هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۲ جمعه ۱۶ آبان ۱۳۹۳

آگوستوس راک وود old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
از زیر سایه ارباب .... ( سایشون جهان گستره خوو ...)
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 118
آفلاین
سرورم ‏....‏ با سر و صورتی سیاه و شرمسار خدمت میاییم برای درخواست نقد.‏ متاسفانه وسیله مشنگی ما نمیتواند شما را بسوی پستمان هدایت کند ‏.‏ ‏
از شما می خواهیم که منت گذاشته خود به سراغ پست شماره ۹۹‏ سرزمین تاریکی رفته ‏...آن را بنگرید و نقد بفرمایید


ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۶ ۰:۰۹:۲۹
ویرایش شده توسط آگوستوس راک وود در تاریخ ۱۳۹۳/۸/۱۶ ۰:۱۰:۳۷

آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 96 سرزمین سیاهی هکتور معجون ساز:


نقل قول:
هکتور بعد از یک شب طولانی که تمام مدت آن را روی معجون جدیدی کار کرده بود از صندلیش برخاست تا به دنبال یک داوطلب برای تست معجونش بگردد.

شروع پست همیشه مهمه...ولی شروع سوژه جدید مهمه. اینجا شما یه مسئولیتی به عهده می گیرین. مسئولتتون هم جذب کردن خواننده اس. شروع شما ساده ولی جذاب بود. با توجه به شخصیتی که از هکتور ارائه دادین خواننده مطمئنا دلش می خواد بدونه شاهکار جدید هکتور چیه.


نقل قول:
-بلاخره تموم شد. اگه درست از آب در اومده باشه علامت شوم بانز برمیگرده سر جاش.

استفاده از سوژه های درون سایتی حرکت خیلی خوبیه که شما هم به بهترین شکل این کار رو انجام می دین.


نقل قول:
- برم بانز رو پیدا کنم بدم خودش بخوره. اصلا نیازی به امتحان کردنش نیست. من مطمئنم درست عمل میکنه.

اعتماد به نفس باورنکردنی هکتور هنوزم فوق العاده اس... و بهتر از اون استفاده شما از سوژه پاک شدن علامت شوم بانز برای درست کردن معجون هکتوره. هر چند که فقط مرگخوارا متوجه می شن که علامت شوم بانز چرا پاک شده و چرا هکتور داره سعی می کنه درستش کنه...ولی سوژه طوری نیست که بقیه هم گیج بشن یا احساس کنن چیزی رو از دست دادن.


نقل قول:
بعد از داد و بیداد های فراوان مرلین پیامی از جانب عالم بالا نازل شد:
-
مرلین با دیدن پیام نگاهی به اطراف انداخت و بعد از اطمینان از اینکه تنهاست گفت:
-اصلا من امکانات نمیخوام. خیلی هم همین امکاناتتون خوبه. خیلی هم پذیرایی عالم بالا عالیه.

برگشتن مرلین از عالم بالا تا این قسمت عالی بود. ولی بعدش زیاد لازم نبود! یعنی بهتر بود ادامه نمی دادین.(منظورم همون قسمتیه که شخصی از عالم بالا میاد.)


نقل قول:
هکتور همزمان با باز شدن در جام معجون را سر کشیده بود.
جمله اشتباه نوشته شده...نه؟
چون هکتور چیزی رو سر نکشیده بود.


نقل قول:
-من زن میخوام هکتور!
به نظر من این دیالوگ شکلک لازم داشت! اونم تو همه تکرار هاش. برای نشون دادن اشتیاق و از خود بیخود شدگی مرلین!


آزمایشگاه هکتور و حساسیتی که درباره اونجا و ورود و خروج اشخاص داشت عالی بود. این سوژه خیلی خوبیه که به هکتور اضافه کردین. گهگاهی می شه ازش استفاده کرد.


درباره سوژه مشورت کرده بودیم. سوژه خوب و سرگرم کننده ایه. شما هم روشن و واضح و بدون اینکه ماجرا رو بیخودی کش بدین سوژه رو توضیح دادی. سوژه جدید دادن به همین سادگیه. یه سوژه ساده و توضیحات روشن. بقیه ماجرا بستگی به سلیقه و انتخاب خواننده ها داره.


خوب بود.

____________________________________

بررسی پست شماره 97 سرزمین سیاهی مورگانا لی فای:


نقل قول:
مرلین بدون توجه به ابهت ملکوتی، و با حالتی بسیــــــــــار هپروتی، به طرف مورگانا دوید.
- اوه مورگانا! زوج همیشگی! از هزار سال پیش!

بعضی دیالوگا هستن که با شکلک تاثیرشون چندین برابر می شه. اینم یکی از اوناس. چون احساسات در این قسمت زیاده! مرلین فقط با کلمات نمی تونه احساسش رو ابراز کنه!


همیشه لازم نیست قبل از دیالوگ توضیحی بدین. البته اگه به نظرتون اینجوری بهتر باشه اشکالی نداره ولی احساس اجبار نکنین که شخصیت قبل از هر دیالوگی حتما یه حرکتی انجام داده باشه.


نقل قول:
مرلین خنده ذوق زده ای کرد.
-بانوی هزار و دویست و سی هشت و سال و سه ماه و بیست و سه روز و سه ساعت و سی وشش دقیقه ای من!

این قسمت خیلی جالب بود.همیشه سعی کنین طنزتونو از همچین نکته های ساده و پیش پا افتاده در بیارین. اینجوری خیلی دلنشین تر می شه. حتی اون عدد آخر(دقیقه) می تونست تو دیالوگ مرلین یه دو نه بیشتر بشه. چون جملش طولانی بود و یک دقیقه گذشته. و البته جای شکلک هم بعد از دیالوگ بود.


نقل قول:
- من فقط 22 سالمه مرلیـــــــــــــن! این برای بار 2525436465465613641654 ام
اصرار مورگانا به جوون بودنش سوژه خوب و جالبیه. ولی بالا دو بار از عددهای طولانی استفاده کردین. تکرارش خواننده رو خسته می کنه.


نقل قول:
مرلین به حالت ذوق مرگ هکتور را در آغوش عالم بالایی خود له و لورده کرد.
- به من گفت عزیزم! به من گفت عزیزم! بیا بریم خرید مورا!

این قسمت هم خیلی جالب بود...ولی بازم احتیاج به شکلک داشت! اینجوری به اندازه کافی نمی تونه ذوق و شوق مرلین رو به خواننده منتقل کنه.


نقل قول:
هرچند به نظر نمیرسیدمخلوط شدن معجون های هکتور چندان تفاوتی در کاربردشان داشته باشد.

اشاره خیلی خوبی بود! این که مرلین دائم جمله "بریم خرید" رو به همراه شکلک جیغ تکرار می کرد هم جالب بود. مخصوصا وقتی در جواب مورگانا گفت "بریم خرید حلقه"! چون تا اون لحظه خواننده نه می دونه و نه می تونه حدس بزنه که چرا مرلین اصرار داره برن خرید.
شما طنز ظریف و زیبایی دارین که به دل خواننده می شینه.


سوژه های شخصیت های سایت رو به خوبی شناختین و به خوبی ازشون استفاده می کنین.این هم نکته سنجی شمارو نشون می ده و هم احترامتون رو به شخصیت هایی که اعضای سایت از خودشون ارائه دادن. کارتون خیلی خوب بود.


کار خیلی خوبی انجام دادین که سوژه رو جلو نبردین. این سوژه ای نیست که لازم باشه پیش بره. این سوژه ایه که باید دور خودش بچرخه! کسایی که می نویسن هدفشون باید صرفا تفریح کردن باشه. شما هم دقیقا همین کارو انجام دادین.


خوب بود.

_______________________

بررسی پست شماره 58 زمان برگردان، کرنلیوس آگریپا:


پستتون کوتاهه. من مخالفتی با پست های کوتاه ندارم. پست رو اگه بی دلیل سعی کنین به اندازه و استاندارد خاصی در بیارین خراب می شه. ولی دیگه سعی کنین از این کوتاه تر نشه. این حداقل اندازه پستتون باشه.


نقل قول:
کراب که با شتاب از چادر بیرون میرفت جلوی راه ماشین مشنگی پرید و سعی کرد با علامت ایست دادن و با کشیدن فریاد‌های گوریل مانند بترسونتش.

این قسمت خیلی خوب بود. از شخصیت وینسنت در بهترین و مناسب ترین قسمت استفاده کردین.


نقل قول:
اما ماشین که زبان گوریل‌ها را نمی‌فهمید، وقت نکرد که به موقع متوقف بشه و با قدرت به شکم ورقلمبیده کراب برخورد کرد و کراب را دو سه متر اونورتر پرتاب کرد. مرگخوار هایی که هنوز نترکیده بودن با شنیدن صدا از چادر بیرون رفتن و متوجه هیکل بی‌ هوش (از همه لحاظ ) کراب شدن.

طنزی که بکار بردین خیلی خوبه. هم از شخصیت ها و ویژگی هاشون به خوبی استفاده کردین و هم از سوژه هایی که در پست های قبلی داده شده بود(مرگخوارایی که هنوز نترکیده بودن) و در کنار همه اینا خلاقیت خودتونم بکار برده بودین(در قسمت داخل پرانتز)! کارتون خیلی خوب بود.


نقل قول:
چطور تونستی‌ یه نوجوونو در عنفوان نوجوونیش اینجوری شوت کنی‌؟

می تونستین کمی جلوتر برین! کمی اغراق کنین. مثلا تو سوژه ای که مرگخوارا داشتن شطرنج بازی می کردن لودو نصف شده بود. اینجا هم می تونست اتفاقی بدتر از شوت شدن برای کراب بیفته. گاهی لازمه موقع نوشتن از مسیر عادی خارج بشیم!

سوژه رو خوب پیش بردین. از سوژه هایی که تو مسیر بود به خوبی استفاده کردین. فقط جمله هاتون خیلی پشت سر هم هستن. بهتره گهگاهی به خواننده فرصت استراحت بدین! اینجوری شکل پستتونم بهتر و منظم تر می شه.


نقل قول:
-‌ای بی‌ احساس! چطور تونستی‌ یه نوجوونو در عنفوان نوجوونیش اینجوری شوت کنی‌؟ جواب پدر و مادرشو تو میدی؟ هر کسی‌ که این چنین کاریرو بکنه باید قلبی از آهن داشته باشه! من نمیدونم که تو چه جونوری هستی‌ اما اینجور بدجنسی در علیه یک مرگخوار بی‌ آزار، برای من قابل تصور هم نیست !

دیالوگ برای بلا زیاد مناسب نبود. بهتر بود یه مرگخوار احساساتی تر انتخاب می کردین. و ضمنا اگه اتفاق دیگه ای برای کراب میفتاد این دیالوگتون هم جالب تر می شد. مثلا سرش قطع می شد(و همچنان زنده بود).


خوب بود.
نوشته های شما در حد زیادی تغییر کردن و این خیلی خوشحال کننده اس.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۱۷ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳

کرنلیوس آگریپاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
با عرض سلام به ارباب بالا [؟] ما برگشتیم! اگر میشه این پست را تحت پوشش نقد قرار بدهید. با تشکرات لازمه و سلام و عرض ادب نسبت به تمامی‌ خانواده (مرگخوار‌های عزیز)




ارزشی بی‌ بکارت


تصویر کوچک شده


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۹ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳

مورگانا لی فای old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۷:۵۵ شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴
از من دور شو جادوگر!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 403
آفلاین
سرورم!
ای بزرگوار میشود مرحمت کرده شروع این مصیبت را نقد بفرمایید


تصویر کوچک شده



?How long will you have me in your memory
Always



Перерыв сердца людей. Осколки может сделать вас ударить ...
Кинжал в сердце иногда ... иногда ... иногда горло вашим отношениям веревки!
Святые люди ... черные или белые ... не сломать чью-то сердце.


پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۳:۵۵ چهارشنبه ۱۴ آبان ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۷:۴۶:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۴۰۲
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
ارباب این بار دیگه من بی تقصیر بودم. هی گفتم نخور نخور. بی اجازه اومده تو آزمایشگاه من. اگه میشه اینو نقد کنید شاید یه راه حلی پیدا شد.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ سه شنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی دوست آگوستوس راک وود:


یکی از مشکلاتی که در تازه وارد ها بعد از کمی پیشرفت می بینیم، برداشتن قدم های بعدیه!
یعنی وقتی تا یه حدی پیشرفت کردن سعی می کنن باز ادامه بدن...جلوتر برن. نتیجش این می شه که مثلا سعی می کنن طنز پستشون بیشتر بشه. همه جمله ها طنز باشه. ولی معمولا نتیجه عکس گرفته می شه.
وقتی به یه مرحله ای رسیدیم نباید سعی کنیم طنز رو بیشتر کنیم. باید سعی کنیم همون طنزی رو که وجود داره تقویت کنیم!
الان پست شما کم و بیش دچار این مشکله. بیشتر از حدی که لازم بوده سعی کرده خنده دار باشه. که البته بد نشده. ولی در صورت تکرار خواننده رو خسته و زده می کنه.


نقل قول:
آگوستوس اصولا از مامورین هر چی بیمارستان و تیمارستان و بامارستان و اینا بدش می آمد .

این یکی از قسمتاییه که سعی کرده طنز بشه! ولی تاثیرشو از دست داده. دلیلش سه کلمه شبیه همه...که همون "سعی کردن برای طنز شدن" رو نشون می ده. اگه یکی از اینا حذف می شدن تاثیر جمله بیشتر می شد. بیمارستان و بامارستان...یا بی مارستان و تیمارستان.


نقل قول:
مامورین چی چیستان در جا خشکشان زد و با سر روی زمین افتادند .
من متوجه این قسمت نشدم....ممکنه خیلیا هم مثل من متوجه نشن.


نقل قول:
صدای مهره های گردنش ، همه را از فکر اینکه چه چیزی در بدن مامورین شکسته در آورد .

به نظر من استعداد نویسنده در همچین جمله های ظاهرا ساده ای مشخص می شه. ماهرانه و به شکلی زیبایی موضوع رو عوض کردین.


نقل قول:
راک وود انگشت اشاره اش را روی گوشش گذاشت . ارتباطی با لرد بالا [!] برقرار شد :
این قسمت هم جالب بود. هم نحوه ارتباط با لرد و هم عبارت "لرد بالا"...علامت تعجبی که بعدش گذاشتین کاملا بجا بود. اگه اونو نمی ذاشتین شاید این اصطلاح برای یک لحظه هم که شده خواننده رو گیج می کرد. ولی علامت کمک کرده که خواننده متوجه طنز عبارت بشه.


من ترجیح می دادم آگوستوس وارد بازی نشه...چون روی این قسمت ماجرا در پست های قبلی مانور داده شده بود. شرکت کننده ها عوض شده بودن و تکرار بدون دلیل این سوژه ممکنه برای خواننده خسته کننده باشه. اگه دلیل محکم و قوی ای برای ورودش بود اشکالی نداشت.


نقل قول:
لرد همانطور که روی صندلی اش نشسته بود . گویی می توانستند او را ببیند , نگاهی عاقل اندر صفیحه به حضرت سنگ و چوب و سپس به کرنلیوس کرد .

سفیه درسته.
حضرت سنگ و چوب اصطلاح جالبیه!
شخصیت کرنلیوس رو خیلی خوب گرفتین و ادامه دادین.
تنها اشکالی این قسمت تغییر ناگهانی مکانه. البته اشاره کردین که "گویی می توانستند او را ببینند" و همین نشون می ده که لرد اونجا نیست...ولی همون جمله اول باعث می شه مکان در ذهن خواننده عوض بشه.


در بعضی قسمت ها بی دلیل وسط جمله به سر خط رفتین...نمی دونم دلیلش چی بوده ولی این کارو انجام ندین. خوندن نوشته تونو سخت می کنه.


قسمت ارتباط با لرد و تهدید نجینی از پشت ارتباط جالب بود.
اشاره به "بازی سیسیلی" کمی سوژه رو گره می زنه. چون این سوژه برخلاف ظاهرش نباید روی بازی شطرنج تمرکز کنه. نفر بعدی مجبوره بازی رو گزارش کنه...اونم با توجه به روشی که اشاره شد. واینم کار ساده ای نیست. گذشته از این برای خواننده هم احتمالا خوندن گزارش بازی شطرنج نباید زیاد سرگرم کننده باشه. با وجود این نفر بعدی آزاده که بازی رو هر طور دوست داره مدیریت کنه.
سوژه رو ساده پیش ببرین. ساده به معنی پیش پا افتاده نیست. ولی وقتی سوژه زیادی جدی بشه نفر بعدی مجبوره درباره سوژه بنویسه. مشکلاتشو حل کنه و اونو پیش ببره. اینم زیاد لذتبخش نیست!


نیمه دوم پستتون بهتر از نیمه اولش بود.


آینده ای سیاه برای شما آرزو می کنیم.





پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۶ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳

آگوستوس راک وود old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ جمعه ۲۲ بهمن ۱۴۰۰
از زیر سایه ارباب .... ( سایشون جهان گستره خوو ...)
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 118
آفلاین
درود سرورم .

با نقد پسر و دخترمان به آینده تاریک ( البته روشن ... ولی ما مرگخواریم دیگه !!) خود امیدوار شدیم .

این رولی بود که در یکی از مراسم های امروز نوشتم ... دوست بسیارخوبی برام بود .

نظر شما دربارش چیه ؟


آخرين فرصت ماست ....




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۳:۱۶ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پسر آگوستوس راک وود!


نقل قول:
این جماعت جریده با خط و رد وحشی نگاهشان ، لباس و هیکل فرد مظنون را اسکن کردند . هکتور از بین حمعیت فریاد زد :
- این که پاکه بابا ! این شیژ نمیزنه . چیز میزنه !
ناگهان از میان لباس فرد مورد نظر ، کیلو کیلو پنیر ریخت .
- وای بر من . آبروم رفت . بیچاره شدم . بی خانمان شدم .

ربط دادن چیز به پنیر ایده خیلی جالبی بود. ولی جالب تر از اون عکس العمل مسخره ای بود که فرد مظنون نشون داد! خب... خیلی مسخره و بی معنیه که کسی به خاطر حمل پنیر احساس بی آبرویی کنه. ولی همین بی معنی بودنشه که طنزش رو بوجود میاره. روش خوبی برای نوشتن طنز پیدا کردین.


از سه تا شکلک استفاده کردین. هر سه وسط جمله بکار برده شدن. اصولا از این مورد ایراد می گیرم. ولی شما در محل های مناسبی ازشون استفاده کردین.


نقل قول:
مرگخواران همانجا نشستند ودر مدیتیشنشان فرو رفتند تا این بحث عظیم را درک و حل کنند .

اینم یکی از همون طنزاس که هیچ منطقی تو پایه و اساسش نیست. اتفاقا با این روش طنز های خوبی هم از آب در میان معمولا.
آخر جمله ها علامت داشته باشن...حتما باید داشته باشن! همه جمله ها.


نقل قول:
- همونژا وایشا غلیبه ! جلوتر نیا . من مشلحم !

راک وود از خوشحالی بدین شکل در آمد .

راک وود داشت با ابهت در کوچه تاریک قدم می زد. با شنیدن لحن فرد غریبه یهو به این شکل در میاد. این صحنه جالبیه که شما به خطارش ابهت راک وود رو فدا کردین. کارتون خیلی خوب بود. این راک وود خیلی جالب تر و جذاب تر از راک وودیه که قبلا دیده بودم.
اعضای تازه وارد سایت معمولا سعی می کنن یه شخصیت قوی و مقتدر از خودشون بسازن. بعد از مدتی متوجه می شن که این کارشون به درد ایفای نقش نمی خوره. مجبور می شن کمی فداکاری کنن! شما هم همین کار رو با شخصیت راک وود انجام دادین. کار درستی هم بود.


نقل قول:
سیگار از لب معتاد عزیز افتاد .
- مولفین گانت ؟ مرد افشانه ای دنیای اعتیاد ؟ دوشت توئه ؟ جان من یه امژا اژش برام بگیر . بیا این تمام شیژام . همش برا تو . مرگ من !
این قسمت خیلی خوب بود.

ذوق زدگی فرد معتاد با شنیدن اسم مورفین. خیلی خوب از شخصیت ها و سوژه های سایت استفاده کردین. به این کار ادامه بدین. بقیه شخصیت ها رو هم بشناسین. حالا که توانایی شو دارین از اونا هم در سوژه های دیگه استفاده کنین.


قبلا هم اشاره کردم که این سوژه زیاد وضعیت جالبی نداره. در اولین فرصت باید دستی به سرو روش بکشم! ولی شما همین سوژه نیمه جون رو خیلی خوب پیش بردین. طنزتون در حد خیلی خوبی پیشرفت کرده. و شما اونقدر سیاه و جدی می نوشتین که من اصلا انتظار نداشتم به این سرعت بتونین طنز بنویسین.
نوشته های شما نسبتا نا مفهوم بودن. اون حالت هم از بین رفته. نوشته های شما الان واضح و روشن هستن. خیلی خوبی می تونین منظورتونو برسونین و احتیاجی به توضیحات اضافی ندارین.


____________________

بررسی دختر آگوستوس راک وود!


نقل قول:
راک وود چارقد بختیاری را از سرش کند .

- اه ... حالم بد شد دیگه . منم شلوار گردی میخوام ! اصلالت و سیاه بودنم رو حفظ میکنه . مورا ؟ یکی به منم میدی ؟

این سوژه خیلی خوب پیش رفته. پست قبلی جایی تموم شده بود که شما می تونستین همون سوژه لباس رو ادامه بدین یا برین سراغ موارد دیگه. که انتخاب شما ادامه دادن همین سوژه بود.که اتفاقا داستان جالبی هم هست. منم ترجیح می دادم ادامه داده بشه.


نقل قول:
جماعت مرگخوار به این نوجوان تازه مرگخوار شده نگاه میکردند .
اصالت ؟ سیاهی ؟ مرگخواری ؟

این نکته جالبی بود. به نظر من می تونه به شخصیت آگوستوس اضافه بشه و همیشه همراهش باشه. این که راک وود با این که تازه عضو شده خودشو یه سیاه اصیل و قدیمی می دونه. حتی سیاه تر از بقیه! این حالت مغرورانه و طلبکارانه بهش میاد!


نقل قول:
- ام دوستان ؟ الان ما اینارو برداشتیم . طبیعتا مجانی نیستن که . کی قراره پولشو بده ؟

تفکری عمیق بدین شکل مرگ خواران را فرا گرفت . عده ای همانجا محتویات جیبهایشان را خالی کردند ، عده ای دیگر سوت زنان از صحنه خارج و در افق محو شدند و عده ای دیگر مانند لرد ، راک وود ، مورگانا ، هکتور و امثالهم که کمی عقل در سرشان بود رو به فروشنده کردند .

کمی عقل؟ بسیار ممنون و متشکریم!
اشاره به پول نکته ریز و جالبی بود که شما از دستش ندادین. همین نکته سنجی در سوژه های مختلف به کمکتون میاد و باعث می شه بدون اینکه احتیاجی به سوژه های بزرگ و مهم داشته باشین بتونین بنویسین. این توانایی خیلی خوبیه.


یکی از نکات مثبت پست های شما استفاده از طلسم های مختلفه. این مورد رو در کمتر نویسنده ای دیدم. معمولا اعضای سایت حوصله استفاده از طلسم های مختلف رو ندارن و خودشون رو به همون چند مورد طلسم های اصلی محدود می کنن.


نقل قول:
پس گردنی محکمی پس سر راک خوابید
-این چه غلطی بود تو کردی ؟ بزنیم از وسط نصفت کنیم تا درس عبرتی باشی برای آیندگان ؟

دلیل عصبانیت لرد مشخص نیست. حتی مشخص نیست که لرد واقعا عصبانی شده یا صرفا دلش می خواسته پس گردنی بزنه!(که این مورد هم اصلا ازش بعید نیست)...ولی زیاد هم مهم نیست. این قسمت رو می شه گذاشت به عهده نفر بعدی که هر طور مایله تفسیرش کنه. ولی دیالوگ لرد خوب و منطبق با شخصیتش بود. حتی پس گردنی هم خوب بود. با وجود اینکه لرد معمولا خشونت فیزیکی نشون نمی ده. ولی اینجا جا داشت که پس گردنی بزنه!


مسیر درستی رو که در پیش گرفته بودین دارین ادامه می دین. قدم هاتون کوتاه و مطمئن هستن و من از این بابت خیلی راضیم. پیشرفتتون کاملا واضحه. پست هاتون با نوشته های اولتون خیلی فرق می کنه. و این جای تحسین داره.

پسر شما به سوژه کمک کرده و دختر شما جالب و سرگرم کننده بود. هر کدوم مزیت های خودشونو داشتن.


موفق باشید.
______________________

رودولف

نقل قول:
ارباب!
یه رول تکی جدی نوشتم!کار خوبی کردم؟!

کار فوق العاده ای کردین. بهتون افتخار می کنم!


نقل قول:
در مورد رول های تکی و رول های جدی و رول های تکی جدی،پیشنهادی یا انتقادی یا قانونی یا چیزی هست بگین تا ما رعایت کنیم...

در مورد رول های تکی اتفاقا آزادی بیشتری دارین. رول تکی متعلق به شماست. نه سوژه ای در کاره و نه کار گروهی ای. شروع و پایانتون به خودتون بستگی داره نه پست قبل و بعدش. برای همین آزادین که از هر جا می خوایین شروع کنین. لزومی هم نداره که حتما نتیجه گیری خاصی داشته باشین. شما می تونین یک ساعت از زندگی یه شخصیت رو بنویسین.
طول رول تک پستی اهمیتی نداره. چون این شمایین که باید تصمیمی بگیرین ماجرا چقدر به توضیح احتیاج داره.
رول جدی یه سری تفاوت های کلی با رول طنز داره. در رول جدی درست نوشتن شما اهمیت زیادی داره. درست نوشتن جمله ها...درست نوشتن زمان ها...به جا بودن فضا سازی(در پست جدی وقتی می گین "جنگل" بهتریه کمی جنگل رو توصیف کنین.)...و منطق داستان!
در رول طنز آزادیتون بیشتره. چه از نظر منطق داستان و چه نحوه نگارشتون.بقیه موارد رو حین نقد می گم.


بررسی پست شماره 273 خاطرات مرگخواران، رودولف لسترنج:


نقل قول:
به یاد اربابش افتاد...او هم مثل حالای رودولف زمان خیلی طولانی در جنگل مخفی شده بود

شروع شما احتیاج به یک مکث یا فاصله داره! رعایت این فاصله ها در پست های جدی مهم ترن. چون لحن جمله در این پست ها مهم تره. مخصوصا شروع پست خیلی مهمه. چون خواننده دلیل زیادی برای خوندن پست تکی شما نداره. با شروعتون باید جذبش کنین و نگهش دارین! جمله اول شما زیبا بود. ولی اگه بعدش یه فاصله ای هم داده می شد زیبا تر می شد:

به یاد اربابش افتاد...
او هم مثل حالای رودولف زمان خیلی طولانی در جنگل مخفی شده بود..



کلمات و اصطلاح های انتخابی اهمیت زیادی دارن. کوچک ترین نا هماهنگی می تونه ترکیب پستتون رو به هم بریزه. اینجا "حالای رودولف" کمی با بقیه متن ناهماهنگه. ولی حق دارین. پیدا کردن جایگزینی برای این کلمه که بتونه مفهوم رو برسونه کمی سخته. شاید بهتر باشه فقط کمی کتابی ترش کنیم. مثلا به جای "حالای رودولف " از " زمان حال رودولف" یا " وضعیت (یا موقعیت) فعلی رودولف" استفاده بشه.


تعداد سه نقطه هاتون خیلی خیلی زیاده. در همون نگاه اول می تونن تمرکز خواننده رو به هم بزنن. خیلی جاها به جای نقطه از سه نقطه استفاده کردین. دقت کنین که سه نقطه اگه به مفهوم ناقص بودن جمله نباشه، مکث و تردید رو می رسونه. و خیلی از جمله هاتون احتیاجی به مکث نداشتن. به جاشون می شد نقطه گذاشت.


نقل قول:
دارک لرد کسی بود که رودولف 15 سال سختی در آزکابان رو فقط به خاطر او تحمل کرد

به نظر من بهتر بود به جای "دارک لرد" از معادل فارسیش "لرد سیاه" یا " لرد تاریکی" استفاده می شد. با حال و هوای پست بیشتر سازگاری داشتن.
اعداد رو بهتر بود به شکل عددی نمی نوشتین و به جای "رو" که محاوره ایه از " را" استفاده می کردین.


نقل قول:
حتی با وجود کشته شدن دارک لرد در جنگ هاگوارتز،ذره ای از احترام و بزرگی دارک لرد در نظر رودولف کم نشده بود.

اینجا احتیاجی به تکرار کلمه "دارک لرد" نبود. یک کلمه یا عبارت وقتی با فاصله کمی تکرار بشن تاثیر خوبی روی نوشته نمی ذارن.


نقل قول:
حتی این امید که دارک لرد نمرده و دوباره باز خواهد گشت را توی سینش داشت...دارک لرد باز میگشت همانطور که بعد از 14 سال از مرگ بازگشت....همه فکر میکردن که لرد مرده به جز اندکی که خود رودولف از آنها بود...

لحن پستتون کمی سر در گمه! کمی گفتاری و کمی نوشتاری. برای پست جدی اصولا لحن نوشتاری جالب تره. ولی من سعی می کنم این پاراگراف رو به هر دو شکل هم بنویسم که خودتون تصمیم بگیرین:
حتی این امید که لرد سیاه نمرده باشد و دوباره بازگردد را در سینه اش احساس می کرد.
لرد سیاه باز میگشت... همانطور که بعد از 14 سال از مرگ بازگشته بود!
همه فکر میکردند(یا تصور می کردند) که او مرده! به جز تعداد اندکی که خود رودولف هم از آنها بود.



حتی این امید که لرد سیاه نمرده و دوباره بر خواهد گشت، رو توی سینش داشت. لرد بر میگشت... همونطور که بعد از 14 سال از مرگ برگشته بود.همه فکر میکردن که لرد مرده! به جز تعداد اندکی که خود رودولف هم از اونا بود!


نقل قول:
که دوران کودکی را در آن سپری کرده بود...

به یاد دوران کودکیش افتاد.

صحنه و زمان رو خیلی قشنگ عوض می کنین. خواننده خیلی راحت با شما همراه می شه و به کودکی رودولف بر می گرده. جنگل رو می بینه و احساس رودولف رو درک می کنه.
غم و وفاداری و امید رودولف رو خیلی خوب نشون دادین. نشون دادن احساسات و انتقال اونا به خواننده در پست های جدی اهمیت زیادی داره و کار آسونی هم نیست. شما این کار رو به خوبی انجام دادین.


نقل قول:
.وقتی از مادرش در مورد خانواده میپرسید،جواب مادرش فقط یک جمله بود..."به زودی به خانواده بزرگت میپیوندی".

این قسمت خیلی زیبا و تاثیر گذار بود.


مادر رودولف کمی بی رحمانه رفتار کرد!
قسمتی که رودولف به قصر خانواده پدریش منقل می شه و بعد به هاگوارتز می ره کمی سریع پیش رفته. با توجه به این که اینم مرحله مهمی از زندگی رودولف بود می شد کمی بیشتر روی این قسمت توقف کرد. ولی از طرفی هم این سریع رد شدن شما حس گیجی و سردرگمی رودولف رو به خواننده منتقل کرده.یعنی یک نکته مثبت هم داشت!


اسلایترین...یا تلفظ صحیح ترش...اسلیترین!


نقل قول:
سرنوشت رودولف چه چیزی بود غیر از پیوستن به دارک لرد؟!

اول پستتون درباره دارک لرد حرف زدین...وسطش به سرعت داستان زندگی رودولف رو تعریف کردین و در پایان دوباره به دارک لرد پیوندش دادین. این کار قشنگی بود.
جمله آخر و پایان پست های جدی مهم ترین فسمتشونه. اینجاست که پست یا روی خواننده تاثیر می ذاره و یا همون لحظه فراموش می شه.پست شما با جمله خیلی زیبایی تموم شد.
و باز ردولف رفت که بخوابد...به امید اینکه دوباره...دوباره دارک لرد برگردد...

مهم ترین اشکال پست شما لحنش بود. یه جا گفتین "رفتن" و یه جا گفتین " رفتند". لحن پستتون حتما باید یکسان باشه و در پست جدی ترجیحا کتابی!
لازم نبود کل زندگی رودولف رو توضیح بدین. می تونستین یه بخش هایی شو بذارین برای پست های بعدی. مثلا داستان آشناییش با بلاتریکس. این پست شما کلی سوژه داشت که مجبور شدین سریع از روی همشون عبور کنین. ولی با وجود همه اینا رودولف و تنهایی و امید و وفاداریش تاثیر خودش رو روی خواننده می ذاره و فکر می کنم هدف شما هم همین بوده باشه.


موفق باشید.




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۰:۰۴ یکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۳

مرگخواران

رودولف لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۷ شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۴ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۰
از مودم مرگ من در زندگیست... چون رهم زین زندگی پایندگیست!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
پیام: 1272
آفلاین
ارباب!
یه رول تکی جدی نوشتم!کار خوبی کردم؟!
میشه نقد و بررسیش کنین؟!
ایناهاش!
آها!یه دوتا سوال...یعنی دوتا درخواست...
در مورد رول های تکی و رول های جدی و رول های تکی جدی،پیشنهادی یا انتقادی یا قانونی یا چیزی هست بگین تا ما رعایت کنیم...
با تچکر...




پاسخ به: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ شنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
امروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
بررسی پست شماره 306 گورستان ریدل ها، لینی وارنر:


این سوژه کمی خسته شده!
رسیده به جایی که نمی دونه چطوری پیش بره و داره دور خودش می چرخه. هر نویسنده یه ایده ای می ده و کسی بطور جدی اجرا نمی کنه.
اینجور جاها یا ما هم به چرخیدن دور سوژه و ناخنک زدن بهش ادامه می دیم که ریسک کمتری داره و یا دلمونو به دریا می زنیم و سوژه رو پیش می بریم.
در مورد اول پست ما معمولا بهتر از آب در میاد. در مورد دوم مجبوریم در خدمت سوژه باشیم و معمولا کیفیت پستمون پایین میاد. یعنی هر راه یه مزیت هایی داره. شما راه اول رو انتخاب کردین.


نقل قول:
- پق پاق پوق پیق ...

مغز کلیه‌ی حضار، از کسایی که تو سوژه حضور داشتن گرفته تا خوانندگان، بر اثر تفکر زیادی که فلورانسو اونارو وادار به انجامش داده بود و اصلنم به این فکر نکرده بود که این همه فکره یهویی چه عواقبی می‌تونه داشته باشه، می‌ترکه!

جمله جالبه...صحنه جالبه. ولی اونقدر طولانی شده که تا خواننده به آخر جمله برسه تاثیرشو از دست می ده. بهتر بود بدون توضیح در یک جمله می گفتین که مغز اینا ترکید! بعد اگه توضیحی لازم بود توضیح می دادین.


این "ممد" ارتباط من رو با پست قطع می کنه! نمی دونم در مورد بقیه خواننده ها هم همین حالت وجود داره یا نه ولی به نظر من بهتره تا جایی که ممکنه از شخصیت های مشخص استفاده کنین. اینجا خواستین روی ریونکلاوی بودنش تاکید کنین. می تونستین صرفا از " مرگخوار ریونکلاوی" یا " مرگخوارای ریونکلاوی" استفاده کنین.


نقل قول:
چرا این فکر اونم بعد از این همه فکر کردن به ذهن خودشون نرسیده بود؟ مگه کجای فکر کردن اونا مشکل داشت؟

یکی از مهارت های شما همینه. استخراج طنز از قسمت های بی معنی و ظاهرا بدرد نخور! و این مهارت فوق العاده ایه.


نقل قول:
دوان دوان مراحل ورود به کوچه دیاگون که شرح کاملش تو کتاب هری پاتر و سنگ جادو موجوده و نویسنده با توجه به اینکه عواقب دردناک فکر کردن زیادو دیده از فکر کردن در مورد اینکه این حرکت دقیقا چطور بود فاکتور می‌گیره.

اینجا هم همون مشکل بالا وجود داره. تا به آخر جمله برسیم اولش فراموش می شه! جمله معنی شو از دست می ده.


نقل قول:
صدای فریاد ذوق مرگخواری که معتادی رو یافته اونقد بلنده که تو سرتاسر کوچه می‌پیچه و طولی نمی‌کشه که بقیه مرگخوارا هم خودشونو به محل مذکور می‌رسونن و معتادِ یافت شده رو محاصره می‌کنن.

مراحل جستجوی معتاد و پیدا کردنش و عکس العمل مرگخوار عالی بود.


پست خوبی بود. تمرکزش روی سرگرم کردن خواننده بود. اینم کار درستیه. ولی یکی از ویژگی های شما ساده بودن نوشته هاتون بود. بهتره از اون سادگی فاصله نگیرین. البته هنوز نگرفتین! ولی اگه تمایلی وجود داره به نظر من نابودش کنین. چون نوشته های شما به همون شکل ساده و صمیمی شون دوست داشتنی هستن.


موفق باشید پیکسی ما!

_________________________

مورگانا


بذارین اول کمی درباره شخصیت مورگانا توضیح بدم. چون فکر می کنم شما رو کمی گیج کردم. در نقد قبلی گفتم مورگانا زیادی سیاهه و برای پست های بعدیتون که نظرمو خواسته بودین گفته بودم داره سفید می شه.
اشتباه از من بود که اون سیاهی و این سفیدی رو توضیح نداده بودم.
اون سیاهی که گفتم به معنی جادوگر سیاه بود و مرگخوار بودن نیست...تلخ بودنه!
تلخ بودن یعنی یکی همیشه غمگین باشه. بی دلیل از عالم و آدم عصبانی باشه. از هیچی لذت نبره. با همه دشمن باشه. تمام احساسش منفی باشه. این حس منفی به خواننده ها هم منتقل می شه. مورگانا داشت همچین حالتی پیدا می کرد. برای همین گفتم کمی طنز بهش اضافه کنین.
ولی سفید بودن احساسات خاصی رو شامل می شه.
مرگخوارا لزوما نباید بد باشن. مرگخوارا قدرت طلب هستن. ولی لزوما خبیث و بدذات نیستن. ولی یه چیزایی هست که شخصیت مرگخوارا رو می تونه خراب کنه. فداکاری بی دلیل(فداکاری نارسیسا برای دراکو قابل قبوله)...عشق ورزیدن به در و دیوار(مثل ویولت!)...وابستگی بیش از حد به شخصی...ابراز ضعف در ظاهر! این "ظاهری" بودنش مهمه. چون کسی نمی گه مرگخوار نمی ترسه. ولی حداقل سعی می کنه این ترس و ضعف رو نشون نده.مرگخوارا یه غرور و سنگینی خاصی دارن. سفیدا این جوری نیستن. در ابراز احساسات مثبت آزاد ترن. می تونن شکلک بغل و قلب بزنن و قربون صدقه گربه ای که داره از چت باکس رد می شه بشن. می تونن هی بزنن زیر گریه!


بررسی پست شماره 510 خانه ریدل، مورگانا لی فای:


نقل قول:
پیش از آنکه آن برادر آرشادی بتواند بیشتر بر سر و روی بانوان مرگخوار نگاه نکند

ریز بینی و نکته سنجی شما در اینجا خیلی خوب بود. این نکته سنجی رو با یه فعل " نکند" نشون دادین. شکل خاص و غیر عادی جمله هم به این نکته کمک کرده.


نقل قول:
لرد به یک ممدپاتری که معلوم نبود آنجا چه میکند، اشاره کرد تا پیرمرد را آنجا بیاورد. و ممد هم در کمال تعجب اطاعت کرد. و بعد هم محو شد. ظاهرا محو شدن آنهم از نوع افقی اش در ایران امری طبیعی بود.

زیاد با استفاده از این بی هویت ها (ممد ها!) موافق نیستم. در حالتی که طرف بعد از انجام کارش باید راهشو بکشه و بره می شه ازشون استفاده کرد ولی تا وقتی واقعا لازم نیست سعی کنین وارد داستان نکنیدشون. استفاده از کلمه "پاتر" و " در کمال تعجب" نکات مثبت این قسمت بودن.


نقل قول:
- وووی کاکو شما چرا عینهو روحو ای لباس سیاهو رو پوشیدین. وووی کاکو این خانومو چرو حجاب ندارو؟

البته لهجه تون کمی ایراد داشت. ولی کاملا قابل قبول بود!


نقل قول:
طیبعی است که مرگخواران به زحمت توانستند یکی دو کلمه از حرف های پیرمرد را بفهمند. لرد یقه لودو را گرفت.
- تا نصیب نجینی نشدی بگو ببینم این مردک چی بافت به هم داد ما تن مبارکمون کنیم؟

مورگانا به بساط پیرمرد خیره شد.
- اون دقیقا قراره یه چیزی بده ما تنمون کنیم ارباب!

دیالوگ لرد اشکال داره. "چی به هم بافت؟" به معنی "چی گفت؟" درسته. ولی بعدش که می گه "ما تن مبارکمون کنیم" معنیش عوض می شه. یعنی پیر مرد واقعا چیزی بافته و به اینا داده. که با توجه به جمله بعدی مورگانا تاثیر طنز این قسمت رو کمتر می کنه. بهتر بود بعد از "چی بافت به هم" جمله تموم می شد.یا برای کمک به دیالوگ مورگانا به این شکل عوض می شد:
طبیعی است که مرگخواران به زحمت توانستند یکی دو کلمه از حرف های پیرمرد را بفهمند. لرد یقه لودو را گرفت.
- تا نصیب نجینی نشدی بگو ببینم این مردک چی بافت به هم تحویل ما داد؟

مورگانا به بساط پیرمرد خیره شد.
- اون دقیقا قراره یه چیزی تحویل ما بده که تنمون کنیم ارباب!



نقل قول:
توجه لرد هم به بساط مرد جلب شد! و لرد فورا به دامن رنگارنگی اشاره کرد که پلیسه های زیادی داشت.
- ما آن را میخواهیم !

پیرمرد بدبخت بیچاره به مرد کچل بی دماغی خیره شد که سعی داشت شلیطه شلواری گیلانی را به تن کند که مرلین .... مورگانا را شکر پشیمان شد.ولی ظاهرا انتخاب بعدی اش بدتر بود. یک دامن بلند پلیسه رنگارنگ!

حضور ناگهانی پیرمرد با اون همه لباس رنگارنگ ایده فوق العاده ای بود. و جالب تر از اون طنزی بود که درباره لرد ولدمورت نوشتین. خیلیا در این مورد دچار مشکل می شن که در باره این شخصیت چطوری می شه طنز نوشت. به همین سادگی می شه! لرد داره کار مضحکی انجام می ده. ولی متوجه نیست که کارش مسخره اس و ابهتش داره زیر سوال می ره. و این عالیه.

"مرلین...مورگانا رو شکر" هم خیلی خوب بود. این از قسمت هایی بود که هم به عنوان نویسنده حضور پیدا کردین و هم احساسات خودتونو وارد نوشته کردین که معمولا ایراد محسوب می شه ولی اینجا چون بجا و درست انجام گرفته تبدیل به نکته مثبت شده.


بدترین انتخاب ها رو برای مرگخوارا انجام دادین...و این همون کاری بود که برای جالب تر شدن سوژه باید انجام داده می شد!

فراموش نکنین که جمله بدون علامت نداریم!


پستتون بین همون کشمکش تموم شده.انتخاب خوبی بود. نفر بعدی می تونه ایده هاشو اجرا کنه و یا داستان رو ادامه بده.
سوژه رو اصلا جلو نبردین. از فرصت کوچیکی که پیش اومده برای نوشتن به بهترین شکل ممکن استفاده کردین. سوژه لباس پوشیدن مرگخوارا سوژه کوچیک ولی جالبی بود که شما هم متوجه این موضوع شدین و به خوبی ازش استفاده کردین.

این یکی از بهترین پست هایی بود که از شما خوندم.ساده و راحت! این پست تلخ نبود! منفی نبود. سفید هم نبود.

خیلی خوب بود.

موفق باشید.
_________________________

آگوستوس

شما همچنان دارین به پست هاتون احترام می ذارین!

پست های شما رو در اولین فرصت نقد خواهیم کرد. البته بهتره نقد دو پست رو بصورت همزمان درخواست نکنین. دلیلش رو اینجا توضیح دادم. ولی برای تازه واردا(مخصوصا اگه مرگخوار باشن) گاهی استثنا قائل می شیم. پست های شما رو هم نقد خواهیم کرد.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.