هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۳ چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
ارباب.... ارباب؟؟؟؟
میشه نقد بشه؟


پی نوشت: احساس میکنم این راویه داره تبدیل به سبک میشه برام.... فقط یه ذره از بودنش می ترسم.... می ترسم آزار دهنده شه.


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ سه شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین

الاف!

البته که شما رو به یاد داریم. ما همیشه از شما به شّری یاد کردیم.


بررسی پست شماره 93 افسانه لرد ولدمورت، کنت الاف:


جدی نویسی کار سختی نیست.نوشتن طنز خوب سخت تر از نوشتن پست جدی خوبه. فقط جدی نویسی قواعد و محدودیت هایی داره که باید رعایت بشه. علامت گذاری ها اینجا مهمترن. روند داستان و سوژه مهمه. در داستان طنز وقتی داستان منحرف بشه یا به مسیری بره که زیاد جالب نیست می شه یهو همه چی رو عوض کرد. بدون مقدمه و بدون دلیل و منطق! ولی در رول جدی نمی شه این کار رو انجام داد. کارهای ما و اتفاق هایی که در رولمون میفته باید دلیل داشته باشن. باید منطقی باشن. خواننده باید قبول و باورشون کنه. احساسات شخصیت ها خیلی مهمن. این که قبل از گفتن اون دیالوگ چه فکری کردن. با چه حسی اونو بیان کردن. لحن رول مهمه. رول جدی معمولا با لحن نوشتاری نوشته می شه. البته بجز دیالوگ ها. در رول شما بعضی قسمت ها نوشتاری و بعضی گفتاریه. باید همش هماهنگ و یکسان باشه.


نقل قول:
مثل همیشه، ارام و راحت روی صندلی مخصوص خودش نشسته بود و به دیوار سیاه رو به رویش خیره شده بود. این دیگه چه نفرینیه؟ چرا ما؟
بر خلاف ظاهر ارامش، درونش مثل سیر و سرکه می جوشید.

اولش فکر کردم درباره لرد نوشتین. لرد در حاشیه این سوژه قرار داره. اصل سوژه مرگ مرگخواراس. البته این اشتباه نیست که بعد از هر 4-5 رولی که زده می شه یه سری هم به حاشیه بزنیم...ولی اصلا موضوع مهمتره.


نقل قول:
- این دفعه کی؟
- سرورم، متاسفم. ولی پدرتون رو از دست دادیم.

درباره تام ریدل نوشتین. انتخاب خیلی خوبی بود. ولی من ترجیح می دادم بیشتر توضیح بدین. بعضی از احساساتش رو به خوبی بیان کردین. قسمت هایی که خواننده همراه تام ریدله اون حالت راز آلود و وهم آور رو به خواننده منتقل می کنه. ولی قسمت آخر کمی مبهم باقی می مونه. چرا تام ریدل مرد؟ چطوری مرد؟ بلاتریکس می تونست با یه اشاره کوچیک این مشکل رو حل کنه.
درباره احساسات تام هم می تونستین بیشتر بنویسین. در واقع فقط یک راه وجود داشت که ذهن خواننده رو از دلیل مرگ تام منحرف کنین. اونم این بود که افکار و احساساتش رو پر رنگ تر کنین. این که چه تصمیمی می گیره و چه فکری می کنه به عهده خودتونه. ولی تام می تونست بیشتر فکر کنه. به گذشته اش...به همسر و فرزندش! احساساتش رو بیشتر بیان کنه. اینجا کمی گذرا به احساس تام اشاره کردین:
نقل قول:
نه لرد برایش اهمیتی داشت نه لودو و نه هیچ کس دیگر... فقط یک فکر: اگر نفر بعدی من باشم چه؟

از اینجا می شه اینطور برداشت کرد که تام از کارای گذشتش پشیمون نیست. فرزندش براش مهم نیست و فقط به فکر خودشه. ولی در رول جدی بیشتر این احساسات و برداشت ها رو ما باید بنویسیم. نذاریم به عهده خواننده.


نقل قول:
نمیتوانست همینطوری بشیند. دوست داشت موقع مرگش در حال حرکت و مبارزه و جنگ باشد. نه مثل یک پیرمرد سالخورده و رنجور که روی صندلی اش میمیرد به نظر برسد. خانه انقدر ساکت بود که احتمالا صدای قیژ قیژ دستگیره تا طبقه بالا رفته بود.

موقع جدی نویسی در انتخاب کلمات کمی محدود تر می شیم. "همینطوری" و "قیژ قیژ" کمی بافضای رول ناسازگار هستن. شاید "همانطور بنشیند" بهتر باشه. "قیژ قیژ" هم می تونست کلا حذف بشه. اینجا هم همین حالت وجود داره:
اما کی؟
به جاش می شه گفت: "اما چه کسی؟"


نقل قول:
شاید خودش هم مرده بود! مرده بود؟؟؟

این دو جمله جزو قشنگ ترین قسمت های رول شما هستن. ولی شکل نوشتنشون تاثیرشون رو کمی کمتر کرده. بعد از جمله اول یه مکث داریم. جایی که تام فکر می کنه مرده یا نه! اون مکث باید نشون داده بشه. در جمله دوم هم احتیاجی به چندین علامت سوال نیست. یک علامت هم همون مفهوم رو می رسونه:
شاید خودش هم مرده بود...
مرده بود؟!



اشاره کوتاهی که به لرد داشتین و توصیف ترسی که سعی می کرد پنهانش کنه زیبا بود.


پست شما کوتاه بود. برای تعیین کوتاه یا بلند بودن پست به طولش توجهی نمی کنم. سوال اینه که آیا این سوژه جا داشت بیشتر دربارش نوشته بشه؟ بیشتر توضیح داده بشه؟ اگه جواب مثبت باشه یعنی پست شما کوتاه بوده. برای شما هم جوابش مثبت بود. می تونست طولانی تر بشه ولی به همین شکل هم ایراد بزرگ و قابل توجهی نداره. خیلی راحت می شه تا آخرش خوند و منظور شما رو فهمید. همین اندازه هم برای شخصی که زیاد جدی نمی نویسه کافیه.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۱۳ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
یا لردا! سلام!

مارا به یاد دارید؟ ویولتینا؟ همونا؟ بله بله... میریم سر اصل مطلب که سرتان درد نیاید.

ما کلا جدی نویس جالبی نبودیم اما بعد از مدتها که امدیم جذب این تاپیک شدیم. خواستم بدانم ایا با بررسی این پست همچنان قریحه ی نوشتنمان زنده اس یانه؟
با تشکرات فراوان.


ویرایش شده توسط کنت الاف در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۱۴ ۱۹:۴۳:۰۷


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۳۱ یکشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
نقل قول:
امیدوارم وقتتون بی خودی تلف نشه.

شما وقت گذاشتین و نوشتین. ما هم وقت می ذاریم و می خونیم. برای نوشتن هر رولی وقت صرف می شه...زحمت کشیده می شه. امکان نداره با خوندنش وقتمون تلف بشه.


بررسی پست شماره افسانه لرد ولدمورت، آملیا سوزان بونز:


نقل قول:
-"با اینکه عاشق حیوونام،ولی اعتراف میکنم شما خیلی آزار دهنده اید!"
صدای خشکی و خالی از هر گونه احساسی این را به پشه ای گفت که سرسختانه سعی میکرد با صدای بالهایش او را دیوانه کند.

شروع خیلی خوبی بود. شروع با دیالوگ شروع جذب کننده ایه. ولی نه در هر حالت و به هر شکلی. اون دیالوگ باید هوشمندانه نوشته شده باشه. با هدف جذب خواننده. دیالوگ شما هم این ویژگی رو داره. دیالوگ جالبیه! مخاطبش یه پشه اس و جمله اونقدر جدی گفته می شه که خواننده کنجکاو می شه داستان رو دنبال کنه و گوینده رو بشناسه. همین موضوع فرصت کوتاهی برای شما ایجاد می کنه که به خواننده ثابت کنین نوشته تون ارزش خوندن رو داره.


نوشته هاتون خیلی پشت سر هم نوشته شدن. داستانی که می نویسین حتما در بعضی قسمت ها احتیاج به فاصله داره. جایی که قصد دارین درباره شخصیت دیگه ای بنویسین:
مرلین کاغذ را روی میز گذاشت و تکرار کرد:
-من تو این ماموریت شرکت نمی کنم.

لینی متوجه شد که مرلین در تصمیمش مصمم است. باید شخص دیگری را پیدا می کرد.


جایی که زمان یا مکان رو مشخص می کنین:

مرلین کاغذ را روی میز گذاشت.

پنج دقیقه بعد:

لینی همچنان منتظر جواب بود!

(اینجا قبل و بعد از زمان یا مکانتون فاصله بذارین)

جایی که در داستانتون مکثی وجود داره و لازمه خواننده این مکث رو حس کنه:

مرلین سکوت کرد...

لینی احتیاج به یک جواب واضح داشت. برای همین با لحنی جدی پرسید:
-با من میای یا نه؟


جایی که دیالوگتون مال شخصیتی که دربارش حرف زدین نیست. مثلا این قسمتی که خودتون نوشتین:
.نقل قول:
گلدن - سگش - را نوازش کرد و خود را از پنجره به پایین پرتاب کرد.
-"هی تو!کجا میری؟"
تعجب کرد!معمولا کسی او را در شکل کلاغ سیاهی که با احتیاط پر و بال میزد نمیشناخت!

این دیالوگ رو وقتی بلافاصله بعد از "خود را پرتاب کرد" بنویسین، دیالوگ مال سوزان می شه. برای این که خواننده بفهمه دیالوگ از طرف سوزان نیست باید یه فاصله بذارین:
.گلدن - سگش - را نوازش کرد و خود را از پنجره به پایین پرتاب کرد.

-"هی تو!کجا میری؟"
تعجب کرد!معمولا کسی او را در شکل کلاغ سیاهی که با احتیاط پر و بال میزد نمیشناخت!



نقل قول:
-"تو در خودت چی میبینی که لرد کبیر را مسخره میکنی؟"

دیالوگ بد نبود..ولی شکلک زیاد برای لرد مناسب نیست. البته شخصیت ها رو محدود نمی کنیم. نمی خوام درباره لرد خیلی بسته و محدود بنویسین. ولی لرد شخصیت خونسردی داره. کمتر پیش میاد که به این شکل عصبانی بشه.


سوزان رو مرگخوار حساب کردین...اصولا برای حفظ نظم اعضایی رو که در سایت مرگخوار هستن، در سوژه ها مرگخوار حساب می کنیم.
گذشته از این موضوع لحن حرف زدن سوزان زیادی شجاعانه و حتی گستاخانه اس. کسی نمی تونه با لرد اینجوری حرف بزنه. پشت سر لرد می شه حرف زد...تو ذهن می شه حرف زد...ولی مستقیم نمی شه!


نقل قول:
لرد اصلا به روی مبارک بی دماغ خودش نیاورد

اگه شخصیتتون سفید باشه اشکالی نداره که به این شکل بنویسین. ولی اگه سیاه باشه اشکال داره. تمسخر مستقیم لرد در پست های سیاه جایی نداره.


نقل قول:
مرگخوارانی که یکی پس از دیگری مرده بودند.دستانش را مشت کرد.اگر همه چیز اینگونه پیش میرفت خودش نیز به زودی به آنها میپیوست و تنها چیزی که میدانست این بود که این را نمیخواست.چه کسی میخواست؟خوب معلوم بود!احمق هایی که هنوز میخواستند مرگخوار بشوند.پس یعنی خودش هم میخواست!ولی او که نمیخواست!آه ولش کن.

این قسمت کمی مبهم بود. احساس سوزان، نظری که درباره این اتفاق داره...واضح نیست. خواننده تشخیص نمی ده که سوزان ترسیده؟ اهمیتی نمی ده؟ از این که مرگخواره ناراحته؟ اونقدر وفاداره که دلش می خواد مرگخوار بمونه و بمیره؟
بیشتر جمله های شما واضح و روشن هستن. برای همین مطمئنم مشکل زیادی در رسوندن منظورتون نخواهید داشت. فقط کمی تجربه لازم دارین.


نقل قول:
نسیم ملایمی که حس خوشایندی را منتقل نمیکرد از میان درختان کاج وزید و علف های هرزی که توسط مرگخواران لگد نشده بودند را وادار به موج ریدلی رفتن کرد.

توصیف های اولتون خیلی جدی بود. عبارت "موج ریدلی" کمی خرابش کرده و دلیل این که خوانند ه به همین عبارت هم نمی خنده حس و حال مرموز و جدییه که جمله های قبل ایجاد کردن. این قسمت یا از اول باید طنز نوشته می شد یا تا آخر جدی پیش می رفت. اینجا هم دو کلمه "گوگولی ناز" همین حالت رو داره:
نقل قول:
این حس اعتمادش به حیوانات گوگولی ناز بیشتر از آن بود که چند مرگ بی اهمیت از بینش ببرد.



نقل قول:
سوزان چشمان سیاهش را تنگ کرد و به چشمان سیاهتری نگاه کرد که به زودی فهمید آنها ازان یک گرگ است.

صحنه خوبه...ولی خیلی سریع تر از چیزی که باید باشه پیش رفته. این صحنه باید خواننده رو شوکه کنه و برای همین باید کمی آروم تر پیش برین. مثلا: سوزان در تاریکی متوجه می شه که چیزی برق می زنه. کمی دقت می کنه و می فهمه اونا دو تا چشم هستن و بعد می بینه که با یه گرگ طرفه.


نقل قول:
وقتی تغییر شکل داد و خواست از روی شاخه پایین بپرد با صدایی سردی که از پشت سرش می آمد سرجایش خشک شد.
-"این هم از این."

در کمی آن طرف تر خرگوشی سفید چشم قرمز گوگولی نازی صدای گرومپی که حاصل از افتادن شیئی بزرگ بود را با گوشهای بلندش شنید.

آخر پست شما اهمیت زیادی داره. مخصوصا وقتی تکی باشه و مخصوصا وقتی جدی باشه. پایان شما خیلی مبهمه. من متوجه نشدم چه اتفاقی افتاد. صدا مال کی بود؟ با توجه به این که سوزان می تونست تغییر شکل بده و پرواز کنه چرا افتاد روی زمین؟ برای این اتفاق باید دلیل قانع کننده تری میاوردین. همینطور برای تعقیب گرگ. سوژه تون خوب بود. شما شخصیت های زیادی در دست نداشتین...فقط سوزان بود و گرگ...با وجود این همین سوژه رو خوب پرورش دادین ولی آخرش می تونست واضح تر و تاثیر گذارتر باشه. سوزان می تونست به دلیل قانع کننده تری گرگ رو تعقیب کنه. این دلیل حتی می تونست صرفا کنجکاوی باشه. ولی باید خواننده رو قانع کنیم که چرا سوزان کنجکاو شده. مثلا می تونستین بگین سوزان همیشه به گرگ ها علاقه داشت. یا مثلا جانور نمای یکی از نزدیکانش گرگ بوده و با تصور این که گرگ همون فرده دنبالش رفته. درباره سقوطش هم می شد بیشتر نوشت. یک لحظه حواس پرتی...یه دلیل برای انجام نشدن تغییر شکل! اینا می تونستن خواننده رو قانع کنن که گرگ همون مرگه که این بار سراغ سوزان اومده.

کارتون سخت بود. سوژه تون سخت بود.با وجود این در حد زیادی از عهده انجامش بر اومدین.با کمی تمرین و تجربه بهتر هم می شین.

موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴

آملیا سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۹ جمعه ۱۷ خرداد ۱۳۹۸
از زیر گنبد رنگی عه آسمون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 151
آفلاین
سلام ارباب.
جسارت کردم خدمت شما اومدم تا بهتون زحمت نقدی رو بدم.
برای ایشون.
امیدوارم وقتتون بی خودی تلف نشه.
و ازش کمی هم شده لذت ببرید.
+الان که دارم اینو مینویسم اعتراف میکنم که دستام از ترس یخ کرده! -___-



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۱۰ سه شنبه ۸ اردیبهشت ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
اوه...مرگخوار ناگهانی ما!

بررسی پست شماره افسانه لرد ولدمورت، ریگولوس بلک:

اول اون کلمه "داغون" رو از ذهنتون دور کنین. شما مرگخوار هستین و من بیخودی کسی رو تایید نمی کنم. مطمئن باشین با صفت داغون خیلی فاصله دارین. خیلی طبیعیه که آدم مخصوصا بعد از مدتی فعالیت از نوشته های خودش زیاد راضی نباشه. منم کمتر پیش میاد از رولای خودم راضی باشم. البته اینم ویژگی خیلی خوبیه که فکر نکنیم کامل و عالی هستیم.


من این رول شما رو با اولین رولی که ازتون خوندم(و البته اصلا بد نبود) مقایسه می کنم.
نوشته های شما و سبک نوشتنتون خیلی عوض شده. الان خیلی واضح تر و روشن تر می نویسین. الان کلمه ها رو خیلی بهتر و درست تر انتخاب می کنین. دیگه از توضیحات طولانی و گیج کننده خبری نیست.همونقدر توضیح می دین که لازمه. این عالیه.


نقل قول:
صدای جیغ سکوت خانه ی قصر مانند را در هم شکست و چندین پرنده از روی درختان خشکیده ی گورستان ریدل ها پریدند...

فراموش نکنین که این شمایین که می دونین جمله تون باید با چه لحنی خونده بشه. خواننده برای درست خوندن جمله ها به راهنمایی احتیاج داره و این علامت ها هستن که راهنماییش می کنن. بعد از "صدای جیغ" باید یه ویرگول گذاشته بشه. وگرنه خواننده اون قسمت رو سریع و یکسره میخونه...و یهو متوجه می شه جمله بی معنی شده.و مجبور می شه برگرده دوباره بخونه.


نقل قول:
مرگ پی در پی خادمان لرد سیاه،کم کم روزمره میشد... شاید هم برای خیلی از مرگخواران شده بود.مدت زیادی بود که هر یک به نوبه خود برای آرامش روحشان دعا میکردند.

جمله های شما خیلی زیبا و تاثیرگذار هستن. ولی کمی باید پررنگ تر بشن. کمی باید قوی تر بشن. اون احساسی رو که لازمه کمی مصمم تر باید ایجاد کنن.لحن شما مردده.

مرگ پی در پی خادمان لرد سیاه،کم کم داشت تبدیل به اتفاق روزمره ای میشد...
شاید هم برای خیلی از مرگخواران شده بود!
مدت زیادی بود که هر یک به نوبه خود، فقط برای آرامش روحشان دعا میکردند.


جمله اول تردید داره. نویسنده هم نمی دونه که این اتفاق افتاده یا نه. در جمله دوم نویسنده به این نتیجه می رسه که ظاهرا این اتفاق افتاده(حتی با وجود کلمه "شاید"). اینجا باید از بین رفتن تردید رو نشون بدیم. و در جمله سوم جمله باید طوری نوشته بشه که نشون بدیم دعا کردن برای روح اینا ناشی از بیچارگی و ضعف مرگخواراس که نمی تونن اوضاع رو تغییر بدن.


نقل قول:
دیگر احساس بی تفاوتی که نسبت به این ماجرا داشت را حس نمیکرد! دیگر احساس نمیکرد که مرگخوار نیست.

جمله اول خیلی خوب بود...ولی جمله دوم...مگه قبلا احساس کرده بود مرگخوار نیست؟ به نظر من برای نشون دادن حالت بی حس و مسخ شده ریگولوس جمله مناسبی نبود. البته در پایان پستتون هم اشاره کردین که ریگولوس همیشه می گفت مرگخوار نیست...من متوجه نشدم که چرا خودشو از مرگخوارا جدا می دید. شاید منظورتون این بود که ریگولوس تازه مرگخوار شده بود. ولی به هر حال این نکته کمی مبهم بیان شده. می تونست واضح تر باشه.


نقل قول:
و چه چیز احمقانه ای ریگولوس را وادار کرد که دنبالش کند... کنجکاوی! چیزی که همیشه سعی میکرد انکارش کند،اما واضح ترین مشخصه وجودی اش بود.

شکل روایت کردن شما خیلی جذابه...قبلا همونطور که گفتم گیج کننده بود. ولی الان روشن و واضحه و خواننده رو دنبال خودش می کشه.

صحنه و شکل مرگ ریگولوس و لیلی جالب و هیجان انگیز و متفاوت بود. شما هم خیلی خوب از عهده توصیف این صحنه بر اومدین. هر چند اون عبارت "چیز سرخ رنگ" کمی با فضای نوشته ناهماهنگ بود. می تونست با لباس سرخ رنگ، پارچه سرخ رنگ، ردای سرخ رنگ یا حتی شیء سرخ رنگ جایگزین بشه. با وجود این صحنه زیبایی بود.

فراموش نکنین که من در نقد هام شما رو با خودتون مقایسه می کنم. ممکنه کلی ایراد از یک رول بگیرم ولی اون رول بالاتر از سطح متوسط سایت باشه. و ممکنه از یکی تعریف کنم...چون نسبت به نوشته های قبلیش خیلی بهترنوشته.
شما قبلا هم بالاتر از سطح متوسط بودین. الان هم چه نسبت به سطح سایت و چه نسبت به رول های قبلی خودتون بهتر شدین. مستقیم به ماجرا پرداختین. جایی که لازم بوده درباره فضا و احساسات شخصیت هاتون توضیح دادین...ولی نه در حدی که خواننده فرار کنه! تعادل رو به خوبی برقرار کردین. اوج داستان شما صحنه مرگ ریگولوس بود که هیجان انگیز و جالب بود و احساسات ریگولوس در اون لحظه رو هم به خوبی بیان کردین. جمله آخر کمک کوچکی به سوژه می کنه. جمله تاثیر گذار و مفیدیه و برای پایان رول کاملا مناسبه.


موفق باشید.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۴/۲/۸ ۱:۱۶:۵۲



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۱۱ یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴

ریگولوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۷ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۷:۵۴ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۸
از یو ویش.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 279
آفلاین
اهم... فکر میکردم درخواست نقد این رو دادم... یادم رفت ظاهرا

راستش خودم فکر میکنم پست های جدی م بشدت ضعیف شدن،ینی نشدن،بودن،هستن البته میگم جدی هام داغونن منظورم این نیست که طنز هام قوین،اونام داغونن


تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۳۰ یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 85 افسانه لرد ولدمورت، آرسینوس جیگر:


نقل قول:
در همان حین که پیچک های قبرستان بدن ریگولوس و لیلی را له میکردند در داخل خانه مرگخواران بی خبر به کار های خود مشغول بودند...

با اولین خوندن، جمله رو نفهمیدم...این اتفاق خوبی برای شروع پستتون نیست. می دونین چی کم داشت؟...فقط یه ویرگول! یه علامت ساده می تونست جمله رو اصلاح کنه:
در همان حین که پیچک های قبرستان بدن ریگولوس و لیلی را له میکردند، در داخل خانه مرگخواران بی خبر به کار های خود مشغول بودند...


نقل قول:
وضعیت حتی چنان عادی بود که مالسیبر مشغول ساختن بیست هزارمین شناسه ی خود بود و ایرما مشغول خواندن کتاب " روش های مرگ آبرومندانه" و وندلین نیز طبق معمول در گوشه ای آتش روشن کرده بود و خودش را به داخل آن می انداخت و سپس با حالتی نمایشی صحیح و سالم از آتش بیرون می آمد.

درباره عادی بودن وضعیت در این پاراگراف و پاراگراف قبلش کمی بیشتر از حد لازم توضیح دادین. کاری که ایرما و وندلین انجام دادن جالب بود. ایده خوبی بود. این که مرگخوارا به کارای عادیشون(که به نحوی به مرگ مربوط می شد) بپردازن. کاش بیشتر در مورد این قسمت می نوشتین. می تونست جالب باشه. پستتون تکی محسوب می شه. برای همین اشکالی نداشت اگه کمی هم طولانی می شد.


نوشتن درباره مالسیبر به نظر من ایده خوبی نبود. با توجه به این که مالسیبر در سایت مرگخوار نبود. سوژه های جالبی داشت..ولی مرگخوار بودنش حداقل برای من قابل هضم نبود. از این مورد بگذریم...مالسیبر رو انتخاب کردین و روی ویژگی اصلیش که ساختن شناسه بود اشاره کردین. به نظر من باید به این توضیحتون وفادار می موندین! مرگ مالسیبر رو می شد یه جوری به همین شناسه ها ربط داد.


نقل قول:
پس سرش را بالا آورد و با صدای بلند شروع کرد به صحبت کردن:
- چه اتفاقی برام افتاده؟! من که همیشه به بی ادبی شهرت داشتم؟! چرا دارم میرم ادای احترام کنم؟

همیشه تاکید می کنم که جمله ها باید هدفدار باشن. پیش بردن سوژه و معرفی شخصیت ها و تاکید روی موضوع و یا صرفا طنز! اینا می تونن هدف باشن. ولی هدف این دیالوگ بالا چی بود؟
این قسمت این رو به خواننده القا می کنه که اتفاقی برای مالسیبر افتاده. داره کارایی انجام می ده که در حالت عادی ازش بعیده و بعد دیگه اشاره ای به این موضوع نمی شه.


نقل قول:
همچنان که با حالتی عصبی و با صدای بلند با خود صحبت میکرد ناگهان در مقابلش دو جنازه ی خرد شده در میان پیچک های قبرستان را مشاهده کرد... جنازه ی ریگولوس و لیلی لونا پاتر را دید و ناگهان وحشت کرد... پس همین که برگشت تا با وحشت به طرف خانه ی ریدل بدود پایش به تکه سنگی گیر کرد و با فریادی به زمین خورد.

مرگ ناگهانی و پیش بینی نشده مالسیبر خوب بود. ولی قبلش خواننده رو به اندازه کافی آماده نکردین. جایی که مالسیبر برای قدم زدن می ره! اونجا جاییه که باید بیشتر درباره افکار و احساساتش حرف می زدین. درباره این که اصلا فکر نمی کنه به این زودیا بمیره. با اعتماد به نفس قدم می زد و یهو با دو تا جسد برخورد می کرد.


نقل قول:
روونا بالای سر ریگولوس رفت و کاغذ را از میان دست بی جان او بیرون کشید و نام های " مالسیبر، ریگولوس و لیلی" را نیز به آن اضافه کرد.

آخر پستتون خیلی خوب بود. اون حالت تک پستی که برای این سوژه مهمه حفظ کردین.

_____________________

بررسی پست شماره 86 افسانه لرد ولدمورت، سلینا ساپورثی:


نقل قول:
روونا کاغذ مچاله شده را در دستش گرفته بود،طوی آن را فشار میداد که انگار جزوی از وجودش بود . نگاهش به اجساد روبه رویش دوخته شده بود.به آسمان نگاه کرد و ناگهان چشمانش را تا نیمه بست. نور ناگهانی چشمانش را کمی آزار داد.خورشید.صبح بود!اصلا متوجه گذر زمان نشده بود.

این تاپیک تک پستی نیست...ولی این سوژه به حالت تک پستی پیش می ره. شما هم به همین شکل نوشتین. با وجود این در شروع پستتون ارتباطتونو با پست قبلی حفظ کردین. این کارتون خوب بود.
جمله هاتون زیبا و رسا هستن. فقط برای اینکه تاثیر خودشونو بهتر بذارن احتیاج به چند فاصله دارن:
روونا کاغذ مچاله شده را در دستش گرفته بود.طوری آن را فشار میداد که انگار جزوی از وجودش است . نگاهش به اجساد روبه رویش دوخته شده بود.به آسمان نگاه کرد و ناگهان چشمانش را تا نیمه بست! نور ناگهانی چشمانش را کمی آزار داد.
خورشید!
صبح شده بود...اصلا متوجه گذر زمان نشده بود.



نقل قول:
به فکر ارباب افتاد.

کلمه "ارباب" یه طرز فکر رو می رسونه...جبهه رو مشخص می کنه. برای همین بهتره از این لقب فقط در دیالوگ ها و افکار مرگخوارا استفاده کنین. جاهایی غیر از این قسمت ها افکار نویسنده رو می رسونه. و اصولا بهتره نویسنده بی طرف جلوه کنه.
بهتره بگین به فکر لرد سیاه یا لرد ولدمورت افتاد. البته به فکر "اربابش" افتاد هم درسته. چون به کمک اون "ش" ارباب رو به روونا متصل می کنیم.

"ینی" خیلی محاوره ایه. ازش فقط در دیالوگ های خیلی صمیمی استفاده کنین. برای افکار جدی و سنگین زیاد مناسب نیست.

توضیحاتتون خیلی زیادن. در رول جدی خواننده باید احساسات شخصیت ها رو درک و لمس کنه. باید تقریبا همه چیز رو براش توضیح داد...ولی بیش از حدش خسته اش می کنه. مثلا فرض کنیم روونا ناگهان متوجه چیزی شده:

در حالی که به طرف جنگل می رفت ناگهان جرقه ای در ذهنش زده شد. چرا تا آن لحظه به این موضوع فکر نکرده بود؟ راه حل ماجرا در دست های خودش بود.
خسته ولی مصمم به راهش ادامه داد. او می توانست مشکل را حل کند.


از جا بلند شد. قدم زنان به طرف جنگل رفت. درختان انبوه در مقابلش سر به فلک کشیده بودند. باد خنکی می وزید و موهایش را به آرامی تکان می داد. با دستش موهایش را که مانع دیدش می شدند از روی صورتش کنار زد. درست در همین لحظه بود که فکری به ذهنش خطور کرد. متعجب و خشمگین سر جایش متوقف شد. چطور تا آن لحظه به این موضوع فکر نکرده بود؟ با خودش فکر کرد: "بله! خودشه. همینه. ماجرا باید همینجوری حل بشه." از دست خودش عصبانی بود. در تمام این مدت کلید ماجرا در دست خودش بود و او این را نمی دانست. باید مشکل را حل می کرد. باید به راهش ادامه می داد. خسته بود ولی تمام توانش را جمع کرد و با قدم های مصمم راهش را به طرف جنگل ادامه داد.

هر دو پاراگراف بالا یک موضوع رو بیان می کنن...ولی برای خوندن دومی خواننده باید صبرو حوصله زیادی داشته باشه. فراموش نکنین که مخاطباتون کیا هستن. اعضای اینجا معمولا دنبال متن سنگین نمی گردن. دنبال نوشته های مفرح و سرگرم کننده می گردن. اینجا منظورم طنز نیست. رول جدی هم می تونه سرگرم کننده باشه. ولی باید مواظب باشین که خواننده رو خسته نکنه. همچین توضیحاتی در حد یک بار و یک پاراگراف هم قابل قبول هستن. مثلا در قسمت مهم داستان که قراره خواننده غافلگیر بشه. ولی دیگه نباید تکرار بشن.


رولتون خیلی طولانیه...در تاپیک های تک پستی اشکالی نداره طولانی باشه. ولی در تاپیک های ادامه دار تا وقتی مجبور نبودین بهتره طولانیش نکنین. توضیحاتتون اونقدر زیاده که به جای روشن کردن قضیه می تونه خواننده رو گیج کنه.

نقل قول:
مرگخواری جوان وارد میشود.ارباب اورا به یاد آورد.

به زمان فعل هاتون دقت کنین. کل رول باید بصورت یکدست و هماهنگ نوشته بشه.


نقل قول:
ناگهان نگرانی در چشمان روونا دیده شد که در میان آنهمه ارامش و خونسردی جلوه خاصی داشت.به ارباب نگاه کرد.حالا یادش آمد.


-ارباب...
اما دیگر وقتی نبود.صدای روونا به سکوت پیوست...

ایده تون فوق العاده بود. این که روونا متوجه موضوعی شده بود ولی هیچوقت نتونست چیزی بگه. از اول رولتون نگران بودم که نکنه روونا بیاد راه حلی بده! که در این صورت سوژه کاملا منحرف می شد و همه می رفتن دنبال راه حل. خوشبختانه این اتفاق نیفتاد و روونا به موقع مرد!

شخصیت لرد ولدمورت شما خوب از آب در اومده. با وجود این که نقش زیادی نداره و خیلی هم درباره احساساتش توضیح داده نمی شه خواننده کاملا این شخصیت رو درک و قبول می کنه. لرد شما جدی و خونسرده...ولی در اعماق قلبش به مرگخوارا اهمیت می ده. به زندگیشون...به وفاداریشون. مرگشون براش سخته. و این همون لرد ولدمورتیه که حداقل در ذهن من شکل گرفته.کارتون خیلی خوب بود.

رولتون خوب بود. این تاپیک شکل خاصی داره الان و درکش کمی سخته. چون نه تک پستیه و نه ادامه دار...و باید یه شکل خاصی پیش بره. خوشبختانه شما همه موارد رو رعایت کردین.

ظاهرا یه جدی نویس دیگه به ایفای نقش اضافه شده. این روزا تعداد جدی نویس های سایت زیاد شده. این اتفاق خوبیه...ولی حتما در کنارش طنز نویسی رو هم تجربه و تمرین کنین. چون لازمه. شما اشاره کردین که می خوایین مرگخوار بشین. مرگخوارا ماموریت هایی دارن. ممکنه سوژه ماموریت کاملا طنز باشه. کسی نمی تونه شما رو مجبور کنه طنر بنویسین...ولی اگه بتونین به هر دو سبک هم بنویسین کارتون خیلی راحت تر می شه.
برای مرگخوار شدن نوشته های شما باید سیاه باشه. این جمله ایه که خیلی سخت می شه توضیحش داد. ولی خوشبختانه مجبور نیستم برای شما توضیح بدم! چون رول شما سیاه بود. باید مشخص باشه نویسنده به جبهه سیاه تمایل داره. معنیش این نیست که سوژه ها رو به نفع سیاها پیش ببره. سیاه بودن رول از احترامی که نویسنده بطور غیر مستقیم به لرد و بقیه مرگخوارا می ذاره، از طنزی که درباره اعضای محفل و مرگخوارا بکار می بره و از شکل احساسات رول مشخص می شه.اگه بعدا رول طنزی بنویسین در این مورد هم توضیح می دم.


خوب بود.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

سلینا ساپورثی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۳ چهارشنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۲۲:۱۷ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۹۴
از ساپورتستان!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 10
آفلاین
درود بر لرد ولدمورت!
میخواستم ازتون درخواست نقد این پست در جهت تنها هدفم ، یعنی بودن در خدمت شما و مرگخوار شدن رو داشته باشم.
ممونم


...Im ready for FIGHT and FATE....
??WHy
.
.
.

stop checking your phone...
...he would not send you a text


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۸ جمعه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۴

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام و درود بر سرورمان!

اربابا... اگر میشود یک نگاهی به ایشون بندازید!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.