هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۳۴ جمعه ۶ بهمن ۱۳۸۵
#69

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
من به شخصه دوست ندارم تاپیکی به فنا بره . ناظر عزیز و لذیذ اگه ناظری تاپیک رو بدون سوژه نزار !(حالت خواهشی داره نه امری ... جسارت نباشه !)

====

هدویگ داخل دیاگون قدم می زد(همون پرواز می کرد) که اعلامیه ای رو روی دیوار دید :

مسابقات پاور لیفتینگ جادوگران . این مسابقات توسط داوران المپیک دیاگون داوری می شود . شرکت برای عموم آزاد است .

- هووومک ... بوی خوبی می ده !

هدویگ به فکر فرو رفت ...

***

هدویگ وزنه پونصد کیلوگرمی رو تا کمر بالا آورد ... ملت براش کف زدن ... بازوهای به طور خوفی جلوه خوبی به بدنش داده بود ... ساحره ها یکی یکی غش می کردن ... هدویگ وزنه رو گذاشت زمین ... غریو شادی!(ادبیوس!) همه جا رو فرا گرفته بود ... هدویگ یه بازو گرفت ... یکی از ساحره ها بلند شد براش گل بندازه ...

***

- هوی جغد بوقی چی کار داری می کنی ؟!
هدویگ از رویا بیرون اومد و به صاحب مغازه مجهول خیره شد که جلوش ایستاده بود .
- یه ساعته اینجا واستادی ... نکنه می خوای چیزی بدزدی ؟ ... نگاه کن لب و لوچش هم که خیس خیسه !
- مرتیکه بوقی رسیده بودم تیکه قشنگشا ... کم مونده بود تنفس مصنوعی بده بهم !
...
......
...
صاحب مغازه با جارو دنبال هدویگ افتاده بود !!!
هدویگ بعد از پیچوندن صاحب مغازه هه به سختی(!) ، با عجله به سالن ورزشی دیاگون رفت .
وارد سالن که شد ، بوی عرق تمام وجودشو پر کرد !

عده ای در حال بدنسازی دیده می شدن . یکی از اونها بازویی گرفت خووووف !
هدویگ :
- کاش می شد منم مثل این بشم ...

هدویگ به سمت صاحب باشگاه رفت .
صاحب باشگاه : امرتون ؟
هدویگ : می خوام بدنسازی کنم
صاحب باشگاه : یه جغد بدنسازی کنه ؟

================

بینز/ایگور بنقد بینم چه می کنی !

جای ارزشی شدن داره هر کی ارزشیش نکنه یه جایزه پیش من داره .

نقد پست هدویگ:
اول از همه پست بسیار قشنگی زده بودی.خیلی لذت بردیم.نکات طنز را به خوبی رعایت کرده بودی و غلط املایی نداشتی که این نشان دهنده دقت و وقتی که برای این پست گذاشتی.در تیکه خیالات هدویگ اگر وزنه را 500 کیلو فرض نمیکردی بهتر بود.مثلا وزنی انتخاب میکردی که واقعا یک جانور بتونه بلندش بکنه.نظرم اینه که اینجوری قشنگ میشد.
وسط رولت خط چین گذاشته بودی،من نفهمیدم دلیلش چیه چون دو جمله بالایی به هم ربط داشتند و وقفه زمانی هم بینشون نبود اصلا.
همین!چون واقعا رولت بی نقص بود و اگر این نکات رو هم رعایت کنی خیلی بهتر میشی!
نمره:19 از 20
ممنون،ایگور کارکاروف


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۶ ۱۵:۴۸:۴۸



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۱:۲۰ جمعه ۶ بهمن ۱۳۸۵
#68

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
30 دقیقه بعد!

دوئل به پایان رسیده بود و هر دو گروه اعضای خود را به سختی به طرف بیرون و به طرف پناهگاه خود میبردند.
بیشتر آسیب جدی دیده بودند و تمام اشیای مغازه شکسته شده بود و بعضی نقاط دیوار سوراخ بود.

که ناگهان ایگور میپره وسط داستان و تمام شدن مرحله دوم المپیک را اعلام میکند.

-------------------------
ممنون از شما سه تا که واقعا رقابت عالیی داشتید و المپیک را پر هیجان کردید.


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۹:۵۹ جمعه ۶ بهمن ۱۳۸۵
#67

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
صدای ضرب و شتم تمام سالن رو پر کرده بود... در این بین صدای رودولف آمد که: من رو نزنین ... من زن و به دارم...
ناگهان صدای جیغ بلاتریکس اومد و سالن در سکوتی سنگین قرار گرفت...
بلاتریکس در تاریکی: پس دو تا شلوارد داری ... باید حدس میزدم ... خوب باید همین الان اون یکی شلوارتو در بیاری...
ردولف: ای بابا عزیزم ... شوخی نکن... الان این همه آدم اینجا واستادن...
بلاتریکس : خوب مثه اینکه زبون خوش حالیت نمی شه ... بچه ها شما به جنگ ادامه بدین ما هم میریم یک گوشه با هم حرف هامون رو میزنیم
دوباره جنگ آغاز شد...
در این بین صدای لرد: توبیاس لعنتی ، توبیاس لعنتی ، به کلاه گیس من کار نداشته باش ...
عجب جنگی بود بهتر بگم 10% جنگ 90% بی ناموسی...
در بین جنگ افتابه های قرمز رنگ مرلین دیده میشد که چپ و راست بر کله مرگ خواران فرد می آمد...
در این بین هیچ کس متوجه خارج شدن استر از جنگ نشد ...
استر به طرف یک گوشه خلوت رفت بعد جغدی سریع السیر برای دامبلدور فرستاد و بلافاصله به طرف میدان جنگ رفت تا به جنگ کردن ادامه دهد...
مرلین: ای نامردا مگه من چقدر تولیدی آفتابه دارم ؟ تا حالا بیست و سه تا آفتابه رو خراب کردین ، یا کله های شما همش از سنگه یا اینکه دیگه افتابه های من...
بببووووووووووف
مرلین باشدت به دیوار پرت شد ، و نتوانست جمله اش را کامل کند....
لرد از بین تاریکی خندید و گفت: مردک اومده با آفتابه به جنگ ما ، زرشک ...
صدایی از تاریکی آمد که شبیه صدای بلا بود : خوب بچه ها ، من اومدم ...
و در این بین یقه ی رودولف رو گرف و انداخت رو نوک هدویگ...
هدویگ: ای نامرد ، ای قوزفیش
و هدویگ همچون عقابی تیر خورده در دل شب سقوط کرد ( آرایه تشبیه رو داشتی ؟ )
ناگهان مرگ خواران و محفلی ها دست از جنگ کشیدن زیرا فردی با ریش و موهای بلند و سفید دیدند که احتمالا آپارات کرده و به اینجا آمده بود...
مرلین در حالی که سرش را میمالید با نگاهی خیره گفت: به خدا قسم ریش هاش از ریش های من هم بلند تره ، پس ریش های ما هم خز شد رفت...
لرد ولدمورت : دامبلدور ؟ خیلی منتظر این دیدار بودم ، با یک دست دوئل چطوری پیر مرد ؟
دامبلدور در حالی که چوبش را با لوموس روشن نگه داشته بود در بین محفلی ها و لرد ولدمورت در بین مرگ خواران ایستادند و آماده دوئل شدند...


فقط فروم وجود دارد و کسانی که از زدنش عاجزند

[b]فقط اسل


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱:۱۴ جمعه ۶ بهمن ۱۳۸۵
#66

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
اريك جان! واقعا كه بعد از مالدبر، استاد خراب كردن سوژه اى! من ميگم برق رفت تو دوباره برقو ميارى؟
===================================

مرگخوار فرياد زد: منو نكشيد منو نكشيد! بذاريد اين آخر عمرى‌ آبرومندانه كارمو انجام بدم!

اريك رو به استرجس: چيكار كنيم؟ بذاريم بره خودشو خالى‌كنه يا كارشو بسازيم؟

مرگخوار گفت: جون هر كى دوس دارين زودتر تصميم بگيرين چشام داره سياهي ميره!

استرجس: يه دقه زبون به دهن بيگير ببينم تو فكرم چى‌داره ميگذره بابا! اريك جون بپر برو پشت در دستشويى وايسا يه وقت فرار نكنه!

مرگخوار كه ديگر چيزى به مرگش نمانده بود با سرعت به داخل دستشويى كنار پريد و پس از به گوش رسيدن صداهاى گوش و دل خراش و پس از آن صداى سيفون، با رنگ و رويى باز بيرون آمد.

- آخيش!! داشتم ميمردما!

اما چوبدستى هاى محفلي ها اين بار مصممتر از قبل به سمت صورتش نشانه رفته بود.

تخخخخخخخخخ!!!

كنتر برق پشت سر همگان به جرقه زنى افتاد. همه برگشتند و متوجه شدند كه انسان يا انسان نمايى دستش را در كنتور برق بخش سرويس بهداشتى فرو برده است و با هر الكترونى كه از سيم كنتر ميگذرد يك موى بدنش سيخ ميشود!

مالدبر پس از چند لرزش برق نواز ديگر به سمتي پرتاب شد و همزمان برق كل ساختمان ورزشى دياگون قطع شد. (حالا ببينم كي ميتونه برقو وصل كنه!)

صدايى در تاريكى به گوش رسيد:

- يكي بره شمع بياره روشن كنه! چوبدستي من نم كشيده لوموسش كار نميكنه!

- اتفاقا چوبدستي ما هم لوموسش نم كشيده! يوهاهاهاها! مرگخواراي دلبندم! بريزيد تا ميخورن كتكشون بزنيد!

(اين آخري صداي ولدمورت بود)

...


ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۶ ۱:۳۵:۰۰

هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲۲:۱۹ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۵
#65

اریک مانچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۷ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
از iran
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
ناگهان اریک با صدای بلندی فریاد زد:
_نه اونوری که شما دارید میرید میرسه به حموم.
استر سر جایش خشکش زد و گفت:
_اینجایی که ما اومدیم کجاست؟
اریک با حالتی متفکرانه گفت:
نقشه که ما رو توی سیرویس بهداشتی نشون میده.
ناگهان مرلین با لباس های خیس از درون توالت در آمد و تمام محفلی ها مات و مبهوت سر جاهای خود خشکشان زد.
محفلی ها:
مرلین:
توبیاس با صدایی که معلوم بود در حال مسخره کردن مرلین است گفت:
_مرد به این بزرگی واقعا زشته!!واقعا زشته!!
مرلین با حالتی که خوشحالی در آن داد میزد گفت:
_خوب من چیکار کنم این دکمه رو زدم آب از توش فوران کرد نتونستم کاری کنم که از توش آب نیاد آخرش خیسم کرد.
اریک با تعجب پرسید:
_بلد نیستی استفاده کنی؟
استر با حالتی شرمسارانه گفت:
_واقعا که این هدویگ بلده استفاده کنه تو هنوز یا نگرفتی.
هدویگ:
مرلین:
ملت:
ناگهان یکی از مرگخواران از داخل سرویس های بهداشتی درآمد.تمام محفلی ها او را نشانه گرفتند.....


جوما�


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۵
#64

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
توبیاس در حالی که میرقصید رو به اریک گفت : اگه خواستی دیگه سوژه رو ببند ، این هم شد پست آخه مرد حسابی؟

اریک در حالی ه همچنان به خواندن ادامه میداد گفت: خیکتو بالا بکش ، حالا برقص...

عجب بزن بکوبی بود... ملت رفتن تو کف بی ناموسی... اما غافل از اینکه آرامینتا دوباره دزدکی به طرف فیوز میرفت تا دوباره برق رو قطع کنه...

بعد از یک دقیقه...
سیاهی مطلق...

مرلین: اااااااااه ه ه ه ه ه ه، من می ترسم...

توبیاس در حالی که چوبش رو بیرون می آورد گفت: لوموس ، خوب بچه ها ، اوهوی اریک ، بسه بسه ... مرلین جان با شما هم هستم ، بسه بی ناموسی... خوب داشتم میگفتم ...

که در همین هنگام در زیر نور چوبش متوجه نگاه خشمگین استر می شود...

توبیاس: اوه ، الان شما باید برین بالا منبر ، من عذر میخوام...
و از بالا منبر اومد پایین و گذاشت که استر بره بالا...

استر بعد از چند سرفه گفت: خوب این مرگ خواران ور پریده خیلی دارن رو اعصابم راه میرن... باید یک بار برای همیشه از بین ببریمشون.. ختم سخنرانی...

سپس تمام محفلی ها چوبشان را توسط طلسم " لوموس" روشن کردند و در راهرو طولانی به راه افتادند...
راهرو طولانی و سیاه ولی باز و وسیع بود...

توبیاس متوجه مرلین شد که داشت راه اشتباهی میرفت بهش
گفت: برادر مرلین اشتباه داری میری ، اونجا دستشوییه مردانست...
مرلین: اتفاقا دنبال همین میگشتم

استر از این موقعیت استفاده کرد و گفت: خوب بچه ها ، باید بگم این شبیه یک مامویت هست... حالا تقسیم وظایف میکنیم... من و الستور میریم سمت چپ توبیاس و اریک میرن سمت راست مرلین و هدویگ هم میرن مستقیم چو هم همین جا وا میستده و هر فردی از مرگ خواران را که شما دستگیر میکنید به اینجا میارین تا بتونیم اونها رو یک جا جمع کنیم... موفق باشین...


فقط فروم وجود دارد و کسانی که از زدنش عاجزند

[b]فقط اسل


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ پنجشنبه ۵ بهمن ۱۳۸۵
#63

اریک مانچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۷ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
از iran
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
ناگهان برق بار دیگر وصل شد.مرگخوارها به تابلوی برق نگاه کردند و استر را دیدند که در حال نگاه کردن به مرگخواران است.مرگخواران از ترس به یکدیگر نگاه می کردند.اریک با صدای بلندی توی میکروفن گفت:
_مرگخواران ناشی بفرمایند وسط مجلس برای رقص.
مرگخواران دو دستی بر سر کله خود می کوبیدند که چرا به این بلا دچار شده اند.
اریک:
مرگخواران:
اریک با تمام قدرت شعرش را شروع کرد.
بیا بریم به مزار ملا ممد جان....
مرگخواران که مانده بودند چگونه باید با این شعر برقصند سر جایشان میخکوب شده بودند و با التماس به محفلی ها نگاه می کردند.اریک که بسیار جو گیر شده بود چشم هایش را بسته بود و اصلا به مرگخواران نگاه نمی کرد.ناگهان توبیاس و مرلین شروع به رقصیدن به شکل محفلی کردند.مرگخواران که از حرکات موزون خوششان آمده بود به وسط مجلس پریدند و شروع به رقصیدن کردند.بعد از 10 دقیقه رقص اریک با صدای بلندی گفت:
_خوب....حالا مریم تو پایه بندری...
که ناگهان مرلین و توبیاس شروع به لرزیدن کردند و اریک هم شعرش را شروع کرد.مرگخواران هم به مانند آن دونفر شروع به رقصیدن کردند.اریک که از شادی سر از پا نمی شناخت،شلوار ورزشی اش را در دستانش کرده بود و کلاهش را به پایش کرده بود.
ملت:
اریک:
مرگخواران و محفلی ها:


جوما�


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۲:۴۴ چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۵
#62

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
مرلين مانيتور بزرگي ظاهر كرد كه در گوشه بالا سمت راستش بزرگ نوشته بود:

AC-WC

يعني كمپاني آفتابه سازي- wc تقديم ميكند!!‌
چندين دستگاه ساب و اسپيكر و باند و يك مشت از اين چرنديات كه واقعا خفن بودند دور تا دور اريك ظاهر شد. اريك ميكروفون به دست شد و شروع به خواندن كرد.

- آهاهاهاهاهاي واي واي هاي واي هاي هاي هاي واي واااهاهاهاهاهايي !!!

مرگخواران گوش خود را گرفتند و فرياد زدند: يكي اونو خفه كنههههه!!!!

از صداي اريك كه به مراتب از فرياد سرژ هم بلندتر بود هالترها و دمبل ها از قفسه هاي بالا بر سر مردم بي ناموسي گر فرود آمدند و در جا بيست كشته بر جاي ماندند.

بلاتريكس كه از بقيه عاقلتر بود چوبدستي اش را به سمت كنتر اصلي برق گرفت و سيم ثانيه برق رفت.

سكوت... سكوت محض!

همه جا تاريك..

عده اي همچنان مشغول رقص بودند و در حاليكه ييهو همه جا تاريك گشت با يكديگر تصادف كردند وبا مخ بر زمين فرود آمدند.

بعد از لحظاتي همه از حال و هواي موسيقي و رقص بيرون آمدند و يادشان آمد كه كجا هستند و چه خبر است!

مرگخواران به دنبال در خروجي ميگشتند و محفلي ها به دنبال مرگخواران
...


ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۴ ۱۳:۰۹:۴۱

هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۴:۲۸ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۵
#61

اریک مانچ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۱۳ چهارشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۷ سه شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۶
از iran
گروه:
کاربران عضو
پیام: 124
آفلاین
اریک و توبیاس به سرعت جلوی مرگخوار ها را گرفتند و اریک گفت:
_کجا با این عجله حالا؟
توبیاس با حالتی متفکرانه گفت:
_ایگور جان در خدمت بودیم چایی، شیرینی ، تخمه ی ....
یکدفعه مالدبر به وسط حرفشان پرید و گفت:
_بابا یکمی هم مادولین تارف کنین خوب...
اریک با یک حرکت به تمام معنا ارزشی،ورزشی،فرهنگی،هنری،سیاسی مالدبر را نقش زمین کرد و گفت:
_مردک مگه نمیبینی روی دیوار چی نوشته؟
مالدبر با صدایی که به زور به گوش میرسید گفت:
_نوشته دوخانیات برای بدن مژر هشت.
توبیاس با حالتی متفکرانه گفت:
_پس نتیجه اخلاقی اینکه نباید مادولین مصرف کنی معتاد!
مالدبر:
اریک و توبیاس:
مرگخوار ها:
مرلین از پشت سرشان سر رسید و گفت:
_خب کار اون یکی که تموم شد اینا رو هم باید درست کنم تا نتونن بگن من کچلم.
اریک و توبیاس مرگخوار ها را به وسط سالن بردند تا مرلین کبیر بتواند با افسون فراموشی حافظه آنها را پاک کند.استر با صدای بلندی شروع به خواندن آواز کرد:
_اونی که مدعی بود عاشقته هوی هوی....
اریک با ورد خاموشی توانست جلوی صدای استر را بگیرد و خودش شروع به خواندن کرد.بلیز با صدای ضعیفی گفت:
_مرلینیش صدای اریک بهتر از استره ها....
اریک که بسیار جو گیر شده بود صدایش را 60 آمپر بیشتر کرد و باس را نیز به صدایش اضافه کرد و شروع به خواندن کرد.همه ملت در حال کف زدن برای اریک بودند و کارهایشان را فراموش کرده بودند.بعضی از ملت در این سالن جوگیر شده بودند و کارهای بی ناموسی انجام می دادند که اریک صدایش را قطع کرد و گفت:
_اگه می دونستم می خواین از صدام سو استفاده کنین عمرا اگه می خوندم حالا وقتی با محفلی ها حالتون رو گرفتیم می فهمید.بگیرید این ملت بی ناموسی را....
و محفلی ها شروع به گرفتن کسانی که جو گیر شده بودند کردند و آنها را با طلسم سر جاهای خود خشک می کردند.مرگخوارها که فرصتی برای فرار پیدا کرده بودند بسیار خوشحال بودند.
مرگخوارها:


جوما�


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۵
#60

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
شتتتتتتتتتتتتتتتتترقققققققققققققق

میز توسط طلسم آرامینتا به طرف کله مرلین پرت شده و به سر وی اصابت کرده بود....

آرامینتا: خوش تو اون سرت...
مرلین از جا بلند شد که فحشی بیناموسی از نوع پانتومیم نثار آرامینتا کند که متوجه شد ملت بهش میخندن...

مرلین: زهر گاو میش ، بگین چی شده ؟

توبیاس: از کی تا حالا کچل بودی مرلین؟

مرلین: چی چی؟ و دستی به کلش کشید ، همانند سنگ صاف بود...

مرلین در حالی که با خشم به آرامینتا نگاه میکرد چوبش رو به طرف وی گرفت...

استر: نمردیم و خشم سوسک رو هم دیدیم

ناگهان اریک: اونی که قده ای بود ، عاشقته یهوی یوه
ملت: مردیم

واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای

آمرلین در حالی که آرامینتا را به شکل کاملا ناموسی از پا بغل کرده بود ، او را محکم میکوبید بر زمین...

بلیز دوان دوان پیش آرامینتا رفت....

آرامینتا حسابی داغون شده بود ، پس بنابر این مرگ خواران در شرف شکست بودند...

بلاتریکس: فکر کنم الان دو تا پا داریم یکی رو بدیم ، بشه یکی عین شتر مرغ از این جا فرار کنیم!

مرگ خواران خواستند که به طرف در ورودی بروند اما در همین هنگام محفلی ها جلویشان را سد کردند...

مرگ خواران: :angel:


فقط فروم وجود دارد و کسانی که از زدنش عاجزند

[b]فقط اسل







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.