هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
#4

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
فلاش بک...

کارگران مشغول احداث سلول های انفرادی هستند و راجر هم به عنوان ناظر، مشغول نظارت بر کار اون هاست.
راجر: من شدیدا از معماری و عمران ، سررشته دارم در نتیجه من همین جا آعلام می دارم که انفرادی باید دارای پنجره ی شیشه ای باشه به صورتی که زندانی ها به سادگی با هم در آرتباط باشند!

کارگران:

پایان فلش بک.

بلیز با انگشتان یخ زده اش نوشت: هومک... این شیشه هاش ضد صداست؟!
- اوهوم... فکر کنم، بذار امتحان کنم، جــــــــــــــیــــــــــــــــــــغ.( نکته این جیغ از نوع جیغ بنفش بود!)
- من که چیزی نشنیدم.
- پس فکر کنم ضد صدا باشن!

در راستای توصیف صحنه، بلیز به دقت به چهره ی بلا خیره شد و توانست آثار پیری را در آن تشخیص دهد و امثال این موارد!

بلیز: خوب ... حالا چرا این جا هستی؟
بلا: راز و نیاز!

بلیز سریعا خود را کنار کشید و با تلفیقی از نفرت، تحقیر و وحشت ! به بلا نگریست.

- بابا چی شد؟ بابا بچه مثبت... ههه بچه مثبت!( لحن بلا در این لحظه، اغفال گرانه و تمسخرآمیز بود!)

نیم ساعت بعد...

بلیز از رفتار اغفال گرانه ی بلا شدیدا کلافه شده بود و بالاخره ترجیح داده بود به داستان بلا گوش سپارد.

- خوب داستان من از این قراره...

ویرایش ناظر، کل داستان بلا به علت خارج از چارچوب بودن، سانسور گردید.

بلیز : عجب! خوب بگذریم، ماجرای من بر می گرده به مشکلات با اون وزیر آستکبار، اسپ.
بلا: اسپ؟! همون حیوون که چهار تا پا داره و ملت سوارش میشن؟!
- نه بوقی.آسپ منظورم بود! تازشم اون اسبه!
-آسپ دیگه کیه؟

بلیز در حالی که به این صورت به بلا نگاه می کرد گفت: هوووم... ببینم تو چند وقته اینجایی؟

- نمی دونم حسابش از دستم در رفته، پونزده سالی میشه!

- هوووم... پس بگو، آسپ یک وزیر ارزشی هست که جدیدا روی کار اومده ، من شدیدا باهاش مخالف بودم و یه روز در مراسم ده دقیقه اظهار تنفر از آسپ! حضور داشتم...


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۴ ۱۸:۵۸:۲۸
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۴ ۱۹:۰۱:۱۰

تصویر کوچک شده


Re: انفرادی
پیام زده شده در: ۱۱:۲۵ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
#3

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
میله های انفرادی میلرزیدند. باد شدیدی میوزید و او چیزی نداشت که خود را با آن بپوشاند.. همین که باران شدت گرفت میله ها بالا رفتند و دو دیوانه ساز، پنجره ای شیشه ای را سر در زندانش وصل کردند. روی پنجره صدای تلک تلک قطره های باران را می شنید..

اما هیچ حسی نداشت. حقش نبود که آنجا باشد..

سپس شیشه بخار کرد. قسمتی از بخار را با دستش پاک کرد و سپس به سلول جلویی اش که در آن نیز، مرگخواری دیگر در تنهایی نشسته بود نگاه کرد. روی شیشه ی بخار کرده ی آن سلول چیزی نوشته شده بود..

" سلام "

بلیز خودش را تکانی داد و روی شیشه ی بخار کرده اش نوشت:
- سلام. چطوری؟
- مرسی. تو خوبی؟

حرف ها برعکس میشد اما خواندنش مشکل نبود. آنقدر خوشحال بود که میتوانست به سادگی آن را بخواند!

- اسمت چیه؟ ای اس ال بده. (این شکلک ها هم میاد روی شیشه ها! )
بلیز : من بلیز هستم، 18، هاگ (!)!
- ایول. من هم بلا هستم، 60!!، هاگ(!)!
بلیز : چقدر هم سن.. خیلی باید هم دیگرو درک کنیم.
بلا : آره آره! ببینم تو حوصله ات اون تو سر نمیره؟
بلیز : دارم کف میکنم بلا. کاش اینجا بودی!
بلا : شاید بتونیم هم دیگرو ببینیم.

- بخار داره که ..

بلا دستش رو روی بخار ها کشید و نوشته هایش نیز پاک شدند و صورتش پیدا شد. زن زیبایی بود.

بلیز :


[b]دیگه ب


Re: انفرادی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۰ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷
#2

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
... تاریکی همه جا را فرا گرفته بود و هیچ چیز دیده نمی شد و فقط باریکه ی نوری که از تک سوراخ انتهایی سلول به بیرون راه داشت ، اجازه می داد کمی نور آن هم بصورت باریکه وارد شود .
در ورودی با هزاران جادوی امنیتی محافظت می شد و خروج از آنجا امکان پذیر نبود . اما ورود به آنجا حتما خروجی هم داشت .

... ناگهان در باز شد و نور همه جا را فرا گرفت . از آن تاریکی چیزی جز یک تخت چوبی و پتو نماند و دو سرباز در حالیکه بازوان شخصی را گرفته بودند ، او را به داخل هول (؟!) دادند و در با صدای تق !!! محکمی بسته شد و خودش را تنها می دید و در آن تاریکی کمی می ترسید . منتظر کسی بود تا در آن انفرادی (؟!) او را از تنهایی در بیاورد . تا کی باید در آنجا می ماند ؟ تا کی باید این تاریکی را تحمل می کرد ؟ تا کی باید با این تنهایی می ساخت ؟ و ...

همینطور در فکر بود که سنگینی خواب بر نیروی پاک هایش غلبه کرد و آرامشی تمام بدنش را فرا گرفت و روی تخت چوبی به خواب رفت .


*ببخشید اگه یکم کوتاه شد ، تاپیک رو بصورت طنز ادامه بدین *



انفرادی
پیام زده شده در: ۲۲:۱۶ یکشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۷
#1

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
انفرادی جای یک نفر هست و فقط یه زندانی توش تنهاس ... البته چون یه نفر سوژه ی خاصی نداره ، ما دو نفر یا فوقش سه نفر رو هم را می دیم . به پست بعدی مراجعه شود .


حالت خوبه تو؟
پست رو جدی مینویسی،‌ میگی طنز ادامه بدین؟

سیستم انفرادیه! فقط یک زندانی وجود داره، گاهی یکی دو نفر هم توی سلول مجاورن!
میتونین از زندگیش یا تفکرش، یا خاطراتش! یاهرچیزی که به فکرش میرسه رول بزنین!


ویرایش شده توسط راجر دیویس در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۷ ۲۳:۳۶:۵۸







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.