هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
لرد که توجه مرگخوارا رو از دست داده بود، گلوشو صاف می‌کنه.
- اهم... فرمودیم کدومتونو بکشیم؟

همزمان با فریاد لرد، زمزمه‌هایی که در جریان بود می‌خوابه. مرگخوارا به جواب رسیده بودن و فقط کافی بود جوابشون رو به لرد انتقال بدن.

- ما انتخابمونو کردیم ارباب.

لرد برمی‌گرده و پیکسیش که بال‌بال‌زنون در هوا معلقه و انگشتش به سمتی اشاره می‌کنه رو می‌بینه. با نگاهش رد دست لینی رو دنبال می‌کنه و می‌رسه به...
- بلاتریکس؟ مرگخوار وفادار ما؟ چی باعث شده فکر کنی اول خود تو رو نمی‌کشیم؟
- اونا ارباب!

انگشت لینی از نشونه‌گیری به سمت بلاتریکس برداشته می‌شه و این‌بار از روی تک‌تک مرگخوارا عبور می‌کنه. همزمان با عبور انگشت لینی، دست مرگخوارا در یک حرکت هماهنگ به سمت بلاتریکس می‌چرخه.
اشاره‌ی مرگخواران واضح بود. انتخاب همه بلاتریکس لسترنج بود!

لرد با تعجب به اتحاد بی‌نظیری که برای اولین بار بین مرگخوارانش بوجود اومده بود نگاه می‌کنه. نه تنها همه با هم هماهنگ بودن، بلکه آخرین مرگخواری که انتظار داشت حکم مرگش صادر بشه در مرکز اشارات قرار داشت!
چهره‌ی لرد نشون می‌داد که کمی به قضیه مشکوک شده و این چیزی نبود که از چشم مرگخوارا دور بمونه.
- ارباب شما انتخابو به ما واگذار کردین، ما هم انتخاب کردیم! نگین که می‌خواین زیر حرفتون بزنین و بلاتریکسو نکشین!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۶/۱۰/۱۵ ۲۳:۱۱:۱۵



پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۰:۵۱ جمعه ۱۵ دی ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-نجاتتون دادم! من کورسوی امیدی هستم در شب های تیره و تار شما. حالا به من ایمان آوردین؟

هکتور دور از چشم و گوش لرد، اینو به مرگخوارا میگه و در مقابل یه پس گردنی از رودولف دریافت میکنه. البته این چیزی نبود که انتظارشو داشته باشه.
-آخه تسترال...الان که باید یکیمون کشته بشیم که تو بخوای با این معجون نفرت انگیزت زنده کنیش. این نجاته؟ این امیده؟ این کورسوئه؟ این فقط کوره!

پس گردنی چیزی از ویبره های هکتور کم نمیکنه. جای تعجبی هم نداره. کلا هیچی تو دنیا وجود نداره که ویبره های هکتور رو کم کنه. ولی این بار هکتور حرفی میزنه که عاقلانه به نظر میرسه.
-لازم نیست یکیمون کشته بشه. چون یکیمون قبلا کشته شده! کافیه ارباب رو راضی کنیم که معجون خوشبوی منو روی بلا امتحان کنه. چیزی که از دست نمیدیم! میدیم؟


مرگخوارا متعجب میشن. آخرالزمان شده...هکتور حرفای عاقلانه میزنه!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۶:۳۶ شنبه ۹ دی ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
چهره ی لرد به وضوح نشون میداد که نبود. اصلا هم نبود!
به خاطر همین بقیه تصمیم گرفتن تا روش های دیگه ای رو امتحان کنن. و لینی که سلول هاش با سرعت بیشتری مشغول به کار شده بودن، تصمیم گرفت به کمک جمع بشتابه.
- ارباب من یه روش جدید پیدا کردم که یه نیش جدید در بیارم. اینطوری میتونم همزمان دو هدفو نشونه بگیرم و...

نگاه لرد نشون می داد که نقشه ی لینی هم با شکست مواجه شده و باید به دنبال نقشه ی جدیدی باشن. این بار آرسینوس فداکاری کرد و قدم پیش گذاشت.
- ارباب ست جدید نقاب ها و کراوات هام رو بیارم ببینید؟ یه قرمز خال خالی با یه مشکی گلدار جدید...

و بدین ترتیب آرسینوس هم از دور رقابت خارج شده بود. در این مدت که همه ی مرگخواران سخت مشغول بودن تا فکری به حال وضعیتشون بکنن، ادوارد بوقلمون سر سفره رو با دستِ قیچیش نصف کرد و مشغول خوردن شد. به نظر نمیرسید استرسی در اون راه داشته باشه.

- از کی شروع کنیم؟ حق انتخاب رو به خودتون میدیم!
- چی رو از کی شروع کنید ارباب؟
- کشتنتون رو!

مرگخوارها جدا باید هر چه سریع تر فکری میکردن. شوخی نبود، جون عزیزشون در خطر بود. همه مشغول محاسبه بودن تا ببین اگر از کی شروع بشه سیکل کشته شدن دیرتر به خودشون میرسه و وقت بیشتری دارن تا فکری به حال خودشون بکنن. همه تواین فکر بودن که ناگهان هکتور بعد از ویبره ای عظیم ملاقه اش رو به لبه ی پاتیلش زد و اون رو درست وسط میز و روی بوقلمون ادوارد که مشغول خوردش بود کوبید. ظاهرا اون از این فرصت استفاده کرده بود و معجونی بو گندو پخته بود. شاید این راه نجات همه ی مرگخوارها بود.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۴:۱۷ پنجشنبه ۷ دی ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
دقایقی به همین منوال سپری می‌شه و هکتور بدین شکل و لرد بدین شکل و سایر مرگخوارا هم به این شکل می‌مونن تا این که یکی از مرگخوارا به حرف میاد.

- ارباب غذامون کوفتمون شد!

لرد با جدیت نگاهشو از هکتور برمی‌داره و به رودولف می‌دوزه. جدی‌تر از همیشه... و فقط می‌دوزه!

- ارباب اونجوری نگاه نکنین خب. الان همه‌مون تهدید به مرگ شدیم. ازون بدتر، حتی تهدید به خوردن معجون هکتور! ترسیدیم ارباب. ما اگه نتونیم غذا بخوریم و انرژی کسب کنیم، چه فرقی با محفلِ تنگدست داریم؟

رودولف از این که هنوز توسط لرد مورد حمله قرار نگرفته بود، جرات بیشتری پیدا می‌کنه.
- ارباب اگه ما رو بکشین و معجون هکتور عمل نکنه...
- می‌کنه می‌کنه. همیشه درست عمل می‌کنه!

رودولف برای لحظه‌ای ساکت می‌شه، زیر لب استغفرالمرلینی می‌گه و بدون توجه به هکتور ادامه می‌ده:
- اونوقت مثل محفلیا که با ویزلیا پابرجا موندن، ما هم باید با مالفوی‌ها پابرجا بمونیم! عجب سخنرانی قرایی بود!

مرگخوارا که تا بدین لحظه یا ترسیده بودن یا سوت‌زنان حواسشونو به اطراف پرت کرده بودن، این‌بار با وحشت سرها رو می‌چرخونن و به لرد که همچنان فقط با چهره‌ای جدی به رودولف چشم دوخته بود نگاه می‌کنن.
رودولف که چیزی نمونده بود زیر نگاه لرد پودر بشه و همچون باران بهاری رو زمین بریزه، به سختی آب دهنشو قورت می‌ده.
- اممم... نبود ارباب؟




پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ چهارشنبه ۶ دی ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
رودولف سعی کرد با بهانه جویی لرد را قانع کند.
_ بوی جسد؟! نه ارباب... این چیزه... بوی جسد نیست که... بوی ... آهان... بوی پای منه!

بر روی صورت لرد اخم کوچکی نقش بست.
_ پاتو بیار بالا ببینیم!

رودولف با نگرانی نگاهی به اطرافیان انداخت تا بلکه به کمکش بشتابند.
هکتور که خودش در ایجاد این شرایط نقش داشته، برای رفع خطر از سر خودش هم که شده، به حرف آمد.
_ ارباب بوی پای رودولفم نیس... بوی معجون جدیده منه ارباب! معجون مرده زنده کن زدم بیاید و ببینین!

لرد با شک و تردید به هکتور نگاهی انداخت.
_ کوش معجونت؟ ببینیمش!
_ الان اینجا نیست که ارباب!
_ بیارش! مایلیم یک نفر از شمارو بکشیم و معجونتو روش امتحان کنیم!
_ ولی... آخه... ارباب...

لرد که به طور جدی به قضایای پیش آمده و حرکات مرگخوارانش مشکوک شده بود با جدیت به هکتور خیره شده بود.
نگاه جدی لرد به هکتور و سایرین فهماند که شوخی ای در کار نیست! و باید هرچه سریعتر او را قانع می نمودند.




?Why so serious


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۴:۳۴ دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۶

مرگخواران

دلفی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۹ پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
دیروز ۲۳:۵۰:۰۶
از گالیون هام دستتو بکش!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
مترجم
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 233
آفلاین
خلاصه:بلاتریکس سهوا توسط هکتور کشته شده اما کسی مایل نیست و جراتش رو نداره که این خبر رو به لرد سیاه برسونه واسه همین مرگخوار ها نوبتی از جسدش مراقبت میکنن تا لرد متوجه مرگش نشه. یه مشکلی هم که وجود داره اینه که جسد بلا گاه و بی گاه سیلی میزنه به اطرافیانش. الان نوبت نگهداری رودولفه ولی لردسیاه داره به قضیه شک میکنه. رودولف به لرد سیاه گفته بلا دندونش عفونت کرده و با لردسیاه هم قهره برای همین حرف نمیزنه.
_________________
رودولف آخرین شانسش را برای رهایی از مخمصه امتحان کرد.
-ارباب چیزی نمیتونه بگه که... قضیه دندون و عفونت و اینا رو که یادتونه! چجوری کروشیـــ...
شپرق...!

هنوز جمله رودولف تکمیل نشده بود که نقش پنج انگشت بلاتریکس روی صورتش قرمز شد.
-آااااخ! دیدین ارباب؟ از روش های مشنگی واسه کروشیو زدن استفاده میکنه. نه که دندونش عفونت کرده نمیتونه وردا رو درست بگه و اینا...
_یادمون نمیاد که بلامون به روش های مشنگی علاقه داشته باشه رودولف! یه بوهایی داره میاد!
-نه ارباب شما یادتون نیست بلا همیشه هنر های رزمی مشنگی دوست داشت از همون بچگی با نارسیسا میرفت کلاس دفاع شخصی.
-رودولف داریم بهت میگیم یه بوهایی داره میاد!

رودولف به در و دیوار خانه ریدل نگاهی کرد و برای آخرین بار از آن ها خداحافظی کرد، انگار لردسیاه داشت متوجه قضیه میشد و کاری هم از دست رودولف بر نمی آمد. رودولف میخواست گریه کند اما جادوگر که گریه نمیکرد!
-روزا و شبا اینجور میگذرن، هرجا که بخوان مارو میبرن، روزای روشن خداحافظ، سرزمین من خداحافظ....خداحافظ خداحافظ...

کاسه صبر لردسیاه تا الان باید لبریز میشد، ولی چون هکتور حتی توی کاسه صبر لرد سیاه هم معجون درست کرده بود،
ته کاسه سوراخ شده بود و لبریز نشد.
-برای آخرین بار بهت میگیم رودولف! داره یه بوهایی میاد! بوهای آزار دهنده ای میاد! بوهای خیلی بد! بوی تعفن... مثل...مثل بوی جسد!
-بوی جسد ارباب؟ بوی جسد. بوی جسد!


تصویر کوچک شده

A group doesn't exist without the leader


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۱۲:۲۰ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶

پاتریشیا وینتربورن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۰ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷
از همون اول هم ازت خوشم نمی اومد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
لرد چشم غره ای به رودولف رفت.
قهر کرده؟ لرد ماه پیش اپلیکیشن های بلاتریکس رو آپدیت کرده بود ! و یقینا اپی به نام قهر نبود!

( ما فقط جنرال ولدمورت(ستینگ) - بی من و تو (اپلیکیشن من و تو )- سیاه میل(ایمیل) - و نفرین ها(گالری) رو آپدیت کردیم ! قهر کردن نبود ها . نکنه جدیدا از دیاگون دانلود کرده باشه؟ )

کمی اون ورتر .
رودولف عرق سرازیر شده از پیشونی اش رو با ردای بلاتریکس مرحوم پاک کرد و سپس با آن را زیر بلغش کشید .
- رودولف با ردای بلا زیر بغلت رو پاک می کنی؟


رودولف نگاهی هراسان به لرد کرد. تا الان که غرق در افکارش بود ! مگه هطر رفع نشده بود؟
-امم چیزه ارباب ...
-بلا ؛ ما بهت دستور می دیم به رودولف کروشیو بزنی .
- ارباب.
- حرف نباشه رودولف. بلا، کروشیو!


I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۳:۲۰ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
-خُبه خُبه...قهر كرده؟ مگه خونه خاله جونشه كه قهر كرده... حقى گفتن... حقوقى گفتن! قهر مال منه... حق منـ...
-ليسا!
-نه ارباب! اجازه بدين... من حقم رو از حلقوم اين ميكشم بيرون! دختره ى چشم سفيد بى حيا... دونه دونه موهات رو مى كنم! وايسا... وايسا ببين چىـ...
-ليسا!

چشم غره سرخ رنگ لرد، ليسا را به خودش آورد. در نتيجه او چادرى كه به كمر بسته بود را باز كرد و دست خودش را گرفت و با خجالت گوشه اى نشاند.
-چم شد يهو؟ تقصير بلاس ديگه. اصلا قهرم با بلاتريكس... قهرم!

-درسته بلا؟ تو قهرى با ما؟!

بلاتريكس جوابى نداد. و اين بيشتر لرد را نگران مى كرد. تا به حال ديده نشده بود كه بلاتريكس ها در تنظيمات كارخانه ايشان گزينه ى قهر وجود داشته باشد.

-ديدين ارباب؟ جواب نميده... قهره!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: زندگی به سبک سیاه
پیام زده شده در: ۰:۲۰ چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
-بلاتریکس...وقتی داریم باهات حرف می زنیم به ما نگاه کن!

دست رودولف داشت به آرامی به طرف سر بلاتریکس می رفت که صدای فریاد لرد او را متوقف کرد.
-دست به سرش نمی زنی ها رودولف! احساس می کنیم دخالت های نامحسوسی در اجرای دستورات ما داری.

دست رودولف به سر بلاتریکس نرسید و در نتیجه بلاتریکس نه به لرد و نه به هیچ شخص دیگری نگاه نکرد!

لرد متعجب شد!

بلاتریکس...فرصت نگاه کردن به او را از دست داده بود؟ مطمئن شد که مشکلی وجود دارد!
-بلاتریکس! مغزت هم مشکلی پیدا کرده؟ چرا جواب درست به ما نمی دی؟ چرا به ما نگاه نمی کنی؟ صبر ما کم کم داره از این میزان از بی احترامی به سر می رسه.

رودولف بغض کرد. موقعیت بدی بود. در هر موقعیت بد دیگری به سراغ لرد می رفت و غر می زد! ولی حالا این امکان هم وجود نداشت...برای همین، اولین چیزی که به ذهنش رسید را گفت.
-ارباب...فکر کنم...با شما قهر کرده!










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.