هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۲:۰۶ پنجشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۰
#51

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
از : جیمز سیریوس پاتر
به : عله پاتر

سلام بابا.
کجایی نمیدونم، حتما رفتی تو سایت زوپس و هنوز در تلاشی اونو به یک سی ام اس برتر تبدیل کنی. از وقتی که یادم میاد بزرگترین آرزوت همین بود. همیشه به فکر کارت بودی. شام و ناهارمون جای اسپاگتی منوی مدیریت بود. جای کوییدیچ کار با ویکی یادم دادی، جایزه ی نمره هام تو هاگوارتز، منوی نظارت بود نه یویوهای خفن جدید.

آره بابا. دلم خفن گرفته ازت.
چجور پدری بودی! من تهدید به بلاک شدم حتی!
یادته باهام مصاحبه کردی زدی تو خبرنامه؟ یادته آخرای مصاحبه رو سانسور کردی؟ یادته چندبار پا گذاشتی رو سیم سرور؟

خدا از سر تقصیراتت بگذره بابا، شرمنده دو عالمم کردی، هر جا میرم سر م پایینه، هر کی میبینه میگه این پسر عله س، این پسر عله س، بچه ها بهش بخندین!

ولی بابا یه خبری دارم برات. یکی اومد جات. بابای خوبیه، قدرمو میدونه، اسمش عله نیست، هری میگن بهش. آشنا نیس برات؟
خلاصه بگم. هیچوقت یکی از حرفاتو یادم نمیره، میگفتی اونی که برج میلاد ساخته، دیگه سراغ ِ ساختمون های آجری رو نمیگیره!

برو سراغ ِ سی ام اس برتر میلادت، جادوگران آجری رو ما میسازیم!!



Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ جمعه ۱۹ آذر ۱۳۸۹
#50

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
جغد سفید قلبی شکل، رفت و رفت تا به بالای برج خوابگاه مدیران رسید. از یک پنجره باز، وارد خوابگاه شد و مستقیم بسمت تخت خواب یکی از وبمستران رفت. جغد، نوک خود را روی گونه وبمستر گذاشت و آن را بوسید. وبمستر مورد نظر در حالی که چشمش را میمالید و تعجب کرده بود از خواب بیدارشد و متعجب به جغد نگاه کرد! سپس متوجه نامه ای که به چنگالش بود شد و آن را برداشت. سر جغد را نوازش کرد و با کنجکاوی از اینکه چه دیوانه ای! پنج صبح و قبل از قوقولی لی قوقوی خروس ها برایش نامه فرستاده شروع به خواندن کاغذ پوستی ای که پاپیون صورتی قلبی شکلی روی آن بود کرد:

به: ... (جوهر پخش شده بود) ...، خوابگاه مدیران، بخش گردانندگان

از: آنتونین دالاهوف - مدرسه علوم فنون جادوگری هاگوارتز، تالار خصوصی هافلپاف، خوابگاه پسران

ای جغده که میروی به سویش/ از جانب من ببوس رویش

صبح بخیر!
اگر از حال ما خواسته باشید ملالی نیست جز دوری شما. غم فراق و دوری یار ما را چون پوست و استخوان کرده. عزیزم، دلم برات قد یه بچه جغد شده. پنجشنبه هفته آینده قراره ببرنمون هاگزمید اگه تو هم بیایی میتونیم با هم یه نوشیدنی بخوریم. توی هاگوارتز هم اوضاع خوبه. یه پسره اومده که اسمش تام ریدله! خیلی حالیشه. یه گروه تشکیل داده که منم رفتم توش. شب ها هم جات خالی همش میریم مهمونی های اسلاگهورن. چند شب پیش تام، کرمش گرفت و گفت بچه ها بریم آلبوس دامبلی رو اذیت کنیم. منم پیشنهاد کردم یه لولوخرخره بذاریم تو دفترش. خیلی خنده بود، نمیدونم لولوخرخره خودشو چه شکلی درآورده بود که دامبلدور جیغ میزد و میگفت: نه لطفا نکشش، اونو نکش، منو بکش!
من عذاب وجدان گرفته بودم و میخواستم برم از آلبوس دامبلی معذرت بخوام، بالاخره یکی از استادامونه، نه؟ ولی تام نذاشت و گفت خجالت بکش! به تو هم میگن مرد؟!
منم پشیمون شدم.

خیلی دوســــــــتت دارم. مواظبت باش.

---------

وبمستر جواب نامه را نوشت و آن را لای چنگال جغد گذاشت. جغد پر زد و رفت تا به دالاهوف رسید. دالاهوف کاغذ پوستی را باز کرد و جواب نامه اش را خواند:

به: آنتونین دالاهوف - مدرسه علوم فنون جادوگری هاگوارتز، تالار خصوصی هافلپاف، خوابگاه پسران

از: مافلدا هاپکرک، خوابگاه مدیران، بخش گردانندگان

دیوانه!
دیــــــــــوانه!

آخه اینوقت صبح نامه میدن؟ بعدم شعر بلد نیستی برا چی مینویسی؟ میگن: ای "نامه" که میروی به سویش! نه ای "جغده" که میروی به سویش!

نمیدونم جغدت سواد داره یا چیه قضیه در هر صورت گیر داده بود منو بوس کنه!

هاگزمید هم بله میتونم بیام! میخوام بیام یه کتک سیر بت بزنم! آقا ما خاطرخواه نخوایم باید کیو ببینیم؟

کار خوبی نمیکنی با تام ریدل میگردی. من که نمیدونم کیه ولی معلومه آدم بدجنسیه. کسی که پرفسور دامبلدور محترم را اذیت کنه صد در صد آدم خوبی نیست!

یادم باشه تولدت یه لولوخرخره یا دیوانه ساز برات بفرستم!

تو مهمونی های اسلاگهورن نبینم لپ کسی رو بکشی ها!

مواظبمم هستم!
همه رو برق میگیره ما رو جادوگر سیاه! شانس که نداریم!



Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
#49

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
سلام.
نامه و یویوت رسید تدی.

بابت یویو ممنونم، میدونی که قبلی شکسته و این یکی رو واقعا لازمش داشتم. یویویی که فرستادی مستقیم اومد تو دهن ِ نهنگ و خب چون نمیخواستم بلایی که سر قبلی اومد سر اینم بیاد زود از دهنش کشیدم بیرون. در مورد کدوم بائوباب حرف میزنی؟ ما هیچ وقت نمیذاریم زیادی بزرگ شن، خودت که میدونی، بزرگ شدن کلا کار خطرناکیه چه در مورد بائوباب ها و چه در موارد دیگه..

حالا که قول دادی سر هیچکدومشون بلایی نمیاد چرا که نه؟ نگران جا نباش، اخترک ِ پر برکتیه! اول اینجا فقط یه گل سرخ بود، ولی حالا ما چندتا نهنگ داریم که هر کدومشون برای تغذیه ی سالم روزانه شون، فقط و فقط ماهی مرکب پیچیده میخوان.
گوسفند رو فراموش نکن، البته الان نمیدونم کجاس..ولی نگران نباش، راست شکمشو هم که بگیره و بره جای دوری نمیتونه بره.
احتیاجی نیس بری تو آتش فشان ها، آدم که کف دستشو بو نکرده!

برای برگشتن پرنده های وحشی مهاجر کمکت میکنن.
اونا زمین به هوان..

پ.ن1 :

دوست همیشگی من باقی می مانی و دلت میخواهد با من بخندی و پاره ئی از وقت هام همین جوری واسه تفریح پنجره ی اتاقت را وا میکنی...دوستانت از اینکه می بینند تو به آسمان نگاه میکنی و میخندی حسابی تعجب میکنند آن وقت تو به شان می گویی: « آره، ستاره ها همیشه منو به خنده میندازن!» و آن وقت آن ها یقین شان میشود که تو پاک عقلت را از دست داده ای.
جان! می بینی چه کلکی بهت زده ام...؟


پ.ن2 :

قصه ی ولدک راست بود..



نامه سفارشی، برسد به دست جیمز
پیام زده شده در: ۱۳:۱۱ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
#48

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
به: جیمز سیریوس پاتر - اخترک ب 612

از: تد ریموس لوپین - کره خاکی

تاریخ: روزهای بی خاطره


سلام شازده کوچولو!

هیچ جغدی پیدا نمیشد که تا اخترک ب 612 پرواز کنه، میگفتن کارت سوختشون به همچین پروازی قد نمیده. دنبال یه چند تا ستاره دنباله دار گشتم ولی تازه فهمیدم که اونا هوا به زمین هستن و هنوز مدل زمین به هواشون درست نشده. آخرش نامه رو تصمیم گرفتم ببندم به یه یویوی جدید، یه یویوی سالم و اونقدر بچرخونم و بچرخونم تا شتابش به حد کافی واسه شوت شدن تا اخترک برسه، امیدوارم توی سر تو یا روی گل سرخ نیفته ولی عوضش این بائوباب ها رو حسابی لت و پار کنه!

راستی امیدوارم نهنگت اونجا جاش خوب باشه و دیگه خشمگین نباشه... امیدوارم کمتر از روزی 43 بار به تماشای غروب خورشید چشم بدوزی.

میدونی دارم فکر میکنم با نهنگهای خشمگین و یویوی جدید بازم من اون تو جا میشم یا نه! قول میدم ماهی یه بار خودم برم توی یکی از آتشفشان ها قایم شم تا هیچ بلایی سر هیچ کدوم از هم اخترکی هامون نیاد، از همون قولای جیمز تدیا!

فکر میکنم شاید بهتره منم برم می بزنم؛ خیله خب بابا اینطوری نگاه نکن! میدونی که خلاف سنگینم پشم و موی اضافی موقع ماه کامله!

هی شازده کوچولوی بوقی! من گرگم، روباه نیستم. دیدن رنگ گندم یا یه عالمه ستاره خندون واسم کافی نیست، بیشتر دلتنگ و غمگینم میکنه اما به یادم میاره که ...

- نهاد و گوهر را چشم سر نمی بیند...
- ارزش گلم به قدر عمری است که به پاش صرف کرده ام...
- تا زنده ام نسبت به اونی که اهلی اش کردم مسئولم...
- من مسئول گلمم....

یه جوری جوابتو بهم برسون، اگه اونجا هنوز واسه یه توله گرگ زشت جا داری یه بوق بزن، من آماده ام تا پرواز کنم.

فعلا ( از همون شکلکای ارزشی که خودت میدونی!)

پ.ن. قیافه ات رو هم اون شکلی نکن!


تصویر کوچک شده


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ سه شنبه ۱۱ فروردین ۱۳۸۸
#47

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
این پستخانه هیچ مسئولیتی در مورد مطالب درج شده در این نامه قبول نمیکند،چون به هیچ عنوان نمیداند این مطالب از کجا،توسط کی یا به کجا میروند.از نویسنده این نامه خواهشمندیم برای امنیت خود و ما،دیگر هیچ نامه ای نفرستد.
_________________________________________________

تاریخ:فردای دیروز/ ماه قبل/ امسال

خواننده عزیز،

گویا دشمنان موذی و بدجنسمان باری دیگر موفق به دستگیری چندتن دیگر از اعضای گروهمان شدند.

من حال در این روز گرم و شیرین،که به گرمی یک لیوان آب یخزده و به شیرنی نسکافه بدون شکر میباشد،در انتظار مردی مشکوک با یک بسته مشکوک تر هستم.متاسفانه،با توجه به ساعت مچی من
،که بگفته دست فروش بازار رولکس اصل میباشد، وی تا الان حدو د بیست و دو ساعت و سه دقیقه و چهار ثانیه دیر کرده است.

خواننده عزیز،از امروز صبح که من برای دیدن این مرد مشکوک به این مکان شلوغ امده ام، فردی مرموز مرا دنبال میکند.این فرد مرمزو که سنش دقیقا بیشتر از شما و قدش بلندتر از دخترهمسایتون هست از امروز صبح تا الان من را زیر نظر گرفته و سایه بسایه دنبالم میکند.اگر تو اینجا بودی،حتما فکر میکردی که وی بچه سه ساله ای بیش نیست و بهیچ عنوان جزو یکی از جاسوسان محفل بشمار نمیاید...ولی متاسفانه این تنها من هستم که میدانم این محفلیا چه جاسوسانی را تربیت میکنند.جاسوسانی خطرناک و تیز!

خواننده عزیز،حال که در اینجا،زیر این گل که به بلندی درخت میباشد نشسته ام و برایت این نامه را مینویسم،دلم کم کم دارد برای مرد مشکوک شور میزند.بسته مشکوکتر وی،بسته ای بس مهم برای گروه سیاه و همیشه خطرناک مرگخ( برای امنیت ملی سانسور شد) است و اگر من این بسته را شخصا به لرد تحویل ندهم وی مرا بعنوان گوشت شام به نجینی میدهد.

متاسفانه جوهر من در حال اتمام هست و ممکنه هردقیقه دیگه ننویس ....


تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۱۵:۰۰ جمعه ۳ آبان ۱۳۸۷
#46

آرشام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۹ چهارشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۱۸:۵۰ یکشنبه ۱۳ اسفند ۱۴۰۲
از دهکده ی هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 418
آفلاین
تو را من چشم در راهم شباهنگام
در آندم که بر جا مدیران چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست پیوزی به پای گلیدی دام
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم

دیر زمانیست که رفته ای برادر و پس از رفتنت خواهر و مادر رول به عزا نشسته اند. از قضا منطق عده ای رشد کرد چه ربطی به ناموس رول داشت که اینگونه در انبوه اندوه رهایشان کردی؟آیا این چنین سزاوارشان بود؟

گراوپی از وقتی رفتی،نوای ناله ی ققنوس که هیچ،حتی فنگ نیز هاپ هاپ نمیکند.هدویگ از غم دوریت دیوانه شد و آنقدر با نوک به دیوار یورش برد که نوک طلایش آسیب دید و ما پول آن را نداشتیم که درمانش کنیم.چه دیر زمانیست درب گاراژ را بسته اند و خود میدانی یگانه منبع در آمد ما آن گاراژ بود.

دیشب در دانشگاه مشغول تدریس جواتی بود که دانشجویی پرسید:
چرا گراوپی در برابر خواسته ی مدیران کوتاه نیامد؟
جواب این جوجه جوات ها را چه بدهم؟چگونه ثابت کنم که رفتار ما درست بود؟چگونه بگویم که اگر رفاقت ارزش داشت،من نیز نباید از آن جزیره ی محبوب به این جهان که زمانی رهبرانش منفور بودند،بازگردم؟
بعد از کلاس به کتابخانه رفتم و کتاب رکورد های جواتی را ورق زدم.
همه اش گراوپ و هدویگ و مرلین:
رکورد فرود آمدن در شیکم مدیران:هدویگ
رکورد سرعت ترکاندن پیاز با مشت:گراوپی
رکورد صدای لنگ در هوا:مرلین کبیر
رکورد طول دستشویی،مرلین
رکورد آبجی کشون:گراوپ
...
تنها در یک جا نام من آورده شده بود.که خودت میدانی دیگر.نیازی به گفتنش نیست

گراوپی ارباب لرد ولدمورت در اندوه نبودنت،انقدر گریست که کور شد.دیشب به بچه ماگلی گیر داده بود و شکنجه اش میکرد
میگفت:جوراب این مشنگ،بوی پاهای گراوپم را میدهد.این مشنگ میداند که گراوپ من کجاست.
راست میگفت بنده مرلین.من نیز همان نظر را داشتم.هرچه باشد خواب های پشت وانت را که یادم هست.همیشه شصت پای چپت در دهان ما بود و آن بوی مطبوع هیچ گاه از یادم نمیروم.
ولی پسرک بی خبر بود از همه جا.ارباب وقتی دید که شکنجه ها راه به جایی نمیبرد،پسرک را به آلبوس دامبلدور سپرد.اما آلبوس هم نتوانست حرفی از زیر زبانش بکشد و در آخر چیزی از پسرک باقی نمانده بود که ارزش زیستن در این جهان را داشته باشد.تکه های بدنش را به مانتی دادیم.

خواستم حالی ازت پرسیده باشم.امیدوارم که بودن در سواحل جزایر بالاک،آن هم با ساحره های پنج از پنج،مرا از یادت نبرده باشد.

امضا:آرشی
آدرس دریافت کننده:جزایر بلاک
نام دریافت کننده:ادوارد جک


[url=http://www.jadoogaran.org//images/pictures/ketabe-Rael.zip]الوهیم مرا به


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷
#45

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
از : روح مزاحم
به : نیوت گیلدروی کراوچ



سلام بر دوست قدیمی ...
از پاسخت واقعا متشکرم ! یادم است آن زمانی را که سعی می کردم به تو کمک کنم ! هنوز هم اگر کسی کمکم را بخواهد کمکش میکنم !

نقل قول:
گفتی که داری نظارت انجمن های خیلی مهم رو درو می کنی و خیلی تاپیکا رو فعال می کنی و واسه خودت کسی شدی . واقعا بهت تبریک می گم ... امیدوارم که یک روزی مدیر بشی . ولی راستش از یه جا ناراحتم ؛ نمی دونم درسته یا غلط . اما واقعا بده که یه نفری بیاد دائما زیر گوش یه نفر دیگه بگه که تو ناظر فلان جایی و وزارت به چه دردت می خوره ؟ و اون نفر معاون وزیر نشه و تو معاون شی . واقعا خیلی بده یه نفر به خاطر اینکه از وقتی عضو سایت شده عشق نظارت داشته ، به خاطر جاه طلبی های خودش مانع ناظر شدن بقیه بشه .


بله ... شاید من به ظاهر نظارت بعضی انجمن ها را درو میکنم ! شاید بتوان ادعا کرد در یک ماه گذشته نظارت سه-چهار انجمن به من پیشنهاد شده ! شاید بتوان گفت در تاپیک های مختلف فعالیت های متفاوتی دارم ! هیچوقت از خودم تعریف نکردم ! اینها ظاهر قضیه است ! شاید کسی که مثل تو از بیرون به فعالیت من نگاه میکند آن را بی ارزشی و بی ثمر بداند ! شاید خیلی ها نظارت من را مایه خز کردن نظارت بدانند (تلمیح به فیلم پرسی ویزلی) ... اما این را میدانم که من هیچوقت جلوی کسی را برای رسیدن به خواسته اش نگرفتم !

اعتراف میکنم که من چندین بار به وزیر جادوگری درخواست فعالیت به عنوان معاون را داده ام ! اما در نهایت من انتخاب نکردم ! خوشم آمد ! با این حرفت نهایت توهین را به وزیر کردی ! من وقت محدودی دارم و حتی ممکن بود نظارت این انجمن را نپذیرم چندانکه در نهایت هم با شک و تردید پذیرفتم ! اما حتی نمیتوانم حدس بزنم آن کسی که میخواست آن سمت را بگیرد و من مانعش شدم چه کسیست !!!!!؟؟؟؟

من آدم جاه طلبی نیستم ! و نبوده ام ! هیچوقت عشق نظارت نداشتم و همین الان اگر دوست داشته باشی از نظارت وزارت جادو استعفا میدهم ! شاید در ظاهر عشق نظارت به نظر میرسم که در ان صورت از تو میپرسم ! چه اخلاقی در من بوده که این ظاهر غلط انداز را ساخته ؟ خواهش میکنم جواب این سوال را بده !

نقل قول:
تو همیشه واسه همه قد میومدی . همیشه سعی میکردی از هر راهی شده نظارت یه انجمنی رو بدست بیاری ... و فکر نمی کنم چیزهایی که به زور آورده باشی به شخصیت و منزلتت توی سایت کمکی بکنه و جزو اعضای ثابت و اصلی سایت حساب بشی


راستش را بخواهی این قسمت حرف هایت جواب نداشت ! یک انسان هیچوقت نمیتواند بدی های خودش را ببیند ! همیشه یک دوستی مثل تو نیاز است که رفتارش را به درست آنالیز کند ! اگر واقعا من چنین رفتاری داشته ام باید سعی در اصلاح آن بکنم !

نقل قول:
معمولا اکثر افرادی که ملت رو مسخره می کنن کمبود دارن . کمبودهایی که ممکنه ناشی از ناتوانی ، ادعای بیش از حد ، خود بزرگ بینی و موارد دیگه ای باشه .


درست است ! البته نمیدانم این حرف چه ربطی به من داشت چون نه من تو را مسخره کردم نه تو من را

نقل قول:
دوست عزیزم که زمانی قصد کمک کردن به من را داشتی (حدود 2 سال پیش ... یا بیشتر) ، آیا واقعا قصد تو از این نامه به من خورد کردن شخصیت من بود ؟ یا دلیل دیگه ای داشتی ؟


پیوز ، اگر واقعا ایمان داری که آن روز قصد کمک به تو را داشت باید ایمان داشته باشی که به توانایی های تو اعتقاد داشته !!! قصد من از آن نامه فقط و فقط و فقط انتقاد بود ... چنانکه وقتی تو نیوت اسکمندر بودی و من به تو کمک میکردم هم زیاد نقدت کردم ! اگر آن روز ها را به یاد داشته باشی...

حرف هایی که زدم هیچکدام تازه نبود ! حرف هایی بود که مدت ها بود میخواستم به تو بزنم ! اما دلیل اینکه دقیقا در این موقعیت گفتم این بود که دیدم شناسه ات را عوض میکنی ! فکر کردم حالا وقتش است ! فکر کردم اینطوری نه شناسه تو تخریب میشود (چون پست من به جانب بارتی بود نه گیلدی) و در ضمن تو میتوانی این اشکالاتت رو برطرف کنی و فعالیتی مفید را دنبال کنی !

و آن روز که با شناسه نیوت از همه اعضای سایت ارزشی تر بودی () به این دلیل کمکت میکردم که ایمان داشتم میتوانی خیلی بهتر از این باشی ! در حد یکی از اعضای شاخص ایفای نقش ! چیزی که کمابیش به آن رسیده ای !

نقل قول:
استی یادم رفت که وسطای نامه بگم . ببخشید که اینجا و جدا از اون مسئله می گم . واقعا به دوستی چون تو که 900 پست زده و بیشتر از 600 تاش غیر روله افتخار می کنم . و البته از همینجا بهت می گم که همیشه این روحیه ی جاه طلب و مقام دوستت رو با خودت داشته باش . چون بهت کمک می کنه که نظارت انجمن های دیگه ای رو همچون وزارت درو کنی و حق بعضیا رو بخوری .


اولین و تنها افتخار من در سایت این بوده که بیش از هشتاد درصد پستام روله ! دوست داشتی برو به پستام و مثل ادم های بیکار بشین رول ها رو بشمار و غیر رول ها رو هم بشمار ! البته من میدونم اشکال از کجاست !!! اشکال اینه که نود درصد رول های من در تالار هافلپافه و تو نمیتونی ببینیشون ... میتونی از یک هافلپافی بپرسی

و در آخر از اینکه به یاد من بودی و من را قابل دانستی و جوابم را دادی بسیار متشکرم !

منتظر دیدار یا پاسخی از تو هستم ...
پیوز !

<><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
پ.ن : قابل توجه دوستانی که به من گیر سه پیچ دادن ! اگر کسی قرار باشه از نوشته های من ناراحت بشه پوریاست ! لطفا خودتون رو قاطی نکنید که من هنوزم پوریا رو جزء دوستای خوبم میدونم !


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷
#44

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
از : بارتی کراوچ
به : دوست عزیزم ، پیوز ، روح مزاحم



سلام بر کسی که روزی قصد کمک کردن به من داشت
تو هم خوبی رفیق (!؟) ؟ چه خبرا ؟ منم خیلی وقت بود که زیاد نمی دیدمت ، غیر از چند روز پیش که تو مسنجر ییهو کلی باهام گرم گرفتی و من تعجب کردم که پیوز با این عظمتش چی شده که پیش من اومده ؟

از اینا بگذریم ... می خوام در جواب یکسری از حرفهایی که در نامت به من گفتی ، یه چیزایی بگم و خب این بار رو از روی دوش خودم ور دارم و حرف دلمو بزنم . می دونم که هیچکس به حرف یک ارزشی نما یا شاید ارزشی گوش نمی کنه و حتی ممکنه نامشو بندازه دور . امام من ازت خواهش می کنم که تا آخر ناممو بخونی .
حتی اگر خونت هم آتیش گرفت و یا سدی که جلوی خونت بود شکست و تمام خونتو آب گرفت و یا حتی زنت هم بر اثر افتادن از یک برج هزار طبقه فوت کرد ، سعی کن این نامه رو تا تهش بخونی و جواب منو در اسرع وقت بدی .

گفتی که داری نظارت انجمن های خیلی مهم رو درو می کنی و خیلی تاپیکا رو فعال می کنی و واسه خودت کسی شدی . واقعا بهت تبریک می گم ... امیدوارم که یک روزی مدیر بشی . ولی راستش از یه جا ناراحتم ؛ نمی دونم درسته یا غلط . اما واقعا بده که یه نفری بیاد دائما زیر گوش یه نفر دیگه بگه که تو ناظر فلان جایی و وزارت به چه دردت می خوره ؟ و اون نفر معاون وزیر نشه و تو معاون شی . واقعا خیلی بده یه نفر به خاطر اینکه از وقتی عضو سایت شده عشق نظارت داشته ، به خاطر جاه طلبی های خودش مانع ناظر شدن بقیه بشه .
راستی . خیلی وقته که اوباشو دوباره بدست گرفتی . یادته از وقتیکه اوباش راه افتاد به فکر ریاست اوباش بودی و بالاخره به اسم اینکه بورگین هیچکاری واسه اوباش نکرده و تو همه کاراشو می کردی شدی رئیس ؟

از این بگذریم . باطن ؟ همونی بودی که هستی ؟ راستش پیوز عزیز ، از خدا که پنهون نیست از تو هم پنهون نباشه . من و خیلی از دوستانت هیچ وقت همچین احساسی رو نسبت به تو نداشتیم . ساده و بی ادعا ؟!؟ تو همیشه واسه همه قد میومدی . همیشه سعی میکردی از هر راهی شده نظارت یه انجمنی رو بدست بیاری ... و فکر نمی کنم چیزهایی که به زور آورده باشی به شخصیت و منزلتت توی سایت کمکی بکنه و جزو اعضای ثابت و اصلی سایت حساب بشی ... واقعا اینکه آدم فکر کنه سایت جادوگران یا هر سایت دیگه ای جایی هست که اگر یک نفر توش مدیر بشه شاهکار کرده ، واقعا نشون می ده که هیچی بارش نیست . حتی اگه تو مدرسه ی اما صادق (؟!) اصفهان باشه .

در مورد فعالیت در انجمن خصوصی هم بهت تبریک می گم . نظارت انجمن خصوصی چیزی بود که همیشه دنبالش بودم و هستم . اما چه کنم که مدیران مخالفت می کنند ؟ مدیرانی که به دلایل مختلف از یکی دو سال پیش با من مشکلاتی داشتن (بعضیاشون) . چه کنم که وقتی که عضو سایت شدم نمی دونستم پروفسور کوییرل مدیره و نباید چیزی بهش بگم .
صد در صد هر کس هر رنکی می گیره لایقشه ... مخصوصا وقتیکه اعضای یک گروه زیاد با تو موافق نیستن ، ولی میان بهت رأی می دن . به دوستاشون رأی نمی دن با اینکه دوستاشون فعالیت خوبی داشتن . میان می گن بارتی کراوچ واقعا فعالترین عضوه .
یه چیزی هم بهت می گم ، بین خودمون بمونه ... خواهش می کنم به کسی نگو . من حدود 7 یا 8 بار برای نظارت اسلیترین و حدود 2 بار هم واسه نظارت بر انجمن های دیگه معرفی شدم . ولی همونطور که گفتم ، چه کنم که مدیران مخالفت می کنند .

این نیز بگذرد . نظر ؟ واقعا اسم جالبیه . نمی دونم چرا یکسری از افراد فکر می کنن اگه کسی نظر بده ارزشیه ... اونم به تعداد زیاد . در حد هزار و خورده ای تا . البته اگر تعداد پست اون شخص رو ده هزار و خورده ای بگیری ، اونوقت می تونی بگی که اون شخص هزار و خورده ای تا نظر داشته .
اینکه یه گروهی دائما به یه نفر بگن تعداد پستات خیلی کمه و نظراتت خیلی زیاده ، در واقع اون شخص رو خراب می کنن و مسخرش می کنن ... و چون من تو رو یکی از دوستان خودم می دونم و همیشه بزرگان گفتن که از دوست باید به آدم یه خیری برسه ، بهت یه چیزی می گم تا اصلاعاتت بیشتر بشه . معمولا اکثر افرادی که ملت رو مسخره می کنن کمبود دارن . کمبودهایی که ممکنه ناشی از ناتوانی ، ادعای بیش از حد ، خود بزرگ بینی و موارد دیگه ای باشه .
خیلی از افراد در انتخابات و دیگر مجالس سعی در خراب کردن دیگران می کنن و این چیزی هست که من به شخصه هم در سایت دیدم و هم در زندگی خودم . این افراد از یکسو سعی می کنن اون شخص رو به تمسخر بکشن تا خرابش کنن و به سطح پایین تری بفرستنش ، از یکسو هم سعی دارن با اینکار خودشون رو بزرگتر و بهتر از اون چیزی که هستن نشون بدن . و بازم می گم ، اینا همه نشان از یکسری کمبودهایی هست که از دوران بچگی با آدم بوده و در دوره ی کودکی رفع نشده .

این نیز بگذرد . جلوی خیلی از افراد اعتراف کردم ، که از تعداد پست زیاد به هیچ وجه بدم نمیاد و باید اضافه کنم که خوشم میاد . همیشه هم به خنده در مجامع دوستان و حتی در چت باکس گفتم که اگه این تعداد پست دیگه بزنم به راجر می رسم و تعداد پستاش رو خز می کنم ... حتی گفتم که من تعداد پستای آنیتا و لیلی اوانز و سر بارون خون آلودو خز کردم . و همه ی این حرفا به خاطر خنده بوده و دیگر هیچ ... ولی باز هم به همون مسئله ی کمبود ها می رسیم . دوست عزیزم که زمانی قصد کمک کردن به من را داشتی (حدود 2 سال پیش ... یا بیشتر) ، آیا واقعا قصد تو از این نامه به من خورد کردن شخصیت من بود ؟ یا دلیل دیگه ای داشتی ؟ خیلی دوست دارم که در جواب نامه ام در مورد چیزهایی که گفتم صحبت کنی و جوابم رو بدی .

این نیز بگذرد . در مورد آخرین مطلبی که بیان کردی . در مورد اینکه اسلیترین بدرد من نمی خورد ... چرا ! من پیشرفت کمی که داشتم (بارتی نسبت به نیوت) را مدیون خیلی از اعضای اسلیترین هستم . البته جا داره که اسم پرسی ویزلی هم در کنار اشخاصی چون ایگور کارکاروف ، لرد ولدمورت (بلاتریکس) ، لرد ولدمورت (دراکو) و ... باشه و از همشون تشکر کنم .
بنا به دلایلی که در مربوط به یکسری از اسلیترینی ها می شه ، مجبورم برم ... وگرنه بازم می موندم ... در هر صورت اسلیترین خیلی خوب بود و من لیاقتشو نداشتم !


راستی یادم رفت که وسطای نامه بگم . ببخشید که اینجا و جدا از اون مسئله می گم . واقعا به دوستی چون تو که 900 پست زده و بیشتر از 600 تاش غیر روله افتخار می کنم . و البته از همینجا بهت می گم که همیشه این روحیه ی جاه طلب و مقام دوستت رو با خودت داشته باش . چون بهت کمک می کنه که نظارت انجمن های دیگه ای رو همچون وزارت درو کنی و حق بعضیا رو بخوری .
سعی کن یکمی هم بیشتر پست بزنی تا جایی که در سایت داری از اینی که هست ثابت تر بشه . شاید دیدی ییهو زلزله اومد و نتونستی دووم بیاری ... به زلزله خوب فکر کن ، چیز زیاد خوبی نیست

جوابمو حتما بده دوست قدیمی . خیلی دلم برات تنگ شده بود . خوشحال شدم .



دوستدار تو ...
بارتی کراوچ - عضو ارزشی



Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۰:۴۹ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷
#43

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
از : نارسیسا مالفوی
به : لوسیوس مالفوی

سلام بر همسر گرانقدرم

امیدوارم حالتان خوب باشد . می دانم که در خدمت به لرد سیاه ، سر و جان خود را فدا خواهید کرد .
ممنونم که در غیاب خود ، به من اعتماد نموده ، کلیه اختیارات مالی خانواده را به من سپردید . به خوبی می دانید که مغز اقتصادی من ، هرگز بر خلاف مصالح خانوادگی اندیشه نخواهد نمود .

نمی خواهم خاطر شریف شما را که در معیت لرد عزیزمان به مبارزه برعلیه خائنین به اصل و نسب مشغولید مکدر سازم . بنابراین ، از ناسازگاری بین دراکو و همسرش که به طلاق انجامید ، بیماری تشنج گونه ای که اسکورپیوس عزیزمان بدان مبتلا گشته ، ورشکستگی کلیه صنایع سرمایه گذاری شده مان و کاهش شدید ارزش سهام بورس خویش ، چیزی برایتان نخواهم گفت .

همینقدر بدانید که هوای کوچه و خیابان برای سلامتی بسیار مفید است و من در پارکی که اثاثیه مان را در خود جای داده ، با وقار و آرامشی که در خور خاندان اصیل و پرشکوهمان است ، روی نیمکت محبوب شما که همیشه هنگام قدم زدن ، لختی بر آن می آسودید ، این نامه را برایتان می نگارم و تمامی عشق خود را نثارتان می کنم .

لیدی مالفوی


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱ ۰:۵۱:۴۵


Re: پستخانه ی هاگزمید(نامه سرگشاده)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۵ سه شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۷
#42

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
از : روح مزاحم
به : یک دوست ارزشی ...


سلام دوست من
حال و احوالت چطور است ؟ تازگی ها کمتر پیام های خزت را در چترباکس میبینم ! گاه و بیگاه دلم میخواهد سراغی از تو بگیرم اما ترس از آبرویم اجازه نمیدهد ! امیدوارم از من دلگیر نباشی ...

اما این روز ها وضع ما هم خیلی خوب نیست. گرچه در ظاهر خیلی سریع دارم تاپیک های رول و نظارت های انجمن های مهم رول را درو میکنم ، اما در باطن همانم که بودم ! بی ادعا و ساده ...

این روز ها گاه و بیگاه تو را دیده ام. با تمام قوایت تلاش میکنی که اسمت در صدر چترباکس باشد. آخر گناه تو چیست ! بقیه زود پی ام میدهند (!) ... من به تو اطمینان میدهم که با اینکه در این دو سال عضویتم دفعاتی که در چتر پیام دادم انگشت شمار بوده ، اما اکنون توانسته ام خود را در بین اعضای ثابت و شناخته شده ایفای نقش بگنجانم !

گه گاه میبینم که در انجمن های غیر رول پیام های چندخطی میدهی ! سرزنشت نمیکنم ! من هم آن موقع که هیچ ارجی برای فعالیت و هیچ ارزشی برای خودم قایل نبودم این کار را میکردم ! اما خدا را شکر خیلی زود سر عقل امدم !

البته پیام هایی که در ایفای نقش میدهی قابل تحسین است ! من میتوانم به جرات بگویم تو از کسانی امثال مالدبر و نیوت اسکمندر سابق کمی بهتر مینویسی ! مطمئن باش !!!!

دروغ چرا ؟ از فعالیت هایت در انجمن های خصوصی ای که عضو هستی خبر چندانی ندارم ! اما انها که خبردارند آنچنان راضی نیستند ! گاها میگویند تو فقط بلدی رنک فعالیت بگیری و ارزش فعالیت های انها را پائین بیاوری ! نمیدانم ! من به خاطر فعالیتم ناظر هافلپاف شدم ! اما خوب فعالیت داریم تا فعالیت ... فعالیت مفید داریم تا فعالیت ....

راستی از جزئیات فعالیت تو بگذریم و نگاهی هم به کلیات بکنیم ! نظراتت در گالری و بعضی خبرها واقعا ارزشمند است . فکر میکنم اگر آن ده-دوازده پستت را کنار بگذاریم و فقط به این هزار و خرده ای نظر نگاه کنیم بتوان فعالیت تو را ارزشمند تلقی کرد ... !

هزار و خرده ای پست داری و سعی داری خود را به راجر ، بلیز یا امثال آنها برسانی ... جالب است ! ما خیلی شبیه همیم ! منم آن موقع که با شناسه پروفسور کمپبل در حد یک عضو ارزشی بودن دوست داشتم تعداد پست هایم به پرسی ویزلی برسد !!!

نگران چیزی نباش ! تو ارزشی نیستی بلکه من فکر میکنم اسلیتیرین مکان مناسبی برای تو نبوده ... به نظرم بهتر است به راونکلاو بروی ... البته اگر قبلا به فکر خودت نرسیده !!!!!

من هم به عنوان ناظر هافل با آغوش باز پذیرای فعالیت تو هستم ! فکر میکنم میتوانی جایگزین خوبی برای مالدبر باشی ! جای خالی اش در هافل واقعا محسوس است !!!!!!

دوستدار تو ...
پیوز - روح مزاحم


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۷/۳۰ ۲۳:۰۱:۵۸

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.