هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۳:۲۸ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
#28

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
1 – نام : گودريك

2- نام خانوادگي : گريفيندور


دوست داريد عضو كدام حزب باشيد ؟

ليبرال*
ديكتاتوري

3 – شما عضو چه گروهي هستيد ؟

مرگخواران
محفل ققنوس*
الف دال*
جوخه ي بازرسي
هيچكدام

4 – ساختمان مركزي سازمان ملل جادوگري را در سه خط و به طور خلاصه توصيف كنيد .

در سايه روشني هاي ساختمان هاي قديمي لندن ، در انتهاي درياچه اي بزرگ ساختماني بود قديمي به شكل كليساهاي قرون وسطا .
از سنگ هاي تيره و كدر و شيشه هاي كثيف و خاك آلود مشخص بود كه سالهاس متروكه باقي مانده ، ولي گويا اين فقط به چشم ماگل ها اين چنين ميامد ولي در اصل يكي از بهترين ساختمان هاي دنيا از نظر معماري و دكوراسيون بود .


5 – پيشنهاد :

فعلا چيز خاصي نيست


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۱:۵۶ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
#27

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
نكات

1 – اگر در اين تاپيك بنا به زدن رول هاي ادامه دار شد ، همه ي اعضاي سايت ميتونن در جلو بردن سوژه به ما كمك كنن .
2- عضو شدن شما ، به معناي علاقه ي شما به اين تاپيك و احترام به ما محسوب ميشه ، پس لطفا اگر كار يا ماموريتي به عهده شما گذاشته ميشه ،‌ كامل آنرا انجام دهيد ...
3 – در صورت فعال بودن شما در اين تاپيك ، رنك هايي از سوي وزارتخونه با عنوان ( دبير كل سازمان ملل جادوگري ) به شما تعلق ميگيرد .

فرم عضويت
1 – نام
2- نام خانوادگي

دوست داريد عضو كدام حزب باشيد ؟
* ليبرال
* ديكتاتوري
3 – شما عضو چه گروهي هستيد ؟
مرگخواران
محفل ققنوس
الف دال
جوخه ي بازرسي
هيچكدام
4 – ساختمان مركزي سازمان ملل جادوگري را در سه خط و به طور خلاصه توصيف كنيد .
5 – پيشنهاد :
پ . ن : تشكر ميكنيم از دراكو مالفوي و پروفسور كوييريل كه ما رو در تهيه ي لوگو ها ياري دادند .

اگر عضو ليبرال ها شديد ،‌ ميتونيد اين لوگو را توي امضاي خود بزاريد ...
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده

---------------------------------------------------------------------
و اگر عضو ديكتاتوري هستيد اين آرم رو توي امضا تون بزاريد ...
تصویر کوچک شده


تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۱ ۱۲:۰۹:۳۲
ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۱ ۱۳:۳۵:۰۳

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۱:۴۷ شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۸
#26

روفوس اسکریم جیور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۶ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ دوشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۸
از دواج يك امرحسنه است !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 689
آفلاین
بسم رب سالازار ...

سيلام ! ما قصد داريم تا بار ديگر دنياي جادوگري را زير سلطه ي بيانات و مصوبات خودمان ببريم . پس شما با ما همراه باشيد ...
ما قصد داريم توي اين تاپيك رول بزنيم و ماموريت بريم و در كل حالي ببريم ...
اين تاپيك به دو قسمت تقسيم ميشه كه هردسته وظايف جداگانه اي به عهده دارن .


تصویر کوچک شده


دسته ي اول : حزب ليبرال
ليبرال چيست ؟

افرادي كه عقيده و اعتقاد زيادي به دموكراسي يا در اصل آزادي دارن ... اونها معتقدند كه دنيا بايد توي آزادي و صلح و صفا صميميت و دركل گل و بلبل باشه
به محفلي ها پيشنهاد ميشه ( روي پيشنهاد تاييد ميشه ! ) كه عضو اين حزب باشند !


تصویر کوچک شده


دسته ي دوم : حزب ديكتاتوري
ديكتاتور كيست ؟

اين كلمه بسيار واضح و روشنه ولي براي اونايي كه نميدونن ، توضيح ميدم .
به طور كلي به افرادي كه بسيار جاه طلب و به دنبال قدرت و سود شخصي باشند ، ديكتاتور ميگن .
به مرگخواران پيشنهاد ميشه ( البتع هرچي اونا تصميم بگيرن ! ) عضو اين حزب بشن .


ویرایش شده توسط روفوس اسكريم جیور در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۲۱ ۱۱:۴۸:۵۷

خدا ایشالا به ما خدمت بده به شما توفیق کنیم ...


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۷
#25

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
- اممم، نارسیسا؟ میریم شمال؟
- شمال؟ نه احمق! داریم می ریم خونه کنت دراکولا اینا!
- آها اوکی....چیـــــــــــــــــــــی!!!؟ کجا!؟

همان لحظه – ترانسیلوانیا – مقر مخفی رانده شده گان:

- تدی؟ اون نهنگ خشمگینا کوشن؟
- چه میدونم! همیشه وسایلتو گم میکنی! شلخته!

تدی رویش را از جیمز برگرداند و دوباره شروع به صحبت کرد :

- اهم اهم ، آره همونطور که میگفتم وزیر فقط یه جنه ! اون یه جنه! یه جن خونگی! همین برای راضی شدنت کافی نیس؟؟

ممدی که به حرف های تدی گوش سپرده بود ، چون ممد بود قانع شد و سر به زیر به دیگر مماد! ملحق شد.
جیمز که به نظر می رسید نهنگ هایش را پیدا کرده ، در حالیکه روزنامه ای در دست داشت و نهنگ خشمگینی هم به شانه اش آویزان بود به سمت تدی آمد:

- واو تدی ببین چه خبره تو مملکت... اینم از کشوری که یه جن خونگی مرگخوار وزیرش باشه! دانش آموزای هاگوارتز توی کافه ی دوئل تا پای مرگ، دارن تا پای مرگ دوئل میکنن اونم از نوع سیاه، اینجا رو نگاه کن! "وزیر در توجیه این اتفاق با دو نقطه دی رو به خبرنگاران اعلام کرد : به من چه؟ مگه من گفتم اینطوری کنن؟ مگه من گفتم اینطوری تکالیفشونو انجام بدن؟ مگه من گفتم ایگور مرگخوار مدیر هاگوارتز شه؟!" البته وزیر پس از گفتن این دیالوگ، در حالیکه سرش را به شیکم! خبرنگاران می کوبید فریاد میزد: " هوکی بد، هوکی بد، هوکی بد! هوکی دروغگو! "

تدی ابرویش را بالا انداخت و با نگرانی و تعجب به نهنگی که از بازوی جیمز آویزان بود خیره شد.

جیمز ادامه داد :

سوژه ی تاپیک پایین شهر هم دوباره بالا اومده ، اینم از بوقیت و ارزشیت و باشد تا نباشدیت وزارته که باعث افزایش ممد های زیر خط فقر شده!
واو اینجا رو ببین، باز رکورد زدیم... دوباره همزمان تو همه داستانای بلاکای ایفای نقش داریم تبهکاری میکنیم! هرهرهر! هم تو شرکت حمل و نقل هوایی داریم جلو پریدن هوکی رو میگیریم...هم بین مرگخوارا اعلامیه پخش کردن که ما تو ترانسیلوانیا مقر داریم، الانم دو نفر راه افتادن دارن میان با کنت دراکولا بحرفن بیاد ما رو بخوره! هرهرهرهر!

تدی : هرهرهرهرهر!:lol2:
جیمز : کرکرکرکرکر!
تدی : کرهرکرهرکرهر!:lol2:
جیمز : هرکرهرکرهرکر!

جیمز و تدی بعد از درک این نکته که رانده شدگان در خطره و اینا! دست از خنده های کورممدانه برداشته و با حالت به دوربین چشم دوختند.



Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۸:۰۱ یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۷
#24

گلگوماتold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۵ شنبه ۷ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ سه شنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۸
از مامان اینا چه خبر؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 74
آفلاین
لوسیوس بشگنی زد و یکی از خدمتکارهای قصر مالفوی ها به سرعت نامه و قلمی برایش آورد. آنها را از خدمتکار گرفت و شروع به نوشتن کرد...

نقل قول:
سلام

فنریر گری بک عزیز، لطفا هر چه سریعتر خودت رو به قصر مالفوی ها برسون. مسئله ی خیلی مهمی پیش اومده. در واقع تو باید به همراه سیسی به یک مسافرت بری.


قربانت، لوسیوس مالفوی

دست از نوشتن کشید و نامه را به پای جغد بزرگی که یکی دیگر از خدمتکارها آورده بود، بست و آن را به حرکت در آورد. جغد آرام آرام به سمت پنجره رفت و به شیشه ی آن برخورد کرد و لوسیوس با خشم به سمت پنجره دوید و آن را باز کرد و جغد خارج شد.
با باز شدن پنجره نسیم سردی به داخل وزید و نارسیسا رو به لوسیوس گفت: ببند پنجره رو. یخ کردم. باید یه دست لباس زیر پشمی هم ور دارم که یخ نزنم. می گن اونورا خیلی سردتر از اینجاس!

لوسیوس سرش را به نشانه ی تصدیق تکان داد و به سمت صندلی مخصوصش رفت و روی آن نشست...


یک ساعت بعد، قصر مالفوی ها

در قصر با صدای مهیبی باز شد و فنریر گری بک با ظاهری آراسته تر از همیشه وارد شد. به سرعت به سمت لوسیوس رفت و گفت: من آماده ام. کِی باید حرکت کنیم؟!

- هوووم...

- همین الان. هر چی زودتر بهتر. سریع این وسایل منو بگیر و با خودت بیار پایین.

نارسیسا کیفی کوچک را روی شانه اش انداخت و پس از خداحافظی با لوسیوس به سمت در خروجی قصر حرکت کرد و از آن خارج شد... فنریر نیز با نگاهی خوفناک به لوسیوس، وسایل نارسیسا را از وسط سالن برداشت و به دنبالش به راه افتاد.


ویرایش شده توسط گلگومات در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۶ ۱۸:۱۴:۲۲


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۲۱ یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۷
#23

نيمفادورا تانکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۵ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۳:۲۵ پنجشنبه ۶ فروردین ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 41
آفلاین
قصر خانواده ی مالفوی

نارسیسا با حالتی عصبی از یک طرف قصر به طرف دیگر می رفت و به خدمتکارها گیر میداد : واسه چی لباسام اتو نشده ؟ چرا غذای تو راهی آماده نکردین ؟ اون ردای بنفش من کو ؟ شنیدم کنت دراکولا از رنگ بنفش خوشش میاد . بذارینش دم دست باشه . کارنامه ی دراکو رو بیارین ببینم . می خوام اگه کنت دراکولا بچه ای چیزی داشت روی همشونو کم کنم .

دراکو با ترس و لرز به مادرش نگاه کرد : مامانی ! نمیشه لطفا اسم منو جلوی کنت دراکولا نیاری ؟ می ترسم خیال کنه من خیلی خوشمزم و داغمو به دلتون بذاره !

نارسیسا یک لحظه ایستاد و به دراکو نگاه کرد . بعد دوباره به راه رفتنش ادامه داد : اینم حرفیه . پس یکیتون بره هاگوارتز و نمره های اون دختره ، گرنجرو برام بیاره . می خوام به کنت بگم که مشنگ زاده های بریتانیایی هم بدک نیستن و می تونه با تبدیلشون به خون آشام های جذاب ، دنیای جادویی رو گسترش بده .

لوسیوس مالفوی از در سالن وارد شد و به لباس هایی که دور و بر سالن را شلوغ کرده بودند نگاهی انداخت : نارسیسای عزیز ! فکر نمی کنی برای یه سفر دو روزه احتیاجی به این همه لباس نداشته باشی ؟ و آیا مناسبه که یه بانوی شوهردار مطابق میل یه کنت غریبه لباس بپوشه ؟

- خوب باشه لوسیوس گرانقدر ! هرچی تو بگی !

و بلافاصله ردای بنفش را در ساک سفری خود قرار داد تا فرصتی برای مخالفت لوسیوس باقی نگذارد . لوسیوس به این نتیجه رسید : انگاری من باید به عنوان مرد خانواده به وظایف خودم عمل کنم . بانوی عزیز ! شما به سفر نخواهید رفت !

- من میرم ! تو حسودیت میشه که من قراره رئیس سازمان ملل بشم و می خوای این موقعیت رو ازم بگیری ! اگه مخالف بودی ، باید زودتر منو از خواب بیدار می کردی که حکم ماموریتو ندن دستم !

- شما به این سفر نمیرید !

- میرم !

- نمیرید !

- :

- خوب ! لااقل تنها نمیرید !

- با کی میرم یعنی ؟ خودت با من میای ؟

لوسیوس کمی فکر کرد و به نتیجه رسید : با فنریر گری بک برو !

نارسیسا با چشمانی که از فرط تعجب گشاد شده بودند پرسید : و این نشوندهنده ی غیرت مرد خونواده ی منه ؟

- خوب ! می دونید که ترانسیلوانیا پر از خون آشام و دراکولاست و هیچ کس بهتر از یه گرگینه نمی تونه از شما در برابر چنان موجوداتی دفاع کنه !

نارسیسا کمی فکر کرد و جوابش این بود :


ویرایش شده توسط نيمفادورا تانکس در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۶ ۱۶:۲۴:۵۵

همه چی فدای رفیق!


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۰:۴۶ یکشنبه ۶ بهمن ۱۳۸۷
#22

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
با ابراز تاسف از ناتموم موندن سوژه قبلی:

سوژه جدید


مقر سازمان ملل جادوگری

وزیر سحر و جادو وارد مقر سازمان ملل جادوگری میشه و به ساختمون یه نگاهی میندازه. با خودش فکر می کنه:
- یعنی باید یه نفرو به عنوان دبیر کل سازمان ملل جادوگری معرفی کرد؟ یعنی کی لیاقت داشت که دبیر کل شد؟

کمی با خودش فکر می کنه و گزینه های متعددی رو از ذهن خودش میگذرونه:
- ارباب بلیز؟ نه من اونو لازم داشت تا کارای وزارتخونه رو انجام داد. من که قرار بود با وینکی رفت گردش های روزانه رو انجام داد و برای وزارت وقت نداشت. ارباب ایگور؟ اونم که سرش به درس و مشخ (!!!) هاگوارتزیا گرم بود. بانو بلاتریکس؟ نه!!! اون همش سایر ملل رو کروشیو کرد که چرا بوقی بود! ارباب لوسیوس؟ اونم که هر روز نصف وقتشو برای اتوکشی موهاش صرف کرد. هیچ کس لایق نبود! فقط خودم تونست از پس این کارا براومد که خودمم به شدت سرم شلوغ بود. توقعات عاطفی وینکی خیلی بالا بود

کمی با خودش فکر می کنه. چون به نتیجه ای نمی رسه، تصمیم جدیدی می گیره. پشت میز دبیر کل می شینه و یه دسته کاغذ میذاره جلوش و بخشنامه جدید رو شروع می کنه:

« لرد سیاه پاینده بود!

بدینوسیله به اطلاع کلیه جادوگران و ساحره های گرامی رسوند که چون سازمان ملل جادوگری دبیر کل نداشت، یه مسابقۀ بسیار ساده درنظر گرفته شد که هرکی توش برنده شد، دبیر کل سازمان ملل شد.

شرکت عموم در اعلام آمادگی این مسابقه آزاد بود و هیچ شرطی نداشت.

امضا: وزیر بس گولاخ و خفنز و اصیل زاده سحر و جادو... عالیجناب هوکی »

بلافاصله بعد از اینکه بخشنامه رو با ورد «کپیوس» تکثیر می کنه، قانون جدید رو به دربون های سازمان ملل جادوگری ابلاغ می کنه:
- هرکس خواست وارد شد، باید اول داغ سیاه روی ساعدش رو نشون داد.

یک ساعت بعد

اتاق دبیر کل به خاطر حضور مرگخواران متعدد به حالت انفجار در اومده. بلیز و مورگان یه گوشه نون بیار کباب ببر بازی می کنن. آنی مونی با وردنۀ جدیدش تمرین گلف می کنه. دایی مونتی با یه تیکه سیم، دستۀ شکستۀ بیلشو وصله پینه می کنه. لوسیوس با بلاتریکس کلکل می کنه و نارسیسا به خاطر خستگی زیادی که (درست همین امروز و به دلایل غیر جادویی) دچارش شده داره یه گوشه چرت می زنه.

هوکی چن تا سرفه می کنه ولی کسی بهش توجهی نمی کنه. بالای میز می ایسته و شروع می کنه به خوندن یه آواز عاشقونه:

آه زیبای من... چشمانت به بزرگی چشمان تسترال های ارباب
نگاهت به باشکوهی یه سوسک پردار
و آوازت به شیرینی ابوعطای تره ور... وقتی که آب سربالا رفت
و بلندپروازیت به اندازۀ یه هیپوگریف مرده ...

مرگخوارا از هرکاری که می کردن دست می کشن و بلاتریکس بلافاصله واکنش نشون میده:
- دلمون خوشه اومدیم تو مسابقه شرکت کنیم. تنها چیزی که گیرمون اومده احتمال حرف زدن هیپوگریفاس! نکنه وزیر شدن یه جن فکر ناجوری بوده؟

هوکی آوازشو قطع می کنه و فرشته آسا به بلاتریکس زل می زنه:
- لیدی بلاتریکس! هوکی حتما مسابقه رو اعلام کرد اگه شما اجازه داد.

بلیز (درحال جویدن سقز):
- بنال ببینم زنده ای یا نه!

- هممم... مسابقه خیلی ساده بود. به من اطلاع داده شد که گروه منفور رانده شدگان، یه شعبه توی ترانسیلوانیا زد و ملت رو از راه به در کرد. مردم ترانسیلوانیا به خودشون جرات داد در امور داخلی جادوگران بریتانیا دخالت کرد. من یه داوطلب خواست که رفت و با وزیر سحر و جادوی ترانسیلوانیا، کنت دراکولا مذاکره کرد و تدی ریموس و جیمزی سیریوس رو دستگیر کرد و برگردوند اینجا تا به مجازات اعمالشون رسید. حالا تا من این فرم ها رو تکثیر کرد، اربابانی که مایل بود با کنت دراکولا مذاکره کرد، صف کشید تا به نوبت فرم ها رو گرفت.

هوکی روی نوک پا می ایسته و با زحمت زیاد، یه فرم رو از کشویی که نیم متر بالاتر از سرش قرار داره درمیاره و سی تا ازش کپی می کنه. به محض اینکه روشو برمیگردونه تا به مرگخوارا نفری یه دونه فرم تحویل بده، با یه اتاق خالی مواجه میشه. البته... نه به طور کامل خالی:
- لیدی نارسیسا! من دونست که شما خیلی مسئولیت پذیر بود، ولی ندونست که شجاعتتون از همۀ مرگخوارای لرد بیشتر بود! بنابراین شما نیاز به گزینش و مسابقه نداشت و یه راست، فرم مسابقه به حکم ماموریت تغییر پیدا کرد.

نارسیسا با چشمهایی که از فرط خوابیدن پف کرده، هاج و واج به کاغذی که به زور توی دستش چپونده شده نگاه می کنه:
- خوب آره! من خیلی شجاع و گولاخم. ولی این چیه؟ حکم مذاکره با کنت دراکولا؟؟؟ نـــــــــــــــــــــــــــــــه!!!

*******

سوژه اینه که نارسیسا باید بره به ترانسیلوانیا و با کنت دراکولا مذاکره کنه. یه ارتش از خون آشام ها تشکیل بده و برای دستگیری تدی و جیمزی که اونجا پاتوق کردن اقدام کنه.

میشه نحوۀ آماده شدنش برای سفر، انتخاب یه همسفر، روش مذاکره با کنت دراکولا، و برخورد با اون دو خائن به اصل و نسب () رو جداگانه شرح داد. (اینا صرفا پیشنهادن. سوژه رو هرجور می خواین پیش ببرین )


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۶ ۰:۵۰:۳۳
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۶ ۲۰:۱۳:۲۴


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۰:۳۴ جمعه ۱۷ آبان ۱۳۸۷
#21

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
جمعیت میلیونی در زیر سایه برج بلند همچون یک دوجین فنجان در زیر پای فیل () دیده میشدند.ماموران آتش نشانی با لباس های قرمز رنگشان همچون عجوج معجوج ها به بلیز خیره شده بودند. در سمت دیگر جمعیتی از مردم جادوگر ، ماگل ، فشفشه و غیره با دهانی باز به بلندای برج خیره شده بودند و همزمان لرد و بلاتریکس داشتند به بلیز نگاه میکردند.

لرد : خدایا ... چرا آخه ما اینقدر بدبختیم ... خدا ... وای ... خاک بر سرم ... مادر ... مادر ...

بلاتریکس دستی به شانه لرد کشید و گفت : بها ... چیز ... لرد سیاه ، یه ذره بیشتر لرد باشـ ... یعنی .. ... یه ذره خودتون رو کنترل کنید ! قربون کله کچلتون برم این چه کاریه دارین با خودتون میکنید ؟

لرد همچنان داشت موهای نداشته اش را میکند و حسرت میخورد که چرا به پیشنهاد کاشت موی دامبل گوش نکرده است. صورتش را چنگ میزد و لباسش را میدرید ... صحنه کاملا تراژدی بود و لاتریکس که همزمان این حرکات لرد رو با بدبختی مرگخواران و خودکشی بلیز میدید فریاد زد : « خداااااا .... سوختم از این درد ... سوختم ! »

همزمان با جمله « سوختم » هوشصد شلنگ آتش نشانی از هزارطرف به سمت بلاتریکس نشانه گیری شد و ...

زررررت (صدای جان دادن بلاتریکس )

لرد فریاد زد : واویلا ... بلاتریکس رو هم کشتن ... واویلا ...

بالای برج

بلیز داشت سعی میکرد دستخط خرچنگ قورباغه لرد را بخواند. میتوانست نمایش خنده دار لرد و یارانش را در پائین ببیند که کاملا خارج از برنامه بود و همچنین میتوانست درد کراشیو را هر چند دقیقه حس کند. در واقع لرد هروقت میفهمید جمعیت حواسشان نیست یک طلسم کراشیو به سمت بلیز میفرستاد اما چه فایده وقتی بلیز نمیتوانست ادامه متنی را که باید میگفت بخواند ...

داخل برج

نیرو های امنیتی وزارت جادو آرام و بی صدا حرکت میکردند : بووووم ! (کاملا بیصدا هستن بی زبونا )

حول و حوش شونصد تا ممد سیاه پوش و نقاب بر چهره تک تیرانداز در اطراف برج پراکنده میشدند ... هوشصد تا جاسم اسلحه به دست درون برج مانور میدادند و منتظر موقعیت بودند ....



بلیز دلش را به دریا زد و با برخورد آخرین طلسم کراشیو شروع به خواندن متن کرد ...




Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۵۰ پنجشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۷
#20

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
سوژه جدید:
بجون خودم خودمو میندازم پایین.هر کی بالا بیاد من هم خودشو هم خودمو با هم دیگه میندازیم پایین.
-چی؟نمیشنویم.بلند تر بگو
-بوقیا میگم خودمو میندازم پایین.
-اینو که الان یک ساعته داری میگی.بگو حرفت چیه.چی میخوای؟

مردم با انگشتان وی را به یک دیگر نشان میدادند.هیاهوی مردم از چند کیلومتری شنیده میشد. نیروهای قرمز رنگ آتش نشانی،دورتا دور برج را فرا گرفته بودند.بالای برج،وی با ترس ولرز به مردم خیره شده بود.از بالای برج،مردم به کوچکی حشراتی بودند که از این سو به آن سو میرفتند.آب دهان خود را بزرو به پایین فرستاد و دوباره به پایین نگریست.ناگهان،صدای تق تق در از پشن سرش شنیده شد.با بیحوصلگی به پشت سرش نگاه کرد و گفت:
تو نیا!تو بیای خودمو میندازم. باز چیه؟از همون پایین میگفتی دیگه.چی میخوای؟
صدای کلفتی از پشت در شنیده شد:
میخوام بدونم تو چی میخوای.
بلیز در جیبهای خود گشت و سپس کاغذی پارو پوره را از آن بیرون کشید.بلیز کاغذ را باز نمود و سپس از روی آن شروع به خواندن کرد:
یک عدد هویج...دوکیلو خیار.وای.ببخشید.اشتباه شد.
بیلز کاغذ را پشترو کرد و دباره شروع به خواندن کرد:
من یک عدد مرگخوار بدبختم و هیچ پولی ندارم.لرد بهیچ گونه ح..حقو..حقوق نمیده..ای وای.حقوق رو که این جوری نمینویسن!این لرد هم با این سواتش!
مرد از روی تعجب گفت:
چی؟چی میخوای بالاخره(!!)
بلیز دوباره شروع به خواندن کرد:
لرد هم که به من حقوق نمیده.پس من بدبخت باید چه کنم؟از صبح تا شب باید من و مرگخواران بشوییم و تمیز کنیم.لرد چندسالیست که از وزات وام درخواست کرده ولی وزارت نمیده.برای همین بیپولی،من خودکشی میکنم.
امضا لرد...اشتباه شد.بلیز.

صدای پایین رفت فرد از پله ها شنیده شد.بلیز دوبراه به پایین مگاه کرد.گویا کسی آمده بود.ماشین شکسته و رنگ و رو رفته ای دیده میشد.فردی از ماشین پیاده شد.از برق کله و انعکاس نور خورشید میتوانست فهمید که فرد لرد ولدمورت میباشد.مردم راه را برای لرد خالی کردند.لرد نگاهی به بالای ساختمان انداخت و دو دستی بر سر خود زد:
واییی مرگخوارم از بی پولی داره خودکشی میکنه.چقدر آخه بیپولی رو تحمل کنیم؟چرا وزارت به ما هیچی نمیده؟برای چی؟چندتا مرگخوار باید این جوری کشته بشن؟
بلیز از بالا به لرد خیره شد.گویا نقشه لرد بخوبی پیش میرفت.
___________________
نقشه ایمه که با این کار،وزارت رو مجبور کنن که یک پولی به مرگخوارا داده بشه.ناظرین عزیز اگر فکر میکنین این تاپیک مناسب نیست،این پست رو بهیک تاپیک دیگه انتقال بدید.ممنون


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۱۶ ۲۰:۵۱:۵۲

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۴۲ شنبه ۹ شهریور ۱۳۸۷
#19

گراوپold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۳ شنبه ۵ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از لای ریشای هاگرید!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 156
آفلاین
شتلق!

در با صدای محکمی بسته میشه و آمبریج با چشم های پف کرده خودشو روی صندلیش ولو میکنه و شروع به هق هق کردن میکنه!
_ هـی! هق ... نامرد ... آسپ نامرد ! هق هق! من اون همه اون وزیر بوقی سیاه سوله چاق خیکی کثیف رذل ( بسه دیگه ) رو سرگرم نگه داشتم ... اوهو اوهو! اون همه جلوش قر دادم ! آخرش چی شد؟ یک وزیر احمق بی شعور که آبروی منو جلوی وزیر جزایر قمر میبره!

سپس چشماش به طور خوفی تنگ میشه و زیر لب میگه :
_ انتقام می گیرم آسپ ! منتظر باش!

همون شب - دفتر وزیر
آسپ با عصبانیت در حال راه رفتن داخل اتاقش هست و سه تن از خبره ترین جادوگران در حال تنظیم خاطرات وزیر مصیبت زده هستند!

جادوگر شماره یک در حالیکه نفسش رو با سر و صدا بیرون میده میگه : آقای وزیر ، ذهن ایشون بسیار سرسخت هست ... به جای تنظیم اطلاعات...

جادوگر شماره دو حرف دوستش رو ادامه میده : یک سری اطلاعات بیرون میزنه و...

جادوگر شماره سه آب پاکی رو روی دست آسپ میریزه : و بهتره که یک نگاهی بهش بکنین! یک اطلاعاتی هست که بد نیست شما هم ازشون آگاه بشید!

آسپ که حالا کنجکاو شده بود ، گردنش رو به طرف چپ خم میکنه و میره کنار وزیر بیهوش مینشینه و دستش رو بر روی سر نماینده یا وزیر جزیره قمر میزاره ... درست در جایی که مغز قرار داره.
_ خیلی خوب دیگه شما سه تا خیکی یک کاری بکنین که این اطلاعات به ذهن من بیاد!

جادوگر شماره یک دستش رو تکون میده و اطلاعات داخل ذهن وزیر همچون سیل به داخل ذهن آسپ وارد میشه!

داخل ذهن وزیر مفلوک!
_ ای جان ... میگم گابریل ( اون زمان آمبریج! ) تو چقدر چاقی... اصلاً تکون میخوری منو یاد یک پشمک میندازی ! بیا اینجا تمشکم!

صحنه برفکی میشه و دوباره یک صحنه دیگه ظاهر میشه!

وزیر چاق در حالیکه مدام این ور و اون ور حرکت می کنه به دو تا از نوچه هاش میگه : همین روز هاست که میرم پیش اون وزیر سحر و جادوی انگلستان ... اها آسپ! آلبوس سوروس ... همون بوقی ارزشی! خیلی زود باهاش طرح دوستی میریزم و بعد از چند ماه تمامی نفت هاش رو خالی می کنم تو کشور خودم!

دوباره صحنه عوض میشه!

یک تخت خواب دو نفره هست که آسپ بلافاصله متوجه میشه که همون تخت و همون اتاقیه که خودش به وزیر نامرد داده بنابراین چون آمبریج هم پیشش بوده و تازه یک صداهایی هم برخواسته بوده ، آسپ کانال رو عوض میکنه() و دوباره برمیگرده به زمان حال!

جادوگر شماره یک در حالیکه شونه آسپ رو تکون میده : جناب وزیر! شما خوبین؟ آسیب که ندیدین؟

آسپ کف دستش رو روی پیشونیش میزاره و میگه : نه نگران نباش!

گومب!
بومب!

آسپ : هممم! چیه؟

گومــــــــــــــب!
در دفتر وزیر با شدت کنده میشه و دولوروس در حالیکه چوب به دست همچون گاوی وحشی نفس می کشید در آستانه درمشاهده میشه ... همون طور که گفته بود وقت انتقام رسیده بود !


ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۹ ۱۷:۰۵:۲۵
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۹ ۱۷:۱۸:۲۱
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۹ ۱۷:۲۰:۴۳
ویرایش شده توسط گراوپ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۹ ۱۷:۲۲:۴۴

[img align=right]http://signatures.mylivesignature.com/54486/280/4940527B779F95







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.