هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۰۰ جمعه ۱۷ بهمن ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 232 باشگاه دوئل، رودولف لسترنج:

بد؟!

پست شما چندین سال نوری با "بد" فاصله داره. امتیازی رو گرفت که به کسی نداده بودیم. از این به بعد هم به سادگی نمی دیم. در این سایت تعداد کسانی که بتونن با شما رقابت کنن خیلی خیلی کمه.

پست شما دقیقا درراستای سوژه بود. منظور ما از یک روز زیر یک سقف دقیقا همچین چیزی بود. این که اجبارا با شخص یا چیزی زیر یک سقف بمونین. از این نظر کارتون خیلی خوب بود.
پست های دوئل با پست های عادی فرق می کنن. اینجا ما دنبال نکته خاصی هستیم. یک نکته متفاوت! یک حرکت غافلگیر کننده. این غافلگیری می تونه در مورد نحوه نوشتن شما بشه. یا انتخاب ایده ای که برای سوژه دارین. یا پستتون پایان غافلگیر کننده ای داشته باشه. یا شخصیتی رو انتخاب کنین که به ذهن کمتر کسی خطور کنه!


نقل قول:
رودولف چشمانش را با شدت بیشتری باز کرد تا مطمئن شود چیزی که میبیند واقعی است...نه...او اشتباه نمیدید...

اینجا کلمه "بیشتری" اینطور القا می کنه که این صحنه گذشته ای هم داشته...می تونستین از چند ثانیه قبل شروع کنین. رودولف چشماشو باز می کرد و چیزی روکه می دید باور نمی کرد. و با شدت بیشتری پلک می زد یا چشماشو می مالید!
وسط توضیحتون هم یه مکث وجود داره. به نظر من بهتر بود می رفتین سر خط.
رودولف چشمانش را با شدت بیشتری باز کرد تا مطمئن شود چیزی که میبیند واقعی است!
نه...
او اشتباه نمیدید!


اینجوری تاثیرش بیشتر می شه.


نقل قول:
چهار سال رودولف هیچکس و هیچ چیز را ندیده بود...هیچ...تنها چیزی که رودولف به مدت چهار سال دیده چهار دیوار،یک سقف،یک زمین سفت و سخت،یک تخت،یک در پولادی که هیچ روزنه ای نداشت و البته بشقابی که هر روز بعد از بیداری از خواب به اندازه ای که بتواند بدنی را زنده نگه دارد پر میشد...

این قسمت زیبا بود. حتی می تونستین جزئیات بیشتری رو توضیح بدین. رودولف چهار سال در این سلول بوده. باید همه جاشو خوب دیده باشه. حتی ترک های روی دیوار رو. بهتر بود به جای توصیف چیزایی که در اولین نگاه دیده می شن به جزئیات بی اهمیت تری می پرداختین و اینجوری میزان خستگی و کلافگی و تنهایی رودولف رو به خواننده می فهموندین. البته بعدش گفتین رودولف از تنهایی لذت می برده...که به نظر من زیاد قابل باور نیست.


نقل قول:
ولی چیزی که در آزکابان رودولف را سخت آزار میداد،بی اطلاعی بود...ندانستن.
چهار سال بود که او نمیدانست که چه اتفاقاتی افتاده است...او اطلاع نداشت در بیرون آزکابان یا حتی در داخل آزکابان چه اتفاقی افتاده بود...بارها با خود اندیشیده بود که سرانجام یارانش،خانواده اش،دشمنانش و البته اربابش چه شده...با خود فکر میکرد که آیا اربابش بازگشته؟!چون به بازگشت لرد ایمان داشت...

این قسمت عالی بود. دست گذاشتن روی احساساتی که هر کسی بهشون توجه نمی کنه مهارت شما رو می رسونه.


نقل قول:
آن شخص فیلیپ بود!

این کار یه ریسکه! نام بردن از شخصی که خواننده اونو نمی شناسه. باعث می شه خواننده از پستتون دور بشه. برای رفع این مشکل دو راه دارین! فورا خواننده رو با شخصیت آشنا کنین! خیلی ساده و روشن. بگین که با فیلیپ فلان جا و به این شکل آشنا شده بود. مثل کاری که شما انجام دادین. راه دوم اینه که به خواننده بفهمونین شما هم زیاد فیلیپ رو نمی شناسین! در بعضی پست ها اسامی نا آشنا برده می شه. و بعد نویسنده شروع می کنه به توصیف احساسات شخصیتش! که با دیدن شخص جدید چقدر خوشحال شده و بال در آورده و اینا...ولی این توصیف ها تاثیری روی خواننده نمی ذاره. چون خواننده اون شخص رو نمی شناسه و احساسات رو هم نمی تونه درک کنه. فقط این تصور براش ایجاد می شه که مثلا "فیلیپ" رو همه می شناسن بجز خودش!


نقل قول:
اگر کوچکترین شکی نزد رودولف بود که آیا این شخص فیلپس است

اسمش یا مارکش؟!


صحنه بعد از به هوش اومد فیلیپ جایی بود که خواننده باید غافلگیر می شد. اتفاقا درست طبق پیش بینی خواننده پیش رفت...این تنها نکته منفی پست شما بود.
رودولف تشنه اطلاعات بود. می تونست وانمود کنه فیلیپ رو نشناخته. ازش اطلاعات بگیره. و درست در لحظه ای که خیال فیلیپ راحت شده که جونش در امانه بهش حمله کنه. شما می تونستین نیمه دوم پست رو از زبان فیلیپ بنویسین. اینجوری خواننده هم باور می کرد که رودولف فیلیپ رو نشناخته و آخرش غافلگیر می شد.

یا جایی که رودولف بیدار می شه و اثری از جسد نیست. اونجا من برای یک لحظه ذوق زده شدم...چون فکر کردم همه اینا خیال بوده! اینم می تونست یه نوع غافلگیری باشه. چون اول پستتون به خیالبافی رودولف اشاره کرده بودین. حیف که خون روی زمین واقعی بودن اتفاق ها رو ثابت می کرد.
یا اتفاق های خیلی غیر قابل باوری در سلول رخ می داد...حتی می تونستیم اینطور برداشت کنیم که رودولف با خودش(یا خیالاتش) زیر یک سقفه! یعنی از نظر سوژه اشکالی ایجاد نمی کرد.
گاهی توضیح می دم که پست شما اگه اینجوری بود بهتر می شد. این برای تغییر یک پست نوشته شده نیست. برای نشون دادن مسیر هاییه که شاید بهتر باشن و در آینده نویسنده بتونه بهشون توجه و انتخابشون کنه. الان هم اینا رو نگفتم که پستتونو تغییر داده باشم. فقط خواستم بدونین منظورم از نکته خاص و غافلگیر کردن خواننده چیه.
احساسات بعدی رودولف خیلی خوب توصیف شده بود. شما باید درباره حضور بی دلیل فیلیپ توضیحی به خواننده می دادین و این کار رو به بهترین شکل ممکن انجام دادین.

پست شما واقعا خوب بود و مطمئن باشین توانایی کشتن خیلی از اعضای این سایت رو داشت.شما ترسو نبودین و رقیب خاص و قدرتمندی برای خودتون انتخاب کردین. وگرنه همه ما می دونیم که کمتر کسی پیدا می شد که بتونه با شما مقابله کنه.


شما مطمئنا زنده هستین!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۵۳ پنجشنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۳

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب...این رو دیدن؟!

دیدن من کشته شدم؟! چرا؟!

ارباب...البته پست دوئلم خیلی بدی بود!میدونم...ولی آخه دو ساعت نشسته بودم پاش...بعد دوساعت اصلا هیچ انرژی نمود که دوباره پست رو بخونم و اشکال گیری کنم!
این بنفش هم سریع پشت سر من پستش رو زد...دیگه اصلا فکر نکردم که برگردم مشکلات نوشته ام رو ببینم و برطرفش کنم!

ارباب...(این قسمت رو ویولت نشنوه!)درسته که رول و ایده ای که برای سوژه ویولت در اورده بود عالی بود،ولی خب منم قهرمانی حقم بود...طلا تو مشتم بود!

میشه نقد و برسیش کنید این پست دوئلم رو؟!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۵۵ دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 62 افسانه لرد ولدمورت، آگوستوس راک وود:


نقل قول:
جلیییییز ... ویز ... تق ... وییییییییز !

- بچه ؟ اون زیره سبز چی شد ؟ رفتی از سر جالیز بیاری ؟ پسره تنبل بوقی !
اون لا مصبو بیار تا نفرستادمت پیش این گوسفند!

شروع از یک مکان و موقعیت دیگه بد نیست. وقتی سوژه در قسمت هیجان انگیز یا مهمی رها نشده می شه این کارو انجام داد. شما هم سوژه رو ول کردین و رفتین سراغ راک وود. این کار ایرادی نداشت. ولی در پست قبل ایده ای داده شده بود:
نقل قول:
جمله آخر را رو به مورگانای سرخ شده گفته بود. احساس کرد که شاید کمی زیاده روی کرده، اما ادامه داد:
- خب، ایده من اینه: ما میتونیم وانمود کنیم یک نفرمون مرده یا یک اتفاق خیلی بد افتاده. مثلا محفل قصد حمله به اینجا رو داره. جوری که ارباب رو از خونه خارج کنیم. منظورم اینه که مسئله باید اینقدر بزرگ باشه که ارباب شخصا از خونه خارج بشه!

این ایده ها رو نمی شه نشنیده گرفت. حتما باید تکلیفشون روشن بشه.


نقل قول:
اون لا مصبو بیار تا نفرستادمت پیش این گوسفند!

گوسفند مذکور احتمالا وضعیت خوبی نداره...ولی بد نبود یه توضیحی درباره صحنه می دادین. سوژه با مزه ای بود!


نقل قول:
ساندرز بالای سر آشپزباشی پرواز می کرد ، هر از گاهی ، ادویه هایی که راک وود می خواست را در غذا می ریخت ...

استفاده خیلی خوبی از ساندرز کردین! امیدوارم در سوژه های بعدی هم همینجوری مفید واقع بشه. براش فعالیت های خاصی مثل همین پیدا کنین! اگه جایی در سوژه نداشت لازم نیست بهش اشاره کنین. گاهی نبودنش بهتر از اینه که بی هدف وسط سوژه بال بال بزنه.


نقل قول:
راک وود دست لرزان به لرد نزدیک تر شد :

- ارباب ! پوزش منو بپذیرید ! رفته بودیم در دریای سیاه ، شکار خوراکی های سیاه براتون .

اینم جزو جملاتیه که شصت بار گفتم! بین شخصیت و دیالوگش فاصله نذارین. جایی که لازم نیست فاصله نذارین. الان پست شما خیلی پراکنده به نظر می رسه. انگار به جمله نوشتین دو خط رفتین پایین.


نقل قول:
رودولف ، از عالم ناکجا آباد بر سر راک وود نازل شد
- اونجا پری های سیاه هم بودن ؟ از جذبه من براشون تعریف کردی ؟

هنوز آگوستوس جواب رودولف را نداده بود که هکتور بر شانه اش نشست !
- برا من مواد معجون سازی آوردی ؟

آرسینوس دست راک وود را گرفت :
- پاتیل و ظرف برای من آوردی ؟

وینکی محکم به پای آشپز خانه چسبید :
- تیر مسلسل چی ؟ ... ما تیر نداشت ! ما برای جنگ تیر نیاز داشت !

این فرصت طلبی مرگخوارا خیلی خوب بود. ولی لزومی نداشت ازشون اسم ببری. اینجور دیالوگ ها بهتره بدون فاصله و پشت سر هم نوشته بشن(ترجیحا با شکلک). اینا شخصیت هایی هستن که بدون بردن اسمشون هم شناخته می شن. حتی اگه شناخته نشن هم اهمیتی نداره...اینجا دیالوگه که مهمه:

- اونجا پری های سیاه هم بودن ؟ از جذبه من براشون تعریف کردی ؟
- برا من مواد معجون سازی آوردی ؟
- پاتیل و ظرف برای من آوردی ؟
- تیر مسلسل چی ؟ ... ما تیر نداشت ! ما برای جنگ تیر نیاز داشت !
-برای من نهنگ بالدار نیاوردی؟!


دیالوگ آخر رو خودم اضافه کردم. این شخص خاصی نیست. خواستم ببینین که اهمیتی نداره که کی این حرف رو زده. اینجا چیزی که می خوایین برسونین طمعکاری و فرصت طلبی مرگخواراس.


گذشته از این که ارتباطتون با پست قبلی حفظ نشده بود خوب نوشته بودین. هم شخصیت ها و هم سوژه به اندازه کافی قوی بودن. آخر پستتون هم خوب بود. گرچه به نظرم این موضوع کتاب داره تکراری و کمی قاطی می شه و احتیاج به یه تغییر و تحول داره. اینجور وقتا نترسین...در سوژه های خانه ریدل وقتی دیدین سوژه داره دور خودش می چرخه، تغییرش بدین. گفتم تو خانه ریدل...چون ممکنه ناظرای دیگه با این کار موافق نباشن. می تونین قبلش ازشون بپرسین!


موفق باشید. برین شام ما رو آماده کنین. سر ساعت نه میل می کنیم.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۲:۵۴ دوشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۳

آگوستوس راک وود old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
از زیر سایه ارباب .... ( سایشون جهان گستره خوو ...)
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 118
آفلاین
درود ارباب !

آشپزتون بعد از سفریــــــــــــــــــــــــ طولانی خدمتتون اومده برای درخواست نقد
.. انجام می دید ؟


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ یکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بررسی پست شماره 61 افسانه لرد ولدمورت، روونا ریونکلاو:


نقل قول:
راوی داشت به توضیح دادن ادامه میداد که ناگهان ندایی از جانب آسمان شروع به سخن گفتن کرد:
- چند بار تو نقد ها گفته شده جمله رو نصفه ول نکنید؟ این نویسنده بعدی چه گناهی کرده آخه؟ الآن هی باید زور بزنه اتفاق خاص پیدا کنه! :vay: اصلا ولش کن راویِ بابا، از هر جا دوست داری ادامه بده!

خیلی خوب بود. یکی از نکاتی رو که در نقدها بهش اشاره می شه اینجا گفتین. و کمی هم طنز بهش اضافه کردین که ناراحت کننده نباشه. کارتون خیلی خوب بود. حتی حضور راوی و شکلک هم از این "خوب بودن" کم نکرده. نصفه تموم کردن پست قبل کار نفر بعدی رو کمی سخت می کنه و معمولا نتیجه خوبی هم نداره.


نقل قول:
خب، با تشکر از "ندا" ی عزیز،

اشاره ریز، ولی قشنگی بود. موقع خوندن پست همین نکات ریز هستن که خواننده رو وادار به لبخند زدن می کنن.


نقل قول:
مورگانا لبخند موافقت آمیزی زد.
- به نظرت اگه از ارباب بخوایم به ما میده؟
-بچه شدی؟ معلومه که نه!
پیامبر زن تکبر را به چهره اش برگرداند. سرش را کمی عقب برد و سعی کرد همان "مورگانای پر ابهت همیشگی" باشد. همانی که هیچکس به خود جرئت شوخی کردن با او را نمی داد:
-ایده ت چیه، فلور؟

تغییر حالت مورگانا خیلی قشنگ بود. منم گاهی فکر می کنم مورگانا یه کودک درون داره که هر چند وقت یه بار خودشو نشون می ده و فورا مورگانا ساکتش می کنه و نقاب پیامبریشو به چهره می زنه. برداشت شما هم از این شخصیت همین بوده ظاهرا.


نقل قول:
صدایی از پشت سر شنیده شد:
-تعجبی نداره فلور! همیشه برام غیر قابل درک بوده که به ریون اومدی!

حضور به موقع، درست و دقیقی بود. حتی لازم نیست گوینده رو مشخص کنین. کاملا واضحه که این حرف رو روونا زده...نه فقط به دلیل استفاده از گروه "ریونکلاو"...طرز حرف زدن تمسخر و گاهی تحقیر آمیز روونا چیزیه که شما به شخصیتش اضافه کردین. و خوشبختانه از این شخصیت هم در سوژه های طنز و هم در سوژه ها و پست های جدی به خوبی استفاده می کنین.


نقل قول:
جمله آخر را رو به مورگانای سرخ شده گفته بود. احساس کرد که شاید کمی زیاده روی کرده، اما ادامه داد:
- خب، ایده من اینه: ما میتونیم وانمود کنیم یک نفرمون مرده یا یک اتفاق خیلی بد افتاده. مثلا محفل قصد حمله به اینجا رو داره. جوری که ارباب رو از خونه خارج کنیم. منظورم اینه که مسئله باید اینقدر بزرگ باشه که ارباب شخصا از خونه خارج بشه!

می شه این کارا رو انجام داد...و می شه یه دلیل خیلی مسخره پیدا کرد! من طرفدار روش دوم هستم. دلیل جدی می تونه سوژه رو جدی کنه. نفر بعدی بره روی اون مسیر و داستان رو جدی ادامه بده. دلیل مسخره به نویسنده ها اجازه می ده که روی شخصیت ها و موقعیت ها تمرکز کنن، نه روی سوژه.


پستتون خیلی راحت و صمیمیه! این حالتیه که خیلی از پست ها ندارن. پست هایی که معلومه نویسنده برای نوشتنش خیلی فکر کرده...خسته شده...زیاد راحت نبوده! این" ناراحت بودن" خیلی راحت به خواننده منتقل می شه. مثل پست های طنزی که طنزشون از ته دل خواننده نیومده! اجبارا به پست اضافه شده که اجبارا خواننده رو بخندونه. اینجور پستا یه حالت خشک و سرد دارن که خواننده حسش می کنه. پست به دلش نمی شینه!


شخصیت روونای پستتون جالب بود. فقط کمی لب مرز بود! مواظب باشین این غرورش همیشگی نباشه. اگه زیاد تکرار بشه شخصیتش تلخ و نچسب می شه.اون جنبه طنز شخصیتش رو هم حفظ کنین. روونا همه جا ایده دهنده اس. ایده هاش لازم نیست همیشه درست و دقیق باشه. کافیه ایده بده و با اعتماد به نفس و اصرار روشون پافشاری کنه!


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۱۵ شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۳

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
ارباب؟ ارباب!
ارباب این افسانه ارباب رو نقد می کنید؟
ارباب؟ ارباب!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱:۲۶ شنبه ۱۱ بهمن ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۱۳:۲۵
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
قبل از هر چیزی اصرار می کنیم که قوانین نقد ما رو مطالعه بفرمایید.

_______________________

آرسینوس

چه کار جالبی کردین. اسم خودتونو با ترکیب رنگ های سیاه و قرمز و اسم سیسرون رو با ترکیب سفید و سبز نوشتین.

بررسی پست شماره 230 باشگاه دوئل آرسینوس جیگر:


اول درباره ایرادی که خودتون فکر می کردین پستتون داره توضیح بدم.
پست شما طولانیه...این مهم نیست. پست دوئل(پست تکی) می تونه خیلی طولانی باشه. برای این که نمی تونین ریسک کنین و داستان رو خلاصه کنین. طولانی نوشتن امتیاز منفی محسوب نمی شه. ولی شما زیادی کشش دادین! موضوع های پستتون کمی برای یک پست تکی زیاده. راضی کردن لرد...رفتن به جنگل...پیدا کردن عنکبوت...پیدا کردن گرگینه. آزمایش معجون...برگشتن پیش لرد!

به نظر من حتی همون قسمت اولش برای نوشتن یک پست تکی کافی بود. این که آرسینوس سعی می کرد لرد رو راضی کنه که بره ماموریت.
در پست های دوئل دنبال یه نکته خاص می کردیم...یه موضوع خاص...یه داستان خاص...یه پایان خاص!
وقتی سوژه ماموریته شما می تونین استفاده های زیادی از این سوژه بکنین. یکی از بهترین شکل های این استفاده همین بود. این که آرسینوس سعی کنه لرد رو راضی کنه. البته این سوژه ساده ایه...برای قوی شدنش احتیاج به شخصیت ها و دیالوگ های خیلی قوی دارین.
سوژه بعد شما هم خیلی جالب بود. درمان گرگینه ها! اگه انتخاب شما این سوژه بود می تونستین قسمت اول رو خلاصه تر کنین. به دلیل وجود قسمت اول شما مجبور شدین قسمت ماموریت رو کمی سریع پیش ببرین.


نقل قول:
لرد نگاه خشمگین دیگری به آرسینوس انداخت و غرید:
- آرسینوس! تو یک بار دیگه این درخواست رو از ما بکن و ببین که چه بلایی به سرت میاریم.

طرز حرف زدن لردتون بسیار آشناست! شباهت زیادی به طرز حرف زدن و جمله های ما داره!


نقل قول:
آرسینوس با اندوه سر در گریبان فرو برد و گفت:
- ارباب.... لطفا اجازه بدید! اگه موفق بشم یه انقلاب واقعی در زمینه ی معجون سازی به وجود میاد.

- کروشیو!

نکنین این کار رو....نکنین!
هزاران بار تکرار کردم! تقریبا در هر نقد می گم. به خاطر یک رد درخواست کسی رو شکنجه نمی کنن. برای عصبانیت های عادی هم شکنجه نمی کنن. شکنجه مال اشتباهات خیلی بزرگه...مثل کاری که لوسیوس در تالار اسرار انجام داد و گوی پیشگویی شکست. یا مال گرفتن اعتراف های خیلی مهمه!


نقل قول:
آرسینوس به سختی از روی زمین بلند شد و گفت:
- ارباب.... اگه نذارید برم ماموریت خودمو میکشم.

این قسمت خیلی اغراق آمیزه...و از اون نوع اغراقایی نیست که به عنوان طنز قبولش کنیم.هیچ مرگخواری جلوی لرد نه همچین چیزی می گه نه این حرکات رو انجام می ده. وقتی بی دلیل و بی مقدمه از چارچوب خارج بشین طنزتون غیر قابل قبول می شه.


نقل قول:
در همین هنگام هکتور خودش را به داخل اتاق انداخت و پس از نوش جان کردن یک عدد کروشیو، فریاد زد:
- ارباب! بذارید خودشو بکشه! این دست نوشته های مارو کش رفته! این معجون های مارو کش رفته!

اینجا برعکس بالا...خیلی خوب بود. هیچ مرگخواری جلوی لرد این جمله ها رو هم نمی گه...ویبره هم نمیزنه! ولی هکتور اینجا حضور نداشت. یهو پریده تو سوژه و دیالوگ و شکلکی متناسب با شخصیتش گفته و رفته. این طنزه. خنده داره! مثل مورد بالا نیست که آرسینوس جدی و عادی داشت با لرد حرف می زد.


ورود مرلین کمی ساده بود... می تونستین بهش شاخ و برگ بدین. می تونست کمی سرسخت تر باشه. نه اینکه اینجوری سعی کنه با ملایمت لرد رو راضی کنه. مثلا میومد و با جدیت می گفت آیه نازل شده و آرسینوس حتما باید بره!


نقل قول:
- ارباب قبول کردن... بالاخره میتونم تحقیقاتم رو انجام بدم!

- تبریک میگم جیگر!
- مبارکت باشه!
- مارو نا امید نکن!
- اگه بر نگشتی هم معجون ها و پاتیلت واسه من!

دیالوگ هاتون رو هدفدار کنین...اینا حرفای ساده ای هستن که فقط فضای پست شما رو پر می کنن. فقط آخری جالبه. بقیه شون هم می تونستن مثل اون باشن. حرف های ساده و قابل پیش بینی و عادی بهتره زده نشن.


نقل قول:
آرسینوس پس از اینکه با تمام مرگخواران صحبت و مرلین حافظی کرد. مقداری غذا، یک عدد لیوان، یک پاتیل تاشو، یک چاقوی معجون سازی و یک ملاقه را در کوله پشتی سیاهش ریخت و از خانه بیرون رفت.

آرسینوس همچنان که از پله های ورودی خانه پایین میرفت نگاهی به علامت شوم انداخت و لبخندی زد و سپس روی جنگل های آمازون تمرکز کرد و با صدای پاق بسیار بلندی غیب شد.

وقتی فقط یک شخصیت در داستان حضور داره لازم نیست اسمشو تکرار کنین. در پاراگراف دوم "آرسینوس" اضافی بود.


نقل قول:
در یک لحظه که آرسینوس از این تفکرات لذت میبرد و دلگرم میشد

در یک لحظه نمی شه لذت برد و دلگرم شد. این فعل ها مال محدوده زمان طولانی تری هستن.


نقل قول:
آرسینوس فرصتی برای فکر کردن نداشت و به سرعت از جیبش یک شیشه معجون بیرون کشید و مستقیم روی هیولا خالی اش کرد.

ایده خوبی بود که آرسینوس به جای طلسم اول از معجون استفاده کنه. روی ویژگی های شخصیت ها در هر موقعیت مناسبی باید تاکید کرد.


قسمت درست کردن معجون هم می تونست به تنهایی موضوع یک پست باشه. بزرگترین اشکال پست شما همین بود که سعی کردین موضوع های زیادی رو در یک پست جا بدین و طبیعتا به هیچکدوم به اندازه کافی پرداخته نشده. می تونستین یکیشونو انتخاب کنین و روش بیشتر کار کنین.


نقل قول:
- اینکه ما اینجا گرگینه ای نداریم که درمان شود.

ایده این قسمت خیلی خوب بود. این که در کل پست طرف کاری رو انجام بده و آخر بفهمیم کارش بی فایده بوده...ولی توجیهش کافی نبود. اینا گرگینه ای ندارن. ولی این دلیل نمی شه که معجون بی مصرف باشه. بعد ها ممکنه با گرگینه ای مواجه بشن. به نظر من جمله ای که هکتور وسط پستتون گفت پایان خیلی جالب تری بود. این که هکتور معجون رو دو سال پیش درست کرده ولی چون معجون ساز خوبی نیست کسی به حرفش توجه نکرده! با وجود این پایانتون خوب بود. یه پایان ساده می تونست تاثیر کل پستتون رو از بین ببره.

______________________

جن مسلح ارباب!

بررسی پست شماره 69 زمان برگردان مرگخواران، وینکی:


نقل قول:
ملت مرگخوار کلا موجوداتی هستن که وقتی بخوان به کسی یا چیزی زل بزنن، مثل گوریل انگوری همچین به طرف نگاه میکنن که طرف احساس میکنه چندین شاخه ی انگور رو درسته خورده. اون موقع، درست از همچین مواقعی بود.

سوژه و شکل توصیف خیلی خوب بود...ولی مثال گوریل انگوری تاثیر لازم رو نمی ذاره! شخصیت گوریل انگوری به چیزی زل نمی زد...به انگور هم ربطی نداشت. کنایه ها و مثال هایی که می زنیم باید ربطی با واقعیت داشته باشن. همینه که باعث خنده دار شدنشون می شه. واژگون کردن واقعیت ها!


نقل قول:
روونا همچنان در حالت ابرو بالا انداختن و از نوک بینی نگاه کردن بود. اما با گذشت زمان، همینطور لب و لوچه ـش آویزون و آویزون تر شد. تا اینکه عملا اعتراف کرد:
-یادم رفت.

به همین دلیله که به اعضای سایت توصیه می کنم مسئولیت های جدی به عهده نفر بعدی نذارن. این که " فکر فوق العاده ای به ذهنم رسید" یه مسئولیته...نفر بعدی باید بشینه فکر کنه که فکر عالی چی بوده! بعد یا گره رو باز کنه یا اون قسمت رو یه جوری از سرش باز کنه. شما این "از سر باز کردن" رو با مهارت خودتون انجام دادین. حتی ازش برای نوشتن چند خط اولتون استفاده کردین. کار شما خوب بود.


نقل قول:
مطمئنم کفشم تا چند دقیقه ی دیگه به دو تیکه ی نامساویِ بخش پذیر بر 3 تبدیل میشه!

طنز شما تغییر شکل داده...در بعضی جاها یه کمی حالت "اجبارا باید خواننده رو بخندونیم" به خودش گرفته. اگه غلظتش رو کمتر کنین درست می شه...ولی بعضی از تاکید های بیش از حد این تاثیر منفی رو می ذاره. گاهی یه اشاره کوچیک قدرت بیشتری داره. گاهی هم رقیقه! نمی تونه ضربه لازم رو بزنه:
نقل قول:
-ای بــــــــــابـــــــــا! اینم از زندگی ما. این آخه حق منه؟ نه من از شما می پرسم. این حقه؟ من اعتراض دارم. نمیشه. شوهر نداریم که داریم! یعنی چیز... شوهر خوب داریم که نداریم! لودو نداریم که داریم. بدبختی نداریم که نداریم. اصن بیخیال... کراب اعتراض داره. من شوهر خوب میخوام. شوهر باید شوهر باشه. شوهری که شوهر نباشه، شوهر نیست اصن! هوووم...



نقل قول:
ملت مرگخوار از اینکه یک نفر بتونه چنین جمله ی بلندی رو فریاد بزنه خیلی به وجد اومدن.

جمله های بالا کوتاه بودن البته...دیالوگ طولانی بود. ولی به هر حال فکری که ملت مرگخوار کردن بامزه بود!


نقل قول:
-اربابا... وینکی تونست با مسلسل به جنگ توپ و تانک رفت؟ وینکی با مسلسل زد دهن دشمن رو صاف کرد. وینکی جن خانگی وفادار... وینکی جن خانگی کماندو! وینکی جن خانگی با تریپ جیمز باندِ جوگیر! وینکی جن خانگی خوووب! :

وینکی مثل همیشه عالیه...حضورش مفید، جالب و سرگرم کننده اس. حضور یک شخصیت خوب و حساب شده می تونه کل پست رو نجات بده.


پست شما در حالت عادی خوب بود. یعنی اگه با سطح متوسط سایت مقایسه کنیم خوب بود...ولی اگه با پست های قبلیتون مقایسه کنم بهتر و یا برابر با اونا نبود. کمی ضعیف تر بود. پررنگ ترین نقطه پست های شما طنزشونه...طنز این پست کمی خام بود! مخصوصا برای کسایی که با سبک و نوشته های شما آشنا باشن. این وسط تنها چیزی که فرقی نکرده بود وینکی بود. البته سوژه هم کمی نامساعد بود. چون همه در حال فرار بودن و زیاد جای مانور نداشت.

________________

بررسی پسا شماره 58 افسانه لرد ولدمورت، رون ویزلی:


ارتباطتون با پست قبلی قطع شده. سعی کنین تا وقتی دلیل خوبی وجود نداره دقیقا از پایان پست قبلی ادامه بدین.


نقل قول:
لرد همچنان در جای خود نشسته بود و مرگخواران هم همچنان زیر چشمی به او نگاه می کردند.قیافه لرد به گونه ای بود که انگار در فکر عمیقی بود.و هیچ چیز نمی توانست اورا از فکر در اورد و یکی از مرگخواران خواست از این موقعیت استفاده کنه و مکانش را کمی تکان دهد اما با نور سبز خیره کننده ای به سمتی پرت شد و باعث شد مرگخواران با ترس بیشتری در جای خود باقی بمانند و حتی نفس هم نکشند که البته کار بسیار مشکلی بود.

این قسمت خوب بود. موقعیت خوبی رو توصیف کردین. همین موقعیت ها رو بزرگ نمایی کنین...کمی بیشتر! اینجوری تبدیل به طنز می شن.
لرد غرق در فکره...این حالت رو بیشتر و شدید تر جلوه بدین. مرگخوارا هر کاری کنن لرد از فکر نیاد بیرون! آخر یه تکونی بخوره و بگه داشت فکر می کرد. این از موقعیت ها...در مورد شخصیت ها هم همینطوره. هر شخصیتی یه ویژگی خاص داره. مثبت یا منفی! فرقی نمی کنه. هر دو رو اگه بزرگ کنین خنده دار می شن. مهربونی دامبلدور...بی رحمی لرد سیاه...وفاداری بلاتریکس...بچه های ویزلی ها!

بین شخصیت و دیالوگش فاصله نذارین. این کار پستتونو پراکنده جلوه می ده.


نقل قول:
و تعظیم کنان به سمت در رفت و در راه ردولف را هم که داشت همچنان به مورگانا با فرمت نگاه می کرد را باخودش به بیرون کشید و در مقابل در غیب شد.

این قسمت خیلی خوب بود. دو خط نوشتین...هم حالت مضحک بلاتریکس رو توضیح دادین و هم به شخصیت چشم چران رودولف پرداختین.صحنه هم جالب بود. این که بلاتریکس در حین حرکت و تعظیم رودولف رو همراه خودش بکشه.


نقل قول:
لرد با فرمت به سمت صدا برگشت

این شکل توصیف رو سه بار تکرار کردین. کمتر اصطلاح و حالتی وجود داره که سه بار تکرار بشه و تاثیر خودش رو حفظ کنه. سعی کنین حالت ها رو با کلمات توضیح بدین...جایی که واقعا امکانش وجود نداره شکل توصیفتون رو کمی تغییر بدین که عینا تکرار نشه.


پست شما کمی جدی بود. پست جدی به پستی می گم که سخت گرفته باشه! روی سوژه تمرکز کرده باشه. کمی بی خیال سوزه بشین. درباره شخصیت ها بنویسین. مهم نیست کتابا چی می شن و مرلین چیکار می کنه. شما اجازه بدین این جادوگرا دور هم جمع بشن. حرف بزنن...حرفاشون الزاما درباره سوژه و حل کردن ماجرا نباشه. سریع نگیم فلانی کتاب رو آورد لرد خوشش نیومد و فلانی رو فرستاد اصلاحش کنه!
لرد می تونه بشینه کمی از کتاب رو بخونه...یا از یکی از مرگخواراش بخواد بخونن. می تونه عصبانی بشه. مرگخوارا رو مجبور کنه با صفحه های کتاب هر چی دوست دارن درست کنن...یا صفحه ها رو ببرن بدن به سبزی فروش محله...اونم سبزیاشو بپیچه لای ورقا و بفروشه. یکی این صفحه ها رو بخره و خوشش بیاد و بره هی سبزی بخره و کل کتاب رو دوباره جمع کنه!
اینا مثال بود برای این که سوژه از جدیت در بیاد! مسخره، ولی جالب بشه. سوژه ای که جدی گرفته بشه و تو یه مسیر راست و مستقیم و قابل پیش بینی پیش بره برای خواننده خسته کننده می شه.
اینا رو گفتم برای اینکه اشکالات ابتدایی شما برطرف شده. و وقتی اشکال های ابتدایی برطرف می شن وقتشه که یک قدم جلوتر بریم.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۳۲ پنجشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۳

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
نقد بشه لطفا


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۳

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
دیروز ۱۷:۱۰:۱۲
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 548
آفلاین
اربابا... وینکی پس از فراقی طولانی به خدمت رسید. به سرعت هم در خواست نقد این بابا را داد. باشد تا قبول ارباب باشد. وینکی متچکر ارباب بود.



Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام

ارباب... همون طور که گفته بودم غیرت گریفی کار خودش را کرد و من با دست پر به خدمتتان برگشته ام!

ایناهاش!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.