بررسی پست شماره
82 زمان برگردان مرگخواران، هلنا ریونکلاو:
نقل قول:
خلاصه:
مرلین با خودش از عالم بالا زمان برگردانی رو آورده و لردو مرگخوارا با زما برگردان شروع به سفر در زمان می کنند.مرگخوارا در این سفر به ماه می رسن و در اونجا زمان برگردان هم گم می شه.
*********************
رودولف که اصلا دوست نداشت اینگونه در فضا معلق شود
اول درباره خلاصه توضیح بدم. چون خلاصه ها قسمت های مهمی هستن.
خلاصه تون خیلی خوب بود. خلاصه داستان رو باید به مختصر ترین شکل ممکن نوشت. بدون شاخ و برگ و بدون جزئیات. بدون توضیح دادن اتفاقایی که افتادن و تموم شدن. که خواننده داستان کل رو درست و واضح بگیره. شما هم همین کار رو انجام دادین. اگه موردی باشه که خواننده قرار باشه ازش استفاده کنه می شه به عنوان "نکته" به آخر خلاصه اضافه کرد. ولی نکته ای که باید بهش توجه کنین پایان پست آخره! اون قسمت آخر رو باید در خلاصه توضیح بدین. طوری که خواننده با خوندن خلاصه تون مجبور نشه برگرده و پست قبلی رو بخونه. مثلا اینجا وقتی خواننده خلاصه رو می خونه و به جمله "رودولف دوست نداشت اینگونه در فضا معلق شود" می رسه می پرسه رودولف چطوری تو فضا معلق شد؟ مجبور می شه برگرده عقب.
گاهی نمی شه توضیح داد...اونجا می تونین اشاره کنین که برای درک بیشتر ماجرا باید پست قبلی خونده بشه.
نقل قول:
رودولف که اصلا دوست نداشت اینگونه در فضا معلق شود با خودش فکر کرد و گفت : "خب اگه جلو چشم ارباب باشم قطعا یادشون می افته که چه تصمیمی گرفتن می رم یه گوشه از ماه برای خودم چرت می زنم وقتی زمان برگردان پیدا شد بر می گردم پیش بقیه."رودولف این فکر را کرد و بدون اینکه به سایرین چیزی بگوید جمع مرگخواران را ترک کرد.رودولف به قدری از جمع دور شده بود که چشمان قدرتمند لرد قادر به دیدن او نباشد...
پست قبلی پست من بود و خودم هم ایده خاصی نداشتم که چه بلایی سر رودولف بیاد. به نظر من شما انتخاب خوبی کردین که اونو از جمع مرگخوارا جدا کردین. البته دو تکه کردن سوژه معمولا خوب نیست. این که شخصیت ها دو گروه بشن...ولی اینجا می تونه جالب باشه. این که رودولف در ماه تنها بمونه و بقیه برن. نویسنده های بعدی اگه خلاقیت کافی داشته باشن می تونن اتفاقای جالب و زیادی برای رودولف رقم بزنن.
پستتون شدیدا شکلک کم داره. بعضی قسمت ها خنده دارن...ولی چون شکلک ندارن احساسشون به خوبی منتقل نشده. مثلا:
نقل قول:
_ارباب به جان آرسینوس یکم از این بخورید باور کنید جا بجا می شید!
این دیالوگ شکلک ویبره لازم داشت! عبارت " به جان آرسینوس" خوب بود.
از شخصیت ها خیلی خوب استفاده کردین. اصرار هکتور...آواز خوندن سلسیتنا(گرچه هنور مرگخوار نیست!)...آهنگی که سلسیتنا خوند با زمان برگردان و سوژه متناسب بود. انتخاب خوبی کردین. در مورد شخصیت ها هنوز جای پیشرفت دارین. ولی مسیرتون درسته. نقاط پررنگ هر شخصیت رو پیدا و ازش استفاده کنین.
نقل قول:
هکتور ویبره زن که دیگه به هکتور ویبره نزن تبدیل شده بود به چشمان خوفناک وندلین نگاهی انداخت و گفت:
مفهومی که تو ذهنتون دارین جالبه...ولی کلماتی که انتخاب کردین بهترین کلمات نیستن. همیشه دنبال بهترین کلمات برای توصیف بگردین:
هکتور ویبره زن که دیگه به هکتور ساکن تبدیل شده بود به چشمان خوفناک
وندلین نگاهی انداخت و گفت:اینجوری بهتر شد.
پستتون خیلی بی فاصله نوشته شده. برای این که راحت تر خونده بشه جایی که لازمه یک خط فاصله بذارین. مثلا جاهایی که میشه فاصله گذاشت:
یه موضوعی تموم شده باشه و قصد داشته باشین درباره موضوع دیگه ای حرف بزنین. مثلا درباره فضای خونه توضیح دادین و الان می خوایین درباره احساسات رودولف در اون لحظه توضیح بدین. اینجا باید فاصله بذارین.
وقتی درباره یک شخصیت حرف زدین و قصد دارین دیالوگ یک شخصیت دیگه رو بنویسین. مثلا:
رودولف به آرامی به طرف اتاق حرکت کرد و دستگیره در را گرفت.
-در بازه...بیاتو!اینجا دیالوگ دوم مال رودولف نیست. برای همین باید فاصله گذاشته بشه. اگه مال رودولف بود باید بصورت بدون فاصله نوشته می شد.
نقل قول:
هکتور ویبره زن تلاش می کرد یک معجون را که خودش اسمش را گذشته بود جابجایی در ثانیه را به خورد لرد بده ولی قطعا هوش سرشار زیاد لرد و جان دوستی زیادش باعث می شد که او از زیر این کار فرار کند و خود را سر گرم نشان دهد.
مواظب جمله ها تون باشین. شما لحن و مفهوم جمله رو می دونین. ولی کسی که می خونه بدون هیچ پیش زمینه ای این کار رو انجام می ده. جمله ها رو درست بنویسین و از علامت ها استفاده کنین که خواننده درست متوجه منظورتون بشه. این قسمت از پستتون کمی نارسا بود.
هکتور ویبره زن تلاش می کرد معجونی را که خودش اسمش را "جابجایی در ثانیه" گذاشته بود، به خورد لرد بده ولی قطعا هوش سرشار لرد و جان دوستی زیادش باعث می شد که او از زیر این کار سر باز بزند و خود را سر گرم نشان دهد. اینجوری خوانا تر شد. "از زیر کار فرار کردن و خودش رو سرگرم نشون دادن" زیاد برای لرد مناسب نبود. چون لرد که از هکتور نمی ترسه! ولی خیلی هم بد و آزار دهنده نبود. چون منظور شما رو می رسوند.
سوژه رو خیلی خوب پیش بردین. بهترین کاری که انجام دادین این بود که لرد و مرگخوارا هنوز نرفتن! این کارتون به نفر بعدی حق انتخاب می ده. نفر بعدی می تونه داستان رو همونجوری که دوست داره ادامه بده. پیدا شدن زمان برگردان هم خوب بود. چون کار زیادی در ماه نداشتن! وقتش رسیده بود که برن یه زمان و مکان دیگه.
________________________
بررسی پست شماره
102افسانه لرد ولدمورت، فیلیوس فلیت ویک:
نقل قول:
به سمت مرگخوارها که هر کدام در حال انجام دادن کاری بودند رفتند.
جمله ناقصه! فاعلش رو خوردین؟ کیا دارن می رن؟ درسته که خواننده احتمالا می دونه کیا دارن می رن. ولی شما باید جمله هاتونو کامل بنویسین.
به نیمه اول پستتون توجه کنین. مرگخوارا اومدن و حرف زدن. بحث کردن و جواب گرفتن...ولی چه چیز خاصی در اون قسمت وجود داره؟
پست شما برای جذب خواننده به یه ویژگی خاص احتیاج داره. یا فضا سازی جالب یا داستان خوب و یا طنز!
این آخری چیزیه که شما می تونین بنویسین. شخصیت خودتونو خیلی خوب شکل دادین و جا انداختین. این نشون می ده شما می تونین شخصیت ها رو بشناسین و ازشون استفاده کنین. این کار رو در مورد همه شخصیت ها انجام بدین. لازم نیست همه جمله ها و دالوگ ها خنده دار باشن...ولی یکی دو نکته جالب باید در اون قسمت نوشته می شد.
وقتی قصد دارین از شخصیتی استفاده کنین حتما فکر کنن که این کیه؟ در این قسمت از سوژه چه استفاده ای می تونم ازش بکنم؟ این شخصیت بهترین انتخاب برای این قسمته؟ یا شخصیت دیگه ای وجود داره که اگه از اون استفاده کنم سوژه هام بیشتر می شن؟
مشکل اصلی پست شما اینه که زیادی ساده اس! این سادگی با اون سادگی که معمولا تشویقش می کنم فرق می کنه. این سادگی به معنی "حرف زیادی برای گفتن نداشتن" هست. این پست شما اصلا بد نیست...اصلا ناواضح یا اشتباه هم نیست. ولی خنده دار نیست...خیلی جالب یا خیلی جذاب هم نیست. معمولیه! حتما باید یه چیزی بهش اضافه کنین که از این حالت معمولی نجات پیدا کنه. شما خوب طنز می نویسین. نکته های خوبی پیدا می کنین. از استعدادتون استفاده کنین. خیلیا تو سایت هستن که "معمولی" می نویسن. می تونین خودتونو از اون سطح متوسط بالا بکشین. چون چند بار نشون دادین که استعدادشو دارین. اون آوازی که گهگاهی می خونین به نظر من خیلی خنده داره!
لحن پستتون درست و یکدست شده...خیلی خوشحال شدم. دیدن این که اشکالی رو برطرف کردین خیلی امیدوار کننده اس. مخصوصا اشکالی مثل لحن پست که اصلاح کردنش معمولا کار سختیه. حتی نویسنده های قدیمی سایت هم گاهی با این مورد درگیرن و مشکل دارن.
نقل قول:
وقتی ایرما به سمتی که مجسمه یخی آنجا بود اشاره کرد، مجسمه ای آنجا نبود. با تعجب به مرگخوار ها نگاه کرد، همه آنها متعجب شده بودند. لرد در حالی که سعی داشت لبخندش را پنهان کند مرسید:
-کودوم مجسمه؟ توهم زدین.
این قسمت مجسمه خوب بود. این که مرگخوارا دارن باور می کنن که توهم زدن.
این سوژه سر در گمه! تکلیفش مشخص نیست. هدف نداره. اصلاح سوژه و جهت دادن بهش معمولا کار تازه واردا نیست. اینو برای آینده تون می گم. وقتی سوژه ای سر در کمه باید بهش جهت بدین. مسیرش رو تعیین کنین. که نفر بعد بدونه چیکار باید بکنه...و برای چی!
مسیری که انتخاب می کنین باید مسیر پر سوژه ای باشه. بشه کارای مختلفی توش انجام داد. اهمیتی نداره اگه تکراری باشه. چون مسیر های تکراری رو اعضای جدید به شکل متفاوتی می نویسن و کل داستان تکراری نمی شه.
الان این سوژه هم احتیاج به یه تعیین مسیر داره.
شما چون قرار نبود مسیری تعیین کنین بهترین کار ممکن رو انجام دادین. سوژه رو تغییر ندادین، گرهش نزدین...همونطور که بوده نگهش داشتین و تحویل نفر بعدی دادین. این کار خیلی خوب بود.
تنها چیزی که پست شما کم داشت طنز خوب و جذابی بود که چندین بار از فلیت ویک در چت باکس دیدم.
______________________
مورگانا!
مورگاااااناااا!
موووورگاااااااناااااا!نقل قول:
فکر می کنم شما این کارو کردین!
بررسی پست شماره
103 افسانه لرد ولدمورت، مورگانا لی فای:
نقل قول:
- یه سیلی به من بزن!
- چی؟
- گفتم یه سیلی به من بزن!
- اوه! نه . من نمیتونم یه پیغمبره رو بزنم!
- خودم دارم بهت دستور میدم!
- نه من....
شروع خیلی خوبی بود. هم سوژه رو خوب گرفتین و هم از شخصیت ها خوب استفاده کردین. می تونستین کمی غلیظ ترش کنین. از پیغمبر بودن مورگانا استفاده خوبی کردین. می تونستین ترس طرف رو بیشتر کنین. این که بترسه اگه مورگانا رو بزنه بره جهنم و عذاب بکشه و از این حرفا!
نقل قول:
شترق
دست سنگینی روی صورت مورگانا نشست. به خاطر همین جور خطرات است که توصیه میشود حتی وقتی که فکر میکنید دچار توهم شده اید، از کسی نخواهید به شما سیلی بزند. وگرنه ممکن است یکی مثل مرلین، از عالم بالا نازل شود و شما را به باد کتک بگیرد. خب این همان بلایی است که سر مورگانا آمد.
انتخاب مرلین برای زدن سیلی انتخاب خوب و مناسبی بود. این صحنه رو خیلی خوب توضیح دادین. اون "شترق" که اون بالاست در جای خیلی درست و مناسبی قرار گرفته. اگه مثلا صحنه رو توضیح می دادین و بعد اونو می نوشتین این تاثیر رو نمی ذاشت.
اینجا هم به نظر من جا داشت کمی اغراق کنین...حالا که مرلین فرصت زدن رو بدست آورده و مورگانا خودش اجازه این کارو داده می تونست به یه سیلی اکتفا نکنه و تلافی این همه سال رو سر مورگانا در بیاره! نگران مورگانا نباشین. اتفاقی براش(برای شخصیت ایفای نقشش) نمیفته. هر چند همینجوری هم قدم مناسبی برای شکستن اون حالت کامل و بی نقص و دست نیافتنی مورگانا برداشتین. این کارتون کمک بزرگی به مورگاناست. اون حالت یکی از بدترین چیزاییه که در ایفای نقش می شه دچارش شد.
نقل قول:
ولی خب فقط تا جای خاصی میشود تعجب کرد.
این جمله خوب بود. راوی شما داره جای خودش رو پیدا می کنه. امیدوارم از ریل خارج نشه! چون الان در جاهای مناسبی وارد می شه و دخالت می کنه. مواظب باشین بیشتر از این نشه. الان اوضاعش خوبه.
نقل قول:
هکتور اولین کسی بود که ویبره زنان از آتش دور شد. چون میخواست چترش را باز کند.
- ارباب داره بارون میاد. من باید چتر شما رو نگه دارم.
ولدمورت لبخند می زد و به این فکر میکرد که چرا هیچکس فکر نمیکند چطور زیر یک سقف باران می بارد.مورگانا با اخم به مرلین خیره شده بود.
این صحنه هم خوب بود. باریدن بارون زیر سقف و این که هکتور برای باز کردن چتر اونقدر ذوق زده شده که توجهی نمی کنه بارون داره تو خونه می باره. این کارتون یعنی توجه به شخصیت ها! این که نکته های مضحک و مسخره برای شخصیتی مثل هکتور مهم تر از اتفاق عجیبی مثل بارش بارون تو خونه اس.
در نقد پست فلیت ویک هم اشاره کردم که این سوژه سر در گمه...هدف نداره.باید یه هدفی براش تعیین بشه. الان همینجوری داره دور خودش می چرخه. لرد مرگخوارا رو دست انداخته...ولی تا کی؟ به چه دلیل؟ با چه هدفی؟ اینا باید مشخص بشن.
کوتاه نوشتین. منم معمولا طرفدار پست های کوتاه هستم. چون فکر می کنم فعالیت رو بیشتر می کنن.
پستتون خوب بود....آواتار جدیدتون هم قشنگه.
موفق باشید!