در کتاب
تاریخچه ی هاگوارتز جلد 6 جز 9 در وصف شجاعت بی مانند گودریک گریفیندور آمده است که:
در شهری دور که مردمش بسیار خوب بودن ابولهولی زندگی می کرد که مرض بسیار داشت سر راه ملت رو می گرفت و از اون ها معما می پرسید اگر جواب نمی دادی
محکوم به مرگ بودی...
روزی روزگاری گودریک گریفیندور
عظیم! داشت راه می رفت که
ناگهان به این ابولهول برخورد کرد ابلهول
مستقیم به چشمان او نگاه کرد و گفت:من معمایی دارم یا حلش می کنی و می زارم که بری یاجواب نمی دی و میمیری.
گودریک هم گفت :بگو
گفت:
آن چیز که با ورد
آگوامنتی می یاد؟
گفت:توضیح بیشتر بده؟
گفت: تو
نوشدارو هم می ریزن؟
گفت:بگو بازم بگو؟
گفت:چی چی معدنی؟
گفت توضیح بیشتر پلیز!
گفت
:لغزنده است
گودریک نگاهی به دریا یی که در آن نزدیکی بود کر دو گفت:ماهی هستش؟
ابولهول که داشت از خوشحالی می ترکید گفت:آفری آفرین داری
نزدیک می شی! ماهی تو کجا زندگی می کنه؟
گودریک کمی فکر کرد و گفت:تو آکواریم؟
واین سرانجام ابلهول بدبخت بود :او خود را در دره ای در همان حوالی پرت کرد...!
کودریک با خود
پوز خندی زد و گفت من که می دونم ماهی تو تنگ زندگی می کنه!
با اجازه از قضیه - محنت - محکوم استفاده نکردم
تایید نشد !!! از 10 خط بیشتر بود !!!(پادمور)