هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۷ سه شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ریگولوسمان!

دل و روده تونو که دیروز در آوردیم. دیگه مشکلی به نام دلتنگی باقی نمونده!


بررسی پست شماره 356 زندگی به سبک سیاه، ریگولوس بلک:


نقل قول:
آرسینوس با خشمی وحشتناک و ویران کننده به گوینده ی این دیالوگ وحشتناک و ویران کننده خیره شد...با حرص به مو های مشکی رنگ و آشفته ی پسر جوان چشم غره رفت... با عصبانیت پوست رنگ پریده و چشمان بزرگش را از نظر گذراند... و با نگاهی سوزان روی نیشخندش متوقف شد.

خشم در وجود آرسینوس بالا و بالا تر آمد... و از گلویش بیرون زد. آرسینوس تمام قدرتش را جمع کرد

خیلی پیش اومده که در نقد ها تکرار کردم که با جدیت هم می شه طنز نوشت...ولی اینجا خواننده باید متوجه بشه که نویسنده می دونه داره چیکار می کنه! در غیر این صورت این شکل نوشتن رو اشتباه برداشت می کنه و نویسنده به هدفش نمی رسه. راه حل اینه که یا به روشی به خواننده بفهمونیم عمدا داریم این کارو می کنیم(مثلا با شکلک) و راه حل ماهرانه ترش اینه که تاکید کنیم! تکرار کنیم. این دقیقا همون کاریه که شما انجام دادین.این قسمت اگه کمی ناشیانه یا جدی تر نوشته می شد در همین شروع کار خواننده رو فراری می داد! ولی شکل فعلیش خیلی خوبه!


نقل قول:
دزدی که حتی به کفش های نارسیسا و قمه های رودولف و بچه های پاتر هم رحم نمیکرد

مثالا خوب بودن...ولی می تونستن قوی تر باشن! می تونستن پلیدی ریگولوس رو بیشتر نشون بدن. مثلا همین "بچه های پاتر" مثال خیلی خوبی بود. بقیه شونم می تونستن به همون قدرت باشن. کفش های نارسیسا و قمه های رودولف برای دزدیدن زیاد عجیب نیستن. میزان بی رحمی رو خوب نشون نمی دن.


نقل قول:
آرسینوس بدون توجه به جهانی که بیرون از ماسک نداشته ی او جریان داشت

این قسمت خیلی خوب بود! داخل ماسک آرسینوس و بیرونشو از هم جدا کردین!


نقل قول:
_کدوم هورکراکس؟اومدم شام بخورم من!

آرسینوس سرخ شد. آرسینوس داغ شد. آرسینوس تب کرد. آرسینوس یخ کرد. آرسینوس منفجر شد! و در آخر صدای بوقلمون مانندی از ته گلویش نالید:
_مگه چند تا هورکراکس تا حالا دزدیدی؟

قسمت "آرسینوس سرخ شد. آرسینوس داغ شد..." خیلی خوب بود. ولی جاش اونجا نبود. چون بین دو دیالوگ:" کدوم هورکراکس" و "مگه چند تا هورکراکس تا حالا دزدیدی" نباید هیچ فاصله ای میفتاد. حتی جمله" اومدم شام بخورم" هم باید قبل از "کدوم هورکراکس" نوشته می شد که اون دو تا دیالوگ که مکمل هم هستن پشت سر هم بیان.


دیالوگاتون واقعا خنده دارن. و مهمتر از این همشون هدف دارن. حساب شده هستن. حتی جایی که ظاهرا چند دیالوگ ساده وجود داره و داستان به سادگی پیش می ره با یه حرکت ساده ضربه لازم رو به خواننده وارد می کنین.
از شکلک ها خیلی خوب استفاده می کنین.


اینجا(در این داستان) یه سوژه فوق العاده وجود داشت که به نظر من به اندازه کافی روش تاکید نشده...یعنی احتمال این که خواننده این قضیه رو به اون سوژه ربط بده خیلی زیاد نیست.
این که ریگولوس واقعا سابقه سرقت هورکراکس لرد رو داشته...به نظر من بیشتر و واضح تر باید روی این نکته تاکید می شد.


طنزتون قویه...طنز شما قبلا هم قوی بود. ولی یه لحن تند و تیزی داشت که می تونست برای خواننده آزاردهنده باشه...اون لحن الان از بین رفته و رول شما وظیفه سرگرم کردن و خندوندن خواننده رو به خوبی انجام داده.

______________________

آرسینوسمان!

بله...دل ما تنگ شده بود! اونقدر که تو پیام شخصی هی به شما می گفتیم "ارباب درخواست نقد بدم؟" !!!


بررسی پست شماره 355 زندگی به سبک سیاه، آرسینوس جیگر:


نقل قول:
آرسینوس که توانایی پردازش چنین حجم سنگینی از اطلاعات را نداشت علاوه بر اینکه چشمانش گشاد شد، دهانش باز ماند و چند قطره بزاق نیز از دهانش خارج شد که در نتیجه ی آن ماسکش کمی شل شد و شروع کرد به پایین آمدن

ماسک آرسینوس سوژه خوبیه...چیزی که باعث می شه یه سوژه خوب، خوب بمونه اینه که جذابیتشو حفظ کنیم. ازش در نقاط مناسب و به شکل های مناسب استفاده کنیم. مثلا اینجا:
نقل قول:
آرسینوس که تازه از شوک بیرون آمده بود روی یکی از صندلی ها نشست و تازه متوجه شد که ماسکش روی صورتش نیست، پس در کمال آرامش روی زمین را نگاه کرد و آن را برداشت و در جیبش گذاشت.

هیچ هدف خاصی وجود نداره. باید یه چیزی به این قسمت اضافه می شد. یه نکته کوچیک که این حرکت ساده رو کمی خاص می کرد. مثلا آرسینوس وقتی متوجه می شد که ماسکش روی صورتش نیست شدیدا وحشتزده می شد! دستاشو روی صورتش می ذاشت و با دستپاچگی دنبال ماسکش می گشت. یا حتی برای چند دقیقه هورکراکس لردو فراموش می کرد و از نفر بعدی( که باید شخصیت بی اهمیت و غیر فعالی می شد) درباره ماسکش بازجویی می کرد! و البته در پایان پستتون ماجرا برمی گشت سر جاش....یعنی بازجویی درباره هورکراکس لرد.


نقل قول:
رودولف با بدخلقی وارد شد و ناگهان با دیدن چهره ی آرسینوس زیر خنده زد.
- خخخ...خیلی باحال شدی! آخ... نمیتونم جلوی خندمو بگیرم لامصب!
رودولف نگاهی به ماسک آرسینوس که روی زمین افتاده بود انداخت و یک نگاه دیگر به چهره ی آرسینوس،

اشکالی که اینجا وجود داره اینه که شما و شخصیت مورد استفاده تون(رودولف) یه صحنه رو می بینین و می خندین! ولی به اندازه کافی اون صحنه رو برای خواننده توضیح نمی دین. در نتیجه خواننده نمی خنده! فقط شاهد خنده شما می شه و این زیاد خوب نیست.
اینجا بهتر بود صحنه ای رو که رودولف می بینه بطور کامل برای خواننده توضیح بدین. مخصوصا با توجه به این که شما سوژه خاصی نداشتین که برای پیش بردن اون مجبور باشین بعضی قسمت ها رو کوتاه تر کنین.


نقل قول:
- صبر کن رودولف! بذار ماسکم رو بزنم... بیام بررسی کنم ببینم شخص بد صدایی مونده یا نه!
- تو پست قبلی که خیلی مونده بود!

دیالوگ های رودولف خوب بودن. این اشاره های خونسردانه و کمرنگ به "پست" و "سایت" و "سوژه" هم جالبن.


نقل قول:
آرسینوس با نیش باز جعبه را باز کرد و از داخل آن حدود چهل ماسک در اندازه ها و رنگ های مختلف خارج ساخت...

اینجاش خیلی خوب بود! این همون چیزی بود که سوژه ماسک رو خاص و جالب کرده. فقط کاش اینو بالا می نوشتین. یعنی همون جایی که آرسینوس متوجه شد ماسکش سر جاش نیست. خواننده انتظار داشت آرسینوس بترسه...ولی یهو آرسینوس جعبه ماسکاشو در میاورد.


نقل قول:
همچنان که رودولف از بیکاری میخواست برود به نوامیس ملت ابراز علاقه ی خاص کند ناگهان آرسینوس در اتاق بازجویی را بالگدی باز گرد و نعره بر آورد:
- بردارید نفر بعدی رو بیارید ببینم!
- عهه... تو چشم داشتی آرسی؟

پایان پستتتون خیلی خوب بود. هم طنز خوبی داشت و هم در بهترین قسمت ممکن برای سوژه تموم شده بود.


روی این سوژه ماسک کار کنین. البته در کنارش معجون سازی هم فراموش نشه. آرسینوس می تونه ماسکای مختلفی به صورتش بزنه. تو موقعیت های مختلف می تونه از چهره های بی ربط و مسخره ای استفاده کنه. به نظر من این سوژه خوبیه و جای کار داره.

___________________

ایرمایمان

ما به شما پول داده بودیم کلاه بخرین...عینک هم خریدین؟ سکه های اهدایی ما زیاد بوده ظاهرا! البته از این موضوع که عینکتون شبیه عینک کله زخمیه چشم پوشی می کنیم!

از اصول نگارشی ایرادی نمی گیرم. فقط در حد خیلی ابتدایی انتظار دارم رعایت بشن. چون اینجا اعضای کم سن و سال داریم. نمی شه ازشون انتظار داشت حرفه ای بنویسن. در حدی که جمله ها اشتباه نباشن و منظور رو برسونن کافیه.


بررسی پست شماره 160 فرهنگستان ریدل، ایرما پینس:


نقل قول:
سلام کردن!کاری که لرد تا آن زمان انجام نداده بود،مدت های مدیدی بود که ارباب بود و یک ارباب اصولا به کسی سلام نمیکند!حتی سلام کردن توسط مرگخوارانش را اسپم میداند!

شروعتون خیلی خوب بود...این توضیحات جدی ولی خنده دار درباره فرهنگ لرد باعث می شه خواننده با یه لبخند پست شما رو دنبال کنه.


نقل قول:
در دوران تحصیل نیز هرگز به کسی سلام نکرده بود.چرا...زمانی که ارباب نشده بود،یک بار به یکی از دختران ریونکلاو سلام کرده بود و البته جوابی جز "ایــــــــــــش"نشنیده بود.

اون "چرا" جاییه که شما به عنوان راوی وارد داستان می شین. ولی این ورود بد نبود. کمرنگ و کوتاه و گذرا بود. حواس خواننده رو پرت نمی کرد.
مدت نسبتا طولانی بین آخرین دیالوگ گفته شده در داستان(که در پست قبل بود) و دیالوگ بعدی فاصله ایجاد شده...که به نظر من لازم هم بود. چون لرد در این مدت مردد بود. سردر گم بود. این توضیحاتی که ما خوندیم احتمالا از ذهن لرد هم گذشته بود. و لرد داشت تصمیم می گرفت که بالاخره می تونه سلام کنه یا نه...برای همین این سکوت طولانی لازم و مفید بود.


نقل قول:
لرد به مرگخوارش نگاهی انداخت،به قیافه آن مرگخوار نمیخورد جز کتاب درسی حتی به جلد کتاب دیگری هم نگاه انداخته باشد،احتمالا کتاب را از کتابخانه سرقت کرده بود

شخصی که داشت به لرد آموزش می داد ایرما نبود...آگوستوس بود. ولی جالب اینجاست که روح ایرما به وضوح در این قسمت وجود داشت. و این حالت دوست داشتنی و خوبی به نوشته شما داده بود. بدون اشاره مستقیم، نشون دادین ایرما شخصیت داره! روح داره! نظر و عقایدی داره. این نکته حالت ظریف تر سیاه یا سفید نوشتن رول هاست. همیشه می گم طوری بنویسین که مشخص باشه نویسنده این رول عضو جبهه سیاهه یا سفید! یعنی روح اون جبهه ها رو در نوشته هاتون انعکاس بدین. شما همین کارو با ایرما انجام دادین.


نقل قول:
البته واضح و مبرهن است،که همه مرگخواران این کار را نمیکردند،بلکه عده ای نیز مشغول ورزش گل یا پوچ،فعالیت مفرح آدامس جویدن،بازی رعب آور حقیقت و عمل،عمل مقدس چرت زدن و....بودند.
که البته فعالیت گروه آخر دیری نپایید

این قسمت جالب بود...مخصوصا جمله آخر که به خوبی به جمله قبلش ربط داده شده بود. البته می شد مثال های جداگانه هم زد...حداقل یکی دو مورد. می تونستین نام ببرین که کی داره چیکار می کنه. ولی به همین شکل هم خوبه.


نقل قول:
خودبزرگ بین مغرور.کتاب رو توی حلقت فرو کنیم؟خوراک تسترالت کنیم؟نکنه دوست داری شام امشب نجینی بشی؟

لرد اصولا باید اینجا خیلی بی ادب می شد! ولی کار خیلی خوبی کردین که اجازه ندادین از چارچوبش خارج بشه. گاهی موقع نوشتن می تونیم یه چیزایی رو قربانی اصل داستان کنیم. ولی چارچوب شخصیت ها معمولا جزو این موارد نیستن. اینجا مهم بود که لرد، لرد بمونه و همینقدر داد و فریاد برای اثبات بی فرهنگیش کافی بود.


موفق باشید و ثروتمند!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۶ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴

ایرما پینس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۹ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۸ چهارشنبه ۹ تیر ۱۴۰۰
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 184
آفلاین
اربابا!

مدت ها بود که دست به قلم نشده بودیم!
چنان که قشری از غبار قلم را فرا گرفته بود!
حتی اصول نگارشی را فراموش کرده بودیم،پس در نقدتان بر اصول نگارشی ما خرده نگیرید!

معرفی میکنم!

ارباب!
ایشون!

ایشون!
ارباب!


Underfed Vulture


قبل از صحبت کردن فکر کنید.
قبل از فکر کردن مطالعه کنید.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۶ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام ارباب.

میدونم دلتون برای درخواست های نقدم تنگ شده بود!

اصلا خیلی وقت بود درخواست نقد نکرده بودم! ظاهر این تاپیک رو داشتم فراموش میکردم کم کم...



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۵۳ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
ارباب من دلم برای نقدای شما تنگ شده ارباب

(قشنگی این اسمایلی اصلا به بی ربط بودنشه )


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۴ دوشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
هاگرید!

بس که کیک خوردین! ما اینجا سالمند نداریم...دلمون جوونه!

____________

سلسیتنا

نقل قول:
میدونم خیلی طولانیه و تبدیل به طومار شده و این خیلی بده.اما نمیدونم چرا نمیتونستم این یکیو کوتاه بنویسم،عفو کنید.

نمی شه گفت همیشه پست کوتاه خوبه. اصلی که من بهش معتقدم اینه که تا وقتی دلیلی برای طولانی کردن ندارین، کوتاه بنویسین.
در مورد هر رول فرق می کنه. یکی لازمه طولانی بشه...ولی در مورد پست شما، بدون این که ذره ای از کیفیتش کم بشه می شه دو سومش رو حذف کرد. برای همین در مورد رول شما می شه گفت که طولانیه. اگه کوتاه تر می شد کیفیتش هم بهتر می شد. در ادامه نقد می گم که چیا باید حذف می شدن.


بررسی پست شماره 353 زندگی به سبک سیاه، سلسیتنا واربک:


نقل قول:
آرسینوس در تاریکی و سکوت هولناک اتاق به شکست هایش در پیدا کردن دزد فکر میکرد.کم کم تصمیم گرفت که بازجویی بعدی را شروع کند.از در چوبی اتاق خارج شد وبه سالن رسید.با نگاه هایی موشکافانه مهمانان را جست و جو کرد که به ناگاه فریاد زد:
-کییییییف
سوژه رو درست گرفتین و ادامه دادین. در سوژه هایی که پست هاش حالت جداگانه دارن بهتره درباره شخصیت خودمون بنویسیم. چون کسی به اندازه خودمون با زیر و خم این شخصیت آشنا نیست. شما هم همین کارو کردین.


اشکال اساسی پست شما اینه که سعی کرده خیلی طنز باشه! این خیلی که گفتم "عمق" نیست..."سطحه"!

سعی کردین تک تک جمله ها و دیالوگ ها خواننده رو بخندونه...خب...معمولا در بهترین پست های طنر هم این اتفاق نمیفته. در نقد قبلی بهتون گفته بودم بهتره طنز پستتونو پررنگ تر کنین. معنیش این نیست که بیشترش کنین. اندازش کافی بود. عمیق ترش کنین. چیزی رو که نوشتین با شجاعت بیشتری به شکل پررنگ تری بنویسین. روی اون قسمت تاکید کنین. اگه یه نفر تو کتاب یا سایت کمی بدبینه تو رول شما به زمین و زمان شک داشته باشه. اگه کمی مهربونه تو رول شما شور مهربونی رو دربیاره!

خیلی از دیالوگ ها و جمله های شما هستن که صرفا برای بیشتر کردن بار طنز نوشته شدن، ولی تاثیر عکس گذاشتن. مثلا:
نقل قول:
-عینکه ریبنه...نه روبنه...نه روبانه اصلا هرچی!شما با کارآگاه هرکول پوآرو نسبتی نداری؟
-اون دیگه چه موجودیه!؟غوله؟
-نه یه فیلمه زیبای مشنگیه در مورد یه کارآگاهه که...
-یادم نمیاد با فیل جماعت نسبتی داشته باشم.



قسمت های طنز خوبی هم وجود داره. مثلا:
نقل قول:
-انگار حق با توئه.فقط این چاه بازکن به چه دردت میخوره!؟
-عع به لوازم منزل رسیدی!؟


خوشبختانه طنز خوب در پست شما اونقدر هست که اگه قسمت های ضعیف رو حذف کنیم اتفاق خاصی نیفته.


نقل قول:
ناگهان جسمی محکم با ماسک آرسینوس برخورد کرد.

این ویژگی شما خیلی خوبه. از سوژه های شخصیت های سایت استفاده می کنین. به این کار ادامه بدین. یکی از قسمت هایی که می تونین روشون تاکید کنین همین سوژه ها هستن. مثلا آرسینوس دائم با ماسکش درگیر باشه...سلسیتنا تو هر موقعیتی میکروفونشو همراه داشته باشه. حتی می تونه به جای چوب دستی با میکروفون جادو کنه! همونطور که هاگرید چوب دستی شو تو چتر جاسازی کرده بود.


قسمت مربوط به "قژژژژژ قژژژژژ" صندلی خیلی جالب بود. اون صدا هم رو اعصاب آرسینوس می رفت و هم رو اعصاب خواننده. همینطور توجه سلسیتنا به هر نوع صدایی سوژه خیلی خوبیه. طنزی که شما از سوژه ها و شخصیت ها می گیرین کافیه...بهتره وارد طنز کلمات نشین. اینجور طنز خیلی سخت ممکنه بگیره. مثلا:
نقل قول:
آره دنبال هورکراکس میگردم.
-چی چی کراس؟
-هورکراکس،جان پیچ چه میدونم...هرچی اسمشو میزاری!
-من" پیچ" تو کیفم نمیزارم



نقل قول:
-نمیدونم صداش انقدر بد بود که بهش نگاه نکردم و ازش گذشتم.

این قسمت خیلی خوب بود....دلیلی به این مسخرگی و به این خنده داری و البته مرتبط با شخصیت سلسیتنا نمی شد پیدا کرد!


جمله آخر رولتون دیالوگ معروف آرسینوسه...و انتخاب بسیار خوبیه.
شما یه رول سرگرم کننده نوشتین. سوژه رو خوب پیش بردین. درست پیش بردین. از شخصیت ها خوب استفاده کردین. قسمت های طنز ضعیفی وجود داشت که اگه حذف می شدن خواننده خیلی راحت می تونست به طنز های قوی باقی مونده بخنده. رولتون به این شکل کمی شلوغ شده. خواننده رو کمی خسته می کنه. ولی همونطور که گفتم خوشبختانه شما استعداد کافی برای خندوندن دارین. اینه که مهمه. قسمت های اضافی خیلی راحت شناسایی و حذف می شن.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
من پست قبليمو اصلاح بكنم
چون وقتش گذشته امكان ويرايش نيست.
من حواسم نبود كه خانه سالمندان توي يه تالار ديگه هستش!
عاره ديگه.
خلاصه همين.


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ یکشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۴

سلستینا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۷ یکشنبه ۷ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ جمعه ۷ شهریور ۱۳۹۹
از کنده شدن تارهای صوتی تا آوای مرگ،فاصله اندک است!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 152
آفلاین
ارباب

میکروفونم دوباره افتاد خونه شما!
گفتم ازاین فرصت استفاده کنم.
بابت نقد قبلی واقعا سپاسگزارم.
اگر اشکالی نداره، میشه دوباره لطف کنید اینم نقد کنید؟
میدونم خیلی طولانیه و تبدیل به طومار شده و این خیلی بده.اما نمیدونم چرا نمیتونستم این یکیو کوتاه بنویسم،عفو کنید.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۵۶ شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۴

روبيوس هاگريد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۵ جمعه ۲۸ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۲۵:۳۴ جمعه ۱۷ آذر ۱۴۰۲
از شهری که کودک نداشت.
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 459
آفلاین
ببینیم چن چندیم.
FOR NAGHD


تصویر کوچک شده



«میشه قسمت کرد، جای اینکه جنگید، میشه عشقو فهمید، باهاش خندید
میشه سیاه نبود، سفید نکرد. میشه دنیا رو باهمدیگه ببینیم
رنگی
منو حس میکنی؟ نه؟ نه! تو سینه‌ت دیگه شده سنگی.
و سنگین. و سنگین‌تر بیا روی سطح برای روز بهتر...»



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ جمعه ۱۵ خرداد ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 352 زندگی به سبک سیاه، پروفسور فلیت ویک:


دوباره خوش اومدین...الان فصل درس و امتحان و کنکوره...ولی در حالت عادی نذارین بین نوشته هاتون فاصله زیادی بیفته. کسایی که یه مدت نمی نویسن معمولا مجبور می شن از صفر شروع کنن.
برای نقد پستاتون معمولا بر می گردم به سوابقتون و نقد های قبلی که خودم انجام دادم نگاهی می ندازم. آخرین نقدایی که برای شما انجام دادم همون دو پستیه که در پیام شخصی نقد کردم.پیشرفتتون اونجا هم خیلی خوب بود. فقط ننوشتن می تونه باعث بشه پسرفت کنین.

قبل از خوندن می تونم بگم اینجا هم دیالوگ هاتون خیلی زیاده...ولی هیچوقت نباید پیش داوری کرد. هیچ معیار و قانون دقیقی وجود نداره که بگه دیالوگ باید فلان اندازه باشه. ممکنه پستی با دیالوگ زیاد خوب بشه.

سوژه حساس ولی زیبا و هیجان انگیزی رو برای نوشتن انتخاب کردین. این سوژه هر نویسنده ای رو جذب می کنه.ولی کمی حساسه. چون از سوژه ها باید نهایت استفاده رو کرد وگرنه به عبارتی "حیف می شن!".

حاضر درسته.


نقل قول:
تا این که دید یکی از صندلی ها دارن تکون میخورند!

یکدست بنویسین. "دید یکی از صندلی ها دارن تکون میخورند"کلا جمله خیلی گفتارییه. فعل "میخورند" نوشتاریه...یعنی جمله شدیدا سردرگمه! با توجه به بقیه متن شما بهتره نوشتاری بنویسین. مثلا " دید که یکی از صندلی ها در حال تکان خوردن است."
اشتباه نوشتن می تونه کل زحمت شما رو هدر بده. اگه جمله خوب و درست نوشته نشه زیاد مهم نیست که مفهومتون چقدر جالب بوده.


نقل قول:
به اطراف صندلی نگاه کرد ولی چیزی ندید! آرام آرام به سمت ان رفت و با دیدن فلیت ویک فکری به سرش زد؛ آرام زیر لب گفت:

شکلک مال دیالوگه...بجز موارد خیلی خاصی که واقعا نمی شه حالت شخصیت رو با کلمات ابراز کرد(یا ابرازش با شکلک جالب تره).


نقل قول:
آرام آرام به سمت ان رفت و با دیدن فلیت ویک فکری به سرش زد

اینجا جایی بود که فلیت ویک می تونست وارد بشه. کار خیلی خوبی کردین که این فرصت رو از دست ندادین. و البته وقتی باز جویی رو درباره شخصیت خودمون بنویسیم احتمالا نوشته مون جالب تر می شه چون شخصیت رو خودمون شکل دادیم و اطلاعات بیشتری درباره جزئیاتش داریم.دلایل مضحک آرسینوس برای این که فلیت ویک رو برای بازجویی ببره جالب بود...حتی می تونست مسخره تر هم بشه. آرسینوس می تونست چند تا دلیل بی ربط دیگه هم ارائه کنه.


نقل قول:
-چرا داری با خودت حرف میزنی؟! دیوونه شدی؟
-نوبت تو هم میشه رودولف، از تو هم بازجویی میکنم.
-بزنمت با قمه...
-نمیتونی اخه من اختیارشو دارم از هر کی که دلم بخواد بازجویی کنم. قبول نداری برو از ارباب بپرس.
-بعدا به حسابت میرسم .
-حالا هم برو این فلیت ویک رو ببر اتاق بازجویی منم الان میرم.

اول قصد داشتم بگم این دیالوگ های بی هدفن...بهتر بود حذف می شدن. ولی در ادامه دیدم که هدف خیلی خوبی دارن. شما هم هوش ریونی دارین که به رودولف دستور دادین فلیت ویک رو بیاره.


نقل قول:
آرسینوس با عصبانیت روی صندلی نشت. تصمیم داشت برود پیش رودولف که ناگهان صدایی از سمت صندلی خالی امد.
-میشه یه لیوان آب بدی؟!
-چی؟
-آّب.
-تو تو میتونی حرف بزنی؟
-بله. هر کسی میتونه حرف بزنه.
-من الان دارم با صندلی حرف میزنم!!

صدای پوفی از صندلی آمد!صندلی تکانی خورد و فلیت ویک کوچک اندام از روی ان بلند شد.

خب از این سوژه یه بار استفاده کرده بودین و واقعا هم جالبه. از اون سوژه هاییه که می شه ازش چندین بار استفاده کرد. از تکرارش نترسین. این موضوع می تونه دائما باعث عصبی شدن فلیت ویک بشه. این که با صندلی اشتباه می گیرنش.
این قسمت جالب بود...ولی اینجا هم به نظر من باید کمی بیشتر ادامه پیدا می کرد. شما نکته های خوبی برای نوشتن طنز پیدا می کنین...ولی خیلی محتاطانه و مردد ناخنک کوچیکی بهش می زنین و رد می شین. روی این سوژه ها توقف کنین. البته ممکن بود پستتون کمی طولانی بشه. ولی ارزشش رو داشت.
مثلا حالا که صندلی می تونست حرف بزنه و همچین سوژه کمیابی گیرتون اومده آرسینوس از صندلی باز جویی می کرد! فلیت ویک هم فکر می کرد آرسینوس می دونه که اونجا نشسته و جواب می داد.


نیمه دوم پستتون ریتم تندی داره. خوب هم نوشته شده. مخصوصا دیالوگ های فلیت ویک و سوالی که هی نمی تونه بپرسه خواننده رو کنجکاو می کنه که بفهمه مشکل فلیت ویک چیه. این قسمت سریع پیش می ره و توجه خواننده رو جلب می کنه. تنها مشکلش اینه که اون آخر نمی تونه ضربه لازم رو به خواننده وارد کنه!
برای سوال یا مشکل فلیت ویک به گزینه ای قوی تر از آب خوردن احتیاج داشتین. قوی تر یعنی بامزه تر. عجیب غریب، غیر عادی تر و حتی مسخره تر!
مثلا همون بهانه دستشویی جالب بود. فلیت ویک بعد از این همه سوال و جواب بگه که تو لحظه دزدیده شدن هورکراکس اصلا اونجا نبوده و رفته بوده دستشویی.

پست شما بصورت کلی خوبه. سوژه رو خوب اجرا کردین. درباره بازجویی یک شخصیت نوشتین. طنزش در حد قابل قبوله. منظورتونو خوب رسوندین. اینا مهمترین مواردی هستن که باید رعایت بشن. پایه و اساس رول نویسی هستن. اشکالاتی که دارین در مورد نحوه نوشتنتونه که با کمی دقت حل می شه و در مورد انتخاب مسیری که می رین. که این یکی هم با کمی تجربه حل می شه. این دو تا موارد جزئی هستن که خیلی زود و ساده یاد می گیرین. مشکلات اصلیتونو حل کردین. الان فقط مشکلات جزئی باقی موندن.

__________________
بررسی پست شماره 307 خاطرات مرگخواران، لاکرتیا بلک:


نوشتن خاطرات از زبان اول شخص کار نسبتا سختیه. وقتی از زاویه دید سوم شخص می نویسیم خیلی راحت می تونیم احساسات همه شخصیت ها رو ابراز کنیم. می تونیم از همه اتفاقا با خبر باشیم و خواننده هم ایرادی نمی گیره. ولی اول شخص فقط یک نفره. احساسات دیگران رو فقط حدس می زنه و دید محدودی داره. ولی به هر حال نوشتن خاطره به صورت اول شخص از اونجایی که بیشتر شبیه خاطره می شه و خواننده شخصیت اصلی رو راحت تر درک می کنه می تونه صمیمی تر و دلنشین تر باشه.


نقل قول:
سوز برف از میان روزنه های غبارالود میدوید و صورتم را می سوزاند.چشمانم را گشودم.زمستان سختی بود و باد سرد در همه جای شهر خشکیده،زوزه میکشید.از سکوت وهم انگیز خانه میترسیدم،از صدای قدم هایی که سراسیمه در خانه میدوید و از این که به جای نفس های آرام مادرم صدای نفس های سنگینش را میشنیدم.با وحشت پاهای برهنه ام را روی زمین سرد گذاشتم و از اتاق خارج شدم.به شدت می لرزیدم،آنقدر که نمیدانستم به خاطر سوز سرماست یا ترسی که معلوم نبود از کجا به وجودم رخنه کرده است

جمله هاتون خیلی قشنگن. خلق یه صحنه عادی و توصیف کردنش کار سختی نیست. چیزی که ما رو از بقیه متفاوت جلوه می ده جملاتیه که برای وصف اون صحنه انتخاب می کنیم.
پاراگراف اول رو با جملات پشت سر هم نوشتین...چیزی که باعث می شه این شکل نوشتنتون، ایراد محسوب نشه اشاره به ترس و اضطراب لاکرتیاست. همین ترس و اضطراب با جمله های پشت سر هم شما به خواننده منتقل شده.


نقل قول:
اشکی از روی گونه اش غلتید و به پوستم برخورد کرد،فهمیدم که گریه میکند واین آغاز وحشتی سرد در دلم بود چون مادرم هم خطر را حس کرده بود.

این قسمت خیلی خوب بود. لاکرتیا در مقابل ترسش مقاومت می کنه. تا لحظه ای که مقاومت مادرش می شکنه. اونجا می فهمه اتفاق بدی افتاده!


نقل قول:
-فکر کردید که اگه با ما بجنگید پیروز میشید و هیچ کس جرات این که با بلک ها در بیفته رو نخواهد داشت...با جادوگرانی که از دنیای جادو دور شده بودند جنگیدید و با پست ترین نوع ممکن قتل عاممون کردید و حالا من هم به بدترین نحو ممکن انتقاممون رو از تک تک بلک های دنیا میگیرم!

صحنه کشته شدن مادر لاکرتیا رو خوب توضیح دادین...ولی دلیلش به همون وضوح نبود. بهتر بود این دیالوگ کمی طولانی تر می شد. دلیل این کینه و نفرت کمی باز تر می شد.
یا می تونستین کلا به دلیل اشاره ای نکنین. اونا حرف بزنن ولی لاکرتیا چیزی نشنوه. چون چیزی که در پست شما مهمه احساسات لاکرتیاست. صحنه مرگ مادرش جلوی چشماشه. معمولا بهتره روی یک جنبه رولمون تاکید و تمرکز کنیم.


نقل قول:
با شجاعتی که در دلم جوانه زده بود به سمت مردان دویدم و در کورسوی ناامیدی نوری دیدم،نوری تاریک...و با امیدی تازه طلسمی را به سوی مرد روانه کردم...یا انتقام مادرم را میگرفتم و یا مثل یک قهرمان کوچک در آغوشش جان میدادم!

صحنه پایانیتون خیلی خوب بود. مخصوصا جایی که خاطره رو تموم کردین عالی بود. این پایان نشون داده بود چیزی که در رول شما مهمه و باید بهش توجه بشه، احساسات لاکرتیاست، نه اصل قضیه و این که انتقامش رو گرفت یا نه.
می تونستین درباره برادرش هم بنویسین. درباره احساسش...یا احساس مسئولیتی که لاکرتیا در مقابلش داره.گرچه به همین شکل هم کم و کاست زیادی از این نظر احساس نمی شه. توضیح و ترسیم رابطه لاکرتیا و مادرش هم برای خواننده کافی بود.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۵۵ پنجشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۴

لاکرتیا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۵:۴۶ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۳۹۵
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
اربابا میشه رول این کودک بی نوا رو نقد کنید؟

حضورتون همیشگی،سایتون مستدام!


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.