتون نشده بودم.
نقل قول:
آرسینوس که سرش با منو و کلاهش گرم بود با پا تائید کرد. مطمئنا تا قبل از وزارتش اینقدر راحت اجازه استفاده از وسایل معجون سازی اش را نمی داد.
قسمت اول خنده دار بود...قسمت دوم جالب. طنز شما علاوه بر خنده دار بودن خلاقانه هم هست. و این خیلی مهمه.اینم یک نمونه دیگه:
نقل قول:
البته خب از زیر نقاب چیزی معلوم نبود! ولی روی نقاب جمله poker face is loading نمایانگر حالت درونی آرسینوس جیگر بود.
سوژه انتخابی شما ساده و جالب بود. استفاده ای که سوزان از معجون عشق کرد و نتیجش...و در پایان اشاره به این که این بار قصد داره از کتاب هکتور استفاده کنه خیلی خوب بودن. شما چه در مورد سوژه ها و چه در مورد شخصیت ها و نکات طنز آمیزشون دست روی نقاط درستی می ذارین.
آملیاتون ویژگی خاصی نداشت...ولی همون حالت گیجی ناشی از تازه وارد بودن که بهش داده بودین خیلی خوب بود. آملیا رو از اون حالت تو خالی و خنثی بودن در آورده بود.
________________________
اورلانقل قول:
سلام ولدی!
میخوام از این به بعد بهت بگم وُلدی، میشه؟
خب...به نظر من می شه. برای من فرقی نمی کنه. بگن ولدی...بگن کچل...
ولی برای لرد ولدمورت فرق می کنه. برای اورلا هم فرق می کنه.
شما یه بار گفتی "تام...با بزرگترت درست صحبت کن!"
این توهین نیست...ولی ایفای نقش اشتباهه.
ما اینجا داریم نقش بازی می کنیم. ممکن نیست کسی بیاد مثلا تو مسنجر یا پیام شخصی به من بگه سلام ولدی...و بهش بگم درست صحبت کن! ولی تو ایفای نقش نمی شه. یعنی اگه می خواییم ایفای نقش درستی داشته باشیم نمی شه. کسی نمی تونست به لرد ولدمورت بگه ولدی...برای همین اگه می خوایین ایفای نقشتون درست باشه این موارد رو رعایت کنین. این که چی بگین به خودتون بستگی داره...اسمشو نبر...لرد سیاه...لرد ولدمورت...
ابراز شجاعت کردن تو چت باکس و ایفای نقش کار سختی نیست...کار اشتباهیه. البته که هر شخصی می تونه بیاد بگه هی ولدی من ازت نمی ترسم کچل! ولی این کار ایفای نقش رو خراب می کنه. قوانین بازی رو زیر پا می ذاره. هیچی هم به اون فرد اضافه نمی کنه. چون همگی می دونیم که اگه ولدمورت واقعی رو ببینه سه تا سکته همزمان می زنه!
تازه واردا معمولا خیلی دوست دارن شخصیتشونو قدرتمند و شجاع و بی نقص نشون بدن...ولی خیلی زود می فهمن اینجور شخصیتا به درد ایفای نقش نمی خوره. زود به بن بست می رسن. منم وقتی برای مرگخوارا شخصیت می سازم همیشه تاکید می کنم که یه ضعفی براش پیدا کنین. این نقاط ضعف هستن که به شخصیتتون شکل می دن و برای نوشتن کمکتون می کنن. اینا چیزی ازتون کم نمی کنن. دامبلدور فعلی شما قبلا شخصیت هری پاتر رو داشت. وقتی منو(ولدمورت رو) تو چت باکس می دید داد می زد که "آی زخمم!"...کسی مجبورش نکرده بود این کارو بکنه. این کار چیزی ازش کم نمی کرد. شجاعتش رو زیر سوال نمی برد. این ایفای نقش درست بود. یا ویولت...یه بار داشت یه رول می نوشت؛ به من گفت اسم یه مرگخوار رو بگو...گفتم بلاتریکس. گفت نه...بلاتریکس قویه. بودلرا از پسش بر نمیان. باید یه مرگخوار ضعیف تر باشه.
ویولتم می تونست تو رولش در یک چشم به هم زدن بلاتریکسو نابود کنه...ولی نکرد. این ایفای نقشه...این که بدونیم کدوم شخصیت در کجای داستان قرار داره. الان دامبلدور و ویولت چیزی از کسایی که خودشونو قوی و بی نقص جلوه می دن کم دارن؟...به نظر من که خیلی چیزای بیشتری دارن!
بررسی پست
شماره 284 باشگاه دوئل، اورلا کوییرک:
توضیح دادن صحنه ها کار ساده ای نیست. شما این کار رو خوب انجام می دین. ساده می نویسین. روشن و واضح. این کار مهمیه. هیچوقت سعی نکنین این روشتونو عوض کنین.سعی نکنین پیچیده و سنگین بنویسین یا جمله هاتونو طولانی تر کنین.
نقل قول:
شفابخش که دیگر تاب و تحمل این رفتار را نداشت با عصبانیت در را باز کرد و با قدم هایی شتابان از آنجا دور شد.
در شروع پستتون شفابخش خیلی راحت و ساده و ناگهانی قانع می شه. البته اون قسمت مهمی نبود. قرار نبود زیاد روش توقف کنین...ولی مثلا اورلا می تونست از یک طلسم استفاده کنه که ذهن خواننده درگیر این نشه که چرا شفابخش با یه جمله ساده قانع شد...یا اون جمله(دیالوگ اورلا) می تونست با یه دیالوگ مصرانه تر عوض بشه.
نقل قول:
باد تندی می وزید به حدی که درختان سر تعظیم فرود آورده بودند.
یک صحنه ساده وزیدن باد رو به شکل زیبایی توصیف کردین.
نقل قول:
، با احتیاط درِ آن را باز کرد و شی ء داخل آن را به لی نشان داد.
- وای این خودشه! این دیهیم گمشده ریونکلاوه!
این فاصله رو در قسمت درستی گذاشتین. این موردیه که خیلیا باهاش مشکل دارن.
نقل قول:
اما اورلا او را از این کار بازداشت.
- ام... م ... اینجا تاریکه و نمیتونی خوب ببینیش. برو خونه و از توی جعبه بیرونش بیار.
قسمت های غافلگیر کننده رولتون خیلی مهمن...سعی کنین به شکلی بنویسین که خواننده دستتونو نخونه. توجهش رو جلب نکنین. البته به این شکل هم خوب بود. ولی یه بهانه قانع کننده تر هم می شد پیدا کرد. مثل "عجله دارم"...یا "کسی ممکنه دیهیمو ببینه"
بعضی از توضیحاتتون بیشتر از حد لازمن. لزومی نداره که همه جزئیات رو برای خواننده تشریح کنین. چیزایی که به سوزه ربطی ندارن جز خسته کردن خواننده کار دیگه ای انجام نمی دن. مثلا:
نقل قول:
لی جلوی در ظاهر شد. کمی تلوتلو خورد اما وقتی کاملا ایستاد قهقه را سر داد. جلوی در خانه ایستاد زنگ زد اما کسی جواب نداد. یادش افتاد مادر و پدرش در ماموریت کاری هستند و تا پس فردا برنمیگردند. چوبدستی اش را به سمت قفل در گرفت و با وردی که بر زبان آورد در باز شد. لی خودش را داخل خانه انداخت و در را پشت سرش بست. وارد اتاقش شد و روی تختش نشست. در جعبه را باز کرد و دیهیم را از توی جعبه بیرون آورد.
فکر نمی کنم خواننده اهمیتی بده که لی چطوری وارد خونه می شه و پدر و مادر لی کجا هستن.
نقل قول:
دیهیم روی زمین افتاد. لی با سرعت بالا و پایین میرفت و به در و دیوار برخورد میکرد.
این قسمت مهم بود. جالب بود. غافلگیر کننده بود. ولی خیلی سریع ازش رد شدین. این صحنه رو می تونستین کمی طولانی تر و مفصل تر توضیح بدین.
نقل قول:
دیهیم روی زمین افتاد. لی با سرعت بالا و پایین میرفت و به در و دیوار برخورد میکرد
.مواظب زمان و حالت فعل هاتون باشین. زمان فعل ها باید در کل پست شما یکسان باشه.
نقل قول:
او از درد، بلند فریاد میزد. لی محکم به گلدان لب پنجره برخورد کرد؛
وقتی فقط یک شخصیت در صحنه حضور داره لازم نیست اسمشو ببرین یا از ضمیر استفاده کنین. مثلا اینجا اگه می گفتین "از درد بلند فریاد می زد" هیچ اشکالی نداشت. چون فقط لی اونجا بود و خواننده می دونست منظور شما لیه.
نقل قول:
چند دقیقه ای گذشت و شفابخشانی لی را روی تخت به درون ماشینی میبردند تا او را به بیمارستان ببرند.
چند دقیقه زمان کمی برای این اتفاق بود. اینجور جزئیات برای خواننده مهم هستن...اینجا باید یه وقفه زمانی طولانی تر ایجاد می کردین. مثلا می گفتین چند ساعت بعد(یا حتی یک ساعت)! اهمیتی نداره که لی چقدر به درو دیوار خورده. می تونست بیهوش شده باشه.
قسمت بعد از فلش بکتون خیلی طولانی بود. جالب بود. داستان رو خوب توجیه کرده بودین. ولی تا خواننده یه داستان رو هضم می کرد وارد یه داستان دیگه می شد. این ممکنه کمی براش سنگین باشه. اون قسمت می تونست کمی کوتاه تر و خلاصه تر باشه.
سوژه ای که برای این موضوع انتخاب کردین خیلی خوب بود. خلاقانه و جدید و جالب. طلسمی که روی لی اجرا شد هم همینطور. اشکالات جزئی داشتین که به راحتی برطرف می شن.
_______________
بقیه کمی منتظر بمونن...مرلین نَمونه! پست مرلین رو طی سه ماه آینده نقد خواهیم کرد...اونم شاید!
موفق باشید.