هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۴۴ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-آماده اس؟

مرگخواران نمی دانستند چطور باید مرگخوار دیگری را برای اعدام آماده کنند. ولی لینی که اصولا عشق جواب دادن داشت جلو پرید.
-بله ارباب. کَت بسته در خدمت شما. البته من نمی دونستم کَت کجاشه. دستا و چشماشو بستم.

لرد سیاه نگاهی به رودولف کت بسته انداخت.
-بهتر بود کلا بسته بندیش می کردین. ولی همینم قابل قبوله. حرکت می کنیم!

کسی از جایش تکان نخورد...همه می دانستند که منظور لرد از "حرکت کنیم"، "آپارات کنیم" است...فقط هکتور بود که با جدیت در حالی که به حالت رژه پاهاش را به زمین می کوبید به سمت در رفت.
-اهه...چی شد؟...نمیایین؟

-هکتور؟به جرم کم هوشی دستور بدیم کل راه رو پیاده بیای؟
-
-آپارات می کنیم! اول ما! وای به حال کسی که در طول راه و در مقصد کوچکترین برخوردی با ما داشته باشه.


چند دقیقه بعد!

-بلوینا؟
-بله ارباب!
-دریا از این بی ناموسی تر نبود ما رو بیاری؟ این چه وضعیتیه که این مشنگه ها دارن؟

بلوینا با حالتی غمگین سرش را پایین انداخت...یعنی سعی کرد پایین بیندازد. ولی موفق نشد.
-ارباب نمی دونم. من که نمی بینم. می دونین که...سرم رفته! سر ندارم.

-ارباب جان عزیزترین هورکراکستون چشمای منو باز کنین. نذارین آخر عمری از این صحنه محروم بمونم...دیدن دریای دارای بی ناموسی حق مسلم هر رودولفیه. رودولف باید ببینه. حتی وقتی که نمی بینه.

لرد سیاه اهمیتی به آخرین خواسته های محکومین به اعدام نمی داد. حداقل نه فعلا...


چند دقیقه بعد از آپارات به دریایی آبرومندانه تر!

-خب...رودولف! محکوم به غرق شدن در این دریا هستی. چون دیگه نمی تونیم ریختتو تحمل کنیم. آماده ای؟




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۲:۰۳ پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵

بلوینا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۱ پنجشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۰ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۷
از دُم سوجی پالتویی خواهم دوخت!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 52
آفلاین
خانه ریدل بر عکس همیشه در سکوت مطلق به سر نمیبرد,در طی یک ماه گذشته تقریبا نصف ساحره های خانه ی ریدل یا استعفا داده بودن و به محفل پیوسته بودن و یا شکایت پشت شکایت میکردن. این اقدامات قطعا بی دلیل نبود , مشکلی وجود داشت .
وقتی دو کلمه "مشکل" و "ساحره" توی یک مسئله باشن نام رودولف لسترنج میدرخشه, بنابرین ارباب تصمیم گرفتن دادگاهیی تشکل بدن و رودولف رو برای بار اول و اخر به سزای اعمالش برسونن در نتیجه تصمیم گرفتن با دیگر مرگخواران به سمت دریا روانه بشن و رودولف لسترنجِ بد اقبال رو به دل دریا بسپارن... برای ابد .
_____________________
هکتور در حالی که پاتیل تاشو اش رو داخل جیب ردایش جا میداد رو به لینی گفت
_خب حالا یه حشره فسقلی که انقدر کلاس نمیذاره برا ما.
_پیکسی ام پیکسی!
سیورس اسنیپ از بالای بینیِ عقابی اش نگاهی به رودولف کت بسته انداخت و گفت:

_اووو حالا یه جور مظلومانه نیگا میکنه انگار نوجوون بیست ساله اس که بی گناه سرش بالای دار میره

_اهای تو... از قدیم این مشنگا گفتن بی گناه پایه چوبه دار میره ولی بالای چوبه دار نمیره بعدشم این دله که باید جوون باشه! بله اهای ملتِ مرگخوار قبل از مرگم یه چند تا سخن داشتم خوب گوش کنید, اول از همه به بلاتریکس بگین...من هیچوقت بهش خیانت نکردم با اینکه مرلین گفته تا چهار هزار تاش حلاله...من هرگز به ساحره ایی چپ نگاه نکردم ! البته به غیر از اون هفت هشت, ده, پونزده, بیست باری که حالا عیب نداره...از دستم در رفت ...
رودولف همچنان در حال دفاع از خودش بود ولی کو گوش شنوا؟
ارسینوس ردای گشادش رو که لای درب سالن گیر کرده بود کشید , و توجه اش به دوربینی که مورفین در دست داشت و گوشه ایی باهاش ور میرفت جلب شد به سمت مورفین رفت و با لبخندی موزیانه پرسید:
_اون چیه دستت مورف؟!
_ژان؟اینو میگی شینوش؟! ...شیز خاصی نیشت دوربینه از شالن عمومی گریفندور از اون کالین کروی کژ رفتم اخه میگن لحژاتِ خوب ژندگی ,باید ثبت بشه منم دیدم ارباب میخوان این شیادو شر به نیشت کنن! گفتم یه فیلمی عکژی شیزی, یادگاری نیگه داریم اژ این روژ مبارک. پژتشم میدم ارباب امژا بژنن, قاب بگیرم بژنم شر درِ خانه ریدل تاژه اگه این شیادو ارباب بکژه لادیشلاو قول داده هفت شبانه روژ به نیت هفت ژان پیچِ اربوب شلو کباب خیرات کنه تو خانه ریدل ...تاژه با اب کدوحلوایی!
_اهان...ببینم مورف تو میدونی ارباب برای چی خواستن رودولفو تو دریا بندازیم تا خفه بشه؟منظورم اینه راهای دیگه اییم برای کشتن طرف هست چرا این راه اخه؟!
_شمیدونم شینوش توام گرفتی مارو شلو کبابو بشسب که قراره بعد یه مدت یه دلی از عذا در بیاریم تو فعلا برو به درگاه مرلین دعا کن مژزه نشه این رودولف نژات پیدا کنه...برو شینوش برو ایمان بیار.
بالاخره پس از گذشت حدودا نیم ساعت, ارباب درب اقامتگاهشون رو باز کردن و با قدم های بلند به سمت مرگخواران امدن.


اصالت و قدرت برای لحظه اوج!
به یک باره خاموشی ما برای
دگرگونی شما...
بهتر است به یک باره خاموش شد تا ذره ذره محو شد...


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۹ پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۶:۱۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
برای لحظه‌ای نور اتاق بر اثر برقی که تو چشم مرگخوارا ظاهر می‌شه روشن‌تر از قبل می‌شه. بعد از بازگشت روشنایی اتاق به حالت اولیه‌ش، شاهد اتاقی عاری از هرگونه مرگخواری هستیم!

بیرونِ درِ اتاقِ لرد:

مرگخواران که تا لحظه‌ی خروج از اتاق لرد متانت و وقار خودشونو حفظ کرده بودن، به محض خروج از اتاق اختیار خویش رو از دست داده و شروع به جشن و پایکوبی می‌کنن.

- آخ جون داریم می‌ریم گردش!
- وای کجاس این وسایل من؟ زودی آماده شین بریم پیکنیک.
- کسی معجون زودتر آماده شدن خواست؟
- اون مایوهای من کجاس؟
- بریم حموم آفتاب بگیریم.

صدای زمخت مرگخوار آخر که متعلق به کسی جز وینست کراب نبود، توجه همگان رو به خودش جلب می‌کنه. وینسنت در حالی که بدنش تا کمر توی کشوی میز فرو رفته بود، انواع و اقسام کرم‌ها و لوازم آرایشی رو یکراست به درون کیفی بزرگ پرتاب می‌کنه. اگه کراب، کراب نبود، مطمئنا بر اثر سنگینی نگاه سایرین آب شده و به طبقه‌ی زیرین انتقال می‌یافت. اما حالا نتیجه‌ی سنگینی این نگاه‌ها چیزی نبود جز پاورچین پاورچین خارج شدن از کادر و بازگشت با لوازم آرایشی بیشتری که از سایر ساحره‌ها کش رفته بود.

دای آه‌کشان پشتشو به وینسنت می‌کنه و با لینی مواجه می‌شه.
- ببینم لینی، مطمئنی دریا جای مناسبی برای توئه؟ آخه یکم چیزه... حشره، بال، آب... من نگران سلامتی خودتم!
- چطور می‌تونی این حرفو بزنی؟ مگه نمی‌دونی من یه پیکسیِ آبی‌ام؟!
- ها؟
- پیکسیِ آبی. یعنی با آب دریا مشکلی ندارم.

دای که تقریبا مطمئن بود مغز لینی تاب برداشته، با دقت کلمات بعدیش رو انتخاب می‌کنه.
- می‌دونی؟ یه جورایی مطمئنم که منظور پیکسیِ آب‌ی نبوده و همون رنگ آبی مد نظر بوده.

رودولفِ دست و پا بسته با چهره‌ای اخمو دست از گوش دادن به کل‌کل لینی و دای برمی‌داره و نگاه نگرانشو به سایر مرگخوارانی می‌ندازه که دغدغه‌ی چی بردارم و چی بپوشم کل ذهنشونو پر کرده بود در حالی که خودش هر لحظه به حکم اعدام نزدیک‌تر می‌شد...




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۶:۱۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
برای لحظه‌ای نور اتاق بر اثر برقی که تو چشم مرگخوارا ظاهر می‌شه روشن‌تر از قبل می‌شه. بعد از بازگشت روشنایی اتاق به حالت اولیه‌ش، شاهد اتاقی عاری از هرگونه مرگخواری هستیم!

بیرونِ درِ اتاقِ لرد:

مرگخواران که تا لحظه‌ی خروج از اتاق لرد متانت و وقار خودشونو حفظ کرده بودن، به محض خروج از اتاق اختیار خویش رو از دست داده و شروع به جشن و پایکوبی می‌کنن.

- آخ جون داریم می‌ریم گردش!
- وای کجاس این وسایل من؟ زودی آماده شین بریم پیکنیک.
- کسی معجون زودتر آماده شدن خواست؟
- اون مایوهای من کجاس؟
- بریم حموم آفتاب بگیریم.

صدای زمخت مرگخوار آخر که متعلق به کسی جز وینست کراب نبود، توجه همگان رو به خودش جلب می‌کنه. وینسنت در حالی که بدنش تا کمر توی کشوی میز فرو رفته بود، انواع و اقسام کرم‌ها و لوازم آرایشی رو یکراست به درون کیفی بزرگ پرتاب می‌کنه. اگه کراب، کراب نبود، مطمئنا بر اثر سنگینی نگاه سایرین آب شده و به طبقه‌ی زیرین انتقال می‌یافت. اما حالا نتیجه‌ی سنگینی این نگاه‌ها چیزی نبود جز پاورچین پاورچین خارج شدن از کادر و بازگشت با لوازم آرایشی بیشتری که از سایر ساحره‌ها کش رفته بود.

دای آه‌کشان پشتشو به وینسنت می‌کنه و با لینی مواجه می‌شه.
- ببینم لینی، مطمئنی دریا جای مناسبی برای توئه؟ آخه یکم چیزه... حشره، بال، آب... من نگران سلامتی خودتم!
- چطور می‌تونی این حرفو بزنی؟ مگه نمی‌دونی من یه پیکسیِ آبی‌ام؟!
- ها؟
- پیکسیِ آبی. یعنی با آب دریا مشکلی ندارم.

دای که تقریبا مطمئن بود مغز لینی تاب برداشته، با دقت کلمات بعدیش رو انتخاب می‌کنه.
- می‌دونی؟ یه جورایی مطمئنم که منظور پیکسیِ آب‌ی نبوده و همون رنگ آبی مد نظر بوده.

رودولفِ دست و پا بسته با چهره‌ای اخمو دست از گوش دادن به کل‌کل لینی و دای برمی‌داره و نگاه نگرانشو به سایر مرگخوارانی می‌ندازه که دغدغه‌ی چی بردارم و چی بپوشم کل ذهنشونو پر کرده بود در حالی که خودش هر لحظه به حکم اعدام نزدیک‌تر می‌شد...


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۱ ۲۰:۰۸:۵۱



پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۹:۳۱ پنجشنبه ۱ مهر ۱۳۹۵

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۶:۱۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۲۲ سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه جدید:


سالن اجتماعات خانه ریدل مملو از جمعیت بود... تا این قسمت از کار، برای روز جلسه مرگخواران عادی بود. ولی این بار چهره های نا آشنای زیادی بین مرگخواران دیده می شد. چهره هایی خالی از احساس، و ساکت...
لرد سیاه پشت میز بزرگی نشسته بود و چکشی در دست داشت که گاهی با عصبانیت آن را روی میز می کوبید.
-ساکت! فرمودیم ساکت!

-ارباب ما که ساکتیم!
-الان حرف زدی...نزدی؟
-زدیم که بگیم ساکتیم!
-آهان...بازم زدی...اینو دستگیرش کنین. نظم دادگاه ما رو به هم زد.

پس از دستگیری مرگخوار مذکور، وینکی دستش را بلند کرد و بعد از کسب اجازه پرسید:
-این چهره های ناآشنا کی بود؟ وینکی عصبی شد. وینکی ندونست که باید اینا رو کشت یا نباید اینا رو نکشت. وینکی جن مکشوک؟

لرد سیاه که مشخص بود از صدای چکش خوشش آمده آن را مجددا روی میز کوبید.
-ساکت...ساکت...اینا چهره هستن...ما ظاهرشون کردیم که این جا رو شلوغ تر جلوه بدیم. چون دیگه صبرمون تموم شده. خواستیم به میزان منفور بودن این شخصیت در انظار عموم بیفزاییم!

انگشت اشاره لرد سیاه به سمت متهم بخت برگشته رودولف نامی که کت بسته پشت میزی ایستاده بود برگشت.
-همین شخصیت! دیگه جون ما رو به لبمون رسونده...شکایت پشت شکایت. استعفا پشت استعفا! طی یک ماه گذشته تعداد ساحره های ارتش سیاه نصف و تعداد ساحره های ارتش سفید دو برابر شده...چرا؟...به چه علت؟ این حتی اون قدر به محضر دادگاه احترام نذاشته که لباس مناسبی بپوشه. ما الان این جا قاضی هستیم. ولی قاضی عادلی هستیم. نمی خواییم صدای نحست رو بشنویم. برای همین وکیل مدافعی برات تدارک دیدیم. وکیل متهم وارد بشه.

در دادگاه باز شد و مشنگ وحشت زده خون آلودی با لگد به طرف جایگاه پرتاب شد.
-تته...پته...ثته...

رودولف به وکیلش خیره شد...
-ارباب وکیل ما زیادی روان سخن می گه. مسحور شدیم!

لرد لبخندی زد.
-به این جهت که ما مایل نبودیم صدای نحس اونم بشنویم! زبانش را از حلقوم بیرون کشیدیم. و حالا که دفاعیات وکیل رو هم به طور کامل شنیدیم، حکم رو صادر می کنیم. قبلش با خودمون وارد شور می شیم.

لرد سرش را پایین انداخت و شروع به پچ پچ کردن با خودش کرد. بعد از پنج دقیقه چکش را برداشت! مشخص بود که کل "شور" برای همین فرصت کوبیدن دوباره چکش بوده.
-ساکت...صامت...ما پس از کشمکش و بحث فراوان با خودمون به نتیجه رسیدیم! ما دیگه تحمل اینو نداریم. باید نیست و نابود بشه. متهم به روش خفه شدگی در دریا اعدام خواهد شد و تمامی اموالش به ارباب تعلق خواهد گرفت. حکم همین امروز در حضور ما و بقیه یارانمان اجرا خواهد شد. آماده شوید. به دریا می رویم!




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۰:۵۳ جمعه ۱ مرداد ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
(پست پایانی)

-خب...سه...

همه مرگخواران شروع به دویدن کردند. لرد خشمگین و متحیر فریاد زد:
-دارین چیکار می کنین؟ ما که هنوز نشمردیم...یعنی شمردنمون تموم نشده.

مرگخواران متوقف شدند.

-ارباب فرمودین سه...با شماره سه همه می دوئن خب.

لرد سیاه گوشزد کرد که مفهومی به نام شمارش معکوس هم وجود دارد. ولی مرگخوار کم آی کیو دیگر زنده نبود که این توضیح را بشنود. با آواداکداورای لرد نقش زمین شده بود...و بعد سایه شفافی از جسمش بلند شد که در لحظه آخر زبانش را تا ته برای لرد سیاه در آورد و در سقف غار ناپدید شد.

لرد هم که نمی توانست از سقف رد شود...برای همین وانمود کرد که صحنه زبان درازی را کلا ندیده.

مراسم شمارش دوباره شروع شد.
-سه...دو...یک...بدوووو!

مرگخواران دویدند...و صدای مهیبی به گوش رسید.


چند ثانیه بعد...

-ریگولوس؟
-بله اربوب؟
-تو چرا هنوز زنده ای؟ د بمیر دیگه!
-ارباب سعی کردم...نشد...این سنگه ها چیزی نبودا...یه سنگ ترک خورده بود. پامو که گذاشتم روش صداهای اضافه تولید کرد.
-اون صدای مهیب مال چی بود؟
-ازدحادم جمعیت ارباب!

گرود و خاک کمی فرو نشست...و لرد سیاه یارانش را دید که به طرف دیواره غار دویده بودند...و چون روح نبودند به شدت با آن برخورد کرده و به اطراف پراکنده شده بودند.
دست آرسینوس از مچ قطع شده بود و در دهان رودولف قرار داشت. بال های لینی جدا از بدنش، در اثر وزش باد داخل غار به رقص در آمده بود. نیوت روی زمین افتاده بود و جک و جانوران فراوانی همچون ماموت جادویی، اژدها، دایناسور های خشمگین و موجودات دیگری که لرد سیاه نامشان را بلد نبود، یکی پس از دیگری از جیب هایش خارج می شدند و دوان دوان و بال بال زنان از غار خارج می شدند.

-ریگولوس؟ اینا مُردن؟
-نمی دونیم اربوب...شایدم بیهوش شدن.
-ما رو از این جا ببر ریگولوس. ما طاقت دیدن این صحنه رو نداریم!


پایان.




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ سه شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵

سیوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۹ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۱ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶
از :yphbbt:
گروه:
کاربران عضو
پیام: 51
آفلاین
- ریگولوس نگو که پاتو روی سنگ اشتباهی گذاشتی! هیچ تکون نخور! :vay:
لرد سیاه بلافاصله با در نظر گرفتن احتمالات بلافاصله جمله اش را تصحیح کرد و گفت:
- هیچکی تکون نخوره!
- ارباب من یک پام توی هواست!
- و حرف نزنه!
- آخه الان می خورم زمین.

لرد سیاه چرخید تا با مرگخوار گستاخ روبه رو شود. اما وقتی نور چوب دستی در حالت چرخش بود. بجای مرگخوار خاطی یک لنگه پا، آرسینویوس را دید:
- اوععع . در حدی که دستت رو از توی اون سوراخ دماغت بکشی بیرون مجازی حرکت کنی آرسینوس!

آرسینوس در شرمساری ذوب شد. مرگخوار تمیز و شیک و پیک ناخواسته در توطئه ای گرفتار شده بود. او سیاست مدار بود و مرد عمل. باید جلسه می گذاشت. باید رسانه ها را در جریان حقایق پشت پرده قرار می داد. اما اکنون در جا و مکانبی نبود که بتواند حرکتی بکند. مخاطبش لرد سیاه بود! بعدا مردک یک لنگه پا را ادب می کرد.

لرد سیاه برگشت و چوبدستیش را به سمت در و دیوار گرفت و به آرامی مشغول زمزمه کردن. مرگخوارها حضور امواج نامرئی را در اطراف خود حس می کردند که با گذشت زمان و با زیر و بم شدن صدای لرد قوی و ضعیف می شد.

- خوبه. آنالیز نشون میده 75 درصد شانس نجات داریم.
- سرورم میشه بدونم اون 25 درصد دیگه قراره چطور بشن.
- چند بار باید بگم بدون اجازه من کسی حرف نزنه! 25 درصد دیگه قراره در راه سرورشون جان فدایی کنند. با این حال در صورتیکه زنده موندید نفری چند کروشیو اضافه خواهید خورد. ریگولوس تو تنها کسی هستی که با فرمان من از جاش تکون نمی خوره. روشن شد!
- یعنی من باید فدا شم!
- ممکنه این افتخار نصیبت بشه که در راه نجات اربابت فدا بشی.
-
- با شمارش من همه به سمت راست دیواره بدوید. من هم به سمت اون ستونه می رم.


ویرایش شده توسط سیوروس اسنیپ در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۸ ۲۱:۲۱:۵۶

When the egg breaks by an external power, a life ends. When an egg breaks by an internal power, a life begins. Great changes always begin with that internal power.




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ سه شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۴:۱۵ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
از جوانی خیری ندیدم ای مروپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 529
آفلاین
خلاصه : لرد برای کشف غاری که در خواب دید، همراه مرگخورارها به قطب شمال رفته. اون غار در اعماق اقیانوس کشف میشه و همگی واردش میشن.بعد از گذر از موانع مختلف، با معجون کوچک کننده هکتور وارد یک دری میشن که ارتفاعش خیلی کمه، اما دوباره به سایز اصلی‌شون برمیگردن و از اونجایی که هکتور مجعون رو پشت در جا گذاشته، حالا مجبورن مسیر رو ادامه بدن ...

---

لوموس!

ریگولوس طبق فرمان لرد، در خط مقدم شروع به حرکت کرد و با اینکه ترسیده بود اما بازهم سعی کرد حالت لوتی‌وار خودش را حفظ کند. چاک سینه‌ش را جلو داد، لای کَت‌هایش را باز کرد و آرام آرام قدم برداشت..

- اربوب خیلی ببخشیندا! اما میتونم یه سوالی بپرسم؟

- بپرس ریگولوس! فقط حواست باشه با پاتو اشتباها روی چیزی نذاری

- نه باو، حواسم هس! البته فضولیه‌ها، اما میگم توی اون خواب‌تون متوجه نشدید چی توی غار هـَ؟

- نه‌خیر! نفهمیدم چی توی غار هـَ! حالا مسیرتو ادامه بده..

- البته شرمنده بازم فضولیه، اما شاید تله‌ای چیزی باشه خو!

- اگه شما حواستو جمع کنی، به هیچ تله‌ای ...

چــیریـــک!

- ریگولوس نگو که پاتو روی سنگ اشتباهی گذاشتی! هیچ تکون نخور!

-




پاسخ به: مرگ خواران دریایی!
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ سه شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵

سوزان بونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۲ دوشنبه ۱۱ مهر ۱۴۰۱
از تو تالار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 265
آفلاین
لرد سیاه و یارانش بزرگ و بزرگ تر شدند تا اینکه به اندازه و سایز اولیه ی خود رسیدند.

- هکتور؟
- بله ارباب؟
- در اولین فرصت یادمون بنداز که مرگ وحشتناکی رو برات در نظر بگیریم که در خور و شایسته ی خود خودت باشه. اما فعلا فقط می خوایم از اینجا خارج شیم.
-
- اون قیافه رو هم به خودت نگیر.
- بله ارباب.
- خب یاران ما! از اونجایی که راه بازگشت نداریم و به سایز اولیه ی خود برگشتیم، چاره ای جز ادامه دادن نداریم.

لرد سیاه اولین گام را بر می‌داشت که...
- ارباب؟
- بله ریگولوس؟
- حالا چیکار کنیم؟
- بیوفت جلو ریگولوس.
- چی ارباب؟
- بیوفت جلو! شما زین پس پشت سر هکتور حرکت می کنی.
- ولی آخه اربوب...
- وقت ما رو تلف نکن ریگولوس.
- چشم اربوب.



تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.