با ابراز تاسف از ناتموم موندن سوژه قبلی:
سوژه جدید
مقر سازمان ملل جادوگریوزیر سحر و جادو وارد مقر سازمان ملل جادوگری میشه و به ساختمون یه نگاهی میندازه. با خودش فکر می کنه:
- یعنی باید یه نفرو به عنوان دبیر کل سازمان ملل جادوگری معرفی کرد؟ یعنی کی لیاقت داشت که دبیر کل شد؟
کمی با خودش فکر می کنه و گزینه های متعددی رو از ذهن خودش میگذرونه:
- ارباب بلیز؟ نه من اونو لازم داشت تا کارای وزارتخونه رو انجام داد. من که قرار بود با وینکی رفت گردش های روزانه رو انجام داد و برای وزارت وقت نداشت. ارباب ایگور؟ اونم که سرش به درس و مشخ (!!!) هاگوارتزیا گرم بود. بانو بلاتریکس؟ نه!!! اون همش سایر ملل رو کروشیو کرد که چرا بوقی بود! ارباب لوسیوس؟ اونم که هر روز نصف وقتشو برای اتوکشی موهاش صرف کرد. هیچ کس لایق نبود! فقط خودم تونست از پس این کارا براومد که خودمم به شدت سرم شلوغ بود. توقعات عاطفی وینکی خیلی بالا بود
کمی با خودش فکر می کنه. چون به نتیجه ای نمی رسه، تصمیم جدیدی می گیره. پشت میز دبیر کل می شینه و یه دسته کاغذ میذاره جلوش و بخشنامه جدید رو شروع می کنه:
« لرد سیاه پاینده بود!
بدینوسیله به اطلاع کلیه جادوگران و ساحره های گرامی رسوند که چون سازمان ملل جادوگری دبیر کل نداشت، یه مسابقۀ بسیار ساده درنظر گرفته شد که هرکی توش برنده شد، دبیر کل سازمان ملل شد.
شرکت عموم در اعلام آمادگی این مسابقه آزاد بود و هیچ شرطی نداشت.
امضا: وزیر بس گولاخ و خفنز و اصیل زاده سحر و جادو... عالیجناب هوکی »
بلافاصله بعد از اینکه بخشنامه رو با ورد «کپیوس» تکثیر می کنه، قانون جدید رو به دربون های سازمان ملل جادوگری ابلاغ می کنه:
- هرکس خواست وارد شد، باید اول داغ سیاه روی ساعدش رو نشون داد.
یک ساعت بعداتاق دبیر کل به خاطر حضور مرگخواران متعدد به حالت انفجار در اومده. بلیز و مورگان یه گوشه نون بیار کباب ببر بازی می کنن. آنی مونی با وردنۀ جدیدش تمرین گلف می کنه. دایی مونتی با یه تیکه سیم، دستۀ شکستۀ بیلشو وصله پینه می کنه. لوسیوس با بلاتریکس کلکل می کنه و نارسیسا به خاطر خستگی زیادی که (درست همین امروز و به دلایل غیر جادویی) دچارش شده داره یه گوشه چرت می زنه.
هوکی چن تا سرفه می کنه ولی کسی بهش توجهی نمی کنه. بالای میز می ایسته و شروع می کنه به خوندن یه آواز عاشقونه:
آه زیبای من... چشمانت به بزرگی چشمان تسترال های ارباب
نگاهت به باشکوهی یه سوسک پردار
و آوازت به شیرینی ابوعطای تره ور... وقتی که آب سربالا رفت
و بلندپروازیت به اندازۀ یه هیپوگریف مرده ...
مرگخوارا از هرکاری که می کردن دست می کشن و بلاتریکس بلافاصله واکنش نشون میده:
- دلمون خوشه اومدیم تو مسابقه شرکت کنیم. تنها چیزی که گیرمون اومده احتمال حرف زدن هیپوگریفاس! نکنه وزیر شدن یه جن فکر ناجوری بوده؟
هوکی آوازشو قطع می کنه و فرشته آسا به بلاتریکس زل می زنه:
- لیدی بلاتریکس! هوکی حتما مسابقه رو اعلام کرد اگه شما اجازه داد.
بلیز (درحال جویدن سقز):
- بنال ببینم زنده ای یا نه!
- هممم... مسابقه خیلی ساده بود. به من اطلاع داده شد که گروه منفور رانده شدگان، یه شعبه توی ترانسیلوانیا زد و ملت رو از راه به در کرد. مردم ترانسیلوانیا به خودشون جرات داد در امور داخلی جادوگران بریتانیا دخالت کرد. من یه داوطلب خواست که رفت و با وزیر سحر و جادوی ترانسیلوانیا، کنت دراکولا مذاکره کرد و تدی ریموس و جیمزی سیریوس رو دستگیر کرد و برگردوند اینجا تا به مجازات اعمالشون رسید. حالا تا من این فرم ها رو تکثیر کرد، اربابانی که مایل بود با کنت دراکولا مذاکره کرد، صف کشید تا به نوبت فرم ها رو گرفت.
هوکی روی نوک پا می ایسته و با زحمت زیاد، یه فرم رو از کشویی که نیم متر بالاتر از سرش قرار داره درمیاره و سی تا ازش کپی می کنه. به محض اینکه روشو برمیگردونه تا به مرگخوارا نفری یه دونه فرم تحویل بده، با یه اتاق خالی مواجه میشه. البته... نه به طور کامل خالی:
- لیدی نارسیسا! من دونست که شما خیلی مسئولیت پذیر بود، ولی ندونست که شجاعتتون از همۀ مرگخوارای لرد بیشتر بود! بنابراین شما نیاز به گزینش و مسابقه نداشت و یه راست، فرم مسابقه به حکم ماموریت تغییر پیدا کرد.
نارسیسا با چشمهایی که از فرط خوابیدن پف کرده، هاج و واج به کاغذی که به زور توی دستش چپونده شده نگاه می کنه:
- خوب آره! من خیلی شجاع و گولاخم. ولی این چیه؟ حکم مذاکره با کنت دراکولا؟؟؟ نـــــــــــــــــــــــــــــــه!!!
*******
سوژه اینه که نارسیسا باید بره به ترانسیلوانیا و با کنت دراکولا مذاکره کنه. یه ارتش از خون آشام ها تشکیل بده و برای دستگیری تدی و جیمزی که اونجا پاتوق کردن اقدام کنه.
میشه نحوۀ آماده شدنش برای سفر، انتخاب یه همسفر، روش مذاکره با کنت دراکولا، و برخورد با اون دو خائن به اصل و نسب (
) رو جداگانه شرح داد. (اینا صرفا پیشنهادن. سوژه رو هرجور می خواین پیش ببرین
)