لوسیوس به سمت تسترال که با سرعت بسیار کمتری رشد میکرد رفت تا افسارش را بگیرد و به قصابی تسترال ها ببرد اما لرد با عصبانیت لگد جانانه ای به شکم لوسیوس زد و به سمت معجون های پشت پرده که همه روی زمین پخش شده بودند رفت. دیگر بایش هیچ چیز مهم نبود و فقط نمیخواست تسترال بماند. حتی اگر تبدیل به لرد ولدمورت شاخ دار میشد!
دهانش را باز کرد و تمام معجون های زمین را به داخل دهانش کشید. دراکو که داشت از ترس میمرد با عجله خواست جلوی او را بگیرد، اما لرد-تسترال مانند لوسیوس او را با لقدی ناکار کرد.
حالا باید منتظر میماند تا معجون ها اثر کند.
در همین زمان لوسیوس به زحمت از جایش بلند شد و به دنبال چوبدستیش که گم شده بود گشت.
شترقتسترال با صدای بلندی به لرد تبدیل شد و لوسیوس را از جا پراند.
- مای لرد؟
- ژوهاهاها! بالاخره به شکل خودم دراومدم! پسر ابلهت کو؟
- دراکو اینجاست...
لوسیوس به جایی که تا لحظه ای قبل مالفوی آن جا بود اشاره کرد اما متوجه شد که خبری از او نیست.
- معلوم نیست کجا رفته. مای لرد؟ شما چرا این جوری شدین؟ شما تسترال شدین؟
- کار پسر ابله تو. میکشمش. تو رو هم تنبیه میکنم لوسیوس حالا ببین
-
- چرا میخندی؟
-
آخه ...
لوسیوس به سر لرد اشاره کرد. ولدمورت دستی به سرش کشید و متوجه شد که شاخ گوزنی روی سر اوست!
لرد دوباره به آرامی تبدیل به شکل تسترال درآمد و دوباره به شکل خودش درآمد. اما این بار صدایی نیامد.
- من جانونما شدم لوسیوس ببین!
لرد چند بار تغییر شکل داد و سپس گفت: اما من دوست داشتم یک مار باشم نه یک تسترال! تازه من شاخ نمیخوام
مگر دستم به دراکو نرسه ...