هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۰:۴۴ شنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
مرگخواران نگاهی به یکدیگر کردن تا ببینن برای این مشکل جدید کسی راه حلی داره یا نه. لینی در حالی که یه "الان با مغز ریونیم خودم حلش میکنم" خاصی رو میشد در بال هاش دید، جلو میره.
- ارباب شما که تازه غذا خوردین.

ملت مرگخوار از این حجم از استعداد کشف نشده ی لینی در بهت و حیرت فرو رفتن. حتی داشتن با خودشون فکر میکردن که لینی حیف شده و استعدادش تلف شده. اما صدای لرد مانع بیان انواع تشویق هایی شد که براش آماده کرده بودن.
- اون دو تا ساقه طلایی که مثل خمیر بنایی تو گلوی ما ماسید رو میگی؟ وقتی از اینجا اومدیم بیرون همونو به خودت بدیم اونم در حالی که یه خونه ریخته رو سرت ببینیم چقدر میتونی دووم بیاری!

لینی زیر بار این حجم از آوار له شد. نیشش شکست و حتی دیگه نتونست پرواز کنه و با چهره ای بغض کرده رو به آوار ها روی زمین نشست.
هکتور که لینی رو از میدون به در شده و سایر مرگخواران رو هم سرگرم گفت و گو و پیدا کردن راه حل دید، از فرصت استفاده کرد و خودش به تنهایی وارد عمل شد.
هکتور با ریز ترین ویبره ی ممکن به سمت انگشت لرد رفت و نی بلندی رو درست به جایی که فکر می کرد دهان لرد قرار داره فرستاد. از سر دیگه ی نی هم یک مرغ سوخاری درسته رو به زور در نی فرو کرد و مشغول فوت کردن شد.
- ارباب... فوووووت... غذا...فووووت... داره... فوووووت... میاد... فووووت...

چیزی که هکتور نمیدانست این بود که نی دهان لرد را هدف نگرفته بود، بلکه در سوراخ بینی لرد فرو رفته بود و مرغ سوخاری با هر فوت هکتور یک قدم به حفره ی بینی لرد نزدیک تر می شد.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
در حالی که مرگخواران نگران اربابشان بودند، حداقل بخشی از آنها، یک پارچه سیاه رنگ معلق در هوا جلوی چشمشان رژه رفت!
_ببینید...هوا هم در سوگ ارباب مشکی پوشیده!
_هوا چیه؟ این بانزه بابا!
_چقدر سریع مشکی پوشیدی بانز!

در همین زمان بود که مرگخواران از دور یک کَلّه ی قطع شده، قل خورد و نزد پای مرگخواران ایستاد...
_رودولف...تو چرا نمیمیری؟
_خب دوستان...تسلیت میگم، ولی با توجه به اینکه که ارباب غرق شدند، تاخیر جایز نیست..ممکنه هر لحظه از نبود لردی بالای سر ما سواستفاده بکنه..باید سریع لردی رو انتخاب کنیم، یا بهتره بگم من رو به لرد انتخاب کنید!
_رودولف...چرا ما باید یه کله قطع شده رو لرد خودمون بکنیم؟
_به خاطر جذابیت؟
_
_سبیل؟ خفنیت؟ رودولفیت؟ خب هزینه اش یه نخ سوزنه، یه شال نیجینی که پوست منه، میدوزم میره!

بلاتریکس در حالی که رودولف سعی در اثبات حقانیتش برای لرد شدن میکرد، پایش را بالا اورد و با تمام قدرت کَلّه ی رودولف را به سمت آوار ریخته شده شوت کرد!
برخورد کَلّه ی رودولف به آوار باعث شد منفذ کوچکی در بین سنگ ها ایجاد شده و آب از آن خارج شد!

دیگر مرگخواران اما بی توجه به این امر با استفاده از فرصت پیش آمده به گفتگو با هم ادامه دادند...
_ببینید..رودولف خیلی چرت میگه..ولی یه چیز درست رو گفت...ما باید "من" رو به عنوان لرد انتخاب کنیم!
_رودولف کی اینو گفت؟ اگه خودشم گفته باشه، همونطور که خودت گفتی چرت گفته!
_ببینید..لرد بعدی باید کسی باشه که مثل من...
_اوهوم اوهم!

مرگخواران با صدای سرفه هایی از زیر آوار به خودشان آمدند...به نظر میرسید که هنوز وقت انتخاب لرد جدید نرسیده بود!
_ارباب؟
_حمام خیلی خوب بود یاران ما...حالا وقت غذاست!




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
_ هــی ! شماها... هن...هن... خب... یکی...بیاد... کمک! هــن...

نارسیسا نفس نفس زنان به همراه لایتینا و لیسا با تمام توان خود ماشین آتش نشانی را هول میدادند. با حرف نارسیسا، چند مرگخوار برای کمک به آنها ملحق شدند. ولی در پشت در خانه ریدل متوقف شدند.
_ یعنی از در رد میشه؟
_ کوری ؟ تسترالی یا چی؟
_ آره نظر منم اینه که رد نمیشه!
_ من با در قهرم! از این در نمیام تو دیگه!

لینی بال بال زنان مسافت درب خانه را تا محل لرد به صورت تخمینی اندازه گرفت.
_ میرسه... فکنم شلنگو از همینجا بکشیم برسه!

_ حمام ما چی شد؟

مرگخواران بدون فوت وقت دست به کار شدند و شلنگ ماشین آتش نشانی را دست به دست به محلی که لرد زیر آوار بود، رساندند. اسنیپ با دقت تمام شلنگ را از بین سنگ ها به سمت داخل هدایت میکرد.

_ آخ! چشممون!

اسنیپ با دستپاچگی کمی شلنگ را جابجا کرد.
_

بلاخره پس از تلاش جمعی مرگخواران شلنگ به زیر آوار انتقال یافته و حمام اورژانسی لرد آماده بود. با اشاره دست اسنیپ، نارسیسا آب را باز کرد.

_ فشار آب خوبه ارباب؟
صدایی از لرد به گوش نمیرسید.

_ دمای آب چطور؟
باز هم صدایی از لرد به گوش نرسید.

_ ارباب؟
_ نکنه غرق شد؟
_ اربااااااااااااب؟


?Why so serious


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
مرگخواران همچنان با تشویق هایشان به بلاتریکس اعتماد به نفس میدادند.

- نیازی نیست به این حرکتا. تمرکزم رو بهم نریزید و سکوت کنید. اگه بتونید صدای دمنتور در بیارید حتی بهترم هست!

مرگخواران بلافاصله تشویق کردن را رها کردند و همگی شروع کردند به "هوو هوو" کردن تا شاید صدای دمنتورهای آزکابان را تقلید کنند.

- آها... حالا شد... و این است قدرت سیاهِ وفادار ترین یارِ ارباب!

بلاتریکس این را گفت، و سپس روی پاشنه پا جلو پرید. بلافاصله شروع کرد به چرخاندن موهایش و همچنین انجام حرکاتی بروسلی مانند، درست به سمت آواری که روی لرد سیاه ریخته بود.
بلاتریکس برای دقایقی حرکاتش را انجام داد و مرگخواران هم با وجود اینکه که کبود شده بودند، جرئت نداشتند تقلید صدایشان را متوقف کنند.

بلاتریکس همچنان داشت حرکاتش را انجام میداد، اما آوار و سنگ های فرو ریخته خانه ریدل، هیچ حرکتی نمیکردند.
بلاتریکس داشت خسته میشد، تا اینکه ناگهان صدایی آمد:
- خسته نکن خودتو. ما در و دیوار زپرتی آزکابان نیستیم که با ماست پر شده باشیم. خونه ریدل بودیم خیر سرمون.

بلاتریکس با چهره ای پوکرفیس متوقف شد.
- شما؟
- وجدان شیرفرهاد بیدم من. الانم باید برم.

بلاتریکس به افق خیره شد، با همان چهره پوکرفیس و البته موفق شد نارسیسا، لیسا و لایتینا را ببیند که در حال هل دادن یک ماشین آتش نشانی هستند.



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۲:۱۷ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

نجینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۸ دوشنبه ۸ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۵:۴۴:۵۲ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 264
آفلاین
جوخه‌ی نجاتی متشکل از لیسا و لایتینا و نارسیسا برای پیدا کردن یک ماشین آتش‌نشانی رفتند.

بقیه‌ی مرگخواران دور هم حلقه زدند و نجینی هم دورِ حلقه‌ی آنها حلقه زد!

- یارانِ سیاهِ ارباب، به گوش باشید!
- به گوشیم!
- من به عنوان وفادارترین مرگخوارِ ارباب به این نتیجه رسیدم که ما یک نقشه لازم داریم!
- درسته!
- یک نقشه که بتونیم لردسیاه رو از زیر آوار نجات بدیم!
- همینطوره!
( )
- الان که چوبدستیِ همه‌ی ما به همراه لردسیاه زیر آواره، باید یک فکر اساسی کنیم!
- خودشه! زدی توی خال!
- من به عنوان متخصص ترکوندنِ دیوار آزکابان بدونِ چوبدستی، شما رو به چالش استفاده از مهارتهای جادوی سیاهِ خودم دعوت میکنم!
- آره تو محشری!
- تو از همه سری!


"...And you, my friend, must stay close"


for you
"ما از رگِ دُم بهت نزديکتريم."


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
- اگرچه بدمون نمیاد یه کمی از این خاک ها و کثیفی راحت شیم. زودباشید برامون حمام آب گرم درست کنین.

مرگخواران نگاهی به هم انداختن. حرفِ حرف لرد بود و اونا باید برای اربابشون حموم تدارک میدیدن.

- خب چجوری حموم درست میکنن؟
- با آب.
- غیب گفتی.

مرگخواران باز هم نگاه کردن تا بانز رو پیدا کنن اما بانزی بین اونا نبود. شاید هم بود و خودشو تمیز کرده بود و دوباره نامرئی شده بود.

- اوناهاش!

این دفعه نگاه مرگخواران به سمت کوپه‌ای برگ که دست و پا داشت برگشت.

- چیه خب گفتم اگه معلومم باید خودمو بپوشونم.

بانز برگی درحالی که سعی میکرد همه‌ی برگ ها رو روی بدنش نگه داره این رو گفت و شونه‌ای بالا انداخت.

- خب حموم از آب درست میشه اما آب رو چجوری به لرد برسونیم؟
- شلنگ.
- شلنگ از کجا بیاریم؟

ناگهان ایده‌ای به ذهن ادوارد رسید و لامپی بالای سرش شکل گرفت، ادوارد خواست اونو با دستاش بگیره که با قیچیش اونو برید. ایده ادوارد پخش شد و به ذهن لیسا رسید.
- ماشینای اتش نشانی مشنگا شلنگ داره. با این که باهاشون قهرم.

- پس حمام ما چی شد؟

مرگخواران میدونستن ماشین آتش نشانی بهترین ایده نیست اما زمان مسئله مهمی برای لرد بود.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
- هرکی بود خودشم غیبه قطعا!

مرگخواران درست میگفتند. کسی که غیب گفته بود، خودش هم غیب بود، و این از صفات بارز بانز بود.

بانز کاملا نگاه های مرگخواران روی خودش را میدید.
- چطوری شما زل زدید به من؟
- خاکی شدی بانز... لخت و خاکی!

بانز با شنیدن این پاسخ، جیغی از سر خجالت کشید و به سرعت از صحنه دور شد تا خودش را با برگ بپوشاند.

- خب... اینم از این. حالا چیکار کنیم؟
- هیچی دیگه... همینطور به عملیات آوار برداری ادامه میدیم!

و مرگخواران به عملیات پا کوبیشان ادامه دادند.

- چرا ما هنوز این زیریم؟
- ارباب مقدار آوار روتون بسیار زیاده. ما داریم تمام تلاشمون رو...
- حرف نزن بچه... خودمون داریم میشنویم که یک جا ثابت ایستادید و ادای دویدن رو در میارید.

مرگخواران از این هوش و درایت اربابشان ردا دریدند حتی!

- تا یک دقیقه دیگه اگر مارو خارج کردید که هیچی. اگر نه باید برامون سریعا حمام آب گرم، به همراه غذای تازه و گرم فراهم کنید!
- ارباب، فرمودید دمای آبتون در چه حد باشه و غذا چی میخواید؟
- فقط زودتر مارو خارج کنید از زیر این آوار. کثیف و خاکی شدیم!



پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۶ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- شروع کردیم ارباب.
- پس چرا ما چیزی نمی‌بینیم؟
- آخه شما زیر آوارین ارباب. 👀
- ممنون که بالاخره به ما فهموندین زیر آواریم! چون تا الان فکر می‌کردیم رو تخت همایونیمون دراز کشیدیم!

بال‌های لینی از خجالت با رنگ قرمز مخلوط می‌شه و به صورت پیکسی‌ای بنفش رنگ پاسخ می‌ده:
- نه چیزه... یعنی می‌گم شما که چشم ندارین عملیات نجات ما رو تماشـ...
- تکراری شد لینی.

لینی هم که به نظرش این صحنه‌ها و دیالوگ‌ها آشنا میومد بلافاصله ساکت می‌شه. سکوتی طولانی مدت بین مرگخواران حکم‌فرما می‌شه.

و لرد اینو به خوبی متوجه می‌شه!
- دارین چی کار می‌کنین؟ گفتیم ما رو نجات بدین!
- تو راهیم ارباب.
- پس چرا ما صدایی از تو راه بودن شما نمی‌شنویم؟

مرگخوارا که هول شده بودن، با شنیدن این حرف بلافاصله شروع به حرکت می‌کنن و پاهاشونو محکم به زمین می‌کوبن. مرگخوارا همین‌طور که ادای تو راه بودن برای انجام عملیات رو در میاوردن، به عملیاتی که هنوز وجود خارجی نداشت فکر می‌کنن.

- حالا چی کار کنیم؟ چطوری اربابو نجات بدیم؟
- باید آوارو از روی ارباب برداریم!
- کی بود غیب گفت؟




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- شروع کردیم ارباب.
- پس چرا ما چیزی نمی‌بینیم؟
- آخه شما زیر آوارین ارباب. 👀
- ممنون که بالاخره به ما فهموندین زیر آواریم! چون تا الان فکر می‌کردیم رو تخت همایونیمون دراز کشیدیم!

بال‌های لینی از خجالت با رنگ قرمز مخلوط می‌شه و به صورت پیکسی‌ای بنفش رنگ پاسخ می‌ده:
- نه چیزه... یعنی می‌گم شما که چشم ندارین عملیات نجات ما رو تماشـ...
- تکراری شد لینی.

لینی هم که به نظرش این صحنه‌ها و دیالوگ‌ها آشنا میومد بلافاصله ساکت می‌شه. سکوتی طولانی مدت بین مرگخواران حکم‌فرما می‌شه.

و لرد اینو به خوبی متوجه می‌شه!
- دارین چی کار می‌کنین؟ گفتیم ما رو نجات بدین!
- تو راهیم ارباب.
- پس چرا ما صدایی از تو راه بودن شما نمی‌شنویم؟

مرگخوارا که هول شده بودن، با شنیدن این حرف بلافاصله شروع به حرکت می‌کنن و پاهاشونو محکم به زمین می‌کوبن. مرگخوارا همین‌طور که ادای تو راه بودن برای انجام عملیات رو در میاوردن، به عملیاتی که هنوز وجود خارجی نداشت فکر می‌کنن.

- حالا چی کار کنیم؟ چطوری اربابو نجات بدیم؟
- باید آوارو از روی ارباب برداریم!
- کی بود غیب گفت؟




پاسخ به: باکینگهام پلیس(قلعه مرموز لندن)
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ جمعه ۱۷ آذر ۱۳۹۶

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.