هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۱:۵۲ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۲
#53

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
بیل با خوش حالی به دافنه گفت:
- این صدای فلور جونم بود.

دافنه اخمی کرد. با وجود نور شدید خورشید که به صورتش می تابید نتوانست ببیند که فلور واقعا آن جا هست یا نه. او دست بیل را گرفت و با ناچاری چیزی سر هم کرد.
- بیل؟ مگه تو و فلور قبلا ازدواج نکرده بودین؟ من خودم یادمه که تو چقدر غر غر می کردی وقتی داشتی پوشک بچه هاتو عوض می کردی. یادت نمی آد؟

بیل برگشت و با تعجب انکار کرد. دافنه که دید بیل را کمی تحت تاثیر قرار داده و حواس او را پرت کرده؛ فقط یک چیزی سر هم کرد.
- یادت نمی آد واقعا؟ یادته که من همیشه بهت می گفتم عاقبت ازدواج با یه پریزاده نازپرورده همینه؟ اون روز رو که می خواستی به فلور بگی که نمی تونی بچه هاتون از کلاس "چگونه گوریل جادویی را نگه داریم." بیاری چون مرلینگاه رفتنت ضروری بود؛ رو یادته؟ :worry:

بیل من ومنی کرد و جوابی نداد. اما بعد گفت:
- حالا تو فک کن ما طلاق جادوگری گرفتیم! اوکی؟ من باید برم.

دافنه "غرررر" ـی کرد و مانند ومپایر ها به سرعت جلوی بیل رفت و گفت:
- پس چطوره من راضیش کنم که بتو جواب مثبت بده؟ ها؟ مطمئنم اگه همین جوری بری؛ قبول نمی کنه.

بالاخره دافنه بیل را دست به سر کرد و پس از آپارات او به پیش فلور رفت. اما با دیدن فلور شکه شد. جثه لاغر فلور الان حداقل سه برابر شده بود. دافنه از فلور پرسید:
- خب! فلوری! چه خبر؟
- هزار تا اسم عجیب بهم دادن. من نمی دونستم کدوم رو بگیرم. همه رو گرفتم.

دافنه سرش را به شدت تکان دادو با نگرانی گفت:
- و اون وقت کجا گذاشتیشون؟

فلور دکمه جلیقه اش را باز کرد و جیب مخفی آن را که پر از انواع جی پی اس و همه چیز های دیگر بود به دافنه نشان داد و زمزمه کرد:
- اینجا!


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۷:۱۱ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۲
#52

ویلبرت اسلینکرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۱۲ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۹:۲۹:۱۱ پنجشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۲
از م ناامید نشین.. بر میگردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
دافنه همون طور که داشت عینکش رو تمیز می کرد به زمین خیره شده بود.
دافنه کمی با خودش کلنجار رفت و بعد با یک حرکت کوچک دست خودش رو غیب کرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کافه ی سه جادوگر مثل همیشه شلوغ بود.همه با هم مشغول صحبت کردن بودند.دافنه رفت تا برای خودش یک نوشیدنی سفارش بده.ناگهان صدایی گرم و صمیمی را پشت سرش حس کرد...
- ا...سلام ب..بیل.خــــــــوبی؟
- آره ولی فکر کنم تو رو به راه نباشی.
- نه من خ..خوبم.چرا همچین چیزی میگی؟
- به خاطر لرزش صدات دارم میگم...تو مطمئنی که حالت خوبه؟
- آره...البته که آره..مگه چه مشکلی پیش اومده...خوبه خوبم...از همیشه بهتر.
- باشه...
دافنه دل شوره داشت.مطمئن بود که بیل می خواد درباره ی فلور حرف بزنه... .:worry:
- راستی دافنه...می دونی فلور کجاست؟
دافنه به صورت اتوماتیک و ناخواسته گفت:بله!!!!!!
ناگهان جلوی دهنش رو گرفت.اون کار رو خراب کرده بود.بیل فهمید که دافنه می دونه فلور کجاست... .
دافنه با عجله سعی کرد خودش رو غیب کنه ولی بیل زود تر همید و دست دافنه رو گرفت.دافنه دید که بیل رو با خودش داشت غیب می کرد و اون رو با خودش می برد.دیگه کار از کار گذشته بود و آن دو با هم به بازار سیاه مشنگی رفته بودند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

- دافنه...بهم بگو...فلور کجاست؟
- به هیچ وجه...چرا با من اومدی؟
- برای این که با فلور کار دارم.
- چه کاری؟من بهش میگم.
- نه چون که...نمیشه بگم...باشه می خواهم درباره ی ازدواج باهاش حرف بزنم.:bigkiss:
- وای چه رمانتیک...بچه جون...سعی نکن ما رو خر کنی...ما آخر جاده خاکیم.
- باور کن...از همون روزی که توی مسابقه ی سه جادوگر دیدمش عاشقش شدم.

در همان لحظه صدای آشنای دیگری شنیده شد....او فلور بود!!!




پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۵:۳۹ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۲
#51

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۴ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۸:۰۹ جمعه ۶ دی ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1024
آفلاین
فلور لحظه ای بعد دوباره بغل گوش دافنه ظاهر شد و گفت:دافنه جونم!از اون جایی که من پول مشنگی ندارم و وقتم ندارم برم گیر بیارم...میشه لطفا یکم بهم قرض بدی؟!

دافنه چشمانش را چرخاند و پرسید:فلور تو واقعا به نظرت به من میخوره پول مشنگی داشته باشم؟!

فلور نالید:یعنی نداری؟!

-پـ نه پـَ چون می خواستم تو قبلش بدونی من دارم اون سوالو پرسیدم!

فلور گفت:پس چی کار کنیم؟!من بلد نیستم دزدی کنم!

دافنه با نچ نچی فلور را برانداز کرد و پرسید:واقعا بلد نیستی؟!تو چه جور مرگخواری هستی که حتی بلد نیست دزدی کنه؟!

-نگا کن من ممکنه قاتل باشم،از بعضی لحاظ کلاه بردار باشم،شکنجه گر باشم،ملتو قال بذارم،جانی باشم،تحت تعقیب باشم،خیانت کار باشم،حواس پرت هم باشم اما من دزد نیستم!

دافنه با قیافه متفکری پرسید: تو همه ی اینارو با هم هستی؟!

-دااااااافــــنه!یه فکری کن!:vay:

دافنه از توی جیبش عینکی در آورد شیشه اش را با "ها" کردن و انگشتانش به خیال خودش تمیز کرد و عینک را به جیبش برگرداند و در جواب فلور که دو نقطه خط صاف شده بود گفت:این کار ذهنمو باز می کنه!حالا بگذریم...مگه تو پریزاد نیستی؟!

-نه نیستم!نیمه پریزادم!

داقنه همراه با در آوردن زبانش گفت:حالا همون...!برو ازشون درخواست کن،باور کن تو جونم بخوای بهت میدن!

فلور با کمی تردید پرسید:این نمیشه دزدی؟!

-مطمئنا نه!اونا خودشون بهت میدن!

فلور لبخندی زد گفت:خب باشه!فقط نذار یه وقت بیل بیاد اون نزدیکی!فعلا!

سپس دافنه را با سوال"من چه جوری بیلو نذارم بیاد اون جا؟!"تنها گذاشت.


بار دیگر سایتی که دوست می داشتم. :)


پاسخ به: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۴:۲۰ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۲
#50

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین

روفوس همچنان با بیخیالی میگه: مگه نشنیدی چی گفتم مردک؟ سابق سابق!

و میخواد گوشیو سرجاش بذاره که جمله ای که زده میشه به شدت اونو تحت تاثیر قرار میده.

- بابا پول میخوای؟ میدیم بت، محفل جون گرفته پولدار شده! پول میدیم، پوووول!

روفوس رو صندلی صاف میشینه و میگه: عه راس میگی؟ باشه باشه بیاین. امشب ساعت 8 سر دکتر خلوته!

- حله آقا حله ... بوووووق.

فلور که بغل روفوس نشسته بود و به وضوح فریادهای پول پول رو شنیده بود چشم غره ای به روفوس میره و میپرسه:

- اینجا دکتر نی! وقتی پول گرفتی میخوای چی کار کنی؟

روفوس که در رویای پول فرو رفته بود جواب میده: من یه مرگخوارم اونام محفلی... میکشمشون! لرد هم خوش حال میشه. پوووول و مقااااام! چه خفن!

فلور با شنیدن کلمه ی "محفلی" از جا میپره و میگی: جدی میگی؟ محفلین؟

روفوس با فکر و خیال پول فلورو تنها میذاره و عازم مرلینگاه میشه. فلور چشماشو تیز میکنه و تو ذهنش میگه:

- میتونم از فرصت استفاده کنم، جاسوسی محفلو میشه کرد.

- ععععععع یعنی چطوری؟؟؟

ابرهای فکر و خیال فلور میترکه و کله ی دافنه ازش میزنه بیرون.

- تو از کجا فهمیدی من چی گفتم؟

دافنه بادی به غبغب میندازه و میگه: با سوروس کلاس برداشتم، از همونا که هری میرفت، چفت شدگی! ... حالا نقشه ت چیه بگو با هم اجرا کنیم، آخه میدونی که ما همگروهی هستیم!

فلور که برای اجرای نقشه ش به کسی نیاز داره شروع به در میون گذاشتن نقشه با دافنه میکنه. بعد از اتمام تعریف کردنش دافنه میگه:

- یعنی میخوای تو دندونش وسیله ای کار بذاری که صداهای اطرافو ضبط کنه؟ خو جی پی اسم بذار روش دیگه.

فلور بعد از یکم فکر سرشو به نشانه موافقت تکون میده و برا پیدا کردن دو وسیله مورد نظر به مقصد بازارهای سیاه مشنگی آپارات میکنه!




Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۹:۲۷ جمعه ۲۰ آبان ۱۳۹۰
#49

گلرت گریندل‌والدold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۸ سه شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۱:۰۲ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰
از شعرِ تو در امان، نخواهم بودن.
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
با نهایت احترام ...

::. نیو سوژه .::

دندان پژشکی:

- حب ببین فرد ... این گاز بیهوش کننده س ...
- حله ...
- اینم انبره ...
- اینم حله ...
- اینم ...
- باب حله دیگه! سپردی اینجارو به من! بقیه ش هم با خودم بیا برو تو کوهستان ملت غول بیابونی معطل تو هستن!
- پس این تو و این مطب ...
- حله!
- پس من رفتم
- حله!
- خداحافظ!
- حله!
- دلم برات تنگ میشه فـــــــــــرد!
- حله!
- به امید دیدار ...
- حله!



خانه ی گریمولد:

- یویوی منو پس بده! یویوی منو پس بده! جیــــــــــــغ!
- جیمز! عمه! تو دیگه بزرگ شدی ... یویو چیه؟! اصن میتونی بیا بیگیر!

جسیکا لبخندی شیطانی به جیمز می زند و یویو را بالا نگه میدارد، جایی که دست جیمز به آن نمی رسد.

- یویوی منو پس بده ... منو عصبانی نکن ... جیمز عصبانی شد! جیـــــــــغ!

مشت جیمز رها شد و یویو رو در دهن جسیکا خرد کرد. به اصطلاح دیگه دهن جسیکا به همراه یویو صاف شد.

-
- آلبوش ... آخخخ ... دهنم شافژ شد ... آلبوش

لحظاتی بعد، دندون پزشکی:

زینگ زینگ!

فرد با بی حوصلگی گوشی رو بر میداره و :

- مطب سابق دکتر گلگومات ... بفرماییین!
- آقا دندون پزشکی؟! مرا دردیست در دندان که با آن میزنم فریاد! ... یعنی مرا که نه ... جسیکا را


ویرایش شده توسط فرد ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۸/۲۰ ۱۰:۱۸:۰۱

[هعی]
... می ترسم از یاد ببرم اسمت را
به سان شاعران که می ترسند از یاد ببرند
آن کلمه را
که زاده شد از شکنجه ی شب
آن کلمه را
که می نماید همتراز خدا
اما
همیشه به یاد خواهم داشت جسمت را
اما همیشه دوست خواهم داشت
جسمت را
اما همیشه پاس خوهم داشت جسمت را
بدان سان که سربازی
جنگش درهم شکسته
بی کس و بی مصرف
پاس می دارد
تنها پای برجای مانده اش را ...

[/هعی]


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۰:۵۹ پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۰
#48

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- میگم بهتر نیست یکی یه دندون بدیم به ارباب؟ پسر دخترخاله مامان پسر دایی مامانم دندون پزشکه و میتونه برامون از اون دندون های مصنوعی ماگلی بگیره...

- بدم نمیگی ها رز.... میگم.... نمیشه حالا ارباب از اون دندون ماگلی ها که گفتی بذاره؟

-فکر نکنم... ارباب از چیزای ماگلی متنفره.... اما میشه بهش گفت..

در اتاق لرد سیاه
لرد سیاه در حالی که دور تا دور لبش خط هایی افتاده بود که نشان از وجود نداشتن دندان داشت سر نجینی را نوازش کرد. در همین حین، آنی مونی از آشپز خانه بیرون آمد و گفت:
- ارباب شام چی میل دارین؟ کباب برگ درست کنم؟

دو طرف لب لرد سیاه منقبض شد و پایین آمد.کباب برگ؟
- آخه من نمی تو..... نه اشکال نداره خوبه...

او تصمیمش را با حساب روی سوپ آنی مونی که همیشه خوشمزه بود گرفته بود. ناگهان با ورود رز و آنتونین از فکر غذا بیرون آمد و فکرش را روی نوازش کردن سر نجینی برای ابهت بیشتر متمرکز کرد. و در عین حال سری تکان داد تا به رز نشان دهد که میتواند حرف بزند. اما پیش از رز دهان گشود و گفت:
- پیداش کردین؟
- نه ارباب... نظر شما در مورد اون دندون مصنوعی های ماگلی چیه؟

بیرون اتاق

مرگخواران منتظر رز و آنتونین بودند که ناگهان صدای فریاد لرد سیاه به گوششان رسید.
- شما فکر کردین من به یه چیز ماگلی دست میزنم؟ شما چه فکری میکنین؟ میخوای منو بفرستی دندون پزشکی مشنگ ها؟خجالت نمیکشین؟ من بزرگترین جادوگر جهان، دندون مصنوعی بذارم؟


وقتی رز و آنتونین با صورت و دست و پای زخمی وارد اتاق شدند و بوی مو سوخته اتاق را فرا گرفت، مرگخواران از خیر کشیدن دندان های خودشان که هیچ، بلکه از سر شام هم گذشتند تا به دنبال گلگومات بروند. البته مورد دوم فداکاری بزرگی نبود چون مطمئنا با وجود نجینی و اشتهایش شامی برای مرگخواران نمی ماند.

در کوه های غولاپ ( مخلوط آلپ و غول)

سایه های بزرگی روی کوه های یخی می افتاد که تن مرگخواران را به لرزه می انداخت که البته سرما هم در این لرزه بی تاثیر نبود.بوی گندی می آمد. اطرافشان کاملا سفید بود. حتی هوا و آسمان هم به نظر سفید و خاکستری می آمدند و اگر حالت زمین و کوه ها جامد نبود مسلما قابل شناسایی نبودند. مرگخواران از دمایی که هر لحظه مطبوع تر میشد فهمیدند که به مقر رئیس غول ها نزدیک شده اند.غول ها همیشه با مرگخواران روابط خوبی داشته اند و این کمک بسیار مهمی میکرد. مرگخواران پیشکشی های خود را بالا گرفتند و نزد غول بزرگ رفتند. غول بزرگ به آرامی به حرف های مترجمش گوش کرد و لحظه به لحظه آتش درون چشم هایش بیشتر زبانه کشید.

- آوووونــــــــــــگاونخنالااوکگنتااااااااااااااااو.
آنتونین رو به مترجم کرد.
- چه میفرمایند؟
- میگوید گلگومات را نزد من بیاورد.
-


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۱۸ ۲۱:۰۳:۲۶


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۲۰:۱۵ پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۰
#47

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
ساعتی بعد:

مرگخواران پشت دری که لرد در آن همراه گلگو حضور داشت ، پخش شده بودند و با نگرانی در این فکر بودند که مبادا لرد از دندان های جدیدش راضی نباشد.

آنتونین که به دیواری تکیه داده بود ، نگاهی به ساعتش انداخت وگفت: به نظرتون دیر نشده؟ الان یک ساعتی میشه که خبری ازشون نیس!

ایوان بر روی صندلی ولو شد و گفت: ممکنه به خاطر این باشه که ارباب اطمینان پیدا کنه دندونش صاف و زیبا در میاد. میدونی اگه یه میلی متر دندونش کج و کوله شه چه اتفاقی میفته؟

با شنیدن این حرف لرزه ای بر اندام مرگخواران افتاد ، اما چیزی که بیشتر از همه آن ها را نگران کرد صدای فریادی بود که از درون اتاق آمد.

مرگخواران ابتدا با ترس نگاهی به یکدیگر انداختند و سپس بدون معطلی به درون اتاق هجوم آوردند.

-آآآآآآآ !

دهان تمامی مرگخواران کاملا باز شده بود و با تعجب و ترس به صحنه ای که مقابلشان بود چشم دوختند. در همان لحظه لرد از حال رفت !

خانه ی ریدل:

لرد با عصبانیت بر روی مبلی نشسته بود و نجینی را نوازش میکرد. مرگخواران دور تا دور اتاق با ترس ایستاده بودند و جرات نگاه کردن به لرد را نداشتند.

-میدونین ارباب الان چه حسی داره؟

تنها واکنشی که از سوی مرگخواران دیده شد فرو دادن آب دهانشان بود.

لرد نگاهی به در انداخت و با عصبانیت گفت: پس این دوتا کجا رفتن؟

همان موقع در باز شد و پیکر لوسیوس و بلاتریکس در آستانه ی در نمایان شد. هر دو تعظیم کوتاهی کردند و مقابل لرد ایستادند. لوسیوس سقلمبه ای به بلا زد تا به او بفهماند که توانایی گفتن این حرف را ندارد.

لرد آن دو را ورانداز کرد و گفت: میدونین که ارباب اصلا علاقه ای به منتظر شدن نداره.

بلا بدون اینکه سرش را بلند کند به آرامی گفت: گلگومات ... اون به ... شهر غول ها رفته!

لرد دستش را محکم بر روی میز کوبید و خطاب به مرگخواران گفت: دو روز فرصت دارین ، یا هر کدومتون یکی یه دندون به من میدین یا هرچه سریع تر اون دندون پزشک لعنتی رو پیدا میکنین! حالا هم از جلوی چشمام دور شین!

مرگخواران بدون هیچ حرفی یکی پس از دیگری از اتاق خارج شدند.




Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۸:۱۳ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۰
#46

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لردسیاه دندون درد میگیره و به توصیه مرگخواراش به مطب دکتر گلگومات مراجعه میکنه.دکتر گلگومات دندون لرد رو میکشه ولرد تصمیم میگیره فردا مجددا به مطب گلگومات بره و دندونشو طلا کنه...گلگومات که بارها درخواست مرگخوار شدن داده و توسط لرد رد شده قصد داره فردا از لرد انتقام بگیره.
____________________________

عصر همان روز....خانه ریدل:

لرد سیاه روی تختخواب مجللی دراز کشیده بود.هر دو دستش گچ گرفته شده و پایش از وزنه کوچکی آویزان بود.
-آنتونین...اون پارچه رو بذار رو پیشونی ارباب...مگه نمیبینی تب دارم؟

آنتونین پارچه کوچکی را در کاسه آب خیس کرد و روی پیشانی لرد گذاشت و دستگاه فشار سنج را از بازوی لرد باز کرد.
-ارباب فشار خونتون هم نرماله.تبم ندارین.قند خونتونم که گرفتم،عالی بود.کلسترولتونم که...

رز که کاملا گیج شده بود پرسید:
-ببخشید ارباب...شما فقط یه دندونتونو کشیدین...چه بلایی سر دست و پا و صورتتون اومده؟چرا ده تا چسب زدین به سر و صورتتون؟قند و فشار رو برای چی اندازه میگیرین؟

لرد سیاه با صدایی ضعیف به روفوس که بالای سرش نشسته بود و او را باد میزد اشاره کرد.
-روفوس یه کروشیو به این بزن که بفهمه کشیدن دندون عمل مهم و خطرناکیه.بفهمه جون ارباب در خطر بوده.ارباب درد و رنج زیادی رو تحمل کرده و روزهای متمادی باید بستری بشه.

رز قبل از دریافت کروشیو به ساعت دیواری لرد که "وقت طلا کردن دندان" را نشان میداد اشاره کرد.
-ارباب فکر میکنم باید یه مرخصی به خودتون بدین چون الان وقت رفتن به دکتره.بعدش میتونین دوباره بستری بشین...


یک ساعت بعد.. مطب دکتر گلگومات:

دکتر گلگومات انبردست کوچکش را روی میز گذاشت.نگاهی به دهان خالی از دندان لرد انداخت و لبخند رضایتمندانه ای زد.
-اینجوری بهتر شد...فکر نمیکنم به دندون احتیاجی داشته باشی...حالا بهتره قبل از اینکه به هوش بیاد از در پشتی فرار کنم!


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۹۰/۱/۱۷ ۸:۱۵:۳۵



Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱۱:۱۸ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹
#45

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲:۰۲:۴۳ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
گلگومات که با روپوش سفیدش چاق تر و ترسناک تر به نظر میرسید کشان کشان رز را که قصد فرار کردن داشت به سمت اتاقش راهنمایی کرد.

اتاق کار گلگو:

رز در حالی که میلرزید روی مبل ناصافی نشسته بود و در دلش هزار بار به آنتونین نفرین میفرستاد.

گلگومات پشت به رز و در مقابل میز مشغول انجام دادن کاری بود و این رز را بیشتر نگران میکرد.

- امم ببخشید من فکر نمیکنم دندونام مشکلی داشته باشه! دیگه وقتتون رو نمیــ...

هنگامی که گلگومات کارش تمام شد و به طرف رز برگشت، رز از شدت ترس بیهوش شد!

چند دقیقه بعد:

رز چشمانش را باز کرد و تنها چیزی که دید چراغی بود که بالای سرش روشن بود و سقفی که سفیدی آن چشمانش را میزد.

گلگومات هم در حالی که وسیله ی عجیب و غریبی در دست داشت آن را در دهان رز فرو کرده بود و مشغول پیدا کردن دندان خراب بود.

- اوه! یکی از دندونات به طرز بدی فرسوده شده! بهتره درش بیارم تا راحت بشی.


وسیله ی عجیب شروع به سر و صدا کرد و رز بعد از جیغ بلندی از شر آن دندان پوسیده خلاص شد!

خانه ی ریدل:

- اربـــــــاب ارباب؟

لرد در حالی که با عصبانیت در اتاقش را باز میکرد تا به سوی رز کروشیو بفرستد گفت:

- چته رز؟ نمیدونی ارباب عادت داره ظهرا بخوابه؟

رز در حالی که نفس نفس میزد گفت: دکتر گلگومات واقعا دکتر خوبیه! بهتره هر چه سریعتر برید پیشش!

باری دیگر، در مطب:

منشی رویش را به سوی رز کرد و پرسید: وقت قبلی داری؟

لرد رز را کنار زد و کروشیویی به سمت منشی فرستاد و بی اجازه وارد اتاق گلگومات شد و رز هم دستپاچه دنبالش دوید.

- امم دکتر گلگومات ایشون لرد ولدمورت کبیر هستند، اومدن دندونشونو بکشن!

گلگومات نگاهی به دندان های لرد انداخت و سپس دندان پوسیده ی او را کشید و لرد خوشحال و شاد به خانه ی ریدل برگشت، و حتی تصمیم گرفته بود یکی از دندان هایش را طلا کند تا بیشتر جلب توجه کند!

اما گلگومات در حالی که روبروی پنجره ی اتاقش ایستاده بود با خود می اندیشید: هنوز یادم نرفته! بیشتر از نیم ملیون بار رفتم پیش لرد و ازش خواستم منو به عنوان مرگخوار بپذیره و اون اینکارو نکرد و من مجبور شدم دندون پزشک بشم! دندوناشو خوب بررسی کردم! فردا که میاد دندونش رو طلا کنه حسابشو میرسم!


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: دندانپزشکی دکتر گلگومات
پیام زده شده در: ۱:۲۰ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹
#44

نجینیold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ یکشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
از ور دل ولدمورت
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 20
آفلاین
بلاتریکس نیز پشت سر ارباب به سمت در به راه افتاد.
_ ما هم رفتیم... شماها یه فکری بکنین به منم خبرشو بدید!

آنتونین با عصبانیت رو در روی بلاتریکس قرار گرفت.
_ خب اونوقت سر خانوم چیکار میکنن!؟

بلاتریکس پوزخندی زد و در حالیکه در را پشت سر خود میبست ، گفت : منم دعاتون میکنم، موفق باشید

مرگخواران :

رز با ناراحتی خود را بر روی نزدیک ترین صندلی ولو کرد.
_ این انصاف نیست... من از بچگی از دکتر و دندونپزشک میترسیدم...من که نمیرم!!

آنتونین چشم غره ای را نثار رز کرد.
_ بیخود !! اصلا" تو اولین نفری رز!

رز با وحشت از روی صندلی جست.
_ چرا من!؟؟؟؟؟؟؟

آنتونین : چون من زور دارم ، میتونم! زور میگم! همین الان برو اونجا و تا دو ساعت دیگه برای دادن گزارش اینجا باش...

_ اما ...
_ همین که گفتم!

رز :

نیم ساعت بعد

رز با اضطراب و نگرانی در مقابل میز منشی ایستاده بود،منشی در حالیکه مگس کشی به دست گرفته بود و هرچند گاهی به این طرف و ان طرف ضربه های ناشیانه ای را وارد میکرد، نگاهی گذرا به رز انداخت.
_ بفرمایید دختر جان!

شترق!!!

_ اه بازم در رفت... یه بار جستی مگسک! دوبار جستی مگسک ، دفعه بعدی حالتو جا میارم مگسک!

و در حالیکه با نگاهش ردی از مگس را در هوا جستجو میکرد ، دوباره گفت : کاری داشتید دختر خانوم!؟

رز که رنگ بر رخسار نداشت به سختی آب دهانش را فرو برد و گفت :ببخشید آقای دکتر گلگومات تشریف دارن؟
_ بهههله! بهههله!

شترق!!!

آآآآآآآآآآخ! ( جیغ بنفش!!!)

_ یوهو ! بالاخره کشتمت

رز که در حال مالاندن دستش بود با چهره ای در هم رفته به منشی نگاه کرد.
رز: خیلی ببخشید که مگس کشتون دستی شد!

منشی با بی تفاوتی شانه هایش را بالا انداخت و گفت : اشکالی نداره !

در همان هنگام اتاق به لرزه در آمد و صدای گرومپ گرومپ مهیبی به گوش رسید و گلگومات در آستانه در پدیدار شد.
_ دکتر گلگو وارد میشود... دی دی دی دیم

رز : وووووویــــــــی لولــــــــــو

گلگومات: آخ جون مریــــــض!


try not to become a man of success;but rather try to become a man of VALUE


SUCCESS IS A JOURNEY...NOT A DESTINATION!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.