جلسه سالانه مديرانخوابگاه مديران برخلاف هميشه كاملا ساكت و خلوت به نظر ميرسيد.حتي نيمي از چراغهاي خوابگاه هم خاموش بود.ميزگردي در وسط خوابگاه قرار داده شده بود ودو جادوگر و دو ساحره دور آن نشسته بودند.به نظر كاملا خسته و كلافه ميرسيدند.ليلي بي وقفه قلمش را روي ميز ميكوبيد.بالاخره صداي فرياد كوييريل حركت ليلي را متوقف كرد.
-اههههههه...اعصابم خرد شد بابا.بدش من اون قلمو.راجر پس چرا نيومدن؟بهتر نيست جلسه رو بدون اونا شروع...
قبل از تمام شدن جمله كوييريل در خوابگاه باز شد و دو جادوگر در تاريكي وارد اتاق شدندبا ورود هري چهار مدير از جا بلند شده ودستانشان را به حالت افقي جلوي سينه گرفتند.
-هايل هيتلر
بارون خون آلود غر غر كنان قطرات خوني را كه احتمالا متعلق به سامانتا ولدمورت بود از روي ردايش پاك كرد.
-هري..چقدر بهت گفتم ملايم تر بلاكش كن.ببين رداي تازه منو چيكار كرد.
هري پاتر لبخندي زد و سر جاي هميشگي نشست.
-خب دوستان.به جلسه ساليانه مديران خوش اومدين.ما در اين جلسه به بررسي اتفاقات سال گذشته و برنامه هاي سال آينده ميپردازيم.كسي ميخواد شروع كنه؟
كوييريل هول هولكي از جا پريد.
-اجازه من بگم؟به نظر من گراوپو بلاك كنيم.
بارون با عصبانيت تقويم كوييريل را از دستش گرفت.
-باز تو تقويمتو اشتباهي آوردي؟اون مال پارسال بود.با موفقيت هم انجام شد.
پرده خوابگاه تكان نامحسوسي خورد.توجه بارون به پرده جلب شد.
-شماها همه جا رو كنترل كردين؟ميكروفوني،دوربيني،چيزي كار نذاشته باشن؟
هري با دقت ليست اعضاي ايفاي نقش را بررسي ميكرد.
-بوقيا رو ببين.عضو ايفاي نقش شدن.شاهكار كردين.همشونم فكر ميكنن رولينگن.بارون بزن اين سه نفرو بلاك كن.خوشم نيومد از اسماشون.
بارون منوي مديريت را در دست گرفت.
-ولدمورت؟بابا طرفداراي اون شرّن.فردا ميان خوابگاهو رو سرمون خراب ميكنن.به جاش دامبلدورو بلاك كنم؟
هري سري تكان داد.
-آره...كل محفلم بلاك كن.چه معني داره ما محفل داشته باشيم.خودم ميشم دامبلدور.كوييريل تو هم محفل باش.بعدش نوبت ولدي و مرگخواراشه.وقتي از شر اونا هم خلاص بشيم بارون ميشه ولدي.راجر تو هم گروه مرگخوارا باش.
اشك در چشمان ليلي حلقه زد.
-پس من چي؟
هري نگاه پرمحبتي به ليلي انداخت.
-خب تو هم ويزانگاموت باش.خوبه؟حالا بيكار نشين.بزن گلگوماتو بلاك كن.خيلي بزرگه.جاي كافي براش نداريم.
پشت پرده خوابگاه:
ولدمورت از شدت خشم ميلرزيد.حالا ميفهميد چگونه يكي يكي مرگخواران با ارزشش را از دست داده.براي چند دقيقه خوابگاه مجهز و مرفه مديران را بررسي كرد.چشمانش روي تختخواب هري متوقف شد.
-سوروس!همه مرگخوارا همينجان؟يه لحظه احساس كردم كسي رو زير تخت ديدم.چند دقيقه قبلم در كمد كوييريل تكون خورد.
سوروس مشغول شمارش شد.
-بله ارباب همه حاضرن.فقط بليز نيست.اونم جا براش نمونده بود.رفت زير رداي استرجس قايم شد.الانم زير ميز مديراس.از اونجا با بي سيم گزارش ميده بهمون.
جلسه مديران ادامه داشت