هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#86

ربکا لاک‌وود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۳:۳۱ شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۲
از از تاریک‌ترین نقطه‌ی زیر سایه‌ی ارباب!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 326
آفلاین
اگلانتاین چپ چپ به مرگخواران نگاه کرد.
اصلا نمیخواست وارد خانه بشود.
تام جوری یقه اش را تکان میداد که انگار بهترین انتخاب عمرش را به لرد نشان میدهد.

-خب من نمیخوام، ولی این میخواد.
-من؟ چرا من؟

اگلانتاین به ربکا اشاره کرد. ولی انگار ربکا هم نمیخواست.
-خب ربکایمان؟
-ارباب من به این کوچیـ...

ربکا فهمید نباید این را بگوید، اما خیلی دیر شده بود. حالا تک تک مرگخواران منتظر او بودند.
-برو دیگه.
-آره برو.
-باشه.

اگلانتاین یقه ربکا را رها کرد و تام یقه‌ی اگلانتاین را. ربکا با لرد نگاه میکرد. اما تغییری نکرد.
او باید وارد خانه میشد.


Mon Grand Seigneur
fille française
♡ Only Raven ♡


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۲:۴۸ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#85

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
- اممم...فقط من چیزی نمی بینم یا شما هم...
- ارباب...ولی این که از دکه رودولف هم کوچیک ترِ.
- نه نه...نگاه به بنای بیرونی نکنید که شاید خیلی خوب نباشه...باید بیایید توی دکه خونه رو ببینید.

مرگخواران نگاه های مرددشان را بین مرد و چهاردیواری که اسمش را خانه گذاشته بودند، می گذراندند.
پشت سر مرد راه افتاده تا شاید چیز بهتری نصیبشان شود.
- ما مایل هستیم توی خانه بیاییم...اما...قادر هم هستیم توی خانه بیاییم. ولی...
- ارباب شما فقط دلتون نمی خواد بیایید توی خونه.
- هوووم...آفرین ربکا. منظورمان دقیقا همین بود.

در خانه کوچک تر از چیزی بود که مرگخواران تصور می کردند؛ به طوری که باید چهار دست و پا از در می گذشتند.
بلاتریکس یقه بنگاه دار را گرفت و فریاد زنان گفت:
- فکر کردی ما خرگوشیم؟...فکر کردی من اجازه میدم ارباب توی همچین خونه ای باشن؟
- نه...نگران نباشید. شاید در یکم کوچیک باشه ولی وقتی ازش بگذرید، با نمای عجیبی روبه رو می شید.

لرد سیاه به مرگخوارانش نگاهی انداخت و پرسید.
- کی اول از همه میخواد توی خونه رو ببینه؟

تام درحالی که یقه اگلانتاین را گرفته و تکانش میداد گفت:
- ارباب...این دلش می خواد ارباب.


ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#84

مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
امروز ۲۰:۳۴:۱۸
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین

-پیس پیس پیس... چی می‌خواین؟ دودی، خوراکی، تزریقی... دماغ!

جمله از آن مرد کثیف و ژوالیده‌ای بود که گوشه‌ای نشسته و سعی می‌کرد تعادلش را حفظ کند... که با دیدن مرگخواران از جا پریده و سرحال به آنها نزدیک شده بود. البته جمله‌اش قطعا بخاطر برخورد با لرد سیاه اینگونه تمام شده بود.
-بیا آقا... یه دماغ دارم اکازیون! مال یه خانوم دکتری بوده... بدش میومده دست تو دماغش کنه... سالمه سالمه. حتی یه جوش روش نیست. بدم؟

بلاتریکس که اخیرا بخاطر غم دوری رودولف، یا شاید بی‌خانمان شدن اعصاب درست درمانی نداشت، مرد قاچاقچی را سه دور دور خودش گره زد، به اعماق دریاهای دور پرتاب کرد.
-مردک مانتیکور می‌خواست دماغ یه زن رو به اربابم پیوند بزنه. بز کوهی!

و این اتفاق مرگخواران را مجاب کرد که دلیل اعصاب خراب بلاتریکس هیچ‌کدام از موارد ذکر شده نبوده، صرفا برنامه‌اش اینگونه کد زده شده است!

-خب خب خب... رسیدیم! این شما و این خانه‌ای که منتظرش بودین!


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۰:۵۶ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#83

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۲۳:۰۵:۴۴
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 450
آفلاین
لرد نگاه مشکوکی به بنگاه دار انداخت.

-تازه سونا و جکوزی هم داره...سند تک برگ...نورگیر...
-مایل نیستیم نور گیر باشد.
-عه؟! همین الان متوجه شدم اتفاقا تاریکه...خیلی تاریک! چشم چشمو نمی بینه حتی!
-بهتر شد.
-تازه نمی دونید چه محله آبرومندیه! هیچکس به کار دیگران کاری نداره! تا حالا هیچکس از بنگاه پینوکیو ناراضی بیرون نرفته...به من اعتماد کنید.

لرد برای اولین بار در عمرش تصمیم گرفت اعتماد کند.

خانه مذکور

چند جانی چاقو کش به همراه یک دزد و یک قاچاقچی اعضای بدن به دنبال مرگخواران می دویدند.

-گفتی یه محله آبرومند؟
-اممم...نگران نباشین. این مرحله رو که پشت سر بذاریم یه خونه می بینید، جواهر!

بینی پینوکیو بسیار مایه حسادت لرد قرار گرفته بود.




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۰:۳۲ پنجشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹
#82

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- ارباب یافتم!

تام با خوشحالی دستانش را درهوا تکان می‌داد و این جمله را فریاد میزد.

- چه چیزی رو یافتی تاممان؟

تام که دقیقا به دنبال چنین فرصتی می‌گشت، با حرکتی که در تمرینات کوییدیچ یاد گرفته بود، با کمترین تلفات (که صرفا شامل دو دست، سه کبودی زیر چشم و یک عدد لگد در قفسه سینه میشد) خود را از ته صف به کنار اربابش رساند.
- ارباب این بنگاه از معروف ترین و بهترین بنگاه های تمام لندن و حومه‌ست. ارباب میگن جیوید جکهام هم از اینجا خونه خریده حتی!
- اوه جیوید جکهام!
- که هست این ملعون؟
- ارباب می‌دونم که برای دانایی بیشتر مرگخوارانتون می‌فرمائید و خودتون شناخت کامل دارین. جیوید بکهام متولد 1978 در شهر لن...
- خلاصه تاممان!
- یکی از معروف ترین بازیکنان کوییدیچ.

لردسیاه به فکر فرورفت، به سر و روی این بنگاه نمی‌خورد این چنان معروف باشد.
- مطمئنی تام؟
- کاملا ارباب! همین الان از دوستم جوگل پرسیدم!
- پناه بر خودمان، او دیگر کیست؟
- مسئول بایگانی وزارت سحر و جادو ارباب.
- خوب است. مرگخوارانمان! به طرف بنگاه حرکت می‌کنیم.

بعد از چند دقیقه، مرگخواران به در بنگاه رسیدند؛ مرگخواران و لرد سیاه در صدر آنها وارد شدند.
- مایلیم بدانیم صاحب اینجا چه کسی است.

صاحب بنگاه که چندسالی میشد مشتری ای نداشت، از درون آشپزخانه صدای لرد را شنید و به سمت او آمد.
- صاحب اینجا منم!
- مایلیم بهترین ملکتان را بخریم.
- جای کاملا درستی اومدین! بهترین خونه های تمام لندن، یه دوبلکس دارم ته همین خیابون. ویو به سمت جنگل، اکازیون، 6خوابه، کلید اول!

مشاور املاکی بسیار زرنگ بود!


ویرایش شده توسط تام جاگسن در تاریخ ۱۳۹۹/۲/۴ ۱:۰۰:۳۹

آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۳:۵۹ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
#81

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
بعد از برداشتن چند قدم، لرد سیاه متوقف شد.
مرگخواران انتظار نداشتند لرد به این سرعت متوقف بشود، برای همین ترمزشان به موقع نگرفت و همگی از پشت سر به لرد سیاه برخورد کردند.

-ارباب من صحنه رو دیدم... مقصر اینا بودن. مخصوصا اگلانتاین!

تام مقصر را یافته، از یقه اش گرفته و جلوی لرد برده بود.

-اگلانتاینمان را رها کن تام! ما قرار است همینگونه پیاده به راهمان ادامه دهیم؟

تام اگلانتاین را رها کرده، و برای یافتن اسبی، الاغی، تسترالی اطراف را بررسی کرد.
-نیست ارباب. جاروهامون جا مونده. هیچی هم اینجا پیدا نمی شه. ولی اگلانتاین فراموش نکرده پیپش رو بیاره. در لحظه پرتاب شدن، به جای این که به فکر جاروی شما باشه، پیپش رو برداشته.

-ما که جارو نداشتیم! با ابر پرواز می کردیم. ابرمان هم توی یخچال جا ماند. در نتیجه...پیاده می رویم!

-بنگاه...افلاک...

-چی داری می گی ربکا؟

لرد سیاه پرسید و ربکا جواب داد:
-تابلوی اون مغازه رو ارباب. خیلی کهنه اس...بنگاه املاک...یا یه همچین چیزی...

املاک...دقیقا چیزی بود که لرد سیاه و یارانش به آن نیاز داشتند.بنگاه بسیار کهنه به نظر می رسید و مشخص نبود بعد از این همه سال، چه کسی آن را اداره می کند!




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
#80

هافلپاف، مرگخواران

سدریک دیگوری


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۳ دوشنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۵۲:۰۴
از خواب بیدارم نکن!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
هافلپاف
کاربران عضو
پیام: 703
آفلاین
- خیر...ما هرگز آواره نمی‌شویم. شما آواره شدید.

مرگخواران اندکی به یکدیگر نگاه کردند. هیچ کس دوست نداشت به لرد یادآور شود که خانه ریدل‌ها او را نیز به بیرون پرتاب کرده و اکنون او هم آواره است.

- ارباب؟ پس شما برمی‌گردین به خانه ریدل‌ها؟

صدای فریادی از پشت سرشان به گوش رسید.
- نخیر! چی چیو برمی‌گرده؟ هیچ کدومتون دیگه حق ندارین به یه متری من نزدیک بشین. چه برسه بخواین واردم شین.

لرد با خشم و غضب نگاهی به خانه انداخت. سپس رو به مرگخواران کرد و گفت:
- بهرحال این خانه دیگر لیاقت این حجم از ابهت ما را نداشت. عمرش را کرده بود. خانه‌های بسیار بزرگ‌تر و باشکوه‌تری هستند که منتظرند ما واردشان شویم و در آنها سکنی گزینیم.

سپس از حیاط خانه خارج شد و به طرف پایین خیابان به راه افتاد تا اولین خانه‌ای را که دید و خوشش آمد، تصاحب کند.

مرگخواران نیز به دنبال لرد به راه افتادند. اما آنها می‌دانستند که یافتن خانه‌ای که راضی شود همچین گروهی را در خود جای دهد، اصلا آسان نیست. همچنین می‌دانستند که تا مدتی نامشخص آواره خواهند بود؛ بنابراین تمام تلاششان را به کار بستند تا به شرایط جدید عادت کنند.


فقط ارباب!
هستم...ولی خستم!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
#79

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۶:۱۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5471
آفلاین
درخت دوست نداشت؛ اما مجبور بود تا چوب هایش را برای ثابت کردن خود آتش بزند.

- چرا چوب‌هایم و چوب‌هایش نه؟

این دیالوگی نبود که درخت بلند به زبون آورده باشه، بلکه تفکرات ذهنیش بود. درخت که از بدو تولد و تا چشم باز کرده بود، مرگخوارا جلو چشمش بودن، خوب راه و روش زندگیو آموخته بود و تبدیل شده بود به درختی زبر و زرنگ.

- خیله خب، دشواری نداره که.

این یکیو نه تو ذهنش، بلکه خطاب به لرد و مرگخوارا بیان کرده بود.
درخت بلافاصله بعد از گفتن این حرف، چند شاخه‌ی خشکیده که باد حمل کرده بود و حالا روی زمین رها شده بودنو برمی‌داره و در یک چشم به هم زدن با کمک دو سنگ چخماق، آتیشی برپا می‌کنه.

- گفتین آتیش، اینم آتیش.

قبل از این که صدای اعتراض مرگخوارا بلند شه و فریاد "قبول نیست، از چوب خودش استفاده نکرد" به زبون بیارن، لرد لب به سخن می‌گشایه.
- خوشمان آمد! درختی است زبل. بذارین همین دور و ورا بلوله واسه خودش.

مرگخوارا که هزاران دیالوگ برای روندن درخت آماده کرده بودن، با شنیدن این حرف دهن‌های نیمه بازشونو می‌بندن. طولی نمی‌کشه که دوباره اصل ماجرا همچون پتکی بر سرشون کوبیده می‌شه.

- آواره شدیم ارباب!




پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۲:۳۷ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
#78

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۰۶:۱۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5471
آفلاین


پاسخ به: بنگاه املاک گرگینه ی صورتی
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
#77

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
مرگخواران راه بی توجهی را پیش گرفتند.

- من گشنمه.
- چی میخوری درخت مامان؟ کود حیوانی؟

خب... نه همه‌شان!

- بانو... قراره بهش بی محلی کنیم که ولمون کنه.
- به هیچ وجه مرگخوار مامان! این درخت مامان رو خودم کاشتمش، خودم بهش آب دادم... درخت مامان بره منم میرم خانه سالمندان.

لردسیاه که تا این لحظه در سوژه درحال استراحت بودند، با شنیدن کلمه ی منحوس "خانه ی سالمندان" به سوژه برگشتند.
- باز چه شده که مادر ما قصد خانه ی سالمندان کرده؟
- مرگخوارای مامان میخوان درخت مامان رو از گروه بیرون کنن هندونه سیاهِ مامان!
- مگر درخت هم در بین مرگخوارانمان داریم؟

درخت که تا این لحظه در حال گریم بود، با لباس سیاه و دو خط بر زیر برگ روبروی لردسیاه ایستاد.

- باید خودت رو به ما ثابت کنی. همین لحظه هوس آتیش کردیم، برایمان فراهم کن.

درخت دوست نداشت؛ اما مجبور بود تا چوب هایش را برای ثابت کردن خود آتش بزند.


آروم آقا! دست و پام ریخت!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.