هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۸:۱۴ پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سلام و درود!

ارباب من باز اومدم! این رو اگه میشه نقد کنید:

انجمن تفرقه بین دو جبه ی سیاه وسفید



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۸ پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
روونا!

همش سه ماه؟!
ما سالهاست آواتارمون همینه! بابا بذارین آواتاراتون جزئی از شخصیتتون بشن! مگه شما صورتتونو هر روز تغییر می دین؟!


بررسی پست شماره288 خاطرات مرگخواران؛ روونا ریونکلاو:


نقل قول:
خانه ریدل ها، غرق در سکوت بود. روونا غلتی زد و سعی کرد بدون توجه به احساس نیازش، بخوابد. هر چند می دانست بی فایده ست.

شروع خوبی داشتین.توصیف کلافگی روونا خوب بود. شاید بهتر می شد با یکی دو کلمه احساس نیاز رو کمی باز تر می کردین. چون اینجا تمرکز خواننده روی خوابیدن رووناست. در نگاه اول فکر می کنه احساس نیاز، همون نیاز به خوابه. این مشکل رو می شد اینجوری بر طرف کرد: مثلا می نوشتین "بدون توجه به احساس نیازی که مانع خوابش می شد"!


نقل قول:
در را که پشت سرش بست، به سوی جنگل دوید. احساس می کرد خون در رگهایش خشک شده است. توصیف کردنش سخت بود... گویی رگهایش تشنه اند!

بله...توصیف کردنش سخت بود...ولی خیلی خوب توصیف کردین. حتی احساس کینه خاصی که نسبت به بقیه داره. اونا راحت و بی دغدغه خوابیدن و تشنگی مانع خواب روونا می شه. اون نگاه خیلی قشنگ بود. حتی می خواستم بگم صحنه کمی غیر واقعیه...این که مرگخوارا یه جا خوابیدن! ولی مهم احساس و نگاه روونا بود که خیلی خوب توصیف شده بود.


نقل قول:
کافی بود کمی درنگ کنی تا شام یکی از حیوانات درنده اینجا شوی.

"غفلت" مناسب تر از "درنگ" بود برای اینجا.


فاصله هایی که گذاشتین خیلی خوب بودن. در نگاه اول پست تکه تکه به نظر می رسه. ولی وقتی می خونیم و جلو می ریم می بینیم فاصله ها در جاهایی که واقعا لازم بوده گذاشته شدن. همشون به خوندن و درک ماجرا و تجسم صحنه ها کمک می کنن.


نقل قول:
ماده سنجاب را- که از درون لانه بیرون کشیده بود- به گوشه ای انداخت و بی توجه به بچه های کز کرده اش، از جا برخاست.

خیلی بی رحمانه، سیاه و خون آشامانه بود! خیلی طبیعی بود.طبیعت وحشی بی رحمه. شما هم به درستی توصیفش کردین. زیبا و غم انگیز بود.


نقل قول:
هوا داشت روشن می شد. نگاهی به گردنبند آبیش انداخت. طلسم ضد نور، سالم و سرجای خود بود.

فکر خوبی بود. اینجا اولویت ما جادوگر بودنه. و اگه نور مانع روونا بود تو سوژه های دیگه برای خودش و بقیه خیلی دردسر ساز می شد. راه حل خوبی براش پیدا کردین. مخصوصا با توجه به این که روونا یه ساحره اس و همراه داشتن طلسم براش چیز عجیبی نیست.

احساس می کنم بهتر بود روونا کلا حرف نمی زد. البته در این پست! پست فضای سرد و سنگین و غمناکی داشت. پست پر بود از تنهایی! تنهایی روونا. این که چقدر خودش رو از بقیه جدا می دید. در طول پست خواننده رو با دنیای تاریک روونا همراه کردین و صبح همه چیز برگشت سر جای اولش.


من هنوز از جمله های درست و کامل و زیبای شما در تعجبم! پستتون زیبا و تاریک بود!

________________

بررسی پست شماره 289 خاطرات مرگخواران، مرلین کبیر:

در نگاه اول همون اشکالی رو می بینم که در نوشته های خیلی از جدی نویس ها دیدم.
به خواننده فرصت نفس کشیدن و هضم جمله ها رو بدین. فقط پاراگراف بندی کافی نیست. گاهی فاصله هم لازمه. بعضی جمله ها لازمه که از بقیه متن جدا بشن.


نقل قول:
زمین، شاهد نبرد بین نور خورشید و ابر های سیاهی بود که با کمک باد، در حال پیروز شدن این جنگ بودند؛ آخرین اشعه های نور ِ خورشید نیز بعد از شکست خود از ابر ها، عقب نشینی کردند و آسمان به تسخیر ابرهای تیره در آمد.

چه صحنه جنگ زیبایی!
کوتاه و واضح...شاید اگه کمی بیشتر کشش می دادین خسته کننده می شد.

قسمت اول پستتون خوب بود. حاشیه رفتین! توضیح دادین! فضاسازی کردین...ولی این کارها رو به شکلی انجام ندادین که خواننده خسته کنه و از خوندن ادامه پست منصرف بشه. همشون خوب و به اندازه هستن.


نقل قول:
- طلسم نابخشودنی...

شاید بهتر بود اسم دیگه ای برای طلسم در نظر گرفته می شد. چون خواننده با سه طلسم نابخشودنی در کتاب آشنا شده که هیچکدوم برای خراب کردن و سوزوندن بکار برده نمی شن.


نقل قول:
کمی فکر کرد، تمام راهی که آمده بود، هیچ اثری از جنازه یا حداقل چیزی که شبیه به جسد باشد ندیده بود

مثلا اینجا بعد از "کمی فکر کرد" احتیاج به یه جور فاصله داریم. وقتی جادوگره فکر می کنه یه مکث ایجاد می شه. اون مکث رو می تونین با سه نقطه نشون بدین و حتی بعدش برین سر خط!

نقل قول:
باران مدتی بود که می بارید، با برخورد با شن و خاک خیابان، آن را گلی کرده بود،

گل آلود!
انتخاب کلمات در پست جدی خیلی مهمه.


نقل قول:
، با سرمایی که درست شده بود، احتمالا خورشید غروب کرده بود، هیچ اثری از نور خورشید نبود، تمام آسمان توسط ابر های سیاه پوشیده شده بودند. صدای خوشحالی ابر ها در را می توانست از صدای رعد و برق بشنود، خوشحال از پیروزی بر خورشید و مغرور از تصاحب آسمان!

"سرمایی که ایجاد شده بود"...یا از اینم قشنگ تر: "سرمایی که حس می کرد!"
اون دو تا کلمه "صدا" که پشت سر هم تکرار شدن تاثیر همدیگه رو کمتر می کنن. یکیشون بهتره عوض بشه. مثلا: "فریاد خوشحالی ابرها را از صدای رعد و برق می شنید. " یا در جمله دوم می تونستین به جای صدا از "غرش" استفاده کنین.


نقل قول:
ناگهان بدن نحیفی را دید، هنوز تکان می خورد، میتوانست نفس کشیدنش را ببیند. به سرعت به سمت بچه رفت.

صحنه جالب و هیجان انگیزی بود. ولی خیلی ناگهانی اتفاق افتاد. بهتر بود کم کم متوجه بچه می شد و به طرفش می رفت.


نقل قول:
چشمان پسرک بسته شد، طلسم فقط می توانست درد را کمتر کند ولی هیچ تاثیری روی روند مرگ نداشت.

قشنگ بود! کار خوبی کردین که سعی نکردین پیرمرد رو قوی تر از چیزی که هست نشون بدین. کامل و بیش از حد قدرتمند بودن از جذابیت شخصیت ها کم می کنه. غیر واقعیشون می کنه.


نقل قول:
نمیتوانست روح پسرک را برگرداند، ولی میتوانست از جسدش عروسکی درست کند تا هر چه را که میخواست انجام بدهد، مرده ای متحرک.

به نظر من این قسمت اضافه بود!
پستتون پایان زیبایی داشت. ولی به این شرط که این قسمت حذف می شد.
کاری که بهش اشاره کردین سیاهه...شیطانیه! و شخصیتی که تا اینجا از پیرمرد دیدیم شخصیتی دلسوز و مهربون بود. نباید در آخر پست اثر کل پستتون رو از بین ببرین. مگه این که بخوایین به خواننده شوکی وارد کنین که بفهمه قضیه و برداشتش اشتباه بوده. ولی منظور شما این نبود. با وجود این پایان پست هم خوب بود. چون اشاره نکردین که پیرمرد کاری رو که بهش فکر کرد انجام داد یا در حد یک ایده و فکر موند!

پستتون تاریک بود. ساکت بود. فضای بعد از یک جنگ و درگیری.بدون این که دقیقا بدونیم چه کسانی و به چه علتی این کار رو انجام دادن. لزومی هم نداشت در این مورد توضیحی بدین. شما چیزی رو که می خواستین به خوبی به خواننده منتقل کردین و به هدفتون رسیدین.


خوب بود.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۵۵ چهارشنبه ۱ بهمن ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

مرلین کبیر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۴۸ دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۹۲
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۳۲
از دین و ایمون خبری نیست
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
اسلیترین
مرگخوار
پیام: 705
آفلاین


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ دوشنبه ۲۹ دی ۱۳۹۳

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
ارباب؟ ارباب!
ما یه پست خون آشامی آوردیم نقد کنید. ما هم دیگه آواتار عوض نمی کنیم! اصن تضمین می کنیم تا 3 ماه دیگه آواتارمون همین باشه!

ارباب؟ ارباب!



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲:۲۱ یکشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
لطفا قبل از تموم شدن دوئل برای پست های دوئل درخواست نقد نکنین. قبل از امتیاز دهی نمی تونم نقد کنم. تا اون موقع هم ممکنه اینجا ده تا درخواست نقد داده بشه و سخته که برگردم و ببینم کیا درخواست داده بودن. می ترسم درخواست ها گم و فراموش بشن!

________________________

بررسی پست شماره 114 سرزمین سیاهی، آرسینوس جیگر:


پست ساده ای بود...ساده یعنی مورد خاصی برای تاکید نداشت. این سادگی خیلی زود خواننده رو خسته می کنه. اینجور پستا ایرادی ندارن...اشکال خاصی ندارن. ولی این به معنی خوب بودنشون نیست. حتی شاید خواننده یه پست بد رو تا آخر بخونه. به دلیل همون بد بودن توجهش رو جلب کنه...ولی پست متوسط شانس کمی داره.
ریسک کنین...نترسین. یه این شخصیت ها فکر کنین. هر کدومشون کلی سوژه دارن. لازم نیست تو هر پست همون جمله ها رو تکرار کنین...در هر موقعیتی می شه استفاده جدیدی از شخصیت کرد. مثلا اینجا مرلین سیوروس رو با جادو بلند می کنه. این کارش منو یاد جادوی جیمز پاتر انداخت. همون جایی که سیوروس رو سروته کرد! سیوروس هم می تونست یاد اون خاطره بیفته و بترسه.


نقل قول:
مورگانا با نیشخندی به مرلین گفت:
- به نظرم این مو قشنگ رو شکنجه کنیم بهتره!

مرلین کمی فکر کرد و گفت:
- باشه عزیزم! میرم بیارمش! امیدوارم اینو به عنوان یه هدیه ی ازدواج کوچیک قبول کنی.

اصطلاح "موقشنگ" بد نبود...ولی کافی نبود. دیالوگ های بین مرلین و مورگانا ساده، قابل حدس و سطحی بودن. وقتشه که یک قدم جلوتر برین! روی تک تک دیالوگ ها و جمله ها فکر کنین.


نقل قول:
با افسونی طناب هارا باز کرد، به محض باز شدن طناب ها رودولف برای فرار دوید ولی حتی قبل از اینکه یک قدم از مرلین دور شود با تنها یک تکان کوچک چوبدستی مرلین خشک شد و به زمین خورد.
مرلین به سرعت سیوروس را با افسونی روی هوا نگه داشت و سپس رودولف را دوباره بلند کرد، به سمت درخت برد و دوباره طناب هارا به او بست.

اینجا هم همون مشکل وجود داره. موقعیت خوبه! رودولف فرصت طلب با باز شدن طناب ها فرار می کنه...ولی این قسمت احتیاج به یه تکون دیگه داشت! یه فرار مسخره...یا یه دیالوگ خنده دار از رودولف!


نقل قول:
آرسینوس همچنان که از پله های ورودی خانه پایین میرفت ابتدا موهایش را مرتب کرد سپس ماسک مرگخواری و کلاه شنل سیاهش را برسر گذاشت و روی مرلین تمرکز کرد و غیب شد.

این قسمت خوب بود. صحنه رو با همه جزئیاتش توضیح دادین. بدون خسته کردن خواننده و بدون استفاده از جمله های تکراری. این یک آپارات ساده بود. شما خوب توصیفش کردین.


نقل قول:
مورگانا همچنان در حال تفکر بود که ناگهان با صدای پاق ظاهر شدن آرسینوس از جا پرید.

اضافه شدن آرسینوس خوبه. منم چند پست قبل از شما پست زدم و همون موقع هم فکر می کردم بهترین حالت این سوژه اینه که هی مرگخوارا برن اون طرف و اینا زندانیشون کنن. شما آرسینوس رو آوردین اینجا...ولی تصمیم نگرفتین که بعدش چه اتفاقی بیفته. کار خوبی کردین. نفر بعدی تصمیم می گیره!


همونطور که گفتم پست شما ایرادی نداره. شخصیت ها سر جاشونن...سوژه خوب پیش رفته. جمله ها و توصیفات شما درستن. ولی پستتون برای "خوب" محسوب شدن احتیاج به یه چاشنی دیگه داره. احتیاج به یه طنز جالب...یه صحنه قشنگ...یه حرکت فوق العاده ای که خواننده نتونه حدس بزنه. سعی کنین خواننده رو با غافلگیر کردن سرگرم کنین.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۶ شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
اربابا درووود!
عفو بفرمایید که من دائما اینجا پلاسم! ( البته نه بیشتر از جگر جان) lol
ولی خوب... ارباب میدانید که این بنده مرلین پست خاصی بود.
مرحمت می فرمایید نقدش کنید
این موجبات امتنان بنده رو فراهم میکنه
( عهیییییی چقدر دینگ دانگانه شد)


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۳۷ شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
درود بر ارباب

ارباب میشه لطفا این رو هم نقد کنید؟

سرزمین سیاهی، پست 114



پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۳۴ شنبه ۲۷ دی ۱۳۹۳

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۳ دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۲ یکشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۷
از این شهر میرم..:)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
ارباب؟ ارباب!
اینو نقد می فرمایید عایا؟



هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!
Only Raven



I only wanted to have fun
learning to fly, learning to run :)


تصویر کوچک شده

{ بعد از هزاران سال.. حالا جاش روی سر صاحب اصلیش امنه.. }


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
مورگانا

نقل قول:
اووووه
ارباب....
چقدر درخواست نقد!

بله...شما هم متوجه شدین؟....خیلی درخواست نقد!


جالبه...یکی از سوژه هایی که قصد داشتیم برای دوئل شما بدیم پیک نیک بود! بعد منصرف شدیم. چون این سوژه متمایل به طنزه و شما گاهی جدی می نویسین و سعی می کنیم سوژه های برای هر دو طرف به یک اندازه سخت یا آسون باشن.

بررسی پست شماره 285 خاطرات مرگخواران، مورگانا لی فای:


نقل قول:
در ظاهر به نظر مي رسيد كه همه فقط در حال فرياد زدن هستند

شروعتون خیلی ناگهانی بود. شروع ناگهانی همیشه اشتباه نیست. می شه با یه دیالوگ شروع کرد. می شه با یه جمله کنجکاو کننده شروع کرد. ولی اینجا از فضاسازی شروع شده...می تونست کمی ملایم تر شروع بشه...کمی از دور تر! یعنی خواننده رو کم کم به صحنه نزدیک می کردین. مثلا کنار رودخانه جمعیتی دیده می شدن. اول نمی دونستیم کی هستن. کمی که نزدیک می شدیم صداها واضح تر می شد و در ظاهر به نظر می رسید که همه در حال فریاد زدنن.


نقل قول:
بلا رودولف را در داخل طول رودخانه دنبال ميكرد.( البته به جرم اينكه يك پروانه فسقلي را گرفته و تصميم داشت نگه اش دارد، چون "شبيه لي لي " است.) رودولف هم با قمه از غلاف كشيده اش لودو را كه مثل لودر سنگ هاي بستر رودخانه را كنار ميزد؛ تهديد ميكرد.

نکته هایی که برای استفاده در طنز گرفتین خیلی خوب و دقیقن! وقتی روی نقطه های درستی از شخصیت ها دست بذاریم طنزمون خوب از آب در میاد و در نتیجه می تونه خواننده رو بخندونه. فقط یه مشکل وجود داره...بلا رودولف رو دنبال می کرد...رودولف داشت لودو رو تهدید می کرد! رودولف باید دو نفر باشه اینجا! می تونستین بینشون یه فاصله زمانی ایجاد کنین. بلا رودولف رو دنبال کنه... و چند دقیقه بعد رودولف لودو و تهدید کنه. به هر حال به نظر من اینجا مهم ویژگی هایی بود که ازشون استفاده کردین و اونا خیلی خوب بودن.


نقل قول:
آشا ليني را دنبال كرده بود و مي گفت قصد خوردنش را دارد. ولي هرازگاه مي ايستاد تا ليني از او سقبت بگيرد.
مرلين سعي ميكرد مخ راك وود را به كار بگيرد تا به جاي مورگانا به او ايمان بياورد. و مورگانا هم با كمانش تمرين تير اندازي ميكرد....كمي آنسوتر زير درخت هاي افرا سه معجون ساز مرگخوار، مسابقه "معجون كي بوگندوتره" راه انداخته بودند.

این قسمت هم به همون اندازه خوبه. توجه دارین که تنها کسی که داره یه کار جدی انجام می ده مورگاناست؟! خیلی پیشرفت کرده...ولی هنوز یه حصار ضعیفی دورش هست. نترسین...بشکنینش... مورگانا می تونه طنز باشه.حتی با استفاده از دیگران! مثلا یه سیب می ذاشت رو سر یکی و مجبورش می کرد ثابت وایسه و تمرینش رو به اون شکل انجام می داد.
شکلک آخر پاراگراف مال کیه؟
یکی از جمله هایی که دائما در نقد هام تکرار می کنم همینه. شکلک مال دیالوگه! الان این شکلک خنده کی رو می رسونه؟....نویسنده رو!...و ما لازمه احساس نویسنده رو بدونیم؟...اصلا!


نقل قول:
چيزي نمانده بود رودي فرياد بكشد و مورگانا وقتي جو را اينطور ديد گردنش را كج كرد و چند باري پلك زد.
- حالا كه فكرشو ميكنم... گفتي قمه...

چشم هاي رودولف خيره شد.و به من من افتاد.
- نه بابا گفتم ساطور!

این شروع بهتری بود برای مورگانا...اون حصار بالایی اینجا وجود نداره. گرچه یه غرور و " به من نزدیک نشین" خاصی هنوز در شخصیتش هست...ولی اینم اشکالی نداره و می تونه جزئی از شخصیتش محسوب بشه.


نقل قول:
قهقهه مرگخواران باغ را پر كرد.لرد هم كنار يارانش مي خنديد

ترتیب دادن اینجور برنامه ها برای مرگخوارا مانعی نداره. مطمئنا مرگخوارا هم می خندیدن و تفریح می کردن...ولی لرد نه! شخصیتش با این که بشینه و با مرگخوارا بگه و بخنده سازگار نیست. در اینجور سوژه ها یا لرد رو وارد نکنین...یا یه فاصله ای بین اون و مرگخوارا ایجاد کنین...یا می تونه حرفی نزنه. برای خودش یه گوشه بشینه! ولی اینقدر صمیمانه رفتار نکنه. در بقیه پست هم همینطوره...لرد زیادی شاد و صمیمیه. شخصیتش رو عوض نکنین.


نقل قول:
اينبار ليني جدا بايد فرار ميكرد.

اشاره خیلی با مزه ای بود!


پستتون شاد بود...خیلی شاد! ولی درباره مرگخوارا و لرد بود. خواننده تا آخرین لحظه انتظار داره اتفاقی بیفته! همه چی نمی تونه برای مرگخوارا اینقدر سفید و خوب و مثبت پیش بره. پستتون روشن بود...به کمی ابر احتیاج داشت! به کمی تیرگی! لازم نبود پیک نیکشونو به هم بزنین. اینا می تونستن کمی سیاهانه تر خوش بگذرونن. یه مثال خیلی ساده اش همون شکاره! مثلا آگوستوس در اوج سفیدی و مهربونی(در ظاهر) بره و به گرازه غذا بده. گراز کم کم بهش اعتماد کنه و نزدیکش بشه. اینم شروع به نوازشش کنه. داستان همینجا تموم می شد اگه شخصیت ما سفید بود! ولی نیست...برای همین آگوستوس رحم و مهربونی رو کنار می ذاره و گرازه رو برای ناهار شکار می کنه! ماجرا تلخ نمی شه. فقط کمی سیاه می شه.
پستتون سرگرم کننده و جالب بود. فقط کمی تیرگی باید بهش اضافه می شد. به دلیل شخصیت هایی که استفاده کرده بودین و شناختی که ازشون داریم. ولی این پست برای شما یه شروع خیلی خوبی بود. چون شما بر عکس این عمل می کردین. خیلی تیره و تار می نوشتین و بهتون توصیه می کردم کمی نگاهتونو مثبت کنین. همین که موفق شدین مثبت تر نگاه کنین عالیه. الان باید یه تعادل کوچیک ایجاد کنین و این اصلا برای شما کار سختی نیست. از پیشرفت و این تغییری که دیدم خیلی خوشحالم.


موفق باشید.

______________________

بررسی پست شماره 56 افسانه لرد ولدمورت، رون ویزلی:


رون ویزلی شروع به حرف زدن کرده...شروع به ایفای نقش! اینو دیدم. این کارو ادامه بدین. شما این شخصیت رو گرفتین و یه تعهداتی در قبالش دارین...مسئولیت دارین. کار خوبی کردین که وارد قالب رون شدین.


نقل قول:
مرلین با حالاتی بد بختانه به لرد نگاه کرد تا شاید منصرف شود اما این امکان پذیر نبود.

این بار با سوژه پیش رفتین. همیشه می گم تا جایی که ممکنه سوژه رو پیش نبرین ولی اعضای سایت این کار رو هم باید یاد بگیرن. چون اینم گاهی لازمه. گاهی که سوژه یه جا می مونه و پیش نمی ره و کم کم جذابیتشو از دست می ده. یا در ماموریت ها که سوژه ها تا آخر ماموریت باید تموم بشن.
"حالت بدبختانه" اصولا تعبیر درستی نیست...ولی در پست طنز لازم نیست همه چی رو درست و دقیق بنویسین! مهم اینه که منظورتونو برسونین و اینجا همین کلمه "بدبختانه" منظور شما رو خوب رسونده.


نقل قول:
مرلین کبیر که از مورگانا یاد گرفته بود که برود انتشارات به انتشارات رفتو چون حوصله ی جر و بحث کدرن با نگهبانها را نداشت از همان اول با حالتی عادی انها را بیهوش کرد و با فرمت وارد انتشارات شد.

دوسه خط نوشتین و چندین اشتباه تایپی داشتین. دلیلش مهم نیست. عجله یا تایپ کردن با گوشی...به اشتباهات تایپی دقت کنین. خواننده باید راحت و سریع چست شما رو بخونه! این اشتباهات شبیه سرعت گیر هستن! می رن رو اعصاب خواننده!
این قسمت رو خیلی سریع پیش بردین. هر موقعیتی سوژه هایی داره که باید ازشون استفاده کنیم. همون جرو بحث مرلین با نگهبانا سوژه اس. این سوژه ها رو نباید از دست بدین. ولی اینجا این سوژه تکراریه. مورگانا قبلا این کار رو انجام داده و با نگهبانا حرف زده. برای همین این سانسور شما ایراد محسوب نمی شه. ولی در سوژه های دیگه دقت کنین که سوژه ها از دست نرن. اگه مرلین قراره وارد جایی بشه کل سوژه تونو اختصاص بدین به ورودش! این خیلی جالب تر از اینه که بفهمیم سوژه چی شد و به چه نتیجه ای رسید.


نقل قول:
کمی فکر کرد و سپس چوبدستی اش را بالا اورد و به سمت کتاب های زیر دستگاه گرفت.وردی را بر زیر زبان اورد و گفت :
-می خواهیم ارباب زنده بماند.

ناگهان کتابها همگی تاپی کردند و مشخص شد که موضوع عوض شده است.

این قسمت خوب بود. لزومی نداشت کشش بدیم و شما هم کشش ندادین. مخصوصا با توجه به این که این قسمت سوژه تکراریه.


نقل قول:
ارباب داشت کتابی را که مرلین به او داده بود را می خواند. پس از مدتی سر کچل مبارکش را از کتاب در اورد و به سمت مرلین نگاه کرد و...

ارباب نه! لرد ولدمورت...لرد...لرد سیاه!
ارباب کلمه ایه که مرگخوارا بکار می برن.از این کلمه فقط در دیالوگ های مرگخوارا استفاده کنین.


سوژه رو خوب پیش بردین. مشخصه که مرلین خرابکاری کرده. و تعیین نکردین که این خرابکاری چی بوده. این کارتون خیلی خوب بود. نفر بعدی می تونه بشینه و فکر کنه! کار سختی هم نیست. برای همین تشویق می شه که پست شما رو ادامه بده.
این پستتون بهتر از پست قبلی بود. بیشتر در جریان ماجرا بودین. بیشتر با سوژه ارتباط برقرار کرده بودین. شخصیت هاتون مشکل خاصی نداشتن. البته نقششون کم بود. ولی در همون حد هم اشکالی خاصی در این مورد ندیدم.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۳۷ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۳

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
لطفا نقد شود


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.