هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۱:۴۵ یکشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۹۵
#63

الیزابت امکاپا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۶ یکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۶
از اربابم بترس!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 93
آفلاین
-چــــ.....شم قربان
-خب تا به24روش ممکن و53روش غیر ممکن نابودت نکرده ایم کار را شروع کن.
دکتر:خب دندون خراب پیدا شد؟
هکتور:اممم...اها اونجاست.
-عالیه!حالـ....
دوباره یکی در رو به صدا در آورد و وارد شد.این بار دراکو بود که رنگ پوستش از همیشه سفیدتر شده بود.
-ارباب...
-چرا اینقدر مزاحم ما میشوید؟کاری نکن که به قورباغه ی هزار پا تبدیلت بنماییم و یکی یکی پاهایت را جدا کنیم!
-اربابـــب حقیقتا مادرم گفتن که...
-برایمان اهمیتی ندارد!برو بیرون!!
خب دکتر تو تو را به سوسک هشتصد بال تبدیل نکرده و یکی یکی بال هایت را نکنده ام؛به هکتور بگو برای درست کردن دندون دخترمان چه کند


زنده باد لردولدمورت

σŋℓყЯムvεŋ


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۰:۳۶ سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۵
#62

هرماینی گرنجرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۷ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۴:۱۲ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
- ارباب خواهش می کنم! من راه های بهتر هم سراغ دارم.
- برای مثال چه راهی؟
- می تونم تشه ی معالجه دندون درد بدم خدمتتون!
- لازم نکرده. الان هم برایمان دردسر درست کردی. دیگر دردسر اضافی نمی خواهیم.
- ارباب خواهش می کنم!
- حرف اضافی نباشد. الان شروع کن!

هکتور که دیگر چاره ای نداشت مجبور شد اطاعت کند.

- زودباش به هکتور بگو چه کار بکند. وای به حالت اگر اشتباه بگویی!
- چشم!
خب اول باید دندون خراب رو پیدا کنه!
- فکر کردی ما خودمان نمی فهمیم؟
- نه قربان من همچین فکری نکردم. من غلط بکنم همچین فکری بکنم.
- هکتور چرا کاری نمی کنی؟ سریع اطاعت کن!
- ولی قربان....
- « ولی قربان» و چی؟ گفتم سریع به کارت برس تا خوراک نجینی نشوی!
- ولی قربان من که الانم توی شکم نجینی هستم.
- خب اشکال ندارد. می گوییم دوباره تو را بخورد. حالاسریع اطاعت کن تا هفت جد و آبادت را به ترتیب حروف الفبا نیاورده ایم جلوی چشمانت!


ویرایش شده توسط هرماینی گرنجر در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۱۲ ۲۰:۴۴:۳۶
ویرایش شده توسط هرماینی گرنجر در تاریخ ۱۳۹۵/۱۱/۱۲ ۲۰:۴۶:۲۴

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!!


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۸:۲۰ پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵
#61

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-ارباب ما این جا هضم میشیم.
-خب هضم شو. به نظر ما مشکلی نیست.
-من هضم شده م خیلی زشت میشه. باور کنید. شبیه رودولف میشم.

توجه لرد به دکتر جلب شد که داشت سعی میکرد محتویات معده نجینی را با استفاده از ردای دراکو از سرو رویش پاک کند.
-تو آلوده شدی دکتر. با این وضعیت نمیتونیم اجازه بدیم به دهان دخترمون دست بزنی.

دکترخوشحال شد. همچین علاقه ای هم نداشت دستش را در دهان هیولای لوس و ترسوی...

-کراشیو!

دکتر فریادی کشید و روی زمین افتاد. در حالی که به خود میپیچید پرسید:
-آخه چرا؟ مگه من چی گفتم؟ من فقط داشتم فکر...اوه...ذهن منو خوندین؟ وای...چقدر درد! احساس میکنم بند بند استخونام دارن از هم...

-پاشو از هیکلت خجالت بکش...جوگیر! ما فرمودیم کراشیو...کی تا حالا با کراشیو شکنجه شده که تو داری میشی؟ فکر بکری به ذهن ما رسید. هک؟ اون تویی؟
-بله ارباب! همینجا...پشت زبان هستم. بیام بیرون؟
-خیر! حالا که اون تو هستی میتونی به معالجه دخترمون کمک کنی. دکتر از این طرف بهت میگه چیکار کنی و وسایل لازم رو برات میفرسته. تو از اون طرف معالجه رو شروع کن و یادت باشه...نلرزی!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۹:۲۵ سه شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۵
#60

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۹ پنجشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۶
از کاخ مالفوی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 54
آفلاین
خلاصه:
ارباب نجینی را درحالی که هکتور را بلعیده است به مطب دکتر می برد اما مشکل این جاست نجینی از دندان پزشکی می ترسد. دکتر سعی می کند نجینی را درمان کند ول اشتباهی یکی از معجون های هکتور را می خورد.

دکتر با بی تفاوتی به لیوان نگاهی انداخت.
- خب من هفته قبل چکاپ داشتم.
- این معجون کاری می کنه دیگه هیچ وقت چکاپ نداشته باشی.
- منظورتون چیه لرد سیاه؟
- هر کی از معجون هکتور خورده در عرض بیست و چهار ساعت مرده.
- یعنی من می میرم؟ دستم به دامن تون لرد سیاه... نه ببخشید دستم به رداتون تور و خدا منو نجات بدید من زن و بچه دارم.
- این موضوع به ما هیچ ربطی نداره... تقصیر خودت باید دقت بکنی داری چی می خوری. البته قبل از این که بمیری باید دختر ما رو درمان کنی بعد بمیری!
- ولی اون نمی میره ارباب!
- نه می دونم من می میرم... یه لحظه صبر کن ببینم تو چی گفتی؟
- خب تو نمی میری. یه اتفاق بدتر از مردن برات پیش میاد.
- مثلا چه اتفاقی؟
- اول سرت، بعد بدنت، بعد پاهات، بعد دستات، آخرش هم تمام اعضای دیگه بدنت که الان یادم نیست.
- من نمی فهم داری از چی صحبت می کنی.
- تو چقدر خنگی! خب معلومه کوچیک می شی. جالب نیست؟
قبل از این که دکتر بتواند جواب هکتور را بدهد به طرز فجیحی کوچک شد.
- سریع تر از چیزی که فکر می کردم اتفاق افتاد.
دکتر با وحشت به صندلی که چند لحظه پیش رویش نشسته بود نگاه کرد. صندلی ده برابر او شده بود. دکتر باصدایی جیغ جیغو گفت:
- همین حالا منو بزرگ کن!
- شرمنده! این بار استثتائا هیچ معجونی برای بزرگ کردن ندارم!
- یعنی من تا آخر عمرم همین جوری می مونم؟
- راستش خودمم نمی دونم.
- به نظر ما این اتفاق اصلا هم بد نیست حالا راحت تر می تونی دختر دلبندمون رو درمان کنی. دخترم اجازه می دی دکتر بره توی دهنت!
نجینی سرش ر به نشانه نفی تکان داد.
- بهت قول می دهیم اگه بذاری دکتر بره توی دهنت، وقتی به خانه ریدل ها برگشتیم بهت موگل پلو با خون اضافه بدیم!
چشمان نجینی برقی زد و با اکراه سرش را به نشانه تایید تکان داد.
- پس منتظر چی هستی نکنه گوشات هم مثل چشمات که کور بودن کر شده؟!
- بله... نه ... نه الان می رم.

دکتر با ترس و لرز به سوی دهن نجینی رفت. از چشمانش می خواند او هم تمایل چندانی به این کار ندارد. نجینی دهانش را باز کرد ودکتر قدم به دهان مبارک بانو نجینی گذاشت. دهان او بوی بسیار بدی می داد. هنگامی که دکتر خواست به سمت دندان شکسته برود، باد تندی از سمت مری نجینی وزید. آب دهان او به سمت دکتر هجوم آورد و اورا از زمین کند و با خود برد.
- کمک ... کمک... منو نجات بدید.
- سر و صدا نکن دکتر اومدی ور دل خودم.
- این جا کجاست؟
- فکر کنم معده شه. کجا دکتر؟
- می رم ببینم راه نجاتی هست یا نه.
- بابا دکتر بشین سر جات تو هم حوصله داری ها!
- من عین تو نیستم منتظر بمونم ذره ذره با اسید معده یه مار بمیرم! می رم تا یه کم مار گردی کنم!
- میل خودت ولی اگه گم شدی دست خودته! به من ربطی نداره.
دکتر به حرف آخر هکتور گوش نداد و به سمت روده نجینی راه افتاد.

در آن طرف ارباب تازه متوجه شده بود نجینی چه کار کرده و عصبانی بود.
- آ خه چرا دکتر رو قورت دادی؟ اون تنها راه نجاتت بود؟
- فیس... فیس... فیس... فیس!
- حالا من چطوری اون دکتر رو دربیارم؟

نگهان نگاه لرد به سوروس اسنیپ افتاد که همه حضورش در اتاق را فراموش کرده بودند.
- سوروس!
- بله ارباب!
- ما به شما ماموریتی می دیم. با کمک بقیه ای کاری کنید این دکتر از شکم دخترما دربیاد.
- بله ارباب؟
- همین که گفتم!
- چشم ارباب! الساعه ارباب!
اسنیپ به خانه ریدل ها برگشت.
- اسنیپ کجا بودی؟ ارباب رو چرا نیاوردی؟
- ترسترالمون زایید! نجینی دندون پزشک رو قورت داده ارباب هم دستور دادن یه جوری درش بیاریم. حالا می خوایم چی کار کنیم؟
همه به مغز متفکر یعنی لینی نگاه کردند.
- چرا همه تون به من خیره شدید؟
- چون فقط تو می تونی این مشکل رو حل کنی.
- خیلی خب وایسید یه لحظه فکر کنم. فهمیدم می تونیم یه چیز تهو آور بهش بدیم.
- فکر خوبیه!

در شکم نجینی دکتر ناامید از همه جا به مرکز اصلی یعنی معده برگشت.
- دکی جون برگشتی! چی شد؟
- هیچ مخزن فراری وجود نداره. ما تا آخر عمر این جا می مونیم.
- آخ این چی بود خورد تو سرم؟
- هکتور نگاه کن اسید معدش داره تحریک می شه.
- یعنی داره...
- استفراغ می کنه!
ناگهان جریان حرکت اسید معده برعکس شد و به سمت مری برگشت. هکتور و دکتر به همراه جریانی از اسید معده به طرف دهان حرکت کردند. دهان نجینی باز شد و دکتر از دهانش بیرون پرید. ولی وقتی هکتور خواست از دهان بیرون برود، دهان بسته شد.
- اه! منم می خوام برم بیرون.
- ما به تو دستور می دیم همون جا بمونی هکتور!


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۵/۹/۱۶ ۱۹:۴۱:۰۲
ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۹۵/۹/۱۶ ۱۹:۴۲:۱۹

مالفوی بودیم وقتی مالفوی بودن مد نبود!


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
#59

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
دکتر دستان عرق کرده اش را به روپوش سفیدشمالید و با استرس گفت:

- دو خبر دارم یکی خوب و یکی بد. کدوم رو اول بگم؟
- خوب!

دکتر کنار مریضش رفت و دستش بر سر دختر عزیز لرد کشید و با مهربان ترین صدایی که می توانست داشته باشد، خبر داد:

- همون طور که خودتون هم گفتین، دخترتون از دندون پزشکی می ترسید. خبر خوب اینه که دیگه نمی ترسه!

لرد از نجینی پرسید:

- آره دخترم؟

هکتور از توی شکم نجینی ویبره رفت:

- تشه ی ضد ترس بدم؟

نجینی دهانش را سفت تر بست تا صدای هکتور نرسد و با وحشت سرش را به دو طرف تکان داد. دکتر با خنده ای عصبی گفت:

- ببینید خودشم می گه!
- و خبر بد؟

گلگومات تا حد ممکن از لرد و دخترش فاصله گرفت تا پس از گفتن خبر شانس زنده ماندنش دو درصد بالاتر رود.

- الان دیگه از دندون پزشکی متنفره!

لرد آرامش خودش را از دست داد، او را، لرد ولدمورت بزرگترین جادوگر قرن را مسخره می کرد؟ می توانست دکتر بهتری پیدا کند. چوب دستی اش را بیرون کشید و رو به گلگومات گرفت.گلگومات هم که لحظه های آخر عمرش ا می دید بیخیال همه چیز شد و با گریه داد کشید:

- من زهر تسترال خوردم اومدم تجربی! اصلا زهر همین نجینی رو خوردم! و کل تشه هایی که اون یکی که تو شکم این یکی می گه رو خوردم!

هکتور از دورن نجینی ویبره ای رفت و اعلام حضور کرد:

- تشه؟ کی تشه می خواست؟

لرد چوب دستی اش را پایین آورد. پیش هر دکتر دیگری هم که می رفت، همین وضعیت بود. گلگومات که خطر مرگ از بیخ گوشش رد شده بود، نفسی از سر آسودگی کشید. لرد به دخترش اشاره کرد و گفت:

- تو دخترمان را درمان کن و ما هم از سر جان ناقابلت می گذریم!

گلگومات با رنگ پریده سری تکان داد و از کنار دستش لیوانی را برداشت و سر کشید، هنوز محتویات لیوان کامل پایین نرفته بود که صدایی پرسید:

- بازم معجون می خوای؟

دکتر با وحشت هرچه در دهان داشت به بیرون پاشید و به لیوان نگاه کرد، اشتباهی یکی از تشه ها را برداشته بود. از هکتور پرسید:

- این دیگه چه کوفتی بود؟
- تشه ی مخصوص دندون درد!

او هفته ی پیش چکاپ رفته بود و هیچ مشکلی نداشت. دندان پزشک خیالش به اشتباه راحت شد. گلگومات از عوارض معجون های هکتور خبر نداشت.




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۵۸ شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
#58

دومینیک ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۰ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۵
از خوابگاه گریفیندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 22
آفلاین

مطب دندان پزشکی باز شد و اسنیپ وارد شد و گفت:"شما اینجا یین ارباب؟! ما خیلی دنبالتون گشتیم."

لرد بدون اینکه حتیی سرش را بلند کند گفت:"از اینجا برو سوروس!الان خیلی سرمون شلوغه."

صدای هکتور از داخل شکم نجینی به گوش رسید که مثل یک فروشنده ی حرفه ای گفت:"ارباب تشه ی سرخلوت کن هم دارم،بدم خدمتتون؟"

اسنیپ در حالی که با حالتی عصبی با موهای سیاه و روغنی اش ور می رفت گفت:"ولی ارباب اوضاع وخیم تر از این حرف هاست،باید بیاین...."

-"ما تا دندون دخترمون درست نشه هیچ جا نمیایم!"

بعد رو به دندون پزشک گفت:"آقا شروع کن."

اسنیپ گفت:"نه بابا شروع نکن.ببینید ارباب مسئله اضطراریه...یه جایی منفجر شده!"

-"به ما ربطی نداره،شروع کن آقا!"

دندان پزشک دوباره اره برقی کوچکش را برداشت و به سمت دهان نجینی گرفت تا دندان جدید را کار بگذارد و دندان قدیمی را نیز بکند.

اسنیپ هنوز جلوی در این پا و آن پا میکرد.

چند ثانیه بعد دندان پزشک گفت:"بفرمایید دندان شکسته را از جایش درآوردم.حالا باید این یکی دندان را بگذارم جایش."

هکتور گفت:"ولی من که هنوز دارم دندان شکسته را از اینجا می بینم."

ارباب با عصبانیت گفت:"هک....نمیتونی یه معجون درست کنی که چشم های کورت را درمان کند؟!"

-"اگر شما امر بفرمایید شاید بتونم."

اسنیپ نالید:"ارباب هنوزم نمی تونین بیاین؟...آخه منفجر شده ها..."

-"گفتیم که به ما ربطی نداره!"

بعد در حالی که روی صندلی بزرگ جابه جا میشد به دندان پزشک گفت:"خوب،حالا باید چیکار کنی؟ زود باش دیگر دخترمان دارد اذیت میشود."

هکتور با صدایی معصومانه گفت:"قبل از اینکه شروع کنی بگذارید من یه چیزی بگم.من هنوز دارم دندان شکسته رو از اینجا میبینم."

نجینی سرش را تکان داد و ارباب به دهان باز او نگاه کرد،لرد با تلخی اندیشید که هکتوربرای اولین بار در زندگی اش داشت درست می گفت!

بعد چنان نعره ای کشید که تمام ساختمان،نه...تمام شهر به لرزه افتاد:"تو دندون دختر ما رو اشتباهی کشیدی.....!!"

صدای آرام نجینی شنیده شد که با چاپلوسی می گفت:"ارباب...من تشه ی تقویت کننده ی اعصاب هم دارم ها...بدم خدمتتون؟!"



قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور !!!!


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ چهارشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۵
#57

لوئیس ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۰ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
از سرعت خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 244
آفلاین
دندانپزشک رو به لرد کرد و پرسید:
- دختر شما از چه چیزی خوشش میاد؟!
لرد که نجینی را ماساژ میداد رو به دندانپزشک کرد و جواب داد:
- از خوردن انواع و اقسام آدم ها خوشش میاد!
رنگ دندان پزشک پرید و به سرعت در ذهنش به دنبال چاره ای گشت تا بتواند کار دختر لرد سیاه را راه بیندازد. پس از چند لحظه گفت:
- فرقی نداره کدوم عضو بدن باشه؟
- نه. فکر نکنم
دندان پزشک به سمت شیشه بزرگ روی تاقچه رفت و در آن را باز کرد تا ماده دراز و قرمز درون آن نمایان شود. دندان پزشک ادامه داد:
- این ماهیچه جادوگر های پیره. ازش برای عصب کشی استفاده میشه!
و با دقت یکی از آن هارا جلوی نجینی گذاشت و نجینی هم بی درنگ شروع به خوردن کرد. چند دقیقه با جا به جا شدن آرواره های نجینی و بیرون ریفتن کمی از موارد داخل دهان نجینی گذشت تا اینکه عملیات نجینی تمام شد و آرام گرفت.دندان پزشک پس از آوردن وسایل دندان پزشکی بزرگتری برای باز نگه داشتن آرواره های قدرتمند نجینی شروع به کار کرد.(البته ناگفته نماند که بلافاصله بعد از باز شدن دهان نجینی معجونی زرد رنگ که در شیشه ای استوانی شکل ریخته شده بود از دهان نجینی به بیرون جهید!) دندانپزشک پس از چند دقیقه ور رفتن با قسمتی از دندان نجینی که در لثه اش باقی مانده بود فریاد زد:
- آقای هکتور؟! شما که اون تویی بگو از داخل اوضاع چطوره!
هکتور مکثی کرد و گفت:
- اوضاع تنگه!
دندان پزشک سرش را به نشانه تایید تکان داد ولی ناگهان نجینی شروع به لرزیدن کرد چشم هایش آلبالو گیلاس چید! دندانپزشک گفت:
- فکر کنم داره آقای هکتور رو بالا میاره
لرد خطاب به هکتور فریاد زد:
- هکتور؟ اون تو که معجون ها تو باز نکردی؟
در یک لحظه نجینی تکان شدیدی خورد.
لرد گفت:
- حالا چطور نباید بزاریم هکتور بیاد بیرون؟!
- شاید بتونیم...بیهوشش کنیم
لرد سریعا جواب داد:
- نه. کسی نیمتونه نجینی من رو بیهوش کنه!
دندان پزشک سرش را به طرف نجینی که هنوز دهانش باز بود چرخاند و خظاب به هکتور گفت:
- شما اونجا معجونی ندارید که از بیرون اومدنتون جلو گیری کنه؟!
هکتور هم جواب داد:
- میتونم براتون معجون بزرگ کننده رو بفرستم که به دردتون بخوره
لرد هم خطاب به هکتور گفت:
- فقط به دخترمون آسیب نزنه!
و در لحظه ای معجونی سبز که در شیشه کوچکش ریخته شده بود از دهان نجینی بیرون آمد.
دندان پزشک لحظه ای درنگ کرد و از لرد پرسید:
- میخواید دندون دخترتون چطوری باشه آقای لرد؟
لرد بی درنگ جواب داد:
- مناسب برای خرد کردن استخوان!
دندان پزشک بدون مخالفت یا حتی حرف به سمت کشو دندان ها رفت و دندان مناسب مار با نوک تیز و مینای قدرتمد برای دختر لرد آورد. حالا به بخش سخت کار رسیده بودند: گذاشتن دندان جدید
دندان پزشک با یادی از مرلین کبیر شروع به کار کرد!




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۳:۰۴ سه شنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۵
#56

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
سوژه جدید

- باید به دندون پزشکی بری نجینی! اصلا درست نیست که دختر ما از همچین چیزی بترسه!

نجینی با شنیدن کلمه دندان پزشکی فس فسی کرد و پشت ردای لرد مخفی شد.

- ما این حرفا حالیمون نیست، برو داخل. بهت قول میدیم چیز ترسناکی وجود نداره!

پیش از اینکه نجینی بتواند موافقت یا مختالفت خود را در این زمینه اعلام کند، صدایی که به نظر می آمد از انتهای یک لوله بخاری خارج می شود، به گوش رسید:
- ارباب تولیدات شرکت هکتور که او رو به اختصار تشه نامیدم بدم؟ تشه نترسیدن از دندون پزشکی!
- تو تا ساعاتی دیگه تبدیل به بخشی از بدن دخترمون میشی و به امید خودمون برای همیشه از شر وجود نحست خلاص میشیم!
- ارباب هکتور جاودانه است. هکتور تنهاتون نمیذاره! من حتی اگه هضم هم بشم، بخشی از وجود بانو نجینی میشم که همیشه همراه شماست و در نتیجه من هم همیشه همراه شما میمونم.

لرد هرگز از این زاویه به ماجرا نگاه نکرده بود ولی به نظر نمیرسید به این زاویه اهمیت چندانی بدهد. حداقل فعلا نمیداد! مهم ترین موضوع فعلا بردن نجینی به دندان پزشکی بود.
- نجینی ما بهت قول میدیم اصلا درد نداشته باشه. هر کسی که بخواد برای تو درد ایجاد کنه رو خواهیم کشت. البته هر کسی هم، که از دستوراتمون اطاعت نکنه به همون سرنوشت دچار میشه!

در چهره نجینی رگه هایی از قانع شدن از سر اجبار و ترس به نظر می رسید.

دقایقی بعد- دندان پزشکی گلگومات

در دندان پزشکی باز شد و یک فرد شنل پوش و ماری که به نظر میرسید به اندازه یک غول غار نشین چاق باشد، وارد مغازه شدند.
- دختر ما دندونش درد میکنه! آوردیم تا درمانش کنی!

دندانپزشک که به وضوح از این ورود و توضیح ناگهانی شوکه شده بود، نگاهی به لرد و نجینی انداخت.
- د... دخترتون؟

لرد روی صندلی نشست و به مار اشاره کرد.
- وقتی داشت یه نفر رو میخورد دندونش شکست! از بس که استخونی بود.
- ارباب هیکل ما همیشه خوب بوده! شما همیشه همین رو گفتید.

به طور ناگهانی لرزشی کل وجود نجینی را فرا گرفت و دم نجینی محکم به صورت دندانپزشک خورد و او را دو متر دورتر پرت کرد، به نظر میرسید هکتور ویبره زده است.

بلاخره پس از دقایقی که حال دندان پزشک بهتر شد و توانست روی پاهایش بایستد، برخاست و وسیله ای شبیه اره برقی در ابعاد کوچک را برداشت و به سمت نجینی رفت که ناگهان نجینی فیس فیس لرزانی کرد و با سرعت پشت لرد خزید.
- یادمون رفت بهت بگیم دخترمون از دندونپزشکی میترسه!

دندانپزشک آهی کشید و جلو رفت تا نجینی را روی صندلی برگرداند. او این بار با یک چوب بستنی به طرف نجینی رفت.
- ارباب ما میخوایم بیایم بیرون!
- تو هرگز نمیتونی بیای بیرون هک! تو باید انقدر اونجا بمونی تا هضم بشی!
- ارباب تشه هضم غذا رو آماده کردم. بدم به بانو نجینی؟
- تو هیچ معجونی به دختر ما نمیدی هک!

اما به نظر نمیرسید هکتور حرف اخر لرد را شنیده باشد، زیرا لحظاتی بعد یک شیشه بزرگ از معجونی ارغوانی رنگ از دهان نجینی بیرون پرید و در فرق سر دندانپزشک که مشغول معاینه دهان نجینی بود فرود آمد.
- نجینی؟ نگو که این موجود نحس رو با آزمایشگاهش خوردی!

پاسخ نجینی در میان ویبره های هکتور که این بار منجر به بافته شدن نجینی به شکل تیغ ماهی دور خودش شده بود، گم شد. و به نظر میرسید خارج شدن معجون از دهان نجینی چنان او را ترسانده بود که دیگر حتی حاضر به باز کردن دهانش هم نبود. از قرار معلوم دندانپزشک روز سختی را با نجینی، لرد و هکتور داشت. او باید نجینی را که از دندان پزشکی میترسید و هکتور را در شکمش داشت درمان میکرد و در عین حال از خروج هکتور هم جلوگیری میکرد.
- دیگه کی تشه میل داره؟


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ شنبه ۸ فروردین ۱۳۹۴
#55

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
پست پایانی

همین که دافنه برای خارج شدن در رو باز کرد،جسیکا پشت در ایستاده بود!
دافنه و فلور که شوکه شده بودند سریعا به عقب میجهند و با دستپاچگی سعی میکنن چوبدستی هاشون رو دربیارن...اما جسیکا که همینجوری به این دوتا زل زده بود،با بیخیالی وارد مطب شد و گفت:
_هوف!اصلا حال و حوصله شما دوتا رو ندارم! این گلگومات گور به گور شده کجاست؟!
_اینجا نیست...ولی تو آماده مرگ شو ای محفلی!
_برو بابا...من دندونم درد میکنه،یعنی شکسته،حالا هرچی! اصلا اعصاب ندارم با شما سرو کله بزنم!

دافنه خواست که طلسمی سمت جسیکا پرتاب کند،اما فلور سریعا سقلمه ای به دافنه زد و جلوی این کار دافنه رو گرفت...بعد رو به جسیکا ایستاد و با لحن مهربانی گفت:
_عزیزم...من هم چند وقت پیش اینجوری شده بودم...اما دافنه همه دندونام رو غاست و غیست کرد...مگه نه دافنه؟!
_کی؟!من؟! آها...آره...آره...اگه میخوای بیا همین الان برات همش رو راست و ریست میکنم!
جسیکا که از خوشحالی چشمهاش برقی زدند،از دافنه و فلور تشکر کرد و خودش رو روی صندلی دندون پزشکی انداخت تا دافنه و فلور دندون هاش رو معاینه کنن...
دافنه و فلور هم که از شرارت و پلیدی لبخند شیطانی بر لب داشتن،بالای سر جسیکا رفتند...
_خب جسیکای عزیز...دهنت رو باز کن ببینم!

اما همین که جسیکا دهانش رو برای معاینه باز کرد،دو مرگخوار مذکور از هوش رفتند...
_اوا!چی شد؟!فلور؟!دافنه؟!چرا غش کردین؟!
جسیکا نفهمید که چرا فلور و دافنه غش کردند...هیچ وقت هم نفهمید...اون از دندون پزشکی رفت بیرون دنبال یه مطب دیگه!

اما من الان بهتون میگم چی شد که فلور و دافنه غش کردند...
به هر حال خود هری پاتر هم گفته که دامبلدور از اول میدونست آخرش چی میشه و اینکه به دامبلدور اعتماد داره...اصلا هیچ کار دامبلدور بی حکمت نیست...چرا؟!
خب...فکر کردین محفل از نداری بود که فقط سوپ پیاز میخورد؟!
نه...دامبلدور به اینجا فکر کرده بود...چون از بوی پیاز ساطع شده از دهن جسیکا،دافنه و فلور بیهوش شدند!
بله...اینجوریاس!

پایان!




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۸:۳۸ جمعه ۲۶ مهر ۱۳۹۲
#54

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
خلاصه سوژه:

جسیکا دندونش با یویوی جیمز ترکیده و محفل که پولداره شده، میخوان بیان دندان پزشکی دکتر گلگومات. اما گلگومات هم برای معاینه ی غولای غارنشین رفته و روفوس و فلورو جای خودش گذاشته،

روفوس میخواد پول اونارو به جیب بزنه و بعدم همه رو بکشه و پیش لرد افتخار کسب کنه.

فلور که متوجه نقشه روفوس شده، همراه دافنه تصمیم میگیرن که وسایل استراق سمع و جی پی اس توی دندون جسیکا کار بذارن و باهاش تو محفل جاسوسی کنن و خودشون پیش لرد عزیز شن.

* محفلیا از نبود دکتر گلگومات خبر ندارن، حتی نمیدونن مرگخوارا توی دندونپزشکی هستن.

___________________________


اندرون دندانپزشکی:

روفوس رو دستش تف میکنه و بعد از صاف کردن موهاش با قیافه ای کاملا شیک و تغییر یافته، جلوی در منتظر ورود محفلیا میمونه. در باز میشه و روفوس تا کمر خم میشه و شروع به سخنرانی میکنه:

- ورود گرانقدرتون به دندانپزشکی دکتر گلگومات رو تبریک میگم. امیدوارم لحظات خوشی رو با پرسنل فوق حرفه ایمون در اینجا بگذرونین و بیمارتون به سرعت بهبود یافته و کیسه های پول شما از روی رضات تمام روونه ی گاوصندوق ما بشـ... خیلی نامردین!

فلور و دافنه:

روفوس که تازه فهمیده این فلور و دافنه بودن که به جای محفلیا وارد شدن، غرولند کنان فحشی نثارشون میکنه و جلو میاد تا اون دوتارو از جلوی در دور کنه و میگه:

- نقشه مو خراب نکنین الکی. اصن شما اینجا چی کار میکنین؟ هممم ...

روفوس دست به چونه اون دوتارو برانداز میکنه و میگه: میتونین پرسنل ویژه ی اینجا باشین، اینطوری کمترم بمون شک میکنـ... پق!

دافنه با تکون چوبدستیش روفوس بیهوشو از رو زمین جمع میکنه و تو اتاقی مخفیش میکنه. فلور کیسه ای رو که پر از لباسه رو جلوی دافنه میندازه و میگه: باید تغییر چهره بدیم تا نفهمن ما مرگخواریم. اما ... دکتر از کجا بیاریم؟

دافنه و فلور با نگاهی شیطانی به سمت روفوس برمیگردن. فلور شروع به گشتن توی قفسه ها میکنه و میگه:

- اطلاعات پزشکیو یه جوری تو مغزش جا میکنیم، بعدم کلی قیافه شو تغییر میدیم تا شبیه گلگومات شه. حتما لازم نیست که جسیکارو درست حسابی درمان کنیم که! فقط جاسازی وسایل جاسوسی مهمه.

دافنه قبول میکنه و برای آوردن روفوس، فلورو با انبوه کتابای پزشکی تنها میذاره.


ویرایش شده توسط رودولف لسترنج در تاریخ ۱۳۹۴/۱/۱۰ ۰:۲۱:۰۶
دلیل ویرایش: برداشتن رنگ خلاصه به دلیل همرنگ بودن با قالب و زمینه

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.