خلاصه:بلاتریکس سهوا توسط هکتور کشته شده اما کسی مایل نیست و جراتش رو نداره که این خبر رو به لرد سیاه برسونه واسه همین مرگخوار ها نوبتی از جسدش مراقبت میکنن تا لرد متوجه مرگش نشه. یه مشکلی هم که وجود داره اینه که جسد بلا گاه و بی گاه سیلی میزنه به اطرافیانش. الان نوبت نگهداری رودولفه ولی لردسیاه داره به قضیه شک میکنه. رودولف به لرد سیاه گفته بلا دندونش عفونت کرده و با لردسیاه هم قهره برای همین حرف نمیزنه.
_________________
رودولف آخرین شانسش را برای رهایی از مخمصه امتحان کرد.
-ارباب چیزی نمیتونه بگه که... قضیه دندون و عفونت و اینا رو که یادتونه! چجوری کروشیـــ...
شپرق...!هنوز جمله رودولف تکمیل نشده بود که نقش پنج انگشت بلاتریکس روی صورتش قرمز شد.
-آااااخ! دیدین ارباب؟ از روش های مشنگی واسه کروشیو زدن استفاده میکنه. نه که دندونش عفونت کرده نمیتونه وردا رو درست بگه و اینا...
_یادمون نمیاد که بلامون به روش های مشنگی علاقه داشته باشه رودولف! یه بوهایی داره میاد!
-نه ارباب شما یادتون نیست بلا همیشه هنر های رزمی مشنگی دوست داشت از همون بچگی با نارسیسا میرفت کلاس دفاع شخصی.
-رودولف داریم بهت میگیم یه بوهایی داره میاد!
رودولف به در و دیوار خانه ریدل نگاهی کرد و برای آخرین بار از آن ها خداحافظی کرد، انگار لردسیاه داشت متوجه قضیه میشد و کاری هم از دست رودولف بر نمی آمد. رودولف میخواست گریه کند اما جادوگر که گریه نمیکرد!
-روزا و شبا اینجور میگذرن، هرجا که بخوان مارو میبرن، روزای روشن خداحافظ، سرزمین من خداحافظ....خداحافظ خداحافظ...
کاسه صبر لردسیاه تا الان باید لبریز میشد، ولی چون هکتور حتی توی کاسه صبر لرد سیاه هم معجون درست کرده بود،
ته کاسه سوراخ شده بود و لبریز نشد.
-برای آخرین بار بهت میگیم رودولف! داره یه بوهایی میاد!
بوهای آزار دهنده ای میاد! بوهای خیلی بد! بوی تعفن... مثل...مثل بوی جسد!
-بوی جسد ارباب؟
بوی جسد.
بوی جسد!