هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۹:۲۰ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۴
#3

کاراگاه ققنوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۵۸ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۹:۵۰ شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۴
از خوابگاه پسران راونکلاو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 75
آفلاین
زاخی با سالی وارد کافه شد...
زاخی:ببخشید من چند لحظه بیشتر وقتتون رو نمی گیرم...ما یه حرف خصوصی داریم!!
زاخی و سالی تنها به گوشه ای رفتند که توی دید نباشه!!
ونوس که بسیار مشکوک سده بود و نمی تونست جلوی فوضولی خودش رو بگیره!!یک میکروفن تو کافه گلاسه سالی قایم کرد
و کافه گلاسه رو گذاشت روی میز!!
سالی که خیلی نخورده بود سریع کافه گلاسه رو خورد و میکروفن هم تو گلوش موند!!
ونوس سریع به اتاق فرمان(عدس)رفت و هتفون رو گذاشت رو گوشش!!
به علت اینکه سالی میکروفون رو خورده بود فقط صدای سالی می یومد!!

سالی:آه...آه... قلبم به شدت درد می کنه این چه عشقیست که اینگونه مرا دیوانه کرده؟!!ز خیلی وقت بود می خواستم بگم!!من عاشقم!!...زاخی چیکار کنم حالا!!بدخت شدم!!زاخی عریان!!

ونوس از تعجب دو تا شاخ در آورده بود و بهتر دید که قضیه رو از نزدیک بشنوه!!
و سریع رفت پشت دیواری که سالی و زاخی اونجا نشسته بودن!!
زاخی:خوب نمیشه آخه پیشنهاد های زیادی شده من باید فکر کنم!!...ولی تصمیم گیری سخته!!
باید روش فکر بشه!!

و ناگهان ونوس سایه ای را دید روی دیوار که به کسی گل می داد بی شک آن سایه ها کسی نبودند جز زاخی و سالی....


از اون بالا کفتر میایَ یَک دانَه ققنوس میایَتصویر کوچک شده


Re: روز عشق و عاشقی !
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۴
#2

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
جامعه جادوگری این روزها حال و هوای دیگه ای داشت ... همه در گوشه و کناری مشغول انتخابهایی برای یک روز بزرگ بودند !
دخترها این روزها جنب و جوش خاصی داشتند و بیشتر طول روز در خیابانها مشغول قدم زدن بودند تا از بقیه دوستانشون عقب نمونند .
در این بین وزارتخانه هم تمامی امکانات رفاهی برای جوانان را اماده کرده بود و یک کافه بسیار بزرگ رو به این کار اختصاص داده بود تا در این روز همه به حال و حوا خودشون برسند .
ونوس و نارسیسا به تنهای مسئول اون سالن شده بود تا همه چیز رو برای این روز بزرگ فراهم کنه .
ونوس : هی ... ما که دیگه پیر شدیم ... بذار این جووونا لااقل یه روز خوش تو زندگیشون ببینن !
نارسیسا : یادمه قبل از اینکه با لوسیوس ازدواج کنم هر سال تو یه همچین روزی اصلا خونه پیدام نمیشد !
ونوس آهی از ته دل کشید و مشغول جارو کردن شد .
- عجب دوره زمونه ای شده ... اون موقع اصلا از این امکانات نبود که ! الان بی جامه پارتی ها کل جوونای ما رو بد بخت کردن ! الان همین دختر خود من با اینکه دو سالشه اما هر روز تو یه بی جامه پارتیه !
نارسیسا : تو مگه ازدواج کردی ونوس ؟!
ونوس تازه متوجه سوتی خودش شده بود !
- البته ازدواج که نه اما ... هوووم ! داستانش مفصله ...!
نارسیسا : داره جالب میشه موضوع ... خوب میگفتی ؟! نترس من دهنم قفله ! :bigkiss:
ونوس : راستش اون موقع که عله دل منو شکست و گفت دیگه دوست ندارم ، من تصمیم گرفتم معتاد بشم ! ولی یه هو نمیدونم چی شد که ...
نارسیسا نگاه بدی به ونوس انداخت و هر دو شروع کردن به خندیدن !
ونوس : آخه مام دل داريم دیگه ... چی کار کنیم !
نارسیسا نگاهی به جلوی در انداخت که یک پسر و دختر در حال گفتگو با هم بودن و وقتی متوجه نارسیسا شدن سريعا خجالت کشیدن و فرار کردن !
ونوس : من فکر نمیکنم که این جا جواب بده نارسی ... الان بازم یه سری امکانات کم داريم !! من یه جغد به وزارت بفرستم که دو هزار تخت دیگه برامون بفرستن !
نارسیسا نگاهی به تابلویی انداخت که باید بالای قسمت تجمعات خصوصی قرار میگرفت تا بچه ها رو به سمت قسمتی هدایت کنه که پر از اتاقک های کوچیک بود !
ونوس : نارسی قد تو بلندتره ... برو بالا این تابلو رو بزن سر در این قسمت کافه !
نارسی :
ونوس :
نارسیسا در حال نصب پلاکارد بود که در کافه باز شد و یکی پسر خوشتیپ وارد کافه شد !
- سلام ... ببخشید اینجا کی راه میوفته ؟!
ونوس که پشتش به سر بود به عقب برگشت و نگاهش به کسی افتاد که یک عمر از اون متنفر بود !
ونوس : عله ؟!
عله : ونوس ؟!
برای یک لحظه هر دو فراموش کردند که از همدیگه چه کینه ای دارند اما بعد از اینکه چند قدم به همدیگه نزدیک شدند تازه متوجه شدند !
ونوس : میخوای با کی بیای اینجا ؟
عله که حسابی سرخ شده بود نگاهی به نارسیسا انداخت اما اصلا نارسیسا متوجه اونها نبود .
عله : راستش ونوس ... من ... بعد از اتفاق که تو رو از سایت انداختم بیرون دیگه نتونستم کسی رو پیدا کنم !! امروز میخواستم بیام تا بعد از چند سال یه کفتری پیدا کنم !
ونوس :
عله : ولی حالا که تو رو دیدم به یاد پروانه هایی افتادم که برام میفرستادی !! هنوز اون پروانه ها رو نگه داشتم !
ونوس : عله !! :bigkiss:
عله : ونوس !! :bigkiss:
نارسیسا هنوز متوجه موضوع نشده بود و فقط دید که دو نفر چادری که بر سر در ورودی اتاقکها بود رو کنار زدند و وارد شدند !
- ونوس ببین خوبه ؟! یه کم بره بالاتر بهتر نیست ؟! ونوس ... ونوس با تو ام !!! کجا رفتی ونوس ؟!
در کافه باز شد و دو نفر وارد شدند !
- چه طوری نارسی ؟
- زاخی !!
زاخی با یک پسر وارد کافه شده بود !



(ققنوس جان برو .... )


ویرایش شده توسط دراکو مالفوی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۱/۲۴ ۱۹:۴۶:۳۶


وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


عاشقانه های وزارت
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۴
#1

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
روز ولنتاین روز خدایان است !! روزی که پرستوهای عاشق در کنار یکدیگر قرار میگیرند تا برگی زرین بر دفتر خاطرات خودشان بیفزایند ... روزی که جوانان یک سال در انتظار چنین روزی حسرت به دل میمانند تا عشق و علاقه خود را به کسانی که دوست دارند اعلام نمایند ... روزی که پروانه های عشق از سرتاسر نقاط جامعه جادویی به سمت کبوتر های عشق پرواز میکنند تا مژده دهنده محبت و عشق یکدیگر باشند !
وزارت سحر و جادو هم در چنین روزی تمامی امکانات رفاهی جادوگران را فراهم خواهد کرد تا شبی به یاد ماندنی را در کنار یکدیگر داشته باشند و یک شب را به دور از خانواده باشند و در جوار دوستان به پایان برسانند !


ویرایش شده توسط سيريوس بلك در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۲۱ ۲۱:۵۰:۵۶


وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.