بررسی پست شماره
284 خاطرات مرگخواران، هکتور دگورث گرنجر:
نقل قول:
صدای خنده و شادی مرگخواران در طبقه پایین خانه ریدل همه جا را پر کرده بود. اما هیچ یک از آن ها متوجه غیبت یک نفر در میانشان نشدند. کسی که شاید برای عده زیادی از آن ها تنها یک معجون ساز و مایه سرگرمی و خنده بود. کسی که دست انداختن و مسخره کردن او تفریح هر روزه بیشتر مرگخواران بود. اما برای او مهم نبود. مدت ها بود که دیگر اهمیت نداشت. این خواست خودش بود. انتخاب خودش بود تا باعث شادی دیگران بشود. همیشه از اینکه دوستانش به واسطه او میخندیدند، راضی بود.
خواننده پست شما رو همونطور می خونه که هدایتش می کنین!
شما به خواننده می گین کجا مکث کنه...کجا فکر کنه..کجا تعجب کنه و کجا رو سریع بخونه. شما هدایتش می کنین و این پاراگراف اول طوری نوشته شده که خواننده یک نفس تا آخرش رو می خونه!
در حالیکه نباید اینجوری باشه. به خواننده فرصت هضم جمله ها رو بدین:
صدای خنده و شادی مرگخواران در طبقه پایین خانه ریدل همه جا را پر کرده بود.
اما هیچ یک از آن ها متوجه غیبت یک نفر در میانشان نشدند. کسی که شاید برای عده زیادی از آن ها تنها یک معجون ساز و مایه سرگرمی و خنده بود. کسی که دست انداختن و مسخره کردن او تفریح هر روزه بیشتر مرگخواران بود.
اما برای او مهم نبود!
مدت ها بود که دیگر اهمیت نداشت. این خواست خودش بود. انتخاب خودش بود تا باعث شادی دیگران بشود. همیشه از اینکه دوستانش به واسطه او میخندیدند، راضی بود. بعضی از جمله ها احتیاج دارن که از بقیه متن جدا بشن. برای این که با لحن تاکید آمیز تری خونده بشن. جمله ها و توصیف های شما خیلی قشنگ و تاثیر گذار هستن.
نقل قول:
از آنجایی که هکتور چیزهای زیادی برای مخفی کردن نداشت، این صندوق مطمئنا باید از چیز مهمی نگهداری می کرد که اینگونه توسط او مهر و موم شده بود.
چیز!
گذشته از این که کلمه جدی ای محسوب نمی شه دو بار تکرار شده.
اینکه گفتم جدی محسوب نمی شه یعنی برای یک پست جدی مناسب نیست. سعی کنین براش جایگزین جدی تری پیدا کنین. مثلا اینجا این کلمه رو می شه با کلمه هایی مثل" اشیای" یا "موارد یا موضوع های" یا "وسایل" عوض کرد. برای جلوگیری از تکرار مثلا می تونین این کار رو انجام بدین:
از آنجایی که هکتور وسایل زیادی برای مخفی کردن نداشت، این صندوق مطمئنا باید از شیء مهمی نگهداری می کرد که اینگونه توسط او مهر و موم شده بود.نقل قول:
هنوز هیچکس از وجود این برگه ها و نوشته های روی آن ها مطلع نبود. هیچکس... حتی لرد سیاه!
اینجا فاصله گذاشتین. این قسمت رو از بقیه متن جدا کردین و اون لحن تاکیدی که بالا بهش اشاره کردم ایجاد شده. کارتون خوب بود!
نقل قول:
مطمئن بود این معجون شاید یکی از معجون های انگشت شماری بود که صحیح و کامل درست میکند. بر خلاف همیشه که به خاطر خنده و شادی دوستانش معجون ها را خراب میکرد.
جمله اول یعنی هکتور استعداد معجون سازی نداره و معجون های کمی هستن که می تونه درستشون کنه.
جمله دوم یعنی هکتور استعداد معجون سازی داره و می تونه معجون درست کنه. ولی برای خندوندن بقیه عمدا خرابشون می کنه.
دو جمله با هم تضاد دارن و همین باعث می شه خواننده فکر کنه که کدوم درسته و همین فکر کردن از ماجرا جداش می کنه!
اینم اضافه کنم که اگه انتخاب شما جمله دوم باشه به نظر من کل شخصیتی که برای هکتور ساختین زیر سوال می ره! همون اولی انتخاب بهتریه.
نقل قول:
-اشکالی نداره هک!
هکتور لبخندی زد. زمانی که لرد او را به این نام صدا می زد یعنی واقعا از او ناراحت نبود.
درسته...و چقدر زیباست که از این نکته استفاده کردین. این یعنی دخالت دادن احساسات واقعی در پستتون. که در یک پست جدی و تکی لازمه!
هکتور شما احساسات و حالت های پیچیده ای داشت. خوشحال می شد در حالی که می ترسید. تعجب می کرد در حالی که سردرگم بود...این حالت های پیچیده رو با جمله های ساده خیلی واضح و روشن توضیح دادین. هیچ ابهامی در احساسات شخصیت های شما وجود نداره. این که می گم جمله های ساده، شما رو به اشتباه نندازه. منظورم جمله های ابتدایی نیست. منظور جمله های واضح و رساست. گاهی طرف جمله رو اونقدر می پیچونه که کلا بی خیال معنیش می شیم!
شما می دونین منظورتون چیه و خوب بلدین این منظور رو به خواننده منتقل کنین و این یکی از مهم ترین نکته ها در نوشتن پست جدیه.
نقل قول:
در که پشت سر لرد بسته شد هکتور هنوز گیج و منگ به آن خیره بود. لرد نه تنها او را مجازات نکرده بود، بلکه از او خواسته بود در جشن هم شرکت کند و این تنها یک معنا می توانست داشته باشد. یک معنا که هکتور را کمی ناامید کرد.
لرد سیاه از محتویات برگه ها مطلع بود. دیگر نمیتوانست لرد را غافلگیر کند چون لرد سیاه ماجرای معجون جاودانگی را می دانست!
اصلا انتظار پایانی به این زیبایی نداشتم. خیلی خوب بود.
هم ماجرای معجون جاودانگی که در آخرین لحظه بهش اشاره کردین و هم برداشت هکتور از عکس العمل لرد که به بهترین شکل ممکن توصیفش کردین. به نظر من پایانی بهتر از این نمی شد برای این پست در نظر گرفت و اون پایان رو نمی شد بهتر از این نوشت.
پایان پست جدی مهم ترین قسمتشه. اینجاست که خواننده پست شما رو فراموش می کنه یا تحت تاثیر قرار می گیره و احساس خوبی(چه غم و چه غافلگیر شدن) پیدا می کنه.
یه سوژه خیلی خوب، شخصیت های حساب شده، یه توصیف قشنگ و یه پایان عالی. کارتون خیلی خوب بود. ایراد های پست شما کاملا جزئی بودن.
_____________________
آرسینوسنقل قول:
البته ارباب سوالی هم دارم. میشه نکاتی درباره ی رول جدی بهم بگید؟
درباره هیچ سبکی نمی شه بطور مطلق قانون و چارچوب تعیین کرد. نمی تونیم بگیم پست جدی باید اینجوری باشه و پست طنز اونجوری. مثلا پست جدی معمولا به شکلک احتیاجی نداره...ولی شاید یه جایی داشته باشه!
یه موقعی می گفتن فضا سازی و دیالوگ باید به یک اندازه باشه. بعد نویسنده های خوبی پیدا شدن که کل رولشون دیالوگ بود!(مثلا لودو گاهی به این شکل می نوشت). و ما متوجه شدیم که باید نویسنده ها رو آزاد گذاشت.
فقط یه سری نکته های اصلی وجود داره که می شه گفت. جمله بندی ها در پست جدی اهمیت بیشتری دارن. توصیف های شما مهمن. جمله ها باید کمی سنگین تر، زیبا تر و کاملا درست باشن.اصول نگارش باید بیشتر رعایت بشه.
توصیفاتتون باید بتونه تخیل خواننده رو وادار به حرکت کنه! جمله ها تون باید تاثیر گذار باشن. باید به احساسات و حالت های شخصیت هاتون اهمیت بیشتری بدین. کمتر رول جدی ای هست که با دیالوگ زیاد بتونه خوب پیش بره. رول جدی معمولا احتیاج به فضاسازی و توصیف فضای اطراف و احساسات و حالت های شخصیت ها داره. گفتم معمولا...چون باز ممکنه یکی پیدا بشه که بتونه با دیالوگ یه رول جدی خوب بنویسه...اینا استثنا هستن.
کلماتتون رو باید با دقت انتخاب کنین. اینجا دیگه نمی شه از کلمات مخفف و شوخی های عادی و لقب های مضحک استفاده کرد(بجز دیالوگ ها..اونم برای موقعیت های خاص!).
جدیت رو از همون لحظه ای که پست های قبلی رو می خونین باید داشته باشین. به این صورت که دیگه نباید فکر کنین که این سوژه اگه وارد کدوم مسیر بشه سوژه ساز تر می شه. اینجا باید به زیبایی و تاثیر گذاری توجه کرد. به احساسات!
بررسی پست شماره
250 نیروگاه اتمی، آرسینوس جیگر:
خلاصه کردین...تشکر می کنیم.
نقل قول:
- خوب الان ما لیلی پاتر رو از کجا بیاریم؟
این ایده خطرناکیه که در پست قبلی داده شده...شدیدا قابلیت نابود کردن سوژه رو داره. تنها راه حلش هم اینه که جدی گرفته نشه. منظورم این نیست که ندیده گرفته بشه یا بگیم نه! این ایده خوبی نیست...جدی گرفته نشه یعنی به فکر راه حلی بجز آوردن لیلی پاتر واقعی باشن. تغییر شکل یا گول زدن رودولف راه حل های خوبی هستن.
نقل قول:
راک وود چند ثانیه به فکر فرو رفت و سپس گفت:
- اممم.... چیزه به نظرم بوی سوختن داره میاد. من برم، غذا میسوزه الان.
خیلی خوب بود. هم دیالوگ...هم استفاده از شخصیت ها و سوژه های سایت و هم شکلک. همشون خیلی بجا و مناسب بودن.
نقل قول:
- خوب کسی ایده ای داره؟
- آقا ما بگیم؟
- بگو ببینم.
- معجو....
این قسمت هم خیلی خوب بود! این دیالوگ های پشت سر هم مجبورن بامزه باشن! جذاب باشن!
دیالوگ های شما هم طنز خوبی دارن...حتی شکل منظمشون که خواسته یا ناخواسته هی کوتاه تر شدن، به این موضوع کمک کرده.
نقل قول:
مرگخواران چند ثانیه مثل هیپوگریف بهم نگاه کردند تا اینکه هکتور گفت:
- معجون های من میتونن قیافه ی یکی رو به شکل لیلی پاتر در بیارن.
- خوبه که گفتم غیر از معجون.
این قسمت کمی دیالوگ های بالا رو خراب کرده! من به عنوان خواننده انتظار داشتم گوینده دیالوگ بالایی(معجو...) هکتور باشه. الان این که هکتور اینجا پیداش بشه و همون دیالوگ رو تکرار کنه...زیاد جالب نیست!
نقل قول:
مرگخوار مورد اصابت قرار گرفته با ماهیتابه به سختی سرش را بلند کرد و گفت:
متوجه نشدم! کدوم مرگخوار؟
این جمله طوری نوشته شده که انگار قبلا این صحنه رو توضیح دادین...ولی قبل از این مرگخواری با ماهیتابه مورد اصابت قرار نگرفته! و در نتیجه...خواننده گیج می شه! یا حداقل من شدم!
شما طی پستتون هیچ کاری انجام ندادین...این خیلی خوب بود. مرگخوارا فقط حرف زدن و درگیر شدن و بحث کردن. به نتیجه ای هم نرسیدن. دیالوگ ها جا داشت قوی تر باشن...شخصیت ها جا داشتن جالب تر باشن. از شخصیت ها می شد بهتر استفاده کرد. مثلا از آگوستوس در ابتدای پستتون خیلی خوب استفاده کردین. چرا روونا به اون قدرتمندی نیست؟ ...مشخصه اصلی روونا هوششه...ولی اگه بخواد ایده های ساده و پیش پا افتاده مطرح کنه این مشخصه برای خواننده خسته کننده می شه. شما باید فکر کنین چطور می تونین از این ویژگی استفاده کنین. مثلا روونا می تونه راه حل پیچیده ای ارائه کنه که کسی متوجهش نشه! و البته اجراشم نکنن. این جالب تر نیست؟
سوژه اصلی اینه که لرد باید ریش داشته باشه. سوژه فرعی اینه که باید قمه رودولف رو ازش بگیرن. نکته ای که باید بهش توجه کنین اینه که به سوژه فرعی دوباره یه سوژه فرعی دیگه ندین! این که راه حلی برای گرفتن قمه پیدا کنیم یعنی یه سوژه فرعی دیگه...اینجوری داستان گره می خوره. این قسمت باید تا جایی که ممکنه ساده و به همین صورت نوشته بشه. مرگخوارا سعی کنن رودولف رو قانع کنن...نه جایی برن و نه کار زیادی انجام بدن؛ وگرنه داستان از مسیر اصلیش خارج می شه و ممکنه گره بخوره و موضوع اصلی فراموش بشه.
آرسینوس کجاست؟ حداقل تو این گفتگوهای ساده می تونه وارد بشه و کم کم شخصیتش رو معرفی کنه و جا بندازه. این مورد هم مهمه برای شما. از این فرصت ها استفاده کنین.
وقتی ایرادی می گیرم ناامید نشین. من شما رو با خودتون مقایسه می کنم. و وقتی می دونم پتانسیلتون بیشتر از اینه می گم فلان قسمت می تونست جالب تر باشه. معنیش این نیست که بقیه می تونستن جالب تر از شما بنویسن.
برای شما قسمت اولش خوب و قسمت دومش متوسط محسوب می شه.
_________________________
مورگاناروتون بشه...ما اگه خسته بودیم خیلی راحت این تاپیک رو قفل می کردیم! مجبورمون نکردن نقد کنیم که. نگران ما نباشید! خوبیم!
الان روتون نشده دیگه؟ درخواست نقد ندادین دیگه؟ اینو نقد نکنیم دیگه؟
بررسی پست شماره
247 نیروگاه اتمی، مورگانا لی فای:
حساسیت مورگانا رو خیلی خوب نشون دادین! اشاره مستقیم کار سختی نیست..ولی شما جمله های جالبی رو برای این کار انتخاب کردین. در کنار صحنه های با مزه ای که خلق کردین. مثلا:
نقل قول:
لینی در حالیکه با چشم غره های مورگانا؛ از بال بال زدن بالای سر مرلین صرف نظر کرده بود گفت:
صحنه ساده ولی خنده داریه.
نقل قول:
- اولا که به اندازه کافی با حوری ها سرش گرمه! دوما اون مال اون سوژه اس نه اینجا سوما! اگه میخواید اون قمه ها از دست ارباب دور بمونه؛ بهتره نذارید رودولف بیاد بیرون! البته میتونید هم نذارید که بیاد تو.
اشاره به "اون سوژه" جالب بود. البته زیاد این کار رو انجام ندین. خواننده ممکنه اون سوژه رو نخونده باشه و گیج بشه...ولی اینجا اشاره سطحی بود. برای همین خوب بود.
ایده ای که مورگانا داد بسیار منطقی و عاقلانه و قابل اجرا بود. پیش پا افتاده نبود! همونقدر ساده بود که یه ایده فرعی باید باشه. ایده خوب بود و با شخصیت منطقی و عاقلی که حداقل تا حالا از مورگانا شناختیم هماهنگ بود.
نقل قول:
رودولف سرش را از اتاق بیرون آورد.
- بابا منم فهمیدم این چی میگه! شما دیگه عجب تسترال هایی هستید!
خنده دار بود! شما در اوج جدیت صحنه های بسیار طنز آمیزی خلق می کنین و ظاهرا قابلیتتون در خلق صحنه طنز آمیز بیشتر از دیالوگ های طنزه. این هم استعداد مهمیه. چون احتیاج به خلاقیت زیادی داره.
پرش هکتور به وسط سوژه با دیالوگ همیشگیش هم جالب بود. طنز پست شما حساب شده و هدفمنده! سرسری ننوشتین. فکر کردین! این خیلی خوبه. بخش اول پست می تونست کمی خلاصه تر بشه. تاکیدتون روی حسادت مورگانا و مرلین خوبه...ولی لب مرزه! مواظب باشین سوژه رو تحت الشعاع قرار نده. از سوژه جلو نزنه.
این حالت خونسرد و بی خیال و "من همه چیو می دونم" و "چقدر شماها خنگین" مورگانا جالب بود!
پستتون پایان خوبی داشت. مورگانا ایده هاشو مطرح کرد و خودشو کنار کشید. کارش جالب بود. انگار اهمیت زیادی هم نمی داد که این موجودات فانی ایده هاشو اجرا می کنن یا نه!
موفق باشید!