هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۹:۲۳ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
#98

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
وقتی بازهم خیری نشد،بلا بالا و پایین پرید و چند جرقه رنگی به آسمان شلیک کرد.
-زود یالا زود یالا.ارباب وقت نداره! :vay:
همین موقع مرگخواران همیشه در صحنه ارباب، صدایی شنیدند:
-آروم.ساختمونو خراب کردین.
مرگخواران همه به هم اشاره کردند و زیر لب پچ پچ کردن.یکی از مرگخواران به آسمون اشاره کرد و گفت:
-اونجا.اون غازه!
که با واکنش کروشیویی آیلین مواجه شد.
-احمق اون غاز نیست.زاغی ــه!
-نقابدارای روانی.اینجا!اینجا!
و مرگخواران به زمین نگاه کردند و گیدیون پریوت را دیدند که سر از یک چاله بیرون آورده بود:
-به کی گفتی...
گیدیون وسط حرف رز پرید و گفت:
-چی میخواین؟
لینی گفت:
-یه سوال محرمانه!
گیدیون به سختی دستش را از چاله بیرون آوردو با بی احتیاطی در هوا تکان داد و گفت:
-نه.راه نداره.ما نمیخوایم انجمن بز های خاکستری رو راه بندازیم.
مرگخواران یکصدا گفتند:
-چی؟
گیدیون گفت:
-یا حتی فروشگاه قاصدک سیاه!
-چی؟
-یا حتی...
همین موقع بود که بلاتریکس وسط حرف گیدیون پرید و گفت:
-ما فقط با دامبل کار داریم.خونه رو بیارید بالا تا نزدم...
گیدیون بسختی دستش را در چاله برد و گفت:
-نمیشه.
-چی؟
-واسه چی؟
-کلید بالا پایین رفتن خونه خراب شده.ما مشکوکیم که یکی از تارهای ریش استاد تو فیوز گیر کرده.آخه برقم قطع شده!
مرگخواران با ناباوری به هم خیره شدند.


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳
#97

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
مرگخواران دیگر مشتاقانه به لینی نگاه نمی کردند.آنها فقط به این موضوع فکر می کردند که کاش قبل از برگشتن این فکر به ذهنشان خطور کرده بود!
در حالیکه شدیدا نادم و پشیمان بودند مجددا راه رفته را به مقصد گریمولد آپارات کردند.

پاق

پا پا پاق

پاق

پا


-این پس بقیش کو؟
-هوففف...همیشه حواسش پرته.همش تقصیر اون گوشی مشنگیشه.نگران نباش.الان بقیه شم می رسه.

ق!

با کامل شدن الادورا, مرگخواران کلاه شنل هایشان را روی سرشان کشیدند و با اعتماد به نفس کامل بطرف مقر محفل به راه افتادند.

-کجا داری می ری؟!
-بطرف مقر محفل خب.با اعتماد به نفس کامل!
-رد شدی دیگه...اونجا خانه شماره شونزدهه.باید همین طرفا باشه.بیایین بگردیم.

مرگخواران ساعتی سرگرم جستجو شدند.ولی دریغ از یک پنجره!خانه شماره دوازه نبود که نبود.کاسه صبر بلاتریکس بالاخره لبریز شد.
-آهای...خودتونو نشون بدین.می دونیم همین دور و برا هستین.همین یه ساعت پیش اومده بودیم.می دونم یه جایی لای همین آجرا قایم شدین.اگه لازم باشه خونه شماره یازده و سیزده رو با دستای خودم خراب می کنم و از لاش شماها رو می کشم بیرون!

خبری نشد.ولی نشانه بارزی وجود داشت که مرگخواران را مطمئن می کرد اشتباه نمی کنند.بوی سوپ پیاز!

-هی...مالی! بوی گند سوپت کل گریمولدو ورداشته.ترسوها!بیایین بیرون.کاری باهاتون نداریم.فقط یه سوال داریم!فقط یه سوال ساده!




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۸:۱۶ چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۳
#96

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
مرگخواران درست جلوی ساختمان شماره 12 میدان گریمولد می ایستند. لینی همین طور که به روبه رو نگاه میکند میگوید:

- خب در بزنید دیگه.

ایوان پیش قدم می شد و به سمت در حرکت می کند. دستش را در می گذارد و در می زند. چند ثانیه بعد جیمز در را باز می کند و جیغ می زند:

- مرگخوار ها ریختن اینجا!

چندین محفلی جلوی در ظاهر می شوند و چوبدستی هایشان را به سمت مرگخواران می گیرند. الادورا گفت:

- ما برای جنگ نیومدیم فقط با دامبلدور کار داریم.

مودی با بدبینی گفت:

- چیکار؟
- خب راستش ارباب...

بلافاصله بلاتریکس دستش را روی دهن رز می گذارد و می گوید:

- ...برای دامبلدور یک پیغامی داره.

محفلی ها از جلوی در کنار می روند تا مرگخواران داخل شوند. سپس تدی آن ها را پیش دامبلدور برد. مردی کچل روی صندلی نشسته بود و اوی آیینه خود را نگاه می کرد. وقتی برمیگردد، فریاد می زد:

- شما اینجا چیکار میکنید؟

سپس به تدی نگاه می کند و می گوید:

- پسرم این ها تو رو گروگان گرفتن؟

تدی گفت:

- ایشون دامبلدور هستن.

مرگخواران:

خادمان لرد به هم نگاه می کردند. همه فکر می کردند که چه جوابی به لرد بدهند. همه به سوی در برگشتند تا از خانه خارج شوند.

در میدان گریمولد

بلا بر سر خود می زد و بقیه بهت زده بودند. فکر می کردند که چه کار کنند تابرای این مکل راهی پیدا کنند. ناگهان لینی گفت:

- یک فکر.

مرگخواران مشتاقانه به لینی نگاه می کردند تا ببیند او چه راه حلی پیشنهاد می دهد.

- می تونیم از اون معجونی که دامبلدور خورده از محفلی ها بگیریمو به لرد بدیم. اینجوری نیازی به ریش دامبل نداریم.


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ یکشنبه ۱ تیر ۱۳۹۳
#95

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
خلاصه:

لرد ولدمورت بواسطه خوردن یک معجون کلی مو درآورده و مرگخوارا میخوان جلوی رشد موی لرد رو بگیرن اما میفهمن که تنها کسی که میتونه ضد معجون رو درست کنه سازنده معجون یعنی سارا کلن ـه. بنابراین اونو پیدا میکنن و نزد لرد میارن و سه شبانه روز سارا درگیر ساخت معجون میشه و حالا برای ساخت معجون نیازمند یه مشت ریش از موی دشمن شده!

از طرف دیگه الادورا توی روزنامه ای میخونه که دامبلدور میخواد از معجونی که به طور دائمی موهارو از بین میبره استفاده کنه و کچل دائمی شه!


☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻☺☻

- ارباب جسارتا فک کنم فراموشی گرفتینا، سارارو که قبلا آوردیم، الانم اونور نشسته داره واسه شما ضدمعجونو درست میکنه.

لرد با شنیدن این حرف نگاه خوفناکی به رز میکنه که البته بر اثر رشد شدید موهاش، کسی متوجه نمیشه.

- ما از اولش هم میدونستیم سارا اینجاس و نه برزیل. میخواستیم هوش شمارو بسنجیم. شما چرا متوجه نشدین؟

لینی سرشو بلند میکنه و با دیدن دودهای غلیظی که توی چادر پیچیده میگه:

- ارباب فک کنم اثرات معجونی ـه که داره درست میکنه. فراموشی ـه لحظه ای میاره.

الا با اشاره ای مرگخوارای بیکاری که کنار لرد بودن رو فرامیخونه و یه گوشه میاره و روزنامه ای که خبر کچل دائمی شدن ـه دامبلدور رو تیتر اولش کرده بود جلوی اونا میگیره و میگه:

- سارا برای معجونش به ریش دامبل نیاز داره. دامبلم میخواد معجون بخوره تا همه موهای ریش و کله ش بریزه. پس ...

الا همینطور که گروهو به بیرون از چادر رهبری میکنه ادامه میده:

- باید هرچه سریع تر قبل از اینکه ریش دامبل از دست بره، یه مشت ازش کش بریم! با دستور من همگی پاق! ... 1,2,3 ... پاق!

و اکیپ الا و مرگخوارای به دنبالش به مقصد مقر محفل آپارات میکنن.




پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳
#94

سارا کلن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۷ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۲۹ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از همین دور و برا...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 355
آفلاین
لرد هیجان زده به الا نگاه می کند.
همه به خصوص لینی به شادی و شعف می پردازند.
که ناگهان بلاتریکس می گوید:
-یه لحظه صبر کنید ببینم.
و بعد به فکر فرو می رود:


-بابا این همون معجون جدیدس که به جز خود اون شخصی که اونو می سازه،نمی تونه خنثاش کنه!


بلا از فکر بیرون می آید با ناامیدی می گوید:
-اسنیپ گفت که فقط سازندش می تونه اونو خنثی کنه.
لرد با عصبانیت به الا و بلاتریکس کروشیو زد و برگ های خود را(!)جا به جا کرد.

-آخ!آخ!ارباب آرومتر!
-ساکت شو لینی!

بعد رو به مرگخواران می کند و می گوید:
-حالا چی کار کنیم؟
بلا:
-ارباب چاره ای نداریم!باید بریم دنبال سارا.
-ولی من به اون امضا نمیدم!

لینی در حالی که سعی می کرد عصبانیت در صدایش معلوم نباشد گفت:
-فقط یه امضاس!چیزی که ازتون کم نمیشه!

لرد با عصبانیت دو عدد کروشیو به لینی میزند.

بلا از لحن عشوه دارش استفاده می کند و می گوید:
-مای لرد
-هووف!خیل خب قبوله!بهش امضا میدم برید بیاریدش.
الا رو به بلا می گوید:
-حالا کجاست؟
-گفت می خواد بره برزیل!
مرگخواران ناله ای سر می دهند.

لرد گفت:
-برید دنبالش!هرچه زودتر تا وقتی که دنیا رو مو برنداشته!





پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳
#93

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
مرگخوارها کنار خونه ریدل-و ارباب توش- که حالا چیزی بیش از یه گلوله موی عظیم نبود، چادر زده بودن، تا بتونن به صورت دائمی مراقب اربابشون باشن.الادورا پرید توی چادر گسترش پذیرشون و روزنامه رو روی میزی انداخت که رز داشت با استخون های ایوان روش دومینو میچید. استخون های ایوان پخش و پلا شد و جیغ رز به هوا رفت. گلوله موی عظیم که تصمیم گرفته بود اکسیژن دریافتیشو برای حرف زدن حروم نکنه در سکوت کروشیویی به طرف رز فرستاد. خوشبختانه هدفگیری لرد توی این دو سه روز حسابی بهتر شده بود و کروشیو به همانجا اصابت کرد که باید!

الا با شتاب به طرف ته چادر رفت . سارا کلن که با طناب های جادویی به دافنه وصل شده بود( به این شکل) سراسیمه دور پاتیلی می چرخید و از روی کتاب کپک زده ای با جلد امضا شده چیزهایی بهش اضافه می کرد. آیلین هم بالاسرش با خشم و غضب نگهبانی میداد تا محتویات پاتیل چیز خطرناکی از آب در نیاد. الا سرش رو جلو برد و بخار پاتیل رو بو کشید.
-اوووغ! عجب بوی گندی داره!! هیچ معلومه چی داری می سازی سه روزه؟!

سارا که رنگش پریده بود کتاب رو ورق زد و درحالی که دم بریده یه گربه رو توی معجون مینداخت سرسری جواب داد:
-یه غلطی کردم خودمو وارد سوژه کردم، عین تسترال در دریاچه گیر کردم! چی کار کنم خب؟!

الا سرش رو عقب کشید و با سوءظن به سارا خیره شد.
-حالا مطمئنی داری درست درش میاری؟! بلایی سر ارباب بیاد تا آخر عمر تحصیلیت توی تالار اسرار هافلپاف به چهارمیخ میکشمت ها!

سارا که با دقت متن باستانی کتاب رو ترجمه میکرد، بدون اینکه سرش رو بلند کنه با حواس پرتی زمزمه کرد:
-اگه پروفسور دامبلدور بفهمه چی دارم می سازم عمر تحصیلیم سر اومده کلا...دهع، یه چیزی کم دارم!

آیلین غرغر کنان گفت:
-چند تا تخته؟

ظاهرا سارا کنایه آیلین رو نگرفته بود، کتاب رو بالا گرفت و رو به خانم معجون ساز عصبانی نشون داد:
-نچ، یه مشت ریش از دشمن خونی!


ویرایش شده توسط الادورا بلک در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۳۰ ۱۵:۱۶:۰۹



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۷ جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۳
#92

مری الیزابت کاترمولold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۰ جمعه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۳۹ چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۳
از یه جایی به بعد :)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
خانه ی ریدل

- ببینم ایوان ، مگه اینجا قبلا خونه ی ارباب نبود ؟

- چرا ...

- پس چرا من خونه ای نمی بینم ؟؟

بلا با دقت به اطرافش نگاه می کنه ! یه تک درخت توی بیابان تنها چیزیه که اون دور و اطراف می بینه !

- فکر کنم اشتباه اومدیم ؛ نگاه کن قبلا این درخته این جا نبود ! لینی ... تو بالای درخت چیکار می

کنی ؟

لینی در حالی که سعی می کنه سوسکاش رو که از سر و کولش بالا میرن رو توی جیبش جا بده ، دستشو

به نشانه ی سکوت روی دماغش میذاره و میگه :

- هیسسسسسسسسس ! معلوم هست چی می گین ؟ درخت چیه ؟ این اربابه .

صدای ارباب که معلوم بود داره به زور نفس می کشه بلا رو از جا پروند :

- حالا ... به ... من .... می گی درخت ؟ لینی ... بگرد این چوب دستی منو از بین این موها پیدا کن

ببینم .

تو همون موقع سارا که معلوم بود حسابی از دیدن لرد هیجان زده شده به طرفش هجوم میاره :

- ای لرد بزرگ ! خواهش می کنم یه امضا به من بدین ... فقط یه امضا ! خواهش میکنم !

- تو چی می گی این وسط ؟ کروشیو !

ورد لرد در بین موهای پر پیچ و تابش پخش میشه و طبق قانونی که هیچ وقت کشف نشد و کشف

نخواهد شد ، پس دنبالش نگردین ؛ با زاویه 30 درجه بازتاب میشه و می خوره به سوسکای لینی .

تو همون موقع جیغ لینی بلند میشه :

- آخه چرا سوسکای من ؟

بالاخره ایوان موقعیت رو در دست میگیره و میگه :

- خب ! همین طور که میدونید ، ما برای موضوع مهم تری اینجا جمع شدیم . در واقع ...

- کروشیو ایوان !

این دفعه ورد لرد دقیقا به ایوان بر میگرده . دنبال دلیلشم نگردید چون نویسنده میخواد!

- دیگه نبینم در محضر لرد بزرگ این جوری سخنرانی کنی ! افتاد ؟

خب ... همین طور که میدونید با وجود دست گل اما ، رشد موهای من داره بیشتر و بیشتر میشه و

مطمئنم اگه همین طور ادامه پیدا کنه ، علاوه بر سادیسم و تنگی نفسی که قبلا داشتم ؛ آنزیم های

ته لوزالمعده ام هم کمتر ترشح بشه و اصلا به غیر از این ها اگه همین طور پیش بره ابهت من زیر

سوال میره ! بنابراین از سارا کلن خواهش کردم که بیاد و یه آنتی معجونی چیزی بده به ما بلکه از

دست این مو ها نجات پیدا کنیم .

- باریک ... خب ... نظرت چیه سارا ؟

سارا که با وجود بهت و تعجب خود هنوز لبخند روی لبش از بین نرفته بود ، با تمام وجود ابراز

احساسات کرد :

- چه سخنرانی با شکوهی !

- ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــوان ... تا چند ثانیه ی دیگه اینو از جلوی چشم من دور می کنی وگرنه یا

خودمو با آوادا میکشم یا اینو !

- ارباب خواهش می کنم به اعصابتون مسلط باشین . به این فکر کنین که دستورالعمل این آنتی

معجون فقط توی دستای اینه !

سارا در حالی که داشت خودکار و دفتر چه امضاهایش را آماده میکرد ، با لبخند ملیحی گفت :

- میشه یه امضا به من بدین ؟

- ببین ایوان ... من شده می رم جلوی محفلیا زانو می زنم ،ولی از این دستور العمل نمیگیرم .

فهمیدی ؟؟ هر چه سریعتر از جلوی چشمم دورش کنننننننننننننننننننننن

چند روز بعد تر از آن روز

الا در حالی که پیام امروز رو توی دستش گرفت بود با صدایی جیغ جیغی

گفت :

- وای مرگی ها ( مخفف مرگخواران) ! خبر جدید رو شنیدین ؟ دامبل

تصمیم گرفته کچل دائمی کنه ! حتی معجونشو هم درست کرده ! میگن

انگاری این روزا مده !


ویرایش شده توسط مری الیزابت کاترمول در تاریخ ۱۳۹۳/۳/۳۰ ۱۷:۵۵:۴۴

بــزرگــتــریــن دشــمــن آدمــی فــهــم اوســت

پـس تــا مــیــتــوانـی خــر بــاش . . .

تــا خــوش بــاشــی . . .

(یک امضای کاملا ریونکلاوی )

تصویر کوچک شده



من هر چی تلاش میکنم از پای جادوگران پاشم پاشیده نمی شم . محض رضای

خدا یکی بیاد منو بپاشونه :)


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱:۰۶ پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۳
#91

سارا کلن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۷ شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۴:۲۹ دوشنبه ۱ تیر ۱۳۹۴
از همین دور و برا...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 355
آفلاین
تمام محفلی ها به سرعت بیرون ریختند و چوبدستی هایشان را به سمت مرگخواران نشانه گرفتند.
البته مرگخواران نیز عکس العمل نشان دادند و چوبدستی هایشان را بیرون کشیدند.
بلا به سرعت جیمز را گروگان گرفت.
جیمز با حرکاتی جلب یویو را به سرعت به فرق(فرغ)سر بلاتریکس می کوبید.بلاتریکس که از این ضربات منگ شده بود،جیمز را رها کرد.
بلا با خود گفت:
-حتی از چوبدستیم قوی تره!

مورفین با عصبانیت گفت:
-شتونه؟ما فقط اومدیم اژتون کمک بگیریم.
محفلی ها به سمت مرگخواران هجوم آوردند و مرگخواران فرار را بر قرار ترجیح دادند.




خانه ی ریدل:
همه ی مرگخواران از ترس به دیوار آسفالت شده بودند به جز لینی بیچاره که در موهای ولدمورت فرو رفته بود.
ولدمورت با عصبانیت در حالی که موهایش را ایوان با جرثقیل حمل می کرد در اتاق راه می رفت.

بالاخره رز سکوت را شکست:
-سرورم!بر طبق محاسبات من شما این مسیرو 4200بار طی کردید.بسه دیگه.
ولدمورت چوبدستی اش را به سمت رز گرفت و فریاد زد:
-کروشیو!
بعد صدایش را آرام کرد و گفت:
-مشکلی داری؟
رو به جمعیت کرد و گفت:
-دیگه چاره ای نداریم، باید بریم اسپانیا.کی داوطلب میشه؟
مرگخواران:
-گفتم کی داوطلب میشه؟
-
-خب مثل اینکه چاره ای ندارم.تو برو بلا.
-کی؟من؟چرا من؟
ولدمورت چوبدستی اش را به سمت بلا نشانه گرفت که بلاتریکس تسلیم شد و گفت:
-باشه،باشه.قبوله.



خروجی ورزشگاه نیوکمپ:
-ولی عجب بازی ای بود ریونا.رئال 4 به هیچ برد.
-آره؛خوب بود.ولی من هنوز نفهمیدم آفساید چیه.
سارا آهی کشید و گفت:
-بابا گفتم که آفساید ینی...
-ببخشید دوشیزه کلن؟
-بله خودمم.
-من بلاتریکس لسترنجم.
سارا عینک آفتابی اش را کنار زد.جیغی از خوشحالی کشید و بلاتریکس را بغل کرد!
بلا سعی داشت سارا را از خود جدا کند اما بعد از دو ساعت و شصت دقیقه پی برد که جدا کردن این بشر غیر ممکن است!
ریونا گفت:
-سارا بسه دیگه.امضاتو بگیر بیا بریم.
سارا بالاخره از ریونا جدا شد و خواست حرفی بزند که بلاتریکس گفت:
-تو باید با من بیای به خونه ی ریدل ها.
-چی؟آخه برای چی؟من و ریونا تازه می خوایم بریم برا جام جهانی برزیل!
ریونا سری تکان داد.
سارا ادامه داد:
-ما یه اکیپ سه نفره بودیم.ولی از وقتی رز مرگخوار شده دیگه ندیدیمش.
بلا:
-خوب اونم مشغله داره.مرگخواره.ولی اگه بیای رزو می بینی و حتی ممکنه بتونی از لرد سیاهم امضا بگیری.
سارا به فکر فرو رفت:
-دیدن رز؟امضا گرفتن از ولدمورت؟
دیگه نتونست خودشو کنترل کنه و گفت:
-قبوله!



پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۶:۳۱ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۳
#90

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
بلاتریکس و مورفین به خانه ریدل برگشتند تا گزارش بدهند. تا به خانه رسیدند لرد سریع پرسید:

- خوب؟

- ارباب آنتونین با ما همکاری نکرد.

- خوب من الان با این همه مو چیکار کنم؟ :vay:

رز با هیجان گفت:

- ارباب مو هاتون 1 هزارم کمتر شد.

لرد کروشیوی نثار او کرد سپس با خشم فریاد زد:

- من نمیدونم باید یک راه حلی واسش پیدا کنید.

بلاتریکس کمی فکر کرد و گفت:

- شاید محفلی ها حاضر بشن برن سراغ این دختره.

- چی؟ من از محفلی ها بخوام برام کاری انجام بدن؟ عمرا".

- ولی ارباب این تنها راهه.

بالاخره ولدمورت تسلیم شد و اجازه داد مرگخوارانش به میدان گریمولد بروند.

شماره 12 میدان گریمولد

تق تق تق ( افکت در زدن )

- کیه کیه در میزنه درو بلند تر می زنه؟

مرگخوار ها :

رز با خوشحالی جواب داد:

- منم منم مرگخوارتون.

ناگهان در به سرعت باز شد. جیمز فریاد زد:

- شما اینجا چیکار میکنید؟ آی محفلی ها مرگخوار ها ریختن اینجا.


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۳:۴۰ چهارشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۹۳
#89

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
خلاصه:
لرد ولدمورت بواسطه خوردن یک معجون کلی مو درآورده و مرگخواران و بخصوص بلاتریکس میخواهند جلوی رشد موی لرد ولدمورت را بگیرند اما زبده ترین مرگخوار معجون ساز یعنی سوروس اسنیپ، گفت که تنها کسی میتواند ضد معجون را درست کند که،... خودش آن معجون را ساخته باشد و آن کسی نبود جز سارا کلن...


نقل قول:

_سارا کلن؟همان دخترک زیبای مو مشکی و چشم آبی؟ ....
_ تیم مورد علاقش که اسمش، رئال مادرید بود...


مورفین: یافتم! یافتم!
بلاتریکس: آروم بابا نصفه شبی! چی رو یافتی؟
مورفین: یافتم چطور سارا رو بیابیم!
بلاتریکس: خب چطور؟
مورفین: آنتونین مناسب این کاره!
بلاتریکس: واسه چی اونوقت؟
مورفین: چون به آبی و چشم های آبی علاقه داره!

سی دقیقه بعد در یک جایی...
مورفین: دالاهوف!
آنتونین: چیه "کلاه"؟
مورفین: هر هر! ببند! در رابطه با یک ماموریت کاملا سری و جدی اومدم پیشت با بلاتریکس...
آنتونین: امممم...خب بگو...
مورفین: یه دختره هست باید اینو برای ما بیاری!
آنتونین: وایسا! من که الان مرگخوار نیستم! یک عضو آزادم! چرا باید اینکارو بکنم؟!
مورفین: برای اینکه چشماش آبیه! اسپانیا هم رفته!
آنتونین: واقعا چقدر استدلال محکمی آوردی! یعنی هر کی چشمش آبیه من باید برم دنبالش؟! برو عمو! زرشک! من اهداف والاتری دارم! در ضمن تا جایی که میدونم سارا طرفدار تیم مشنگی یک دست سفیدپوش رئال مادریده و من سخت، سخت، طرفدار بارسلونا بودم از بچگی و هستم!
مورفین: اممم...بلاتریکس...ماموریت شکست خورد! بریم سراغ Plan B
بلاتریکس:










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.