هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۳۹ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-ببین شتر جان...اینی که میبینی آدم خطرناکیه. اصلا نمیشه روش حساب کرد. یهو دیدی زد شل و پلت کرد ها!

شتر نگاهی به لرد سیاه انداخت. مرگخواران نمیدانستند منظور آن ها را از خطرناک و شل و پل فهمیده است یا نه. کمی جلو رفت و به چشمان لرد سیاه خیره شد.

کراب و سایرین سرگرم جویدن ناخن ها از وحشت شدند.
-یکی بره جلوشو بگیره...الانه تف کنه...

شتر به لرد نگاه کرد و لرد به شتر.

قلب های صورتی رنگی در چشمان شتر شکل گرفت و بالن های بزرگی پشت سرش به پرواز درآمد.

-یاران ما...ما این را میخواهیم!

مرگخواران این بار بصورت جدی نگران شدند. لرد سیاه عاشق شتر شده بود؟

-یاران کج فهم ما...ما این را نمیخواهیم. پشت سری اش را میخواهیم. مایلیم با آنها ادامه مسیر دهیم.

اشاره لرد سیاه به بالن های پشت سر شتر بود. بالن های بزرگی که سبدی به آنها وصل بود و توریست ها را سوار میکرد و به آسمان هفتم میبرد.


لرد اراده کرده بود سوار بالن بشود!


ویرایش شده توسط وینسنت کراب در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۱۰ ۱۶:۲۲:۱۹

ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۴:۵۲ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
اما شانس با مرگخواراها یار بود و لرد سیاه، پس از لیز خوردنی موقر و متین از روی گردن شتر، با شکوه فراوان، به کمر فنریر فرو رفته با سر در زمین، منت نهادند و روی آن مجلوس شدند. سپس با ابهت تمام، از روی کمر فنریر برخواسته، ذرات ریز شن روی ردایشان را تکاندند و رو در روی شتر برگشتند. اما قبل از آنکه سخنی بر لب بیاوردند، به یاد عادت زشت شتر افتادند و پس، قدمی از او فاصله گرفتند.
-مارا پرت می‌کنی؟

حق با لردسیاه بود. شتر عادتش را ترک نکرده بود.
-تف!

تف مذکور، مستقیم و بدون خطا وارد چشم چپ بانز شد.

-یاران شجاعمون... این شتر رو رام کنید. وقت تنگه!

اما یاران وفادار لرد سیاه، هنوز نای بلند شدن از جا را حتی نداشتند.
فنریر هنوز با سر در شن بود.
بانز مشغول پاک کردن تف شتر بود.
بلاتریکس با خارهای فرو رفته در لابه‌لای موهایش درگیر بود.
لینی حتی پیدایش هم نبود...

اما لرد سیاه چاره را می‌دانستند.
-تا سه می‌شمریم. یک...

لازم به ذکر دو و سه نبود. مرگخواران مشغول مذاکره با شترها شده بودند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
شکم شتر هم مثل تمبک صداهای موزونی از خودش در میاره، ولی شتر اصلا و ابدا به این موضوع اهمیت نمیده و همونطور با آرامش راه میره، گاهگداری هم بوته خارهایی که قبلا خورده رو نوشخوار میکنه و دوباره میجوه و قورت میده. گاهگداری هم تف میندازه رو زمین حتی.

لرد یه نگاه سنگین دیگه تحویل بانز میده.
- محکم تر بزن بانز... محکم تر!

و بانز هم مجبور میشه محکم تر بزنه. در نتیجه همین ضربه های محکم تر، صدای تمبک مانند شکم شتر، تبدیل میشه به صدای طبل.

- بانز میتونه در جنگ های پیش رو که ما روی شترمون نشستیم، به عنوان طبل زنمون هم فعالیت کنه. راضی میباشیم.

اما بانز اصلا راضی نبود. از همه طرف تحت فشار بود و دستاش هم کم کم داشتن درد میگرفتن. ولی مجبور بود به طبل زدنش روی شکم شتر ادامه بده، وگرنه خشم لرد سیاه قطعا شلوار نامرئیش رو به آتیش میکشید.

و شتر بالاخره خسته شد. برگشت و یه نگاه به پشت سرش انداخت.
دقیقا به لرد سیاه که از اوضاع تقریبا راضی به نظر میرسید، و بعد تصمیم گرفت برای اینکه لرد رو بیشتر از این راضی کنه، یه جیغ بنفش بکشه و چهارنعل شروع کنه به دویدن!
و البته بقیه شترها هم شروع کردن به دویدن... و مرگخوارا اون لحظه برای کراب که سوار پای شتر شده بود، احساس تاسف کردن.

شترها تا مسافت زیادی رو دویدن، و بعد یهو همه شون با هم ترمز کردن، توی یک خط صاف.
و در نتیجه، مرگخوارا و لرد همه با هم از روی سر شترهاشون پرت شدن و حتی سر چندتا از مرگخوارا هم توی زمین فرو رفت.



پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- ارباب زندگی بسیار برام دشوار شده.

لرد توجهی به ناله‌های بانز نمی‌کنه. به جاش به بیابون پیش رو چشم می‌دوزه و سرعت حرکتی که داشتن.
- یاران ما، این شترها چرا اینقدر آروم حرکت می‌کنن؟

مرگخوارا که هرکدوم به یه روشی به سختی خودشونو رو شتراشون نگه داشته بودن تا نیفتن، جیب رداهاشون رو به امید یافتن جوابی می‌گردن، اما هیچ‌کدوم پاسخی برای این سوال نداشتن.

- ما می‌خواهیم سریع‌تر برویم! یکی سرعت شتر ما رو زیاد کنه.

کراب که همچنان به پای پینکی چسبیده بود جواب می‌ده:
- ارباب همیشه گفتن دیرتر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است. بهتر نیست امنیت سفرمون رو با سرعت بخشیدن به اینا به خطر نندازیم؟
- خیر!

پاسخ لرد کوتاه بود و دندان‌شکن.

- ارباب شما که بانزو دارین، بگین یکم با دستش بزنه به پهلوی شتره بلکه سرعت بگیره.

لرد چیزی نمی‌گه. فقط به بانز نگاه می‌کنه. قاعدتا بانز نگاه لردو نمی‌بینه چون در وضعیت بدی قرار داشت و دیدن چهره‌ی لرد براش ممکن نبود. اما سنگینی نگاه لردو چرا، به خوبی حس می‌کنه.
- چشم ارباب. چشم.

بانز همونطور که یه وری وسط دو کوهان شتر قرار گرفته بود، دستاشو بالا میاره و همچون تمبک مدام دستاشو به شکم شتر می‌کوبه...




پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۱:۳۷ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۹:۴۶ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
در نهایت امر، همه سوار شدند و شتر ها حرکت را آغاز کردند.

-عهه! این... این قر میده!

تپ!

کراب در اثر حرکت قرآلود شتر، به زمین افتاد.
-ای تف تو این زندگی... ردام کثیف شد... خسته شدم... مرلینا...
-کراب!

از جذابیت های لرد سیاه است دیگر. تنها اسمش را صدا کردند، اما کراب با همین یک کلمه، ماستش را کیسه کرد ‌و دوان دوان به دنبال شترش رفت.
-پینکی؟... وایسا من سوار شم... پینکی جونم؟...
-پینکی؟!

بله! کراب اسم هم روی شترش گذاشته بود، لاکن شتر زیاد توجهی به کراب نداشت.

در نهایت، کراب همچون بختک به پای شتر بخت برگشته چسبید و سوار بر پای شتر، به ادامه سفر پرداخت.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۸:۵۹ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۳۸:۱۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-ارباب می خواید ناهمواریاش رو ببریم؟
-خیر؛ ردامون خونی میشه. گرون خریدیمش.
-ارباب نظرتون چیه روشون بپرم که صاف بشن؟

لرد سیاه جوابی به لینی نداد. ولی به همراه همه ی مرگخواران با نگاهی که از سر تا پای لینی گذراندند، به او فهماندند که ابعادش مانع این اتفاق می شود.

لرد همچنان منتظر بود؛ مرگخواران دستپاچه و شترها بی تفاوت دهانشان را می جنباندند.
سو نگاهی به فرورفتگی میان دو کوهان شتر انداخت سپس نگاهش را به جایی دوخت که یک دستمال معلق در هوا مشغول پاک کردن پیشانی شخصی نامرئی بود.
-ارباب... چطوره که این قسمت رو با یه چیزی پر کنیم که ارتفاعش با اینا یکی بشه؟

لرد نگاهی به اطراف کرد تا چیزی مناسب این کار پیدا کند. اما پیدا نکرد!
-سول... تو این اطراف بجز تیغ و سنگ چیزی می بینی؟! ما اگر روی اونا بنشینیم آسیب می بینیم که!
-نه ارباب! اجازه بدین...

سو این را گفت و در حرکتی سریع، بانز را برداشته و در جای خالی روی شتر پرتاب کرد.
برای اولین بار، بانز مفید واقع شده بود!

-بسیار خب... جلوس می کنیم.

هوریس روی زمین به چهارپایه تغییر شکل یافت و بقیه مرگخواران شتر را نگه داشتند.
لینی از جلو، صورت شتر را گرفته و با او چشم در چشم شده بود.

دقایقی بعد، لرد سیاه با وقار و غرور، روی شترش نشسته بود و از روی نقشه، مسیر پیش رویش را بررسی می کرد.
اما وضعیت سایر مرگخواران کمی متفاوت بود. لینی که سرتا پایش تفی شده بود، روی راس کوهان شتری نشسته و با تمام قدرت، افسارش را نگه داشته بود.
هوریس که کمرش به حالت نود درجه مانده بود، روی شتری افتاده و تکان نمی خورد.
هکتور از یکی از کوهان های شترش آویزان شده و پاتیلش را به دیگری بسته بود.

وضعیت بانز ولی، با همه متفاوت بود!


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۴۲ جمعه ۱۰ اسفند ۱۳۹۷

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
سوال خوبی بود. لرد همیشه بهترین سوال هارو میپرسید و مرگخوارها هم معمولا بهترین جواب هارو نداشتن که همین موضوع باعث میشد لرد عصبانی بشه و شروع کنه به حرص خوردن از دستشون. البته لرد در این مورد، اصلا از مرگخوارا انتظار جواب نداشت. بهرحال اونا جادوگر بودن، موجودات جادویی رو میشناختن، نه موجودات مشنگی و عادی رو، ولی در اون لحظه حس میکردن که اگر اظهار نظر نکنن، لرد ناراحت میشه، برای همین نظرات کارشناسانه شون رو ارائه دادن.
- من فکر میکنم که پشتش یه دنیای کوچیکه و اونا هم کوه هستن ارباب.
- من فکر میکنم که غده سرطانی ای چیزی باشن ارباب... طفلک فکر نکنم زیاد عمر کنه.
- شماها همون اظهار نظر نکنید. از خودش میپرسیم و سوارش میشیم اصلا بعدشم.

بعدش هم لرد سیاه برگشت به سمت شتر.
- ما بهت افتخار میدیم که سوارت بشی...
- تف!

تف شتر، از کنار گوش لرد رد شد و خورد تو صورت کراب که داشت دوباره خودشو آرایش میکرد. مرگخوارا با حالت تحسین آمیزی به شتر خیره شدن. انتظار همچین پرتاب صد امتیازی ای رو نداشتن. از نظر مرگخوارا، اون شتر میتونست با یکم آموزش، یه مرکب جنگی فوق العاده برای اربابشون باشه!
لرد به مرگخواراش که رفته بودن تو فکر و خیال و چشماشون برق افتاده بود، چپ چپ نگاه کرد، و بعد دوباره به سمت شتر برگشت.
- میفرمودیم. ما بهت افتخار میدیم که سوارت بشیم، به شرط اینکه پشتت رو صاف کنی تا جای ما راحت باشه.

توی صورت شتر، هیچ نشونه ای از فهم دیده نمیشد.
اما بعد، برای یه لحظه، شتر کمر و سرش رو خم کرد.
لرد این رو به منزله تعظیم در مقابل شکوه و عظمت خودش در نظر گرفت و میخواست بره روی سر هوریس که سوار شتر بشه، اما شتر کمرش رو صاف کرد، در حالی که یه بوته خار عظیم توی دهنش بود و داشت با آرامش تمام و صدای "قرچ قوروچ" میخوردش.

- صبر ما رو به اتمامه... یاران ما، سریعا چاره ای بیندیشید که پشت این جانور صاف بشه و ما سوارش بشیم.

و مرگخوارا هم سریع شروع کردن به فکر کردن برای پیدا کردن راه حل، تموم شدن صبر لرد سیاه اصلا نشونه خوبی نبود!



پاسخ به: بانک گرينگوتز-بانک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۲۳ پنجشنبه ۹ اسفند ۱۳۹۷

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
مرگخوارا بدو، شتر بدو! مرگخوارا بدو، شتر بدو! مرگخوارا بدو، شتر ندو!

-عه...گولمون زد!

مرگخوارایی که از شتر جلو زده بودن برمیگردن و جلوی شتر متوقف شده صف میکشن. تصمیم میگیرن از در دوستی وارد بشن.
-جناب آقای شتر؟

-تف!

-چرا همچین میکنی خب بی تربیت؟ من که هنوز نگفتم چی میخوام. شاید میخواستم از میزان مقاومتت در تحمل شرایط طاقت فرسای بیابان تقدیر به عمل بیارم!

-تف!

مرگخوارا میفهمن شتر، در دوستی سرش نمیشه. از در دشمنی وارد میشن.
-ببین بی ریخت... همینجا مثل یه شتر خوب وایسا و تکون نخور تا ارباب ما بیاد سوارت بشه. دهنتم اینقدر نجنبون. وگرنه...

-تف!

مرگخوارا شخص نامناسبی رو برای ورود از در دشمنی انتخاب کردن. لینی اصلا مقتدر به نظر نمیرسه.

لرد سیاه هم به مرگخوارا میرسه.
-یاران ما...این ناهموار چرا اینقدر کج و کوله است؟


ویرایش شده توسط بانز در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۹ ۲۱:۳۱:۲۵
ویرایش شده توسط بانز در تاریخ ۱۳۹۷/۱۲/۹ ۲۱:۳۴:۰۳

چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.