هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۶:۲۰ شنبه ۹ شهریور ۱۳۸۷
#18

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
خلاصه سوژه:

وزیر جزایر قمر برای همکاری با آسپ به وزارت میاد و آلبوس سوروس، راجر رو مسئول هماهنگی کارمندان وزارت و پذیرایی از جزایر قمر می کنه. از طرفی طبقه هفتم وزارت ریزش می کنه و آسپ و راجر برای اینکه وزیر جزایر قمر متوجه موضوع نشه تصمیم می گیرند گابریل دلاکور که یکی از ساحره های وزارت و پریزاد و خوشکل و اینا هست رو به سمت وزیر قمر بفرستند تا اون با ساحره ها سرگرم بشه و متوجه موضوع نشه. ولی در این بین آمبریج خودش رو جای گابر جا میزنه و به وزیر جزایر قمر میگه من همون گابریل دلاکور هستم که با معجون مرکب پیچیده به شکل اون در آوردن. وزیر جزایر قمر باور می کنه و بیشتر وقتش رو با آمبریج میگذرونه...


--------

درين ... درين ... درين درين درين درين دريــــــــــن دری ری ری ری ری رين...! (آهنگ پلنگ صورتی! افکت نزدیک شدن آلبوس سوروس به میز وزیر قمر و اون زنه! )

با توجه به اینکه آسپ همیشه آدم متمرکزی هست و حواسش فقط به کاریه که داره انجام میده پاش گیر می کنه به صندلی یکی از میزها و صندلی به یک طرف پرت میشه آلبوس هم به یک طرف خود میز هم میفته رو زمین و میترکه!

بوم!

زرررت!

گوپس!

وزیر قمر و زنه در حال در حال صحبت کردن و لاو ترکوندن بودن از جا میپرن و به مقابلشون نگاه می کنن!

-وزیر آسپ!

آلبوس از رو زمین بلند میشه و در حالی که خاک رداش رو میتکونه میگه: اممم...ببخشید مزاحم شدم وزیر عزیز قمر و دوشیزه دلوروس! ... دلوروس؟! ... آمبریج؟!!!!

آسپ با دستاش سرش رو میگیره، یک مکث کوتاه و بعد با تمام وجود عربده میکشه: گابــــــــــــــر!!!

وزیر جزایر قمر به آمبریج و بعد به آسپ نگاه می کنه و با لکنت میگه: شما...دیووو...دیوونه اید!

چشماش گردالو میشه و غش می کنه!

آمبریج: ببین باهاش چیکار کردی! مجازات میشی پاتر! امشب توی دفتر من!

آسپ: برو بوقت رو بزن! زنیکه جو زده! وزغ! برو به راجر بگو بیاد این رو جمع کنه! قوی ترین کارمندان سازمان فراموشی رو بیار حافظش رو تنظیم کنن بعد بفرستیدش دفتر من! تو هم تا پایان سفر وزیر قمر گم و گور میشی آمبریج!

سپس رو به گابر کرد و گفت: ربع ساعت دیگه توی دفتر من باش دوشیزه دلاکور!

گابر: چشم جناب وزیر!

آلبوس با خشم روشو از بقیه بر میگردونه و...

بوم!

زرررت!

گوپس!

دوباره پاش به یکی از صندلی ها گیر می کنه و پخش زمین میشه!




Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۴۹ جمعه ۱ شهریور ۱۳۸۷
#17

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
آمبریج یخه اش رو ول میکنه و به سمت گابریل میاد و یه دونه میزنه تو گوش راجر! ( مگه مرض دارم که بزنه تو گوش من؟ :دی!)
آمبریج : وزیر جونم قربونت برم. بیا بریم کارت دارم!
وزیر : بریم!

آمبریج وزیر رو کشان کشان به اتاقش میبره و قبل از اینکه بره تو اتاق یه نگاه شکلی به سه نفری که مات و مبهوت ایستاده بودند میکنه!
- بفراموشید!

و لحظه ای بعد؛ قیافه ی سه نفر: آسپ جکت خیلی باحال بود!

دفتر آمبریج!
اتفاقاتی می افته و ورد بفراموش یک بار دیگه خونده میشه! اتفاقات افتاده جزو پرونده های سری شکنجه ی جادوگر ها بوده اند!

چند لحظه بعد!
وزیر قمر وارد اتاق آسپ میشه و به سمت اون میدوئه. قبل از اون گابریل قایم شده بود تا دیده نشه! وزیر قمر دو تا ماچ گنده از لب و لوچه ی اسپ میکنه و میگه:
- گل کاشتی با داف های وزارتت!
آسپ که چیزی یادش نبود: اشکالی نداره.. قابل شمارو ندارن!

وزیر قمر به سرعت از اتاق خارج شد و آسپ و گابریل را با کوله باری از سوالات عجیب و مرموزناک و انگیز مواجه کرد. گابر خودش رو از زیر میز بیرون کشید و روبروی آسپ ایستاد :

- چطور تونستی در یک زمان دو جا باشی؟ من که میدونم تو رفتی پیش این قمر! به هر حال تو هم اسم آلبوس رو یدک میکشی..!
- گابر من کاری نکردم. ظاهرا این آقای خورشید داره میره بیرون با این دختره که اومده جات!
- حتما هم خیلی خوشگل بوده که خوشش اومده...!

آسپ : آخه مثلا کی میتونه این کار رو بکنه؟ آماندا ؟ !!
گابر : یعنی آماندا رو به من ترجیح داده ؟
آسپ : نه نمیتونه ! ببینم ... نکنه فلوره ؟ یا راجر ؟
گابر : نه! بیا بریم این قمر رو تعقیب کنیم.

آسپ دستش رو میاره که گابر دستش رو بگیره!
-
آسپ : منظورم این بود که شما اول برید.

راهروها به سوی اتاق ناهار خوری

قمر و آمبریج در حال لاو ترکوندن و قدم برداشتن به صورت عاشقانه هستند. آمبریج از پشت مثل وزرغی صورتی رنگ بود. موهای تزئین شده اش با قدم های شلپ شلپ بالا میرفت! دست قمر روی کمر آمبریج می دوید!

قمر : دلی!
- بله؟
قمر : قلوه؟
- بله؟
قمر : وای چه عاشقانه. میشه قیافه ی واقعی اتو به من نشون بدی؟
- نخیر!

گابریل و آسپ پشت دیوار ها قایم میشدند. بالاخره قمر و آمبریج وارد سالن ناهار خوری شدند و به سوی یک میز رفتند که گوشه ی دیوار بود.
گابر : اممم، خب آسپ برو ببین این زنه کیه!
آسپ : به من چه! هر کی میخواد باشه..
گابر : اِ؟ خب پس من هم میرم همه چیز رو به این قمر میگم!
آسپ : این قضیه فقط به من مربوطه. واستا کنار!

----
آماندا مطمئنی پست بلاتریکس رو خوندی؟ :دی!


[b]دیگه ب


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۱:۳۰ جمعه ۱ شهریور ۱۳۸۷
#16

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
راجر رو به گابریل : دیگه قایم موشک بازی بسه ! ببین چی میگم ! همین الان شونه به شونه وزیر قمر را میفتی میری گردش !
گابریل : من خودمم خیلی میخواما ! اما حیف که وزیر قمر از من بیست سانتی کوتاه تره ! اونخت چجوری باید شونه به شونه اش راه برم !؟ ... خب دیگه ! من کاری اینجا ندارم ! فعلا !

گابریل تا اومد جیم فنگ بزنه و از گولاخ بازیش یه ذره لذت ببره راجر از پشت رداش رو میکشه و باعث در آوردنش میشه !

گابریل : ای احمق بیشعور بی فرهنگ ساحره ندیده فلان فلان شده *** ... ! خوب بود لباس داشتم زیر ردام ! اگرنه میدونستی داداشمو صدا میکردم سلاخیت کنه ؟
راجر : ها ها ! منم یه آبجی دارم هلو ! نشون داداشت میدادم و اونقت داداشه بیخیال من میشد !!!
گابریل : ای بی غیرت !
راجر : چه میشه کرد !!؟

یه کم دیگه راجر دست گابریل رو گرفته بود و کشون کشون میبردش پیش وزیر قمر !
خش خش خششششششش !(افکت کشیده شدن پای گابریل به زمین !)

گابریل : تو که میگی یه خواهر داری هلو ! حتما به داداشش رفته و خیلی خوشگل و جیگره ! ( عملیات بسیار آنتاحاریک خر سازی ! ) پس چرا اونو صداش نمیکنی بیاد دست وزیر شق القمر .. یعنی قمر رو بگیره و با هم برن گردش !؟ خدا رو چی دیدی شاید جور در اومدن و فردا جشن نامزدیشون شام افتادیم ! میدونی چقد واسه تو و آبجیت خوب میشه !؟ برادر زن وزیر قمر ! اه چه سمت و مقامی !
راجر: نچ ! من اینقد خوبم که میخوام این لطفو به تو کنم !
... خب دیگه رسیدیم !

آسپ با دیدن راجر و گابریل قیافش از این حالت ( ینی اگه بیان ! بهشون حالی میکنم وزیر قمر رو معطل گذاشتن یعنی چی ! ) به این حالت تغییر میکنه .

- آهان ! اومدن اینا هم ! جناب قمر معرفی میکنم ! دوشیزه گابریل دلاکور !
وزیر قمر : اسم واقعیه دختره که راز بود ! چرا این قیافه اشو عادی کرده !؟ اینطوری که نظر همه بهش جلب میشه !
- چیزی فرمودید قربان !؟
- خیر ! فقط زیر لفبم گفتم بد نیس ! میشه تحملش کرد !!!
گابریل:
وزیر قمر ( زیر لب ) : همچی تو دفترش از خودش تعریف کرد ! فکر کردم شاهکار هنری پیکاسویی ، لئنوناردو داوینچیی ، چیزیه !!!
آسپ : هه هه هه ! ( خنده عصبی !!! ) خب دیگه ! بفرمایید ! صحیح و سالم تحویل شما ! خوش بگذره !!!

گابریل ، وزیر قمر و راهنما دارن راه میرن عادی که یهو دولوروس آمبریج که یه دسته پرونده دستش بود به وزیر قمر میخوره و می افته و همه پرونده ها هم پلاس میشن رو زمین !

وزیر قمر : ا !!؟ شمایید که !؟ دوشیزه ... امم ! پس این کیه !؟

به گابریل اشاره میکنه ! یه کم بعد قضایا رو تو سرش سبک سنگین میکنه و یهو حمله میکنه به آمبریج و از یقه اش میگیره و بلندش میکنه هوا و هی تکون تکونش میده ! ( چه شود ! )

- دستور میدم به قیافه اصلیت تبدیل بشی ! دستور میدم ! همین حالا !


تصویر کوچک شده


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۰:۰۶ جمعه ۱ شهریور ۱۳۸۷
#15

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
وزیر قمر به خانم با شخصیت نگاهی انداخت و گفت :من وزیر قمر هستم ! می تونم اسم شریفتون رو بپرسم ؟

خانم با شخصیت موهای سشوار {!؟}کشیده اش را تاب داد و با صدای ریز دخترانه ای گفــت :من دولوروس هستم.می تونید دولوری صدام کنید
وزیر قمر با تردید به قیافه دولورس نگاهی انداخت و گفت :ببخشیـد ،شما گابریل دلاکور رو ندیدید؟گفتندکه یک پریزاد به اسم گابریل دلاکور توی این اتاقه.

آمبریج که بعد از مدت ها توانسته بود توجه یک جادوگر را به خود جلب کنه با همان صدای دخترانه گفت :خب راستش من یک اسم دیگه هم دارم.البته این یک رازه بزرگه که نباید به کسی بگیـد.حتی آسپ هم نمی دونه.من اسم دیگم گابریل دلاکوره که الان معجون خوردم این شکلی شدم وگرنه من خیلی خوشکلم.الان به خاطر این که جلب توجه نکنم و جادوگر های درون سازمان بتونند بدون فکر کردن به من به کارشون رسیدگی کنند خودمو این شکلی کردم وگرنه من همون گابریل دلاکور هستم.موهام بلنده طلاییه چشامم ابیه.

وزیر قمر یک بار دیگه به قیافه زن نگاه کرد و بعد با تردید گفت :اوه دوشیزه دلاکور.می تونم ازتون درخواست کنم که مدتی رو که به گشت و گذار درمجتمع می پردازم شما هم همراهم باشید؟البـته اگر ممکنه قیافتون رو درست کنید چون مشکل زا میشه
آمبریج که از خجالت به سرخی می گرایید جیغ ویغ کنان گفت :بـله البته. اما من نمی تونم به اون قیافه برگردم چون باور کنید اگر کارکنان منو به اون شکل ببینند شما نمی تونید استراحت داشته باشید.چون اونکی چهره من بسیار زیبا و مسحور کنندس

_اوه بله درکتون می کنم خانم.در سالن نهار خوری برای صرف بستنی می بینمتون

تتــق{افکت بسته شدن در }

همان ساعت همان دقیقه اتاق وزیر :
آسپ در حالی که با عصبانیت زیرلب غر غر می کرد فریاد کشید :گابریل تو الان باید توی اون اتاق می بودی ..اینجا چی کار می کنی؟!این وزیره اگه بفهمه که نقشمون نمیگیره.بیا برو توی اتاق تا وقتی هم که اون بیرون نیومده بیرون نیا.ما باید اعتماد اونو جلب کنیم.اه تو چرا نمی فهمی؟
_نمی خوام نمی رم.دوست ندارم برم.این خیلی زشـته.ایکبیریه.دماغش خیلی بزرگه اه اه اه
_بهت می گم برو تو دختره ی بوقی
_یکی دیگه رو بفرستید اصلا به من چه؟ من می خوام برم بیرون لاک بخرم
_من جای تو برم؟ خجالت بکش بیا برو تو
_اره تو برو از کجا می فهمه من توئم؟تو منی؟
_

تتــق {افکت بسته شدن در از ان طرف }

وزیر قمر بی توجه به محیط اطرافش وارد اتاق اسپ شد.گابریل که با دیدن او به طرز عجیبی مخفی شده بود از پشت میز گوش می داد

«خب جناب وزیر من با خانم محترمی که توی اون اتاق بودند ملاقات داشتم .احساس می کنم که کم کم داره از این وزارت خونه خوشم می اد! البته اگر ایشون راز بزرگی که داشتن رو بهم نمی گفتن ممکن بود الان اینجا نباشم.به هرحال مهم نیست.خوشحالم که خانم به این زیبایی رو به من معرفی کردید.البته من قول دادم راز ایشون رو فاش نکنم اما این ساحره ی عزیز که الهی قربونش برم یعنی خانم دلاکور با این که معجون می خورند تا قیافه اصلیشون نمایان نشه واقعا جذاب می نمایند .

آسپ :
گابریل از پشت میز:
وزیر قمر : راهنمای من برای دیدن وزارت خونه چه کسی هست ؟راستی من از خانم دلاکور خواستم که همراهیم کنند .


ویرایش شده توسط بلاتريكس لسترنج در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱ ۲:۱۳:۲۶

وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۲:۵۹ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
#14

دولوروس جین آمبریج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۰ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 36
آفلاین
شتلق گووووف (صدای کوبیده شدن مشت وزیر روی میز)

- امیدوارم یه توضیح قانع کننده برای این کارت داشته باشی آماندا! آخه کدوم احمقی به تو گواهی نامه ی پرواز با جارو داده؟ بهتره به جای جارو کرم فلوبر سوار شی! می دونی با کی تصادف کردی؟ فکر کردی چطور باید جواب مقامات سیاره ی قمر رو بدیم؟!

آماندا گلویش را صاف کرد و آماده ی توضیح شد که ناگهان یک جغد چاق خودش را از پنجره روی پاهای وزیر انداخت.

چند دقیقه بعد
آسپ در حالیکه به پهنای صورت لبخند می زد سعی داشت آماندا را به خارج از دفترش هدایت کند.

-خوش اومدید خانم آماندا. ما رو به خاطر سوء تفاهم پیش اومده می بخشید....عرض کردم که فقط یه اشتباه بوده. بفرمایید!

اما آماندا که هنوز با سرسختی سعی داشت در اتاق بماند با صدای زیر مشغول جیغ و داد کردن شده بود:

_ به چه حقی منو بیرون می کنید! من با وزیر سیاره قمر تصادف کردم! می فهمید؟ سیاره ی قمر!... هی منو هل نده... اووخ.... بعد از 1 سال تلاش بالاخره تونستم یه رول دست اول بالاتر از سیاهی لشکر برای خودم جور کنم حق نداری خرابش کنی! من ازت شکایت می کنم ...هی چیکار داری می .....

گوووووپس
وزیر با فشار زیاد در را بست و روی صندلی راحتی اش افتاد.

بیب. بیب. بیب (صدای شماره گیر تلفن.)

-راجر! زود خودتو برسون اتاق من!

هنوز گوشی تلفن در دستان آسپ بود که در منفجر شد و راجر با نیش باز وسط اتاق پرید.

آسپ:

راجر: با من کاری داشتید جناب وزیر؟

چند دقیقه بعد وزیر درحالیکه به کاغذ نامه اشاره می کرد به توضیح دادن ماجرا برای راجر مشغول شده بود.

- همونطور که گفتم درمانگرای سنت مانگو گفتن مشکلی جدی برای وزیر قمر پیش نیومده فقط دچار یه شوک عصبی شده. اونا گفتن باید یه شرایط آرامش بخش بدور از فشار عصبی براش ایجاد کنیم، یه جو تفریحی شاد و پرنشاط که بتونه این شوک رو برطرف کنه.

راجر با نگاه شیطانی به وزیر خیره شد و زمزمه کرد: نشاط؟ شادی؟ عالیه این دقیقاً همون چیزیه که دنبالش بودیم!

بعد با خوشحالی از اتاق خارج شد و رو به نگهبان راهرو فریاد زد: گابریل رو حاضر کنید!

یک ساعت بعد طبقه ی پنجم وازرت سحر و جادو

وزیر قمر و آسپ با همراهانشان مشغول قدم زدن در راهرو ها بودند و راجر با چرب زبانی مواردی را برای وزیر قمر که هنوز آثار بهت زدگی بعد از تصادف در چهره ش مشهود بود توضیح می داد:

-بله آقای وزیر! همونطور که گفتم توی این سرزمین جاذبه های دیدنی و توریستی زیادی وجود داره. مردم ما عاشق هنر، موسیقی و تشنه ی زیبایی هستن. لذیذترین غذا ها و گواراترین نوشیدنی های دنیا رو اینجا می تونید پیدا کنید و البته ...زیباترین ساحره ها رو.

و بعد در حالیکه چشمک ضایعی به وزیر قمر می زد به ادامه ی صحبتش مشغول شد:

-شاید شما فکر کنید من دارم اغراق می کنم ولی مطمئناً شگفت زده می شید اگه بدونید توی همین وزارتخونه ما کارمندان ساحره ای داریم از نسل پریزاد ... اوووه خدای من چه حسن تصادف جالبی!... اصلاً متوجه نبودم داریم به اتاق یکی از اونا نردیک میشیم. فکر نمی کنم آقای وزیر بدشون بیاد ملاقاتی با دوشیزه دلاکور یکی از زیباترین همکاران ما در وزارتخونه داشته باشن؟ اینطور نیست؟

وزیر قمر سرش را به نشانه ی تأیید تکان داد و راجر که از یک ساعت قبل گابریل را در اتاق حبس کرده بود با نیش باز به در نزدیک شد.

تیلیک (افکت چرخیدن کلید!)

نور خیره کننده ای که فضای اتاق را روشن کرده بود چشم وزیر و همراهانش را تار کرد . بعد از گذشت چند دقیقه تحمل نور آسان تر شد و همه برای دیدن کارمند پریزاد به انتهای اتاق خیره شدند ، جاییکه ساحره ای با وزن تقریبی 90 کیلوگرم، ردای صورتی کشباف، موهای کوتاه تزئین شده با روبان سیاه و لبخندی وزغ شکل، با نگاهی نافذ به آنها خوش آمد می گفت!


ویرایش شده توسط دولوروس جین آمبریج در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۳۱ ۲۳:۰۴:۴۹


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۴۴ چهارشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۷
#13

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
گابریل وقتی شنید خبر رو از راجر اول یه سیلی دست اول میزنه دم گوشش بعد هم میگه : واستا اگه نگفتم تبعیدت کنن آبادی بلاکستون تو جزیره جیجو !
راجر : حالا ببینم چجوری میخوای همینطوری آسپ رو هم سیلی بزنی !
گابریل یهو رنگ عوض میکنه : چی !؟
راجر : همونکه گفتم !!! اخبار رو که دو مرتبه نمیگن !
گابریل : چرا ! من یه جا رو میشناسم که اخبار تکرار هم داره !
راجر : نچ ! اینجا نداره ! به هر حال همونکه گفتم ! یا قبول میکنی یا باید تو روی جناب آسپ .. اوهو اوهوم ! واستی !
گابریل : آآآآآآآآه ! اوکی !
بعد یهو صداشو بلند میکنه و هوار میکشه : آهاااااای خدا ! فقط ببین و گوش کن ! هیچی هم نگو ! من هر چقدر هم توبه کنم مگه بنده های تو دامنمو پاک نگه میدارن !؟
راجر که احساساتی شده بود فینی میکنه و میگه : البته به نظرم کلمه ردا بهتر از دامن بود !

اون روز راجر در حالیکه با نهایت شتاب از این اتاق به اتاق دیگه میرفت برای آموزش - و البته بدون استثنا هر سری موقع خروج این قیافه رو داشت : ( یعنی خدایا منو بکش فردا استقبال اینا رو نبینم !!! ) – بالاخره به پایان رسید .
راجر که احساس بدی داشت ، برای رفع احساس تصمیم گرفت به مرلینگاه بره . با اینکه تو اوضاع قطعی شمع افکارخوبی نسبت به مرلینگاه تاریک نداشت !
اما طفلی دو قدم مونده به مقصد از شدت خستگی رو زمین میفته و خوابش میبره !
----------
روز بعد – جلوی در وزارت

همه جمع بودن . عده ای جادوگر بیکار در ازای مبلغ هنگفتی که آسپ بهشون میداد پرچمایی رو بالا سرشون گرفتن که روشون نوشته بود : مقدم شما وزیر جزایر قمر رو گرامی میداریم ! رو ان یکی نوشته بود : خاک پاتیم آقا قمر ! اون یکی : مقدمتون رو بوسه بازار میکنیم ! و و و ... !

حدود نیم ساعتی از وقت مقرر میگذره ، در حالیکه همه اونقدر خسته بودن شور و هیاهو ساختگی رو کنار گذاشتن و رو حالت سایلنت رفتن ، ناگهان یه آدم کله گنده ظاهر میشه و داد میزنه : جاروی وزیرمان هنگام آمدن به ای خراب شده به جاروی یک فقره جادوگر /ساحره از مملکت شما برخورد کرد و هم اکنون وزیرمان در سنت مانگویتان به سر میبرد !

ملت از جمله گابریل:
آسپ یه نگاهی به اطراف میندازه و با خودش میگه این کله پوکا کله اشون پوکه ! نمیدونن واسه چه فاجعه ای جشن گرفتن !!
بعد داد میزنه : یالا اون نامردی رو که وزیر قمر رو دو شقه کرده پیدا کنید بیارید دفتر من خودم بکشمش !!!

-------------

سه ساعت بعد . دفتر آسپ

دو نفر بعد از انجام عملیات بسیار مهم و تاک تیکی انفجار در ، یه ساحره رو که رو پیشونیش نوشته بود : آماندا ، وارد اتاق میکنن .

و اینطور شد که آماندا دیگه نقش سیاهی لشکر رو بازی نکرد !


ویرایش شده توسط آماندا در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۳۰ ۲۰:۵۳:۲۱

تصویر کوچک شده


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ سه شنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۷
#12

ریونکلاو

راجر دیویس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۳ سه شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
ریونکلاو
پیام: 1220
آفلاین
در آستانه در راجر با دور چشمان کبود و دست و پای شکسته و مغز تکان خورده () وارد میشه و میگه : « جناب وزیر ! همین الان تلفن زدند و گفتند وزیر جزایر قمر امروز سوار جارویی پرنده قمر ایر لاین ( Qamar AirLine ) میشه و تا فردا به اینجا میرسه !

وزیر:
ممد: نمیشه کنسلش کنیم؟
وزیر:
راجر: نمیشه ترورشون کنیم؟
-
مگی: نمیشه استعفا بدین؟
-
ممد: نمیشه ... ؟
راجر: بسه دیگه!
و صورت آسپ رو با یک کشیده منور می‌کنه! (قدرتو داری؟!)
آسپ صدای مرغ در میاره و میگه: اورکا!!!

ممد: به نظرت الان توی چه قرنی سیر می‌کنه؟
راجر: نمیدونم من همیشه تاریخم ضعیف بود.

آسپ اهمیتی نمیده و میگه: ما باید حواسشونو پرت کنیم که اینا متوجه خرابی و بی‌برنامگی وزارت نشن و آبرومون نره! می‌فهمی؟!
مگی: خب اینو خودمون هم میدونیم.

آسپ ادامه میده: اونجا ساحره‌ها کمتر از جادوگراست! ما چند تا ساحره میاریم براشون و مخشونو میزنن و با خودشون میبرن و اصلا نمیفهمن اینجا چه خبره!

ممد جیغ میکشه: فحشا! بیناموسی! فساد در وزارت! وزیر آسپ شما همون کسی بودید که در انتخابات شعار حمایت از ساحره ها رو سر میدادید ولی الان می خواید ساحره های جذاب و خوشکل جامعه رو که الهی قربونشون برم رو به جزایر قمری ها بفروشید! آییییییییی ملت...
شووووووپ! (افکت سکتوم سمپرا )

خون به هوا میپاشه و ممد پخش زمین میشه. آسپ رو به بقیه می کنه و میگه: شما فرد خاصی رو در نظر ندارید؟
راجر و مگی ابتدا با ترس و لرز و به آسپ نگاه می کنند، سپس به حالت Loading میرن و بعد قیافشون حالت مرموزی به خودش میگیره و همزمان میگن: گابریل دلاکور!


!


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۲۰:۴۱ شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۷
#11

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
آسپ به سختی بلند شد : الان گفتی طبقه هفتم چی شده ؟
- فرو ریخت !
- یعنی چی شد ؟
- افتاد پایین !
- کجا افتاد ؟
- افتاد تو طبقه ششم !
- طبقه ششم چی شد ؟
- سرجاشه !
- چرا افتاد اونوقت ؟
- بر اثر فرسودگی
- حالا حالش چطوره ؟
- خوبه ، سلام میرسونه
- خانم بچه ها چطورن ؟
- خوبن !
- داری من رو بازی میدی ؟
- چه بازی ؟
- نمی دونم ، میای الک دولک ؟
- بلد نیستم !
- پس چه بازی ؟
- لگو بازی !!
- قبوله !

و آسپ به همراه ممد مشغول لگو بازی شدند !

در این هنگام در اتاق ، که در این مدت توسط نویسنده پست برای جذابیت بیشتر دوباره نصب شده بود ، از جا کنده شد و چندین متر به جلو پرت شد !

شخصی که در آستانه در ایستاده بود سر تا پایش با کچ سفید رنگی پوشیده بود و دو سوراخ ریز برای دو چشمش در صورتش به چشم میخورد که نه تنها برابر چشمانش نبود بلکه می شد از درون ان ابرو های کم پشت مگی را تشخیص داد

مگی لنگان لنگان از چهاچوب خارج میشه و برای اینکه نفر بعدی بتونه در رو بشکنه اون رو در چهارچوبش جا میندازه ... سپس نگاهی به آلبوس سوروس پاتر میکنه و با دیدن لگو بازی او بسیار تعجب زده میشه ! اما غیر از من کسی تعجب اون رو نمی فهمه چون نه دهان تا آخر بازش و نه چشمان از حدقه بیرون زده اش از پشت گچ معلوم نیست !!!!

در این هنگام مگی همانطور که لنگان لنگان جلو میاد تمام تلاشش رو میکنه که تعادل رو حفظ کنه ! سرانجام جایی می ایسته و با فشار زیادی به عضلاتش تعادل رو نگه میداره که ...

بوووووم !


در منفجر میشه و پرتاب میشه و به مگی میخوره و تمام جریان حفظ تعادل و غیره بوقیده میشه و مگی با مخ میاد وسط قلعه لگوئی که آسپ و ممد ساختن !

در آستانه در راجر با دور چشمان کبود و دست و پای شکسته و مغز تکان خورده () وارد میشه و میگه : « جناب وزیر ! همین الان تلفن زدند و گفتند وزیر جزایر قمر امروز سوار جارویی پرنده قمر ایر لاین ( Qamar AirLine ) میشه و تا فردا به اینجا میرسه !

...


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۶ ۲۰:۵۶:۳۰
ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۶ ۲۱:۰۹:۰۲

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۱۹:۱۵ شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۷
#10

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
نیم ساعت بعد ملت ارتش همچون لشکر شکست خورده ای در زمین تمرین پخش شده بودند. راجر در حالی که سوت بزرگی در دستش گرفته بود فریاد زد: خب حالا یکی یکی امتحان می کنید. مگی به عنوان رییس ارتش اول از همه شروع می کنه. با بوق من. یک...دو...سه!

مگی::yclown:
راجر: عالی بود!

---

آلبوس سوروس در حالی که پاپیون نارنجی رنگی (نهایت ارزشی!!! ) بسته بود جلوی آینه دفترش ایستاده و به تمرین آداب معاشرت با وزیر جزایر قمر مشغوله.

آسپ جلوی آینه: «سلام بر قمر مینیستر اعظم! خوش اومدید! »

آسپ با خودش: نه این ضایعست! دندونام معلوم میشه زشته!

«اوه قمر مینیستر! خوش اومدید! بفرمایید دفترم کسی نیست! »

-نه اینم بیناموسیه! جدی جدی میاد کار دستمون میده!

«اوه مای گاد! قمر مینیستر! »

-چه بد بود این یکی!

بـــــــــوم!!

در دفتر وزیر منفجر شد و به کناری پرتاب شد. مرد کوتاه قامتی وارد شد و تعظیم کوتاهی کرد: سلام وزیر آسپ!

آسپ فریاد زد: شما مگه نمیتونید مثل آدم وارد دفتر من بشید؟ چرا هرکس می خواد بیاد دفتر وزیر در رو منفجر می کنه؟ ماماااااااااان!
ممد:

آسپ فحش زننده ای به ممد داد و گفت: چی شده حالا؟
-وزیر آسپ! طبقه هفتم وزارت به علت فرسودگی ریخت پایین.

-جان؟
-طبقه هفتم وزارت به علت فرسوگی ریخت پایین.

-یعنی چی؟
-یعنی طبقه هفتم وزارت به علت فرسودگی ریخت پایین.

-میدونم بوقی! خب واسه چی ریخت پایین؟
-به علت فرسودگی!

-یعنی چی؟
-اممم...راجر داشته ارتش رو تمرین میداده اونجا. یک سری حرکات رزمایشی مخوف انجام دادن طبقه هفتم ریخت پایین.

صحنه به صورت اسلوموشن در میاد. فشار خون آسپ آروم آروم میاد پایین و به صورت مضحکی میفته رو زمین و...غش می کنه!

صحنه به صورت عادی برمیگرده!




Re: سازمان ملل جادوگری
پیام زده شده در: ۴:۲۰ سه شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۷
#9

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
مقر ارتش وزارت جادو

مگی روی یک صندلی زیر سایه بونی نشسته و مگسی در مشتش داره ! هر چند ثانیه مگس رو ول میکنه و وقتی مگس کمی از او فاصله میگیره دوباره در هوا چنگ میزنه ...

چند متر آنطرف تر در آفتاب پیوز انگشتش رو درون دیواری فرو می کنه و بیرون میاره و طوری که انگار این کار براش خیلی جذابه هی پشت سر هم این کار رو تکرار میکنه ... آلفرد کاسه بزرگی جلوش گذاشته و هی انگشتش رو با زبونش خیس میکنه و در کاسه فرو میکنه و دوباره این کار رو تکرار میکنه !
(دوستان از پشت صحنه اشاره میکنن کاسه پر از سماقه و آلفرد داره سماق میمکه ! )

فلیتویک با پاهای کوتاهش دنبال چند تا غاز که در بین چمن ها میچرند می دوه ! گراوپ پشت سر هم اعلام میکنه که «هرمی دوست داره » و « از توحیدظفرپور انتقام میگیره »

در نهایت آماندا دیده میشه که یک مورچه جلوی پاشه و هی انگشتش رو سد راه مورچه میکنه و مورچه هر دفعه فحش کریهی میده و مسیر عوض میکنه که چون فرکانس صداش زیر 20 هست آماندا فحش رو نمیفهمه اما من به عنوان نویسنده پست میدونم چه حرف زشتی میزنه و همینجا از مورچه سوال میکنم که مگه ادب و نزاکت نداره و اعلام میکنم که مادرش بسیار بد تربیتش کرده و با توجه به بی ادب بودنش ازش دعوت میکنم عضو اوباش هاگزمید بشه

ناگهان اتفاق عجیبی میافته و همه اعضا ارتش به سمت بالا پرتاب میشن :

فییشش - فیششش - فیشش - فیشش - فیشش - دنگ (صدای آخر مربوط به مگی بود که سرش به سایه بون بالای سرش میخوره )

راجر در ورودی مقر ارتش توجه همه رو جلب میکنه اما قبل از اینکه توجه ها کامل جلب بشه اتفاق جالبی میافته :

دنگ - دنگ - دنگ - دنگ - دنگ - فیششش ( همه زمین میخورن به جز مگی که روی سایه بون میافته )

ملت در حالی که به حالت در اومدن به راجر نگاه میکنن ! راجر بی مقدمه شروع میکنه : بوقیا شما چرا دارین فس میزنین ؟ مگه نمیدونین قراره توی مراسم پیشواز وزیر جزایر قمر اجرای وظیفه کنید ؟ همه با من ... یک .. دو .. سه ... چهار ... یک ... دو ....

راجر پاهاش رو به حالت رژه در جا بالا و پائین میبره !

ملت : تصویر کوچک شده .. یک ... دو ... سه ... پنج ... هفت ... سه ... دو ... چهار ... سه دوتا شش تا ... سه چهار تا دوازده تا ... هفت پنج تا ، سی و پنج تا .. دو .. چهار ...

راجر :

راجر میگه : صبر کنید ... اینا رو ولش ... وقتی وزیر جزایر قمر میاد باید سرود ملی دو کشور رو اجرا کنید !

سپس ترومپتی به دست اعضای ارتش داد و نتی جلو آنها گذاشت و گفت : « شروع کنید !»

- « باب راجر این نتش شش هشتمه نمیشه با ترومپ زد »

راجر کمی به فکر فرو میره ... سپس میگه : اینم ولش ... راستی شما رژه ارتشی بلدین ؟

ملت : چــــــی میگی ؟


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۴:۳۶:۱۲
ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۲۲ ۴:۳۹:۲۲

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.