هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۵ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
هکتور لبخند میزد. در واقع لبخند میزد، ویبره میزد و معجون جوراب را هم در دستش تکان میداد که خود منظره ای بسیار ترسناک برای بانز بود.
بانز شاید نامرئی بود. شاید هویت و چهره نداشت. اما بانز مغز داشت. مغزی نامرئی و زبر و زرنگ که در آن لحظه سرعت کارش به دلیل وحشت، سرعت نور را هم پشت سر گذاشته بود.
بانز نفس عمیقی کشید، آب دهانش را قورت داد، قطرات عرق نامرئی روی پیشانیش را پاک کرد و گفت:
- ارباب، میشه یه راه دیگه ای باشه؟ من اینطوری اصلا نمیتونم... آخه میدونید، پوستم حساسه و البته این موضوع که اصلا نمیدونم پوست دارم یا نه هم در این مورد تاثیر داره.

بانز نمیدانست. اما لرد میدانست. پس در نتیجه گفت:
- وقت مارو نگیر بانز. تو یا میخوای جانورنما بشی، یا نمیخوای. پس نتیجتا چون ما ارباب دانایی هستیم و میدونیم که میخوای، بهت دستور میدیم وارد اون پاتیل بشی.
- آره بانز، وقت ارباب رو نگیر. برو تو پاتیل. درد نداره.

بانز نمیدانست چطور قرار است درد نداشته باشد، به خصوص که هکتور این موضوع را ذکر کرده است. پس در نتیجه، نفسی عمیق کشید، ردایش را بیرون کشید و ناگهان شروع کرد به دویدن و دور شدن.
لرد خم به ابرو نیاورد.
- تقصیر توئه هکتور، ترسوندیش با حرکات ناگهانیت.

البته هکتور داشت به جهتی که علف ها زیر پای بانز خم میشدند، نگاه میکرد.
- از اونطرف رفت ارباب. معجون بانز پیدا کن بدم؟
- نه هکتور. بقیه رو جمع کن، همراه کیسه های گچ و سطل های رنگ.
- ای به چشم ارباب... الان معجون "پیدا کردن بقیه به همراه کیسه های گچ و سطل های رنگ" رو میبرم میدم به یارانتون.

در سوی دیگر، بانز همچنان دوید و دوید. تا جایی که به یک عدد رودولف رسید که مشغول دربانی بود. اصولا رودولفی که مشغول دربانی باشد، تنها حواسش به دربانی است. نتیجتا بانز نفس راحتی کشید، گزینه هایش را چند ثانیه سبک سنگین کرد، سپس هنگامی که رودولف انگشتش را به سوی سوراخ بینی برد تا اندکی کاوشگری کند، بانز هم نامردی نکرد و همراه انگشت بالا رفت تا به مخفیگاه نفرت انگیز خود وارد شود...



پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۱:۴۳ شنبه ۱۴ اسفند ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بانز گزینه بی ادبانه تر را انتخاب کرد! اگر می مرد، ادب به چه دردش می خورد؟

بدون پوشیدن ردا به وسط مقر مرگخواران دوید و از هکتور دور شد...و صدایی را شنیدن که در آن لحظه اصلا نمی خواست بشنود!

-بانز؟!

گوینده هر شخص دیگری که بود، بانز جواب نمی داد...هر کسی بجز لرد سیاه. ولی بانز علاوه بر ردا، شانس هم نداشت!

-فرمودیم بانز؟
-بفرمایید ارباب؟
-الان کجایی؟ صدای نحست از نزدیکی ما به گوشمون می رسه.
-بله ارباب بسیار نزدیکم. در یک قدمی سمت راستتون قرار دارم.

لرد سیاه به یک قدمی سمت راستش نگاه کرد.
-ما چیزی نمی بینیم...و این معنیش اینه که بدون ردا داری در مقر حکومتی ما داری آمد و شد می کنی...به چه جسارتی؟

بانز جسارت مسارت نداشت! به دلیل همین جسارت نداشتن، بدون ردا در حال دویدن بود. ولی به هر حال سریعا ردای رودولف را که معمولا مورد استفاده واقع نمی شد گرفت و پوشید.
-ارباب منو ببخشید. ذهنم درگیر موضوع جانورنما شدنمه. الان می رم و بوی مورد نظر رو پیدا می کنم و میارم!

-لازم نیست...ما خودمون یافتیمش. بویی یافتیم که هر چی بگردی بدترش رو پیدا نمی کنی. هک...اون معجون جوراب سه ماهه تو بیار ببینیم.

بانز باورش نمی شد. هکتور شاد و شنگول در حالی که معجونی را که بانز در حال فرار از آن بود، در دست داشت به سمت لرد و او می آمد!
لرد سیاه به معجون هکتور اشاره کرد.
-همینه...بدبو تر از این دیگه ممکن نیست. هک...بانز رو بذار تو پاتیل و این معجونو بریز روش. سیزده دقیقه بجوشونش که بوی معجون خوب به خوردش بره. قراره وقتی جانورنما شد ازش به عنوان سلاح استفاده کنه.

در حالی که لرد سیاه در حال توضیح دادن بود، هکتور مقداری هیزم وسط حیاط ریخت...پاتیلی روی آن گذاشت و لبخند زنان به بانز خیره شد.




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۸ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- پس معطل چی هستی؟ بگیر بنوش دیگه!

هیچ‌کدوم از اعضای بدن بانز، حتی به اندازه‌ی یک اپسیلون هم به سمت معجون دراز نمی‌شن. در عوض بانز به سختی آب دهنش رو قورت می‌ده و پاتیل چه کنم چه کنم به دست می‌گیره.

- حتی پاتیل مخصوصتم از قبل آماده کردی؟ مطمئنم تو هم مثل من یه معجون‌ساز بزرگ می‌شی.

بانز که از به دست گرفتن پاتیل چه کنم چه کنم چیزی جز پشیمونی عایدش نشده بود، اونو به جیبش برمی‌گردونه.
- اممم... مطمئنی با خوردن این معجون منم می‌تونم مثل تو بزرگ‌ترین معجون‌ساز بشم؟
- معلومه که نه.

در حالت عادی، چنین پاسخی به اون‌چنین سوالی منجر به پوکرفیس شدن شخص مورد خطاب گرفته می‌شد. اما برای بانز همه چیز فرق می‌کرد. این پاسخ می‌تونست راه فرار اون از این دردسر بزرگ باشه.
- خب... چرا؟
- چون من بزرگ‌ترین معجون‌سازم. تو می‌شی دومین بزرگ‌ترین معجون‌ساز.
- نمی‌شه. من از معجون‌ساز شدن پشیمون شدم! نمی‌خوام دومی باشم.

پیش از اینکه بانز بخواد برگرده و با سرعت هرچه بیشتر اونجارو ترک کنه، هکتور با فریاد "گووودااا"یی جهش بلندی می‌کنه و رو کمرش فرود میاد.
- مگه دست خودته؟ قورت بده ببینم.

اگه بانز نامرئی نبود، تا الان نه تنها صدبار معجون رو قورت داده بود، بلکه مراحل هضم و دفع اون هم انجام شده بود. اما تشخیص اینکه دهن بانز دقیقا در کجا قرار داشت، برای هکتور سخت بود.

بانز هم از فرصت استفاده می‌کنه و رداش رو از تن در میاره تا حتی تشخیص اینکه کجاست هم سخت بشه، چه برسه به تشخیص محدوده‌ی کله! در نتیجه هکتور با صدای گرومپی همراه با ردا روی زمین فرود میاد. هکتور کورکورانه دستاشو به امید یافتن بانز تو هوا تکون می‌ده، تا اینکه به یاد آوردن حقیقت تلخی اونو از تلاش بازمی‌داره.
- تو لخت شدی بانز.

بانز نمی‌دونست لخت دویدن وسط مقر مرگخواران براش سخت‌تر بود، یا پوشیدن ردا و در عوض مجددا در خطر خوردن معجون هکتور قرار گرفتن! اما تصمیمش هرچه که بود، باید سریع‌تر انجامش می‌داد...




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- پس معطل چی هستی؟ بگیر بنوش دیگه!

هیچ‌کدوم از اعضای بدن بانز، حتی به اندازه‌ی یک اپسیلون هم به سمت معجون دراز نمی‌شن. در عوض بانز به سختی آب دهنش رو قورت می‌ده و پاتیل چه کنم چه کنم به دست می‌گیره.

- حتی پاتیل مخصوصتم از قبل آماده کردی؟ مطمئنم تو هم مثل من یه معجون‌ساز بزرگ می‌شی.

بانز که از به دست گرفتن پاتیل چه کنم چه کنم چیزی جز پشیمونی عایدش نشده بود، اونو به جیبش برمی‌گردونه.
- اممم... مطمئنی با خوردن این معجون منم می‌تونم مثل تو بزرگ‌ترین معجون‌ساز بشم؟
- معلومه که نه.

در حالت عادی، چنین پاسخی به اون‌چنین سوالی منجر به پوکرفیس شدن شخص مورد خطاب گرفته می‌شد. اما برای بانز همه چیز فرق می‌کرد. این پاسخ می‌تونست راه فرار اون از این دردسر بزرگ باشه.
- خب... چرا؟
- چون من بزرگ‌ترین معجون‌سازم. تو می‌شی دومین بزرگ‌ترین معجون‌ساز.
- نمی‌شه. من پشیمون شدم! نمی‌خوام دومی باشم.

پیش از اینکه بانز بخواد برگرده و با سرعت هرچه بیشتر اونجارو ترک کنه، هکتور با فریاد "گووودااا"یی جهش بلندی می‌کنه و رو کمرش فرود میاد.
- مگه دست خودته؟ قورت بده ببینم.

اگه بانز نامرئی نبود، تا الان نه تنها صدبار معجون رو قورت داده بود، بلکه مراحل هضم و دفع اون هم انجام شده بود. اما تشخیص اینکه دهن بانز دقیقا در کجا قرار داشت، برای هکتور سخت بود.

بانز هم از فرصت استفاده می‌کنه و رداش رو از تن در میاره تا حتی تشخیص اینکه کجاست هم سخت بشه، چه برسه به تشخیص محدوده‌ی کله! در نتیجه هکتور با صدای گرومپی همراه با ردا روی زمین فرود میاد. هکتور کورکورانه دستاشو به امید یافتن بانز تو هوا تکون می‌ده، تا اینکه به یاد آوردن حقیقت تلخی اونو از تلاش بازمی‌داره.
- تو لخت شدی بانز.

بانز نمی‌دونست لخت دویدن وسط مقر مرگخواران براش سخت‌تر بود، یا پوشیدن ردا و در عوض مجددا در خطر خوردن معجون هکتور قرار گرفتن! اما تصمیمش هرچه که بود، باید سریع‌تر انجامش می‌داد...




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ شنبه ۸ آبان ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۸:۵۴:۰۹ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
جوراب به پای مورد نظر که توانسته بود توجه بانز رو اون هم بدون کوچکترین زحمتی جلب کنه، ذوق زده شده بود و ذوقش موجب شد که لرزشی از نوک انگشتان پایش شروع بشه و ذره ذره در بدنش بالا بره.
بانز مشغول تماشای روند این بالا رفتن بود و آرام آرام با گسترش لرزش با اون بالا رفت و وقتی به صورت فرد جوراب پوش رسید به نظر میومد قصد داره از تصمیمش منصرف بشه.

- جوراب های منو واسه چی میخوای؟

بانز منصرف شده بود. اما به نظر نمیرسید راه گریزی وجود داشته باشه. بانز ناخواسته کسی رو انتخاب کرده بود که بعید بود به راحتی بشه اون رو دست به سر کرد. از بین همه گزینه های موجود هکتور حتی آخرین گزینه ی بانز هم نبود.

هکتور همچنان ویبره زنان و با اشتیاقی بی پایان به بانز خیره بود و انتظار جواب رو می کشید و بانز داشت فکر می کرد که چه جوابی میتونه بده.
- چیزه... من فقط... لازمشون دارم!
- میخوای اونا رو بریزی تو معجون و بپزی و بخوری تا مثل من بزرگترین معجون ساز دنیا بشی؟

بانز هرگز چنین چیزی نمیخواست. اون حتی از تصور چنین چیزی هم حالش بد میشد چه برسد به اینکه یک لیوان معجون، که شامل جوراب های نشسته و چند صد ساله هکتور میشد رو سر بکشه. ولی ظاهرا در حال حاضر این بهترین راه حل برای خلاصی از دست هکتور بود.
- اممم... اگه راستشو بخوای آره. میخوام توی معجون سازی پیشرفت کنم.

در کسری از ثانیه هکتور دستش را تا آرنج در جورابش فرو کرد و یک شیشه معجون بیرون کشید. معجونی به رنگ سبز لجنی که دودی سبز رنگ با بویی منزجر کننده از اون بلند می شد.
- کافیه این معجون رو همینجا سر بکشی تا همه چیز درست بشه. این معجون جوراب منه که به مدت سه سال شسته نشده و سه ماه توی این معجون جوشیده.

به نظر می رسید بانز فکر اینجاش رو نکرده بود. بانز حتی با شنیدن وصف معجون و روش ساخته شدنش هم حالش داشت به هم میخورد. بانز نمیدونست باید چی کار کنه.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۰:۵۳ پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

بانز می خواد جانور نما شدن رو یاد بگیره. برای این کار از لرد سیاه درخواست کمک می کنه. لرد بهش دستور می ده که برای شروع، جانوری رو که مایله بهش تبدیل بشه پیدا کنه و برای لرد بیاره. بانز یه راسوی بدبو پیدا می کنه و برای لرد می بره.

..................

بانز تردید داشت...ولی بویی که چند دقیقه پیش استشمام کرده بود می توانست سلاح بسیار خوبی به شمار برود...مخصوصا در مقابل مزاحمت های رودولف که چپ و راست نگاه های شیفته وارانه به راسو می انداخت.
بانز باید می فهمید راسو گیاه خوار است یا گوشتخوار!
-دهنتو باز کن ببینم!

راسو نفهمید! کمی سرش را خاراند. ولی باز هم نفهمید. به حرکت لب های بانز خیره شد. ولی خیره اش هدر رفت. چون لبی نمی دید که به حرکتش خیره شود. راسو عصبانی شد و سعی کرد بوی وحشتناکش را دوباره منتشر کند. بانز این را حس کرد!
-نه نه...ببین. صبر کن. کسی اذیتت نمی کنه. فقط دهنتو باز کن. این جوری...آآآآآ!

بانز می دانست دهان خودش دیده نمی شود. برای همین با دو دستش دو فک رودولف را گرفت و با تمام توان باز کرد.

رودولف:

راسو متوجه شد! دهانش را باز کرد. و بانز بعد از معاینه مختصری اعلام کرد:
-گوشتخواره ارباب! دم موشه رو می تونم از این جا ببینم. موش می خوره!

پیتر پتی گرو برای لحظه ای به خود لرزید و جیرجیر نامفهومی کرد.
لرد سیاه دستور بعدی را صادر کرد:
-خب...این طور که متوجه شدیم سلاح این جانور بوی بدشه. حس بویایی تو این وسط اهمیت زیادی پیدا می کنه. حالا باید بری و بدترین بویی که پیدا می کنی رو برای ما بیاری که سلاحت رو همون قدر انزجار آمیز کنیم!

لرد سیاه بعد از اعلام مرحله بعدی، به اتاقش برگشت.

بانز خیال داشت برای اجرای دستور به دور دست ها برود. از کوه ها و جنگل ها عبور کند. گیاهان و جانوران زیادی را استشمام کند! ولی چشمش به یک جفت پا افتاد! شک نداشت که این جوراب ها چیزی بودند که به دنبالش بود.
رو به صاحب پاها کرد و گفت:
-ببین...می گم...جوراباتو بهم قرض می دی؟!





پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۸:۵۷ چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۵

دای لوولین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۳ چهارشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲:۲۹ جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
بانز روی زمین افتاده بود. بانز هیچوقت دیده نمی شد. بانز تهمت بو دادن خورد. جرمِ راسو به گردن بانز افتاده بود. بانز تخریب روحی و روانی شد.
- ارباب!
- پس همچنان قراره ما رو معطل کنی؟!

بانز از شدت گریه نمی تونه حرف بزنه. در این حین رودولف به هوش میاد.
- اوه چه جانور ناشناخته ای! جنسیتش چیه؟

بانز ناگهان به خودش میاد. یعنی رودولف قصد داشت راسویی که اون با زحمت پیدا کرده بود رو بدزده؟ اگه رودولف زودتر جانورنما شدن رو یاد بگیره چی؟ اگه بانز هرگز جانورنما نشه چی؟
- نـــــــــــــــــــــه!

بانز نعره ای می زنه و جلوی راسو قرار می گیره که البته به خاطر نامرئی بودنش هیچ تاثیری در جهت نگاه رودولف نداره.

-ما کارهای مهم تری داریم بانز.

بانز دوباره به راسو خیره می شه. واقعا می خواد تبدیل به همچین چیز بد بویی بشه؟
- آخه ارباب... این...
- گیاهخوار که نیست؟

بانز هیچی از راسو نمی دونست! و جیغِ رز تردیدش برای انتخاب راسو رو بیشتر کرده بود.


ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۸ ۱۹:۱۴:۲۱
ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۸ ۱۹:۱۶:۱۷
ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۸ ۲۳:۳۰:۱۲
ویرایش شده توسط دای لوولین در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۸ ۲۳:۳۱:۲۴

این بدترین شکنجه دنیاس، اینکه صبر کنی و بدونی هیچ کاری از دستت ساخته نیست.

the hunger game | 2012 | Gary Ross


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۵

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
که موفق هم میشه.

راسو که کمی صاف و صوف شده خودشو از زیر هیکل نامرئی بانز بیرون میکشه و تو همون لحظه احساس میکنه وضعیت روحی و روانیش پاک به هم ریخته.
یه نفر یقه شو گرفته بود. یه نفر بلندش کرده بود و تا اونجا برده بود. یه نفر اونو زده بود. و هیکل یه نفر روش افتاده بود. ولی راسو نتونسته بود هیچکدوم از اونا رو ببینه.
راسو به چشماش شک کرده بود. به عقلش شک کرده بود.حتی به موشی که دیشب خورده بود شک کرده بود. شاید راسو مسموم شده بود! شاید موشه معتاد بود! شاید الان مواد توهم زا در رگ های راسو در جریان بود. به هر حال از اونجایی که کسی راسو ها رو دستگیر نمیکرد راسو نگران این یکی نشد.

در حالی که بانز داشت سعی میکرد خودشو جمع و جور کنه شخصی در محل حاضر میشه که نه وضعیت جسمی بانز براش مهم بود و نه وضعیت روحی راسو.

-اینجا چه خبره؟ در محوطه ی خانه ی ما...این چه بوییه راه انداختی بانز؟

بانز خیلی بدبخت بود. اونجا به هم ریخته بود و یک راسو حضور داشت که با تعجب به لرد زل زده بود و یه بانز که دیده نمیشد. و لردی که همون بانزی رو که دیده نمیشد مقصر دونسته بود.

-چی فرمودین ارباب؟
-بو بانز... تو...بو میدی!
-خب...من نمیدم. کار این بود.

بانز به حیوون زیبای پشمالویی که با چشمای معصوم و درشت به لرد زل زده بود اشاره میکنه.

وضعیت اصلا قانع کننده نیست. ولی لرد میخواد هرچه سریع تر از شر بانز خلاص بشه.
-خب بانز...گذشته از بویی که میدی. جانور رو انتخاب کردی یا ما باید همچنان علاف تو باشیم؟


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- چی؟ صدات نمیاد بانز! بذار الان میام اونجا.

همین فریادها کافی بود تا کلک اهل خانه کنده بشه. راسویی که تا بدان لحظه همچون موجودات خوب همراه بانزِ نامرئی تا بدانجا آورده شده بود، بالاخره از خیال‌بافی‌های مختلف خود درباره‌ی علت معلق بودنش در هوا و آپارات شدن از وسط جنگل به جلوی خانه‌ی ریدل رهایی می‌یابه و احساس خطرش به حد اعلا می‌رسه... و احتمالا شما نتیجه‌ی این احساس خطر رو بهتر از من می‌دونین!
بوی نامطبوعی شروع به گسترش می‌کنه...

رودولف که همچنان دست به قمه جلوی درِ خانه قد علم کرده بود، با بلند شدن این بو چهره‌ش در هم می‌ره و با بدخلقی جلوی بینیشو می‌گیره.
- بانز؟ چرا زودتر نگفتی دستشویی داری تا معطلت نکـ... نکنـ... نکنم.

رودولف موفق می‌شه جمله‌ش رو تکمیل کنه، اما موفق نمی‌شه در مقابل این بوی بد مقابله کنه و با صدای گرومپی پخش زمین می‌شه. قمه‌های رودولف نیز ناله‌کنان خمیده شده و همچون خمیری وا رفته کنار صاحبشون فرود میان.

بالاخره رز که دست از آفتاب گرفتن برداشته بود و به سمت اونا روانه شده بود، ویبره‌زنان از پشت در نمایان می‌شه. اما هرچی به محل حادثه نزدیک‌تر می‌شه از شدت ویبره‌ش کاسته می‌شه. تا جایی که دستش به صورت ناخودآگاه به سمت بینی‌ش می‌ره، ویبره‌هاش به طور کامل قطع می‌شه و بیهوش روی زمین میفته.

وضعیت بانز که از همه به صحنه نزدیک‌تر بود هم بهتر از دوتای دیگه نبود.
- این چی بود دیگه؟... سلاح مخفیش بود؟...

همه جا شروع به چرخش می‌کنه و بانز هم به جمعِ نقشِ بر زمین شدگان می‌پیونده!

راسو که بسیار از عملکرد خودش راضی بود، پخش بوی مطبوع(!) رو متوقف می‌کنه و در تلاشی پایان‌ناپذیر سعی می‌کنه خودشو از زیر هیکل نامرئیِ بانز بیرون بکشه...




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۳:۰۹ یکشنبه ۱۱ مهر ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- چی؟ صدات نمیاد بانز! بذار الان میام اونجا.

همین فریادها کافی بود تا کلک اهل خانه کنده بشه. راسویی که تا بدان لحظه همچون موجودات خوب همراه بانزِ نامرئی تا بدانجا آورده شده بود، بالاخره از خیال‌بافی‌های مختلف خود درباره‌ی علت معلق بودنش در هوا و آپارات شدن از وسط جنگل به جلوی خانه‌ی ریدل رهایی می‌یابه و احساس خطرش به حد اعلا می‌رسه... و احتمالا شما نتیجه‌ی این احساس خطر رو بهتر از من می‌دونین!
بوی نامطبوعی شروع به گسترش می‌کنه...

رودولف که همچنان دست به قمه جلوی درِ خانه قد علم کرده بود، با بلند شدن این بو چهره‌ش در هم می‌ره و با بدخلقی جلوی بینیشو می‌گیره.
- بانز؟ چرا زودتر نگفتی دستشویی داری تا معطلت نکـ... نکنـ... نکنم.

رودولف موفق می‌شه جمله‌ش رو تکمیل کنه، اما موفق نمی‌شه در مقابل این بوی بد مقابله کنه و با صدای گرومپی پخش زمین می‌شه. قمه‌های رودولف نیز ناله‌کنان خمیده شده و همچون خمیری وا رفته کنار صاحبشون فرود میان.

بالاخره رز که دست از آفتاب گرفتن برداشته بود و به سمت اونا روانه شده بود، ویبره‌زنان از پشت در نمایان می‌شه. اما هرچی به محل حادثه نزدیک‌تر می‌شه از شدت ویبره‌ش کاسته می‌شه. تا جایی که دستش به صورت ناخودآگاه به سمت بینی‌ش می‌ره، ویبره‌هاش به طور کامل قطع می‌شه و بیهوش روی زمین میفته.

وضعیت بانز که از همه به صحنه نزدیک‌تر بود هم بهتر از دوتای دیگه نبود.
- این چی بود دیگه؟... سلاح مخفیش بود؟...

همه جا شروع به چرخش می‌کنه و بانز هم به جمعِ نقشِ بر زمین شدگان می‌پیونده.
و راسو در تلاشی پایان‌ناپذیر سعی می‌کنه خودشو از زیر بانز بیرون بکشه...









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.