هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۹:۲۵ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
#8

گتافيكس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۲۷ دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶
از گال
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
مرسي كه منو از ستاد انداختين بيرون
اقا من ميخوام عضو ستاد شم ميشه
____________________________________-
پس از شكست عمليات 000 حالا نوبت به عمليات 007 رسيده همه حاج عمويي ها پشت در هاي بسته جلسه تشكيل دادند و بعد از نيم ساعت تلاش و فكر كردن كه در عمرشون اينقدر فكر كردن بي سابقه بوده به يه سري نتايج رسيدند
....................
ورودي اداس
حاجي:ما سربازان اسلاميم به قول جاجي داروك ال آسلامو لتتقتقو...يعني قدرت اذان اسلام...بله
سالازار:او وووو...اونجحا رو نگا همون پسره دم دره اداس واساده
حاجي:حالا كه همه چي را خراب ميكنه......
پسرك رفت ديد كه اداسيها برا ستادشون زنگ (اف اف) گذاشتن اونم چه زنگي زنگ نگو زنگ تصويري بگو اونم ميره زنگو ميزنه
از پشت اف.اف:كيه:
پسرك:
اما از ناكجا يه نفرين تنبيهيون دمارشو در مياره
بعد كه بر ميگرده صورت حاجي را ميبينه كه تكون ميخوره و ميگه:ما نبايد با خواهر اسلامي شوخي كنيم
در همين حال در اداس وا ويشه كه پسركو ببرن تنبيه كنن
حاجي:
پسرك مردد ميمونه كه اين كار خوبه يانه
بعد حاجي ميگه:با فرمان من حمله
حملههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
همه اعضاي ستاد كه شامل نور ممد جاسم و سالازار و خود حاجي هست حمله ميكنن
و دز راه ذكر قدرت اذان آسلام زير لبشونه
و پسركو كه انگار به عنوانه قالي تشريفاتي پهن شده را از روش رد ميشن
ور در راستاي رسيدن به اعضاي اداس كه انطرف اتاق بودن همه اعضاي ستاد در يك خط ميدوند و زير لب نجواي:اااااااااااااااااااااااا را ذكر ميكنند
شپلخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
اما اداسي ها با ريختن صابون بر كف زمين باعث ميشن اونا بشن نقش زمين و اين عمليات بيت الاداس هم با شكست مواجه شه اما از اون طرف پسرك بلند ميشه جلو چهار چوب وايميسه و ميگه:.Im back
همه بر ميگردن از جمله اداسي ها اونم چوبدستيشو بالا ميگيره و ميگه:آسلاميون
همه اعضاي اداس لوله شده و غش شده
حالا ميريم به طبقه سوم در حالي كه كرام در توالت داره تفكر ميكنه............


تصویر کوچک شده

هافلپاف هرم نبض زندگي ماست در شرجي عشق و اشتياق


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ یکشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۵
#7

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
طبقه‌ی دوم ساختمان عمو حاج --- 2 بامداد
---------------
حاجی همه‌ی چراغا رو خاموش کرده و با دوربین مشغول کنترل عملیات و دید زدن داخل ساختمان آداس هستش!
--- چیشت چیشت.... ششش ش ش ش ش ش ...(صدای بیسیم!)
حاجی: چیشت؟
: پیشت!
حاجی: این کی بود؟
: ش ش ش ش !
حاجی: الو الو! جاسم جاسم مرساد 45762345345345 !
: الو الو! آسلام آسلام ستاد مرکزی این‌جا مرساد45762345345344 هستش!
حاجی: نه جانم تو یه شماره کمتری !‍
(حاجی موج رو عوض مي‌کنه)
حاجی: آسلام آسلام! نیروهای ویژه گزارش بدین!
: سلام! ببخشید گرا1پی شیطون جیگر تشریف دارن؟
حاجی: مااااااااا!
: الو؟ آقا چرا صدای ... در میاری! ایش!
حاجی: ا... سلام خواهر! گراپی جان نیستن ولی حالا مشکلی نداره شما کاری داری به خودم بگو!
: بووووووووووووووووووووووووووق!(صدای بوق آزاد!)
حاجی: اااا! نور ممد این تلفن رو رد گیری کن!
نورممد:‌ رد گیری کردم حاجی جان! از غار گراپی بود!
حاجی:
(در همین لحظه یه چیزی توی ساختمان آداس توجه حاجی رو جلب می‌کنه)
حاجی: هوووووم اون چیه؟! زومیوس!.... فوکوسیسویوس! ماااااااا! چه چشم بزرگی! هی بالا و پایین میره! عجب دماغی! چقدرم توش ... دماغ هستش! یه هیولا توی آداسه! چقدر بزرگه! هی هم بالا و پایی می‌پره!!
نیش نیش: سلام حاجی !
حاجی دوربین رو از روی چشمش ورمیداره! نیش نیش جلوشه!
حاجی:...
نیش نیش: بگو آواتارم قشنگه! بگو بگو!
حاجی: ... تو نمي‌بینی من وسط عملیاتم! ؟
(نیش نیش دور و اطراف رو نگا مي‌کنه!: چرا خالی می‌بندی! منکه چیزی نمي‌بینم!)
نیش نیش: حالا بگو آواتارم خوشگله! می‌دونم نوک زبونته! بگو بگو! گیتافیکس هم موافقه!
حاجی: واقعاً که خیلی هم همه که موافق باشه پسرم! ببین نیش نیش جان! تو الان باید توی اون ساختمون روبه‌رویی باشی!
نیش نیش: می‌دونم ولی آواتارم خوشگله ها!
حاجی: آره جانم خیلی! یه چند نفری هم هستن اونا هم خواهند گفت خوشگله!
نیش نیش:‌جداً؟ کجان؟!
حاجی: این روبه‌رو! وینگاردیوم لویسا! اوشاع! (نیش نیش در یک حرکت انتحاری به سمت ساختمون روبه‌رویی پرت میشه!)
چیشت چشیت چیششششش
: حاجی حاجی ! آسلام! این‌جا گروه حمله‌ی فرغونی!
حاجی: چیشت! بگو چیشت تمام!
: حاجی نیش نیش در یک اقدام شهادت طلبانه! از طریق پنجره حمله کرد ! چقدر این آدم شجاعه! واقعاً خجالت داره بعداً شما نشستی داری با دوربین دید مي‌زنی!
حاجی:
: در ضمن حاجی ! آواتارش هم خیلی خوشگله!
حاجی: خیلی خوب به عمیات تا نجات کرام ادامه بدید! من دارم از این‌جا مي‌بینمش! توی طبقه‌ی سومه! توالت سمت چپه... یه آفتابه هم بیرون سمت اون دره! ادامه بدید تا برسید به اون‌جا!
: حاجی حاجی آسلام! نورممد ... نورممد...... رو...!
حاجی: نور ممد چی؟! شهیدش کردن؟! وای آسلاما! ... خرج کفن و دفنش رو کی میده؟!
: نه حاجی اغفالش کردن!
حاجی: ... خوب برادر چرا می‌ترسونی مشکلی نیست!‌
: حاجی آخه همه‌ی برادرا دارن اغفال می‌شن...چیشت... سلام خواهر.... جانم چی؟.... چیشت... فردا بریم کافی شاپ.... چیشت. ..باشه...ششش ش ش ش ش!
حاجی: ها؟؟! چراغعلی! چراغعلی!....آآآآآآآ! همه‌ی بچه‌ها از دس رفتن! نیش نیش... نیش نیش گزارش بده کجایی!
نیش نیش: چیشت سلام! من دارم ظرف می‌شورم! بعدش هم باید زمینا رو طی بکشم!
حاجی: آآآآآآآآآآآآآ! آسلام پیروز است! عمراً بذارم آداس پیروز بشه...
...پخش آهنگ فیلم : آسلامبو!: اولین خون در راه آسلام....
حاجی یه قاطر فشنگ نوار کتاب آسلامی دور کمرش مي‌بنده، یه بطری عطر مشهدی می‌ذاره توی کتش، دور سرش یه پارچه با آرم آفتابه که کنارش نوشته شده: لبیک یا مرلین، فدای آفتابه‌ی تشنت مرلین به پیشیونیش می‌بنده و به سمت آداس حرکت مي‌کنه
حاجی: به نام آسلام حمله! هیچ چیز نمی‌تونه جلوی من رو بگیره!
(حاجی می‌رسه به در ! در رو مي‌شکنه وارد میشه، یه عصا مي‌خوره تو سرش!)
ونوس: پسره‌ی بی‌فرهنگ مگه در زنگ نداره؟
حاجی: آخ سرم! نزن مادر جان!... آخ!
(حاجی به سمت طبقه‌ی دوم فرار می‌کنه و می‌بینه برادرا دارند با خواهرا حرکات موزون انجام مي‌دهند!)
حاجی: مااااااااا! آسلامیوس!
(طلسم مي‌ره داخل محیط و پخش میشه!)
حاجی: به حق مرلین که جو خیلی غیرآسلامیه! طلسم بی‌اثر بود! بهتره از فرصت استفاده کنم برم طبقه‌ی سوم...
(حاجی به سمت طبقه‌ی سوم و دستشویی حرکت مي‌کنه که با آنیتا دامبلدور روبه‌رو میشه!)
حاجی: وای.....!
آنیتا: سلام حاجی جون خوبی؟
حاجی: من حاجیم! هیچ کس نمی‌تونه منو اغفال کنه! حتا فامیلای دامبول!
آنیتا: فک کردی! hi! asl plz!
حاجی: اااا feri jigar.16.teh !
آنیتا: با من دوس میشی؟
حاجی: چرا که نه....
(صدای وجدان حاجی: هوووووووی! تو مرد آسلامی! تو نباید اغفال بشی!)
حاجی: ها برو جانم خدا روزیت رو جای دیگه حواله کنه! مگه نمي‌بینی کار دارم؟!
صدای وجدان: خودت خواستی! !آسلامیوس
آنیتا: ا...حاجی جون چرا به خودت طلسم مي‌زنی...؟
حاجی: آخ ملاجم! نه نباید دوباره اغفال بشم!(حاجی زمین رو نگاه می‌کنه به سمت طبقه‌ی سوم فرار می‌کنه!)
---
طبقه‌ی سوم: 2:14 دقیقه بامداد
کرام: اخیش راحت شدم! چقدر این آبنبات غضنفربات شبیه مال مرلین بود! ولی خوب خوشمزه بود! .....اوخ......دوباره نه!..... واییییییی! (کرام مي‌پره توی دستشویی سمت راست و آفتابه رو می‌ذاره دم در دستشویی اونوری، در همین موقع حاجی می‌رسه!)
حاجی: آخیش! به حق ریش خودم که رسیدم! کرام! آسوده خاطر باش که ما بیداریم...! ا یعنی کرام آسوده در دستشویی باش که اومدم برادر!
(حاجی در یک حرکت شهادت طلبانه لبیک گویان در حالی که ذکر آسلامی زیر لب داره به سمت در توالت حرکت می‌کنه! در توالت پودر میشه و حاجی همچنان در حالی که همه‌چی رو خراب می‌کنه پیش میره و دیوار رو هم می‌شکنه و از اونور ساختمون آداس پرت میشه پایین!)
حاجی: نههههههههههههههههههههههههههههههههه!
کرام: اهم اهم! پره آقا جان یه کم صب کن دیگه! الان میام بیرون!


!ASLAMIOUS Baby!


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ شنبه ۵ فروردین ۱۳۸۵
#6

گتافيكس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۲۷ دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶
از گال
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
با ضمن تبريك به سالازار عزير به خاطر اواتار قشنگشون كارو شروع ميكنم
____________________
سالازار:ن______________________ه اينو ازم دوركنيد ممد جاسم...........
جاسم با يه چماق وارد ميشه چماقو ميبره بالا... اما چشماش به شكل قلب ميشه با ديدن انيتا ضربان قلبش سريع ميشه و دستش شل ميشه در حالي كه چماق بالا سرشه
با شل شدن دست راست راستي ميشه مست چماق قشنگ ميخوره تو سرش و مد هوش ميشه
سالازار: حاجي كجايي كي به ديدن ما ميايي حاجي بيا كه سالازارتو كشتن
حالا نوبته ممده. ممد وارد ميشه اون آسلامي تره با اولين نگاه انيتا سخت وا ميسه اما تا انيتا يكم پلك پشت هم ميزنه داش ما با كله به طرف انيتاميرود البته نه برا كشتنم براي عمليات هاي فكوله
اما با جا خالي انيتا مواجه و با اغوش ديوار مترادف ميشه
حالا سالازاره و انيتا
انيتا:يوههاااااا
و با نگاه هاي موذي به طرف سالازار ميره سالازار يه گوشه ميشينه ميزنه چشماش پر اشك ميشه چون تا چند دقيقه ديگه حادثه اي شوم در انتظاره
انيتا يكي از چوبا كه رو زمين افتاده بود را بر ميداره و به
طرف سالازار ميره حالا چند قديمي با اون فاصله داره با هر قدم وحشت سالازار به اوج ميرسه ديگه سالازار ميگه كارم تمومه
انيتا:ااااااااااااااااااا(در حالي كه چماق را ميبره بالا هي فرياد ميزنه)و اين بر وحشت سالازار مي افزايد
اما يه نفر با قلچماقي انچنان بر سر انيتا ميزند ضربه كه نقش بر اب ميشود و اون كسي نيست جز گتا عاشق مقام
سالازار كه انگار دنيا رو بهش دادن ميگه:ايول شما كي هستي برا چي اين كارو كردي اينجا چي كار داري
_چرا اومدم اينه كه ديدم كله گنده ها اينجان و بقيه سوالا جوابش جاه طلبي
در همين حال حاجي هم وارد ميشه و تا صحنه اتاق را ميبيند و اون فضاي غير آسلامي شكه ميشور و بعد هم نيم نگاهي به اجساد و اجرام مياندازد
=-=-=-=-=
انجام شد


ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۵ ۲۲:۵۵:۰۶
ویرایش شده توسط دايي ماندانگاس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۵ ۲۳:۰۰:۳۶
ویرایش شده توسط گتافيكس در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۶ ۹:۴۱:۳۷

تصویر کوچک شده

هافلپاف هرم نبض زندگي ماست در شرجي عشق و اشتياق


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۹:۲۸ شنبه ۵ فروردین ۱۳۸۵
#5

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
آنیتا با لباسهای خاکی و صورت پر از گرد و غبار، با سرعت از زیر آوار می یاد بیرون و سریعا میره پای یک دستگاه ای تی ام و "جاگ" کارتشو میکنه تو دستگاه و رمز عبور رو میزنه. صدای خانومه از توی دستگاه می یاد که میگه:
_ حساب شما، به علت خالی بودن بسته شده است!!
آنیتا با عصبانیت تمام کارتشو در میاره و میندازدش ته جیبش و یه کارت دیگه در می یاره، میذارتش توی دستگاه و در حالی که زمزمه میکنه:
_ بابایی منو ببخش! اینبار دیگه دفعه ی آخرمه!
رمز عبور رو وارد میکنه و با دیدن هزاران گالیون که در حساب شخصیه پدرش خودنمایی می کنن، 20 گالیون ناقابل(!) برداشت میکنه. وقتی پولها رو میگیره، میخنده و میگه:
_ می خواست کارتمو شارژ کنه!... ما که رفتیم!

*** چند دقیقه بعد، دفتر انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر***
یکی زنگ در انجمن رو میزنه. جاسم با سرعت به سمت در میره و درو باز میکنه. اما به جای حاجیه پیروز، یک دختر خوشگل و چشم و ابرو مشکی میبینه که به طرز زیبایی موهاشو روی شونه هاش ریخته. چشمای جاسم از شدت جو گیری، کلاج میشه و میگه:
_ اهم... امرتون؟!
دختر لبخندی می زنه و میگه:
_ ببخشید، حاج آقا تشریف دارن؟!
جاسم که تازه چشماش دست شده بود، میگه:
_ امرتون؟!
دختر یه لبخند دیگه میزنه و میگه:
_ با خودشون کار دارم!
جاسم دوباره چشماش کلاج میشه و میگه:
_ نمیشه.. حاجی نیستن!... برین فردا بیاین!
دختر یه اخم میکنه و با شیرینی خاصی به جاسم میگه:
_ خب من می یام تو منتظرشون می مونم!
و راه می یفته که بره داخل، ولی جاسم سینشو سپر میکنه و می خواد که مانع ورودش بشه. دختر در یک عملیات ضد آسلامی- آنتحاری، لپ جاسمو میکشه و اونم نیشش تا بنا گوش بازمیشه و میره کنار!
دختر خیلی سریع میشینه روی کاناپه و سریعامیگه:
_ خب... الان کیا اینجان؟!
جاسم با دیدن نورممد دوباره آسلامی میشه، میگه:
_ نمیشه گفت خواهر!
دختر چشماشو ریز میکنه و میگه:
_ به حاجی میگما! دیروز... توی پارک... تو و ...
جاسم که میبینه مثل اینکه دختره همه چیز رو میدونه، میگه:
_ هه هه ... من و نورممد و نیش نیش!
دختر ابروهاشو میده بالا و میگه:
_ آفرین پسر خوب... حالا نیش نیش کجاست؟!
جاسم اخم میکنه و میگه:
_ نه دیگه... این نمیشه!... اصلا نمی گم!
دختر دستشو میکنه توی کیفشو و یه موبایل در میاره. یه شماره میگیره و بعد از یه مدتی، در برابر چشمان متحیر جاسم میگه:
_ سلام حاجی جون!... خوبی؟!... منم خوبم!.... میخواستم بهت بگم که این جاسم....
ولی با دیدن جاسم که زانو زده و دستاشو بهم متصل کرده و داره التماس میکنه، میگه:
_ خیلی پسر خوبیه!... آره... بهش اضافه حقوق بده!... هه هه .... ا؟!...دیگه لوس نشو!!....زشته!... خب دیگه، فعلا!
دختر به پهنای صورتش میخنده و میگه:
_ خب؟!... حالا نیش نیش کجاست؟!
جاسم سرشو میندازه پایین و تسبیحشو در می یاره و در حالی که داره استغفار میکنه، به اتاق روبرویی اشاره میکنه، وقتی سرشو می یاره بالا میبینه دختره نیست.
---
سالی روی تختش دراز کشیده و داره مطالعه میکنه که یهو در باز میشه و یه دختر با خشانت تمام می یاد تو!
سالی به روبروش خیره میشه و بعد از ده ثانیه تجزیه و تحلیل کردن(!)، با ناباوری تمام میگه:
_ یا ریش حاجی!.... آنیتا؟!
لبخندی بس شیطانی بر لبان آنیتا نقش می بنده و میگه:
_ نوهاهاهاهاها.... دوهاهاهاهاهاها !!!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۸:۰۵ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
#4

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
حاجی همراه بروم کوپتر امداد که سالی رو برده بود بیمارستان! بعد زا مداوای سالی به مرکز عمو حاج برگشتن!
(رجوع شود به آخرین پست من در عدس!)
حاجی خسته و کوفته نورممد رو صدا زد و گفت
بیاد برادر جان! یه برانکراد وردار بیار این سالی رو ببریم تو اتقاش
نورممد در حالی که برانکارد رو گرفته بود دستش : گلدیم گلدیم گلدیم گلدیم (به سبم آژیر آمبولانس) و رسید به سالی بران کراد رو گذاشت زمین! و رفت! سالی که داشت میافتاد گفت :
سالی الو نورممد! پس من چی منو ببر!
نورممد : ایلده هاجی گفته ادام باید رو پای خودش وایسه!
سالی : چرا! ؟
نور ممد چراشو از چراغعلی بپرس!!!
سالی : !
یه مکثی میکنه و به زور خودشو بلند میکنه و میندازه رو برانکارد! بعد چوب دستیش و در میاره و میگه
سالی : مارینا زیر برانکاردینا!
در همون لحظه یه مار از چوب دستیش میپره زیر بران کارد و سالی رو میبره به اتاقش!
وقتی سالی به اتاقش میرسه خودشو بزور بلند میکنه و میندازه رو صندلی جلوی کامپیوترش!
سالی : برم تو نت ببینم چه خبره!!!
میشینه یاهو مسنجر رو باز کنه! ضایع میشه! میره سراغ جادوگران! سایت و باز میکنه و میره تو تاپیک عمو حاج و شروع میکنه به پست زدن :

نقل قول:
حاجی همراه بروم کوپتر امداد که سالی رو برده بود بیمارستان! بعد زا مداوای سالی به مرکز عمو حاج برگشتن!
(رجوع شود به آخرین پست من در عدس!)
حاجی خسته و کوفته نورممد رو صدا زد و گفت
بیاد برادر جان! یه برانکراد وردار بیار این سالی رو ببریم تو اتقاش
نورممد در حالی که برانکارد رو گرفته بود دستش : گلدیم گلدیم گلدیم گلدیم (به سبم آژیر آمبولانس) و رسید به سالی بران کراد رو گذاشت زمین! و رفت! سالی که داشت میافتاد گفت :
سالی الو نورممد! پس من چی منو ببر!
نورممد : ایلده هاجی گفته ادام باید رو پای خودش وایسه!
سالی : چرا! ؟
نور ممد چراشو از چراغعلی بپرس!!!
سالی : !
یه مکثی میکنه و به زور خودشو بلند میکنه و میندازه رو برانکارد! بعد چوب دستیش و در میاره و میگه
سالی : مارینا زیر برانکاردینا!
در همون لحظه یه مار از چوب دستیش میپره زیر بران کارد و سالی رو میبره به اتاقش!

ادامه: دراز میکشه رو تختشو یه دونه از رساله های دارک الخدا رو در میاره و شروع میکنه به خوندن! و همینطور که داشت اونو میخوند خوابش میبره!!
. . . . .
ادامه دهید یعنی دارد!


نمایشنا


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۱۷:۴۵ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
#3

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
حاجی در حال سخنرانی:
دشمن بداند! ما تا آخرین جادوگر ایستاده‌‌ایم! .... اه این‌جا چقدر هوا گرمه! یکی بره اون کولر رو بزنه! .... چی؟.... روشنه! یعنی چه این‌جا پس چرا گرمه؟
برادر ارزشی شماره‌ی 56456: حاج‌آقا یکه آقایی دم دره! خیلی شبیه اون پوستر تبلیغاتیه آخر عاقبت زز هستش!
حاجی: برادرا یه کم با هم اس ام اس بازی کنید! من الان برمي‌گردم برم ببینم جریان چیه!
(حاجی به سمت سالن ورودی میره، پاتر مسئول در ورودی رو یقه کرده و در حال داد و هواره!)
پاتر: من آتشفشانم! من طوفانم! ایده‌ی سیم سرور من رو کش مي‌رین؟! qazvin patent 345345 B اون رو ثبت کرده بودم! حالتون رو می‌‌گیرم!
حاجی: پاتر!!!!!!!!!!!!!!
پاتر: هااااا؟! امپ... حاجی؟! تو برگشتی؟! مااااااااااا! مگه من بهت نگفته بودم من آتشفشانم!
حاجی:‌ ها آره برادر!
پاتر: مگه نگفته بودم من زلزلم!
حاجی: آهین آهین!
پاتر:‌ خب؟
حاجی: خب ببین جانم هوای این‌جا رو خیلی گرم کردی، من با نمایندگی قطب شمال مرلین-کالین آفتابه کورپوریشن صحبت کردم! گفتن منبع حرارتی می‌خوان... فقط پسر خوبی باش خیلی زلزله اینجان نکن! گراپ! ایشون رو بعد از کمی ارشاد دیپرت کن برادر!
گراپ: من از اول دوست داشت پاتر! بود خیلی سانسور!!!
پاتر: نههههههههههه! من برمی‌گردم! نامرده هر کی تا دو سه تا پست بعد از این برنگرده! باز هم مي‌بینمت حاجی! ززهاهاهاهاهاه!
حاجی: برو جانم برادر من! باشد که رستگار شوی!
نورممد: هاجی سلام گارداش! یاخچی سان؟ (ماچ و بوس) :bigkiss:
حاجی:‌ برادر خودت رو کنترل کن بگو جریان چیه؟
نورممد: آقا این سالازار رفتی بوده دیشب بیرون هنوزی که نیومدی! حاجی: از اون لحاظ؟
نورممد: یاشاسین!
حاجی:‌ مشکلی نیست برادر الان میرم پیداش می‌کنم! بیا این اعلامیه‌ها رو بگیر در سطح جادوگران پخش کن!


!ASLAMIOUS Baby!


Re: انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۴:۴۸ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
#2

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
سالازار تنها و خسته با کوله باری از امید همچنان که راه میرفت گه گداری هم نگاهی به آدرسی که پایین اعلامیه ای که حاجی بهش داده بود می انداخت و اسم خیابونا رو نگاه میکرد! خیابونشو که درست امده بود نگاهی به پلاک کرد پلاک 13 . . .

خونه ای که جلوش وایساده بود(البته نمیشد اسمشو گذاشت خونه) پلاکش سیزده بود! رفت جلو و در زد
صدای گیلدی : بله ؟ امرتون
سالازار که کمی هول شده بود من من کنان گفت
-ام آه مم اسلیترین سالازار اسلیترین
گیلیدی صدا شو صاف کرد و گفت برای ورود به عموهاج در این مجرا! دوبار فوت کنید! سالازار دوبار فوت کرد و اینبار گیلیدی با صدای بلند و داد هوار گفت
- ای بد بخت زن ذلیل بیا تو ببینم چیکارت میتونم بکنم!
در باز شد و سالازار وارد شد! در نگاه اول چشم به یک تابلو بزرگ افتاد که عکس یک پسر با چشماهای سبز و موهای پر کلاغی و آشفته که زخمی روی پیشونیش داشت دور چشمانش گود افتاده بود و لبانش کاملا خشک بود و از گوشه دهانش کمی خون بیرون زده بود! وسط یک علامت ورود ممنوع بزرگ قرار گرفته بود و زیرش نوشته شده بود : عاقبت زن ذلیلی!
صدای سخنرانی کسی بگوش میرسید ولی مفهوم نبود
سالازار تابلو رو رد کرد و وارد یک تالار بسیار بزرگ شد! همینطور محو تماشای اطراف شده بود که ناگهان صدای قدم های مشکوکی به گوشش رسید! تاق توق تاق توق تاق توق! آرام برگشت صحنه ای که میدید برایش قابل درک نبود یک ساحره زیبا( 5 از 5) در حالی که لبخند میزد به سمتش آمد و گفت! خوش آمدید سرورم!
سالازار :
: از این طرف لطفا!
و شروع به حرکت کرد! سالازار بعد از کمی تردید پشت سرش راه افتاد و به داخل سر سرای اصلی جایی که حاجی دارک لرد آسلامی مشغول سخنرانی بود . . .
وارد شد و صندلیی برای خودش دست و پا کرد و مشغول گوش دادن به صحبت های پربار حاجی شد:
حاجی : ای مردان من! شما باید به خودتا افتخار کنید! شما پدیده های جهان هستی هستین! شما باید به خودتان افتخار کنید چون زورتان به ساحره ها میچربد! ای مردان من! من سایت تعیین میکنم! من تو دهن این ساحره میزنم! من با تمام قوا جلوی این انجمنها ضد آسلامی که مخل نظم اجتماع جادوگرانی ماهستند رو از بین میبرم!
: تکبیر !
ملت : آسلاآآآمو اکبر آسلاآآآمو اکبر .. مرگ بر حمایت ساحرگان. مرگ بر وبمستر جادوگران! صل الا سالازار دارک الخدا خوش آمد !
حاجی دستاشو بلند میکنه و ملت ساکت میشن! و ادامه میده!
حاجی : من! دارک الله! به همین روز تمیز قسم میخورم که تا آخرین قطره شربت آبلیمویم! برای جادوگرها بجنگم!
و سپس شربت آبلیموشو تا ته سر میکشه و لیوانشو بالا میگیره
ملت : مرگ بر ضد ولایت حاجی . مرگ بر حمایت ساحرگان . مرگ بر ضد ولایت حاجی! صل الا سالازار دارک الخدا خوش آمد ! بوی گل سالازاری . تو یدونه تو بازاری!!
بعد از تمام شدن فریاد های ملت چند نفری اومدن و چند صد ت سینی آّب کدو تنبل! بین جادوگرا تقصی کردن! سالی در حال خوردن آب کدو تنبلش بود که دید حاجی داره به سمتش بیاد . بلند شد بعد از سلام احوال پرسی حاجی گفتش که : فکر کنم به یه دوره درمان دارویی ضد ساحره گی نیاز داری برو توی سالن ضد زذ اونجا کمکت خواهند کرد
سالی پرسید : ولی حاجی مطمئنی ؟ من زن ذلیل نیستما فقط حافظم پریده بود !
حاجی : کار از محکم کاری عیب نمیکنه ! نه! عیب نمیکنه!
و بعد از گفتن این جمله بلند شد و از در بیرون رفت و سالی رو در افکار خودش تنها گذاشت!
. . . . . .


نمایشنا


انجمن مبارزاتی و حمایت از جادوگر! (عمو حاج)
پیام زده شده در: ۳:۲۵ پنجشنبه ۳ فروردین ۱۳۸۵
#1

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
عنجمن* مبارزاتی و حمایت از جادوگر ((عمو حاج!))

* با پشتیبانی از زبان دومبولیسم!

=====================================
امروز برگ زرین دیگری در تاریخ 3000 ساله ببخشید! 300 ساله! ببخشید! 30 ساله ببخشید! 3 ساله جادوگران رقم خورد! بعد از یک و سال اندی حکمرانی ساحره‌های معلوم‌الحال و ضدارزش در سایت اینک زمان اقدام است! برادر ارزشی! برادر ورزشی! برادر سانسوری! برخیز و با ما شعار بده:

نون و پنیر و بربری! امو حاج جیگر خوش آمدی!

در اول در دوم می‌دهد برتی‌بات پلو! ساحره عاداستو وردار و برو!

خواهر ارزشی هیا کن! جادوگران رو رها کن!


برنامه‌های عمو حاج:
1. گسترش فرهنگ آسلامی در سطح جادوگران
2. آموزش نحوه‌ کتک زدن با سیم سرور با استفاده از آن‌چه از آموزه‌های پاتر قبل از زز شدن باقی‌مانده و از دست ساحره‌های معلوم‌الحال در امان مانده
3. آموزش روش‌های بداخلاق، ضایع، بدقول، کثیف، اعصاب‌خورد کن، بی‌مرام، بی‌وفا، نامرد و رفیق نیمه راه بودن در منزل و سایر مکان‌های لازم!
4. توزیع کمربند، سیم‌سرور، پیژامه به صورت مجانی
5. آموزش نحوه‌ی سه طلاقه با پشتیبانی تا 256 طلاقه فول هد دایرکت باند!
6. و بسیار موارد ضد ساحره‌ای دیگر!
7. جادوی سیاه صلح آمیز حق مسلم ماست!


شرکت‌ها و ارگان‌های حامی:
1. ستاد مرکزی آسلام و منکرات جادو
2. شرکت اینترنشنال آفتابه‌ سیستمز (مرلین-کالین بروس!)
3. شرکت چایِ روح سبز
4. شرکت قالیشویی قزوین اوغلی
5. انجمن هواداران گراپی
6. خطوط هواپیمایی کفی لاینز(ققی لاینز سابق)
7. عنجمن فارصی را پاص بداریم ::: دومبولیسم
8. شرکت قهرمان پروران گسترش قهرمانِ قهرمان پویا
9. خانواده‌ی آقای عظیمی، کلانتزی منطقه‌ی 80، بروبکس محله‌ی قزوینیا و دیگر عزیزانی که ما را در ساخت این مجموعه یاری دادند.


!ASLAMIOUS Baby!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.