هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۷ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
ارباب نقد نقد ارباب نقد ارباب ارباب نقد


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۵۰ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴

فیلیوس فلیت ویکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸
از پیش اربابم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
ارباب نقد میکنید برام؟


Only Raven


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۱۱ پنجشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 280 باشگاه دوئل، مورگانا لی فای:


مورگانا!

به تراورز گفتم سوژه خوبی انتخاب کرده...ولی کمی ناقص نوشته...در مورد شما شما برعکسه. سوژه تون ساده اس. ولی خوب نوشته شده.
بطور خلاصه: لرد مورگانا رو به ماموریتی می فرسته و اون دیر می رسه و شکست می خوره.
سوژه تون غافلگیر کننده نیست. اینجا سوژه غافلگیر کننده یعنی من رول رو بخونم و آخرش بگم:وای! بله! اینو می شه یه شکست محسوب کرد!
مشکل اصلی دوئل کننده ها اینه که خیلی کلی و کلیشه ای نگاه می کنن. شاید بزرگترین فرقی که بعضی نویسنده ها با بقیه داره همین باشه. تفاوت زاویه دید!
این مورد رو سعی کنین تقویت کنین. خیلی به دردتون می خوره. وقتی می گیم "شکست" به شکستی فکر کنین که به ذهن بقیه نمی رسه.


نقل قول:
مورگانا از هوای بارانی خوشش می آمد. آنقدر که وقتی باران گرفت، چرک نویس ها و متون تاریخی اش را رها کند و قدم زنان، خودش را بسپرد به هوای خنک دهکده هاگزمید! کلاه شنلش را انداخت روی سرش!
شروع زیبایی بود...همین عبارت "هوای خنک بارونی" حس خوبی در خواننده ایجاد می کنه. به جای توضیحات شاید خسته کننده و تکراری از مورگانا و علاقش به این هوا برای توضیح دادن استفاده کردین. انتخاب خوبی بود.


نقل قول:
خب حوصله نداشت با هر کسی که می بیند سلام و احوال پرسی داشته باشد. هوای بارانی مال این نیست که هر سه قدم یکبار، بایستی و به کاراگاه ها سلام بدهی، یا احترام نظامی اعضای ساواج را جواب بدهی یا با ارتشی ها صحبت کنی. هوای بارانی برای لذت بردن است.
راوی شما بازم وارد شده! ولی خوشبختانه هنوز سر جای خودشه. از مرز خودش جلوتر نرفته.


صحنه ها رو خیلی خوب به تصویر کشیدین. حتی صحنه های سخت رو! صحنه ای رو که مورگانا قدم می زنه و ناگهان متوجه می شه که به قبرستان رسیده. صحنه ای که فکر می کنه و یهو ایده ای به ذهنش می رسه. صحنه ای که برای یک لحظه از حضورش در قبرستان جا می خوره و بعد تصمیم می گیره همونجا بمونه.


نقل قول:
یکی از قبرها باعث شد مورگانا گشت و گزارش را نیمه کاره بگذارد و بالای آن قبر بایستد.
زنوفیلیوس لاوگود! بزرگترین شکست مورگانا!
گشت و گذار کافی بود....خواننده باید جذب و حفظ بشه. به موقع ضربه رو وارد کردین.


نقل قول:
دل مورگانا گاهی برای گیاهان عجیب و غریبی که هرگز نمیدانست زنوفیلیوس از پیوند کدام بدبخت با کدام بیچاره، به دست آورده می سوخت. به نظر می رسید خودشان هم ترجیح میدهند مرده باشند.

نقل قول:
با احتیاط جلو رفت. او هرگز چیدمان عجیب دکوراسیون خانه لاوگودها را حفظ نکرده بود. اما خوب می دانست گلدان نارنجی رنگی که نیاز به نور صد درصدی دارد، روی سقف نمی گذارند. و می دانست که فرش ها و پادری ها را از پنجره طبقه دوم آویزان نمی کنند. و این را هم می دانست که کفش ها، هرچقدر هم که خوشمزه باشند، قطعاً جایشان روی اجاق گاز وسط یک پاتیل برنجی نیست.
بامزه بود!
البته "بامزه بود" جمله کوتاهیه...ولی همین نکته های کوچیکن که خواننده رو حفظ می کنن!


نقل قول:
مورگانا نمی دانست یک لاوگود را زندانی را به چه جور جایی ممکن است ببرند
اشتباه تایپی معمولا زیاد مهم نیست...ولی بعضیاشون حس و حال یا طنز جمله رو از بین می برن! این یکی از هموناست!


صحنه درگیری مورگانا و هرمیون خوب بود...ولی یه اشکالی داشت. بیشتر از نقشی که داشت پررنگ شده بود! توجه خواننده زیادی به جنگ مورگانا و هرمیون جلب می شه. به دلیل طلسم ها و کل کلشون! در حالی که اونجا باید تمرکز شما روی این باشه که مورگانا می خواد از اونجا دور بشه. هر طور شده. بدون جنگیدن و جلب توجه...و موقع فرار پاش به چیزی که در واقع جسد زنوفیلیوسه گیر می کنه. که البته این یکی(جسد زنوفیلیوس) ایده خیلی خوبی بود.


همونطور که گفتم یه سوژه ساده رو به زیبایی تزئین کردین و تحویل خواننده دادین. این کار مهم و خوبیه.


___________________

هاگرید!


نقل قول:
نـــــــــــ نـــ نـ نـ نقد نـــ نــ نـــ نــــقد عاها بوگو
نـــ نــ نـــ نــــقد عاها بوگو
درخواستشم غولیه!


بررسی پست شماره 213 آموزشگاه مرگخواری، روبیوس هاگرید:


نقل قول:
اتاق مدیریت خانه ریدل

-واحد 2 پول شارژ این ماهو نداده!

(شرمنده تشابه اسمی بود)
معمولا توصیه می کنم ارتباط با پست قبلی حفظ بشه...ولی اینجا از اون جاهای معمول نبود.
ایده جام آتش مطرح شده. همه با این ایده آشنا هستن. اگه نبودن قضیه فرق می کرد. اگه مثلا می گفت بیایین مسابقات "جاروی دونده" برگزار کنیم باید از پست قبلی ادامه می دادین که هیجان و جذابیت ماجرا از بین نره...ولی اینجا جام آتش می تونست یکی دو خط منتظر بمونه.


نقل قول:
تمامی افراد ساکت شده بودند. چند ثانیه پیش بود که "یک نفر" ایده جام آتش را داده بود. البته آن یک نفر معلوم بود ولی چون کراب بود، مرگخواران ترجیح می دادند که وی را "یک نفر" فرض کنند.
دقت و توجهتون به سوژه های ریز شخصیت ها به شما کمک می کنه خیلی راحت خواننده رو وادار به لبخند زدن کنین.


نقل قول:
همه مرگخواران به ولدمورت خیره شده بودند و آماده حرفی بودند که حس مرگخوارانه اشان خبر از زده شدن آن می داد.
-ده دقیقه تنفس.
دیالوگ، رفتار و شکلکی که اصلا با شخصیت لرد ولدمورت هماهنگ نیست ولی شما منطقی جلوه اش دادین.
برای این که تمرکز این قسمت روی کرابه. خواننده هم به وضعیت کراب می خنده و اهمیتی نمی ده که این شخصی که داره اینو می گه لرده! این کار مهمیه که همه باید یاد بگیرن. این که از شخصیت های حساس که چارچوب خاصی دارن چطوری می شه استفاده کرد.


نقل قول:
با صدای "اهم اهم" ولدمورتی که به عمرش در مسابقه جام آتشی شرکت نکرده بود که بخواهد برنده هم بشود و با آن شادی و نشاط به دست بیاورد به خود آمدند.
الان به ولدمورت چرا تیکه می ندازین؟!! شاید برنده شده خب! کسی چه می دونه!


نقل قول:
از این صدای پر جذبه ولدمورت، عده ای از مرگخواران غش کرده، عده ای سر به بیابان گذاشته و عده ای هم خود به خود کروشیو خوردند.
این قسمت هم خیلی خوب بود. شما خوب بلدین از کدوم ویژگی شخصیت ها برای نوشتن طنز درست استفاده کنین.


نقل قول:
-اهم اهم!(نه جدا به امید چه دیالوگی اومدی این پایین؟ حتما دانش آموز یا دانشجو هم هستی...)
توضیح داخل پرانتر اضافه بود. حس و حال جمله و توضیح بعدش رو کمی از بین می بره. این دو قسمت بهتر بود پشت سر هم نوشته می شدن.


نقل قول:
-خوب می گفتیم! ما نیاز به یک سری مدرسه دیگه داریم برای رقابت. لزوما هم احتیاجی نیست که مدرسه واقعی باشن! دراکو تو چقد بیبی فیسی. نوچه هاتو جمع کن ازین به بعد نماینده مدرسه نزدیک مشترانگی! یه مدرسه اوکی شد. بگردین دنبال بعدی... ما هم باید استراحت کنیم. رعایت اربابتونو کنید هی نیاین بخاطر کوچک ترین کار ها زنگ اینجا رو بزنید. پاشین برین یه مدرسه دیگه جور کنید برا مسابقه جام آتش

می رسیم به اصل ماجرا...یعنی سوژه!
شما یه ایده به جام آتش اضافه کردین. ایده شما باعث می شه نفر بعدی مجبور بشه بیشتر فکر کنه. مشکل اصلی خیلیامون اینه که خلاقیتمونو محدود می کنیم. به ذهنمون اجازه نمی دیم از یه مرزی جلوتر بره. این باید از بین بره! البته در مورد تازه واردا عادیه و کم کم می تونه از بین بره.
داستان لازم نیست در اوج نظم و منطق پیش بره. الان نفر بعد می تونه از جارو ها، از وسایل اتاق، از هر چیزی یه مدرسه بسازه و با طلسم زنده شون کنه!
یه پارچ آب که همه رو کنار می زنه و اصرار داره خودش قهرمان مدرسش باشه. یه یویو که موقع راه رفتن هی بالا و پایین می ره و به درو دیوار و سرو صورت ملت اصابت می کنه!
یا از جک و جونورای خانه ریدل می شه استفاده کرد...از نجینی، از وینکی، از لینی!
خیلی کارامی شه انجام داد.

چیزی که باعث شد بچه ها کمی گیج بشن این بود که این جام آتش خودش غیر عادی بود. چون توسط مرگخوارا برگزار می شد. شما غیر عادی ترش کردین. ولی این اصلا بد نیست. به نظر من این یه فرصته که باید ازش استفاده کرد.


موفق باشید.

___________________

سلستینا...به زودی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۶ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۴

سلستینا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۷ یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹
از کنده شدن تارهای صوتی تا آوای مرگ،فاصله اندک است!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 152
آفلاین
ارباااااااب

یه بسته تارصوتی تازه بردم گذاشتم تو دفتر کار سیاهتون.نوش جون مبارکتون!!!
بلاخره میکروفونمو نجینی عزیز برگردوند. البته ظاهرا یه بار خورده شده.
ارباب میشه اینو نقد کنید؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۴۸ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
درخواست این نقد نامرئیه!


بررسی پست شماره 2 حکومت تاریکی، زاخاریاس اسمیت:


دادن سوژه جدیدی که مربوط به دورانیه که تو کتاب هم نبوده کار سختیه. ولی شما سوژه جذابی رو انتخاب کردین.
درباره فاصله ها پرسیده بودین. منم مثل خیلی از اعضای سایت واقعا نمی دونم از لحاظ ادبی و اصول داستان نویسی چه کاری درسته. حرفام همش از روی تجربه هستن. نه ادبیات خوندم و نه نویسنده هستم. ولی به هر حال اگه همین تجربیات رو می خوایین می گم.

نقل قول:
- یه داستان قدیمی هست در مورد یه مرد و پسر یک چشمش. مرد پسرش رو توی زیرزمین حبس می کرد...تمام روز. پسر از پدرش متنفر بود.

لرد ولدمورت نگاهش را از منظره ی چمن زار تاریک برداشت
در مورد دیالوگ اولتون فاصله درست بود. چون اونجا یه مکث داشتیم که باید به خواننده منتقل می شد. خواننده اول صدا رو شنیده بود!(دیالوگ رو خونده بود)...باید از اون صدا جدا می شد و تصویر رو تجسم می کرد. برای این کار احتیاج به یک مکث و فاصله داشت. در قسمت های دیگه هم می تونین برای ایجاد مکث یا سکوت یا نشون دادن تردید از فاصله استفاده کنین. مثلا:

زاخاریاس یک قدم به جلو برداشت...نمی دانست باید در را باز کند یا نه. نمی توانست حدس بزند چه چیزی پشت این در منتظرش است...

بالاخره تصمیمش را گرفت...چیزی برای باختن نداشت! دستگیره را گرفت و در را باز کرد.


اینجا فاصله، اون مکث و تردید زاخاریاس و مهلتی که صرف تصمیم گیری شده رو نشون می ده. در حالت های غیر از این بین شخص و دیالوگش فاصله نذارین. مثلا:

نقل قول:
در حالی که همچنان خود را برانداز می کرد ادامه داد:

- یه روز یادش میره در رو قفل کنه... و
اینجا فاصله نمی خواست.

بین دیالوگ های پشت سر هم لازم نیست فاصله بذارین. دیالوگ هایی که به این شکل نوشته می شن:
-.....
-.......

مگه این که بازم بخوایین مکث و وقفه ای رو نشون بدین.


نقل قول:
اون دختر با تمام وجود از اون جادوگر می ترسه.

- چه اسمی؟

لوسیوس با کمی مکث جواب داد: ارباب مرگ

اینجا هم فاصله هاتون مناسب بودن. به نظر من فاصله ها و پاراگراف بندی مخصوصا در رول جدی تاثیر زیادی روی انتقال حس و حال و منظور نویسنده به خواننده داره. فاصله های شما منظورشما و مفهوم جمله ها و حس صحنه ها رو خوب منتقل می کنن. اگه اشکالی هم وجود داره کاملا جزئیه.
بقیه فاصله ها رو خودتون می دونین. جایی که درباره لرد ولدمورت توضیح دادیم و بعد خواستیم درباره لوسیوس حرف بزنیم یا دیالوگی ازش بیاریم باید فاصله باشه.
جایی که مکان عوض می شه معمولا بهتره فاصله گذاشته بشه. منظورم تغییر مکان های اساسی نیست. مثلا این نیست که یکی از خانه ریدل بره به هاگوارتز! اونجا که مشخصه قبل و بعد از تعیین مکان باید فاصله باشه. منظورم تغییر مکان های جزئی تره. مثلا:
زاخاریاس بعد از مدتی فکر کردن دو ضربه به در زد و و وارد اتاق شد.

دکوراسیون اتاق بر خلاف انتظارش گرم و صمیمی بود. شمعی پرنور و شومینه ای روشن. روشنایی و گرمای اتاق حس خوبی به او می داد.



نقل قول:
- یه داستان قدیمی هست در مورد یه مرد و پسر یک چشمش. مرد پسرش رو توی زیرزمین حبس می کرد...تمام روز. پسر از پدرش متنفر بود.
شروع قشنگی بود...یه داستانی که خواننده رو جذب می کنه...مخصوصا وقتی خواننده متوجه می شه که گوینده داستان لرد ولدمورته. مسلما شخصیتی مثل ولدمورت بی دلیل داستان نمی گه!


نقل قول:
لوسیوس که تا آن لحظه با بی قراری دسته ی استخوانی چوب دستی اش را می مالید، از اینکه ناگهانی مورد خطاب قرار گرفته بود جا خورد.پس از سال ها، هنوز هم از تنها بودن با لرد سیاه، احساس خوبی نداشت.با بیشترین دقتی که در خود سراغ داشت کلمات را کنار هم قرار داد و گفت

صحنه ها رو خیلی خوب توصیف می کنین. با چند جمله ساده و واضح اضطراب لوسیوس رو به خوبی نشون دادین و حسش رو به خواننده منتقل کردین. در جاهای دیگه هم همینطوره. احساسات شما درست و خالص به خواننده منتقل می شن. تاکید ها...بی تفاوتی ها...خشم و اضطراب!


نقل قول:
- یه روز یادش میره در رو قفل کنه... و پسر هیچ فرصتی رو از دست نمیده. بالاخره آزاده.دیگه هیچی نمی تونه جلوشو بگیره. پسر وسط بازی های بچگانش زمین می خوره و اون یکی چشمش هم کور میشه. جامعه ی ما اون پسره که دلیل کارای پدرش رو نمی دونه... گزارشت رو بده لوسیوس
لحن لرد خیلی خوب بود. همون جمله ساده آخر غرور لرد رو نشون می ده. انگار می خواد تاکید کنه که من داستان رو برای تو تعریف نکردم! دربارش نظر نده. کارتو انجام بده. این همون رفتاریه که هممون فکر می کنیم لرد معمولا با لوسیوس داره.


نقل قول:
ولدمورت برای مدتی با نگاهی که انگار مخفی ترین افکار مالفوی را می کاوید، به او چشم دوخت، سپس بدون اینکه تغییری در چهره اش ایجاد شود روی صندلی اشرافی چرمینی که درست در وسط اتاق قرار داشت، نشست. خیلی ها انتظار داشتند که ولدمورت ، وزارتخانه را به عنوان مقر اصلی خود انتخاب کند ولی او عمارت اشرافی مالفوی ها را ترجیح می داد. از طرفی،عدم حضور مستقیمش در رأس قدرت،حسی از امنیت کاذب را به جامعه القا می کرد، به همین دلیل هم بود که لوسیوس را به عنوان وزیر سحر و جادو انتخاب کرده بود.

وزیر شدن لوسیوس ایده خیلی خوبی بود و توجیهی که براش آوردین از خود ایده هم بهتر بود. خواننده کاملا قانع می شه و درک می کنه. جاه طلبی ذاتی لوسیوس هم این قانع شدن رو تقویت می کنه.


نقل قول:
اون دختر با تمام وجود از اون جادوگر می ترسه.

- چه اسمی؟

لوسیوس با کمی مکث جواب داد: ارباب مرگ

سوژه کمی سنگینه...نه از نظر درک. خوشبختانه کاملا واضح و روشن توضیحش دادین. هیچ مشکلی از این نظر وجود نداره. برای ادامه دادن سنگینه. کسی که ادامه می ده باید درباره ارباب مرگ بنویسه. اولین سوژه یه تاپیک جدید و تعیین شخصیت کلیدی اون داستان! مسئولیت سنگینیه. ولی خود تاپیک هم سنگینه و کشش همچین سوژه ای رو داره. کسی که وارد این تاپیک می شه دنبال همچین سوژه ای می گرده...و البته احتمالا تا مدت زیادی لازم نیست بفهمیم ارباب مرگ کیه.


سوژه تون جذاب و زیبا بود. مسئولیت خودشو به عنوان "لوکوموتیو" این تاپیک به خوبی اجرا کرده. ولی همونطور که گفتم کمی باید صبور باشیم. سوژه جدی اینجوری نیست که یکی بیاد تو سایت و همینجوری شروع کنه به نوشتن. کمی حوصله می خواد...حس و حال می خواد. ولی همیشه طرفدارای خاص خودش رو داشته. سوژه شما یه فرصت خوب برای اجرای خلاقیت این طرفداراس.


موفق باشید.

______________

بقیه نقد ها...به زودی!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۴

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۲۷ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
من درخواست نقد داده بودم برایاین!

خوردنش فک کنم! باز آگستوس غیبش زده ها دی:


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ سه شنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 82 زمان برگردان مرگخواران، هلنا ریونکلاو:


نقل قول:
خلاصه:
مرلین با خودش از عالم بالا زمان برگردانی رو آورده و لردو مرگخوارا با زما برگردان شروع به سفر در زمان می کنند.مرگخوارا در این سفر به ماه می رسن و در اونجا زمان برگردان هم گم می شه.
*********************
رودولف که اصلا دوست نداشت اینگونه در فضا معلق شود
اول درباره خلاصه توضیح بدم. چون خلاصه ها قسمت های مهمی هستن.
خلاصه تون خیلی خوب بود. خلاصه داستان رو باید به مختصر ترین شکل ممکن نوشت. بدون شاخ و برگ و بدون جزئیات. بدون توضیح دادن اتفاقایی که افتادن و تموم شدن. که خواننده داستان کل رو درست و واضح بگیره. شما هم همین کار رو انجام دادین. اگه موردی باشه که خواننده قرار باشه ازش استفاده کنه می شه به عنوان "نکته" به آخر خلاصه اضافه کرد. ولی نکته ای که باید بهش توجه کنین پایان پست آخره! اون قسمت آخر رو باید در خلاصه توضیح بدین. طوری که خواننده با خوندن خلاصه تون مجبور نشه برگرده و پست قبلی رو بخونه. مثلا اینجا وقتی خواننده خلاصه رو می خونه و به جمله "رودولف دوست نداشت اینگونه در فضا معلق شود" می رسه می پرسه رودولف چطوری تو فضا معلق شد؟ مجبور می شه برگرده عقب.
گاهی نمی شه توضیح داد...اونجا می تونین اشاره کنین که برای درک بیشتر ماجرا باید پست قبلی خونده بشه.


نقل قول:
رودولف که اصلا دوست نداشت اینگونه در فضا معلق شود با خودش فکر کرد و گفت : "خب اگه جلو چشم ارباب باشم قطعا یادشون می افته که چه تصمیمی گرفتن می رم یه گوشه از ماه برای خودم چرت می زنم وقتی زمان برگردان پیدا شد بر می گردم پیش بقیه."رودولف این فکر را کرد و بدون اینکه به سایرین چیزی بگوید جمع مرگخواران را ترک کرد.رودولف به قدری از جمع دور شده بود که چشمان قدرتمند لرد قادر به دیدن او نباشد...
پست قبلی پست من بود و خودم هم ایده خاصی نداشتم که چه بلایی سر رودولف بیاد. به نظر من شما انتخاب خوبی کردین که اونو از جمع مرگخوارا جدا کردین. البته دو تکه کردن سوژه معمولا خوب نیست. این که شخصیت ها دو گروه بشن...ولی اینجا می تونه جالب باشه. این که رودولف در ماه تنها بمونه و بقیه برن. نویسنده های بعدی اگه خلاقیت کافی داشته باشن می تونن اتفاقای جالب و زیادی برای رودولف رقم بزنن.


پستتون شدیدا شکلک کم داره. بعضی قسمت ها خنده دارن...ولی چون شکلک ندارن احساسشون به خوبی منتقل نشده. مثلا:
نقل قول:
_ارباب به جان آرسینوس یکم از این بخورید باور کنید جا بجا می شید!

این دیالوگ شکلک ویبره لازم داشت! عبارت " به جان آرسینوس" خوب بود.


از شخصیت ها خیلی خوب استفاده کردین. اصرار هکتور...آواز خوندن سلسیتنا(گرچه هنور مرگخوار نیست!)...آهنگی که سلسیتنا خوند با زمان برگردان و سوژه متناسب بود. انتخاب خوبی کردین. در مورد شخصیت ها هنوز جای پیشرفت دارین. ولی مسیرتون درسته. نقاط پررنگ هر شخصیت رو پیدا و ازش استفاده کنین.


نقل قول:
هکتور ویبره زن که دیگه به هکتور ویبره نزن تبدیل شده بود به چشمان خوفناک وندلین نگاهی انداخت و گفت:

مفهومی که تو ذهنتون دارین جالبه...ولی کلماتی که انتخاب کردین بهترین کلمات نیستن. همیشه دنبال بهترین کلمات برای توصیف بگردین:
هکتور ویبره زن که دیگه به هکتور ساکن تبدیل شده بود به چشمان خوفناک
وندلین نگاهی انداخت و گفت:

اینجوری بهتر شد.


پستتون خیلی بی فاصله نوشته شده. برای این که راحت تر خونده بشه جایی که لازمه یک خط فاصله بذارین. مثلا جاهایی که میشه فاصله گذاشت:
یه موضوعی تموم شده باشه و قصد داشته باشین درباره موضوع دیگه ای حرف بزنین. مثلا درباره فضای خونه توضیح دادین و الان می خوایین درباره احساسات رودولف در اون لحظه توضیح بدین. اینجا باید فاصله بذارین.

وقتی درباره یک شخصیت حرف زدین و قصد دارین دیالوگ یک شخصیت دیگه رو بنویسین. مثلا:

رودولف به آرامی به طرف اتاق حرکت کرد و دستگیره در را گرفت.

-در بازه...بیاتو!


اینجا دیالوگ دوم مال رودولف نیست. برای همین باید فاصله گذاشته بشه. اگه مال رودولف بود باید بصورت بدون فاصله نوشته می شد.


نقل قول:
هکتور ویبره زن تلاش می کرد یک معجون را که خودش اسمش را گذشته بود جابجایی در ثانیه را به خورد لرد بده ولی قطعا هوش سرشار زیاد لرد و جان دوستی زیادش باعث می شد که او از زیر این کار فرار کند و خود را سر گرم نشان دهد.

مواظب جمله ها تون باشین. شما لحن و مفهوم جمله رو می دونین. ولی کسی که می خونه بدون هیچ پیش زمینه ای این کار رو انجام می ده. جمله ها رو درست بنویسین و از علامت ها استفاده کنین که خواننده درست متوجه منظورتون بشه. این قسمت از پستتون کمی نارسا بود.

هکتور ویبره زن تلاش می کرد معجونی را که خودش اسمش را "جابجایی در ثانیه" گذاشته بود، به خورد لرد بده ولی قطعا هوش سرشار لرد و جان دوستی زیادش باعث می شد که او از زیر این کار سر باز بزند و خود را سر گرم نشان دهد.

اینجوری خوانا تر شد. "از زیر کار فرار کردن و خودش رو سرگرم نشون دادن" زیاد برای لرد مناسب نبود. چون لرد که از هکتور نمی ترسه! ولی خیلی هم بد و آزار دهنده نبود. چون منظور شما رو می رسوند.


سوژه رو خیلی خوب پیش بردین. بهترین کاری که انجام دادین این بود که لرد و مرگخوارا هنوز نرفتن! این کارتون به نفر بعدی حق انتخاب می ده. نفر بعدی می تونه داستان رو همونجوری که دوست داره ادامه بده. پیدا شدن زمان برگردان هم خوب بود. چون کار زیادی در ماه نداشتن! وقتش رسیده بود که برن یه زمان و مکان دیگه.


________________________

بررسی پست شماره 102افسانه لرد ولدمورت، فیلیوس فلیت ویک:


نقل قول:
به سمت مرگخوارها که هر کدام در حال انجام دادن کاری بودند رفتند.

جمله ناقصه! فاعلش رو خوردین؟ کیا دارن می رن؟ درسته که خواننده احتمالا می دونه کیا دارن می رن. ولی شما باید جمله هاتونو کامل بنویسین.


به نیمه اول پستتون توجه کنین. مرگخوارا اومدن و حرف زدن. بحث کردن و جواب گرفتن...ولی چه چیز خاصی در اون قسمت وجود داره؟
پست شما برای جذب خواننده به یه ویژگی خاص احتیاج داره. یا فضا سازی جالب یا داستان خوب و یا طنز!
این آخری چیزیه که شما می تونین بنویسین. شخصیت خودتونو خیلی خوب شکل دادین و جا انداختین. این نشون می ده شما می تونین شخصیت ها رو بشناسین و ازشون استفاده کنین. این کار رو در مورد همه شخصیت ها انجام بدین. لازم نیست همه جمله ها و دالوگ ها خنده دار باشن...ولی یکی دو نکته جالب باید در اون قسمت نوشته می شد.
وقتی قصد دارین از شخصیتی استفاده کنین حتما فکر کنن که این کیه؟ در این قسمت از سوژه چه استفاده ای می تونم ازش بکنم؟ این شخصیت بهترین انتخاب برای این قسمته؟ یا شخصیت دیگه ای وجود داره که اگه از اون استفاده کنم سوژه هام بیشتر می شن؟
مشکل اصلی پست شما اینه که زیادی ساده اس! این سادگی با اون سادگی که معمولا تشویقش می کنم فرق می کنه. این سادگی به معنی "حرف زیادی برای گفتن نداشتن" هست. این پست شما اصلا بد نیست...اصلا ناواضح یا اشتباه هم نیست. ولی خنده دار نیست...خیلی جالب یا خیلی جذاب هم نیست. معمولیه! حتما باید یه چیزی بهش اضافه کنین که از این حالت معمولی نجات پیدا کنه. شما خوب طنز می نویسین. نکته های خوبی پیدا می کنین. از استعدادتون استفاده کنین. خیلیا تو سایت هستن که "معمولی" می نویسن. می تونین خودتونو از اون سطح متوسط بالا بکشین. چون چند بار نشون دادین که استعدادشو دارین. اون آوازی که گهگاهی می خونین به نظر من خیلی خنده داره!


لحن پستتون درست و یکدست شده...خیلی خوشحال شدم. دیدن این که اشکالی رو برطرف کردین خیلی امیدوار کننده اس. مخصوصا اشکالی مثل لحن پست که اصلاح کردنش معمولا کار سختیه. حتی نویسنده های قدیمی سایت هم گاهی با این مورد درگیرن و مشکل دارن.


نقل قول:
وقتی ایرما به سمتی که مجسمه یخی آنجا بود اشاره کرد، مجسمه ای آنجا نبود. با تعجب به مرگخوار ها نگاه کرد، همه آنها متعجب شده بودند. لرد در حالی که سعی داشت لبخندش را پنهان کند مرسید:
-کودوم مجسمه؟ توهم زدین.

این قسمت مجسمه خوب بود. این که مرگخوارا دارن باور می کنن که توهم زدن.
این سوژه سر در گمه! تکلیفش مشخص نیست. هدف نداره. اصلاح سوژه و جهت دادن بهش معمولا کار تازه واردا نیست. اینو برای آینده تون می گم. وقتی سوژه ای سر در کمه باید بهش جهت بدین. مسیرش رو تعیین کنین. که نفر بعد بدونه چیکار باید بکنه...و برای چی!
مسیری که انتخاب می کنین باید مسیر پر سوژه ای باشه. بشه کارای مختلفی توش انجام داد. اهمیتی نداره اگه تکراری باشه. چون مسیر های تکراری رو اعضای جدید به شکل متفاوتی می نویسن و کل داستان تکراری نمی شه.
الان این سوژه هم احتیاج به یه تعیین مسیر داره.
شما چون قرار نبود مسیری تعیین کنین بهترین کار ممکن رو انجام دادین. سوژه رو تغییر ندادین، گرهش نزدین...همونطور که بوده نگهش داشتین و تحویل نفر بعدی دادین. این کار خیلی خوب بود.


تنها چیزی که پست شما کم داشت طنز خوب و جذابی بود که چندین بار از فلیت ویک در چت باکس دیدم.

______________________

مورگانا!
مورگاااااناااا!
موووورگاااااااناااااا!


نقل قول:
میشه درخواست نقد بدم؟

فکر می کنم شما این کارو کردین!


بررسی پست شماره 103 افسانه لرد ولدمورت، مورگانا لی فای:


نقل قول:
- یه سیلی به من بزن!
- چی؟
- گفتم یه سیلی به من بزن!
- اوه! نه . من نمیتونم یه پیغمبره رو بزنم!
- خودم دارم بهت دستور میدم!
- نه من....
شروع خیلی خوبی بود. هم سوژه رو خوب گرفتین و هم از شخصیت ها خوب استفاده کردین. می تونستین کمی غلیظ ترش کنین. از پیغمبر بودن مورگانا استفاده خوبی کردین. می تونستین ترس طرف رو بیشتر کنین. این که بترسه اگه مورگانا رو بزنه بره جهنم و عذاب بکشه و از این حرفا!


نقل قول:
شترق

دست سنگینی روی صورت مورگانا نشست. به خاطر همین جور خطرات است که توصیه میشود حتی وقتی که فکر میکنید دچار توهم شده اید، از کسی نخواهید به شما سیلی بزند. وگرنه ممکن است یکی مثل مرلین، از عالم بالا نازل شود و شما را به باد کتک بگیرد. خب این همان بلایی است که سر مورگانا آمد.
انتخاب مرلین برای زدن سیلی انتخاب خوب و مناسبی بود. این صحنه رو خیلی خوب توضیح دادین. اون "شترق" که اون بالاست در جای خیلی درست و مناسبی قرار گرفته. اگه مثلا صحنه رو توضیح می دادین و بعد اونو می نوشتین این تاثیر رو نمی ذاشت.
اینجا هم به نظر من جا داشت کمی اغراق کنین...حالا که مرلین فرصت زدن رو بدست آورده و مورگانا خودش اجازه این کارو داده می تونست به یه سیلی اکتفا نکنه و تلافی این همه سال رو سر مورگانا در بیاره! نگران مورگانا نباشین. اتفاقی براش(برای شخصیت ایفای نقشش) نمیفته. هر چند همینجوری هم قدم مناسبی برای شکستن اون حالت کامل و بی نقص و دست نیافتنی مورگانا برداشتین. این کارتون کمک بزرگی به مورگاناست. اون حالت یکی از بدترین چیزاییه که در ایفای نقش می شه دچارش شد.


نقل قول:
ولی خب فقط تا جای خاصی میشود تعجب کرد.
این جمله خوب بود. راوی شما داره جای خودش رو پیدا می کنه. امیدوارم از ریل خارج نشه! چون الان در جاهای مناسبی وارد می شه و دخالت می کنه. مواظب باشین بیشتر از این نشه. الان اوضاعش خوبه.


نقل قول:
هکتور اولین کسی بود که ویبره زنان از آتش دور شد. چون میخواست چترش را باز کند.
- ارباب داره بارون میاد. من باید چتر شما رو نگه دارم.

ولدمورت لبخند می زد و به این فکر میکرد که چرا هیچکس فکر نمیکند چطور زیر یک سقف باران می بارد.مورگانا با اخم به مرلین خیره شده بود.

این صحنه هم خوب بود. باریدن بارون زیر سقف و این که هکتور برای باز کردن چتر اونقدر ذوق زده شده که توجهی نمی کنه بارون داره تو خونه می باره. این کارتون یعنی توجه به شخصیت ها! این که نکته های مضحک و مسخره برای شخصیتی مثل هکتور مهم تر از اتفاق عجیبی مثل بارش بارون تو خونه اس.


در نقد پست فلیت ویک هم اشاره کردم که این سوژه سر در گمه...هدف نداره.باید یه هدفی براش تعیین بشه. الان همینجوری داره دور خودش می چرخه. لرد مرگخوارا رو دست انداخته...ولی تا کی؟ به چه دلیل؟ با چه هدفی؟ اینا باید مشخص بشن.


کوتاه نوشتین. منم معمولا طرفدار پست های کوتاه هستم. چون فکر می کنم فعالیت رو بیشتر می کنن.

پستتون خوب بود....آواتار جدیدتون هم قشنگه.


موفق باشید!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
ارباب؟
اربااااااب؟
ارباااااااااااااااااااااب؟
میشه درخواست نقد بدم؟


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۶ شنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۴

فیلیوس فلیت ویکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۹ یکشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۵ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۸
از پیش اربابم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 317
آفلاین
اربابم این رو برام نقد میکنید؟


Only Raven







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.