- یعنی ما ته و توی کتاب رو در بیاریم یا کتاب ته و توی خودشو دراره؟
- چقد نفهمی باب! گفت این کتاب بی نظیره باید یه نسخه نظیر خودش بزنیم اونوخ این دو تا با هم مکالمه میکنن ما گوش وامیستیم
- هردوتون اشتباه کردین! کتاب داره ناز میکنه و حس کرده خعلی بی نظیره! باس بش بگیم که فقط اون یه کتاب بدون متن خفنز نیست و ما کلی از این کتابا داریم تا نازکنشو از برق بکشه و خودش به زبون بیاد! حتا میتونیم بندازیمش سطل آشغال تا باور کنه و خودش بیاد منت کشی
- چرا چرت و پرت میگین! دافنه میگه این کتابم نظیر آدماس، با شکنجه میشه ازش حرف کشید
کروشیو کتاب!
و مرگخواران شانس آوردند که لرد سیاه آنجا حضور نداشت، که اگر داشت همه آن ها را یکجا از طریق شوتینگ خانه ریدل اخراج میکرد و به جای فرم مرگخواریش یک شناسه "ضارب علامت شوم" میساخت تا علاوه بر سنجش میزان قساوت قلب از داوطلبان مرگخواری تست IQ بگیرد.
_______________
- از اولم باید میدونستم مرد زندگی نیست ... از کتاب یک معلوم بود ما به هم میرسیم ولی تا کتاب هفت کشش داد و انداخت عقب که اون وسطا با ده نفر دیگه هم صمیمی بشه ... ریتا لو داده بود با اون هرمیون گیس بریده صمیمی شده بود، راز و نیازش با چوچانگشون هم که خودم رو پرده سینما دیدم
- خواهر من انقدر اشک ریز ... خیر سرت 6 تا داداش گردن کلفت داری، دس از پا خطا کنه خشتکشو میکشیم سرش! چارلی با اژدها میره بالا سرش! ولی خوب از روز خواستگاری که پرسی توجیهش کرده دیگه سر به زیر بوده بنده مرلین!
- خشتکشو بکشین سرش فقط یه زیر شلواری پاش میمونه که
جینی بدون توجه به برادر زاده بی شعورش و برادر کوچکترش، که بعد 19 سال تازه فهمیده بود رفیق صمیمیش سابقه صمیمی شدن با زنش را دارد و در شوک به سر میبرد گفت:
- سر به زیر؟ شما به این میگین سر به زیر؟ من مطمئنم شلوارش دو تا شده! شایدم بیشتر
- یعنی زیرشلواریشم دو تا شده؟ شایدم بیشتر؟
بیل رگ گرگینه ایش بالا زد و به سبک پدر های ایرانی چند دهه قبل با چک و لقد و کمربند دختر ورپریده ی بی شرم و حیایش را به اندرونی هدایت کرد!
- دخترم دخترای قدیم! زمان ما کسی جلو دختر به زیرشلواری مرلین قسم نمیخورد که اگه میخورد دختر سرخ و سفید میشد و از شرم خودش میرفت خودشو تو انباری حبس میکرد
نمونش همین جینی خودمون
- آروم باش داداش ... آبجی آخه رو چه حسابی میگی شلوارش دو تا شده؟
پیش از آن که جینی لب به سخن باز کند و پته هری پاتر را بریزد روی آب وینسنت کراب، مرگخوار عظیم الجثه ی کریح المنظر وسط پناهگاه ظاهر شد و در مقابل چشمان برادران ویزلی، کوه های غیرت، شش سیب زمینی گردن کلفت، جینی را زد زیر بغلش و گفت: با "اجزه چن دیقه خواهرتونو لازم داریم!
" و دوباره غیب شد!
_______________
- خوب عمه بگو ببینم کلاس اول که بودی چطوری با دفترچه خاطرات تام ریدل حرف میزدی؟
- من با دفترچه حرف نمیزدم عزیزم، برای هم مینوشتیم
- نوشتن! چرا به فکر خودمون نرسیده بود؟
مرسی عمه! کراب کارمون تموم شد ببر بزارش سر جاش
کراب جینی را زد زیر بغلش و یک بار دیگر عازم پناهگاه شد و در این حین مرگخوار ها با هیجان وصف ناپذیری دور کتاب جمع شدند ...
- حالا چی بنویسیم؟
رز به یاد عمه و شوهرعمه اش پیش از هرچیز خودش را معرفی کرد ...
من رز ویزلی هستمنفس مرگخواران در سینه حبس شده بود تا این که قطرات جوهر روی کتاب ظاهر شد ...
به عطفم ...لحظه ای بعد هر دو نوشته ناپدید شد! اینجا بود که لینی برای درجا نزدن کل پست، در لحظات آخر هوش ریونیش را به کار انداخت و کتاب را از رز قاپید و گفت: "روی جلد کتاب نوشته نویسنده لرد ولدمورت، باید از قول ارباب یه چیزی بنویسیم
" سپس هوش و عقل و کلا تمام اسباب تفکرش را تعطیل کرد و دست به قلم برد و اولین چیز بی ربطی که به ذهنش رسید را مکتوب کرد ...
ما، لردِ لردان، سیاهِ سیاهان، اربابِ اربابان، امروز هوس گوجه سبز کرده ایم!مرگخواران اندکی صبر کرده و به کتاب خیره مانند اما خبری از پاسخ نشد!
- من از اولم گفتم کتاب هم مثل آدما میمونه، حرف نمیفهمه! فقط شکنجه!
_______________
- ایوان! بلا! مورفین! لودو! الا! آیلین! لینی! رز! کراب!
کدوم گورستانی غیبشون زده همه ی اینا باهم؟
مهم نیست! ما اربابیم! نیازی به کسی نداریم، بعدا احضارشون میکنیم به حسابشون میرسیم ... نجینی برو از یخچال، پس کله ی بلیز، سبد گوجه سبز رو برای ما بیار دخترم