هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۴:۲۸ جمعه ۱۸ فروردین ۱۳۸۵
#13

تريسي ويليامز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۳۰ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۰۲ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 8
آفلاین
الكتو دستش رو طبق عادت هميشگي فرو كرد توي موهاش ....بعد به هوكي نگاه كرد : بقيه كجا بودند؟ تو نبايد اون موقع تنها میموندی ....
هوكي دست هاش رو مشت كرد و گفت : راستش... هيچ كدوم ....
الكتو دويد سمت چوبدستيش كه روي ميز بود و داد زد : چي ؟ كجاند ؟
هوكي با صدايي نامفهوم گفت : اونها...ما فكر كرديم امشب....
الكتو چوبشو گرفت بالا : كجا رفتند ؟
هوكي اروم در رو باز كرد : مي رم بيدارشون كنم ...
------------------------
قرص ماه ناقص بود ...چيزي كه در يك عمليات جستوجوي معمولي ميتونست خيلي تعيين كننده باشه اما در تاريكي غليظي كه جنگل رو فرا گرفته بود حتي خورشيد هم نميتونست تفاوتي ايجاد كنه ...
اليور اروم گفت : ناسلامتي اخه معاوني گفتند..انهدام گري گفتن...
هوكي نور چوبدستيش رو انداخت توي چشم اون : تو كه هنوز معاون نشدي ! تازه شده بوديم فرقي نمي كرد ... مگه نشنيدي الكتو گفت به علت كمبود نفرات يا چيزي در اين حدود...
اليور با بلندترين صدايي كه در هنگام عمليات مجاز بود گفت : پس به عنوان يه انهدام گر ازت مي خوام اون نورو بندازي پايين !
در همين وقت صدايي باعث شد هر دو بيحركت بشند ...هوكي بي صدا نور چوبدستي رو روي بوته هايي انداخت كه بر اثر عبور يك نفر به لررزه در اومده بودند .گروه اروم از بين بوته ها رد شد (البته نه چندان اروم ) و بعد با راهنمايي اليور نشانه هايي رو كه اون فرد از خودش بر جا گذاشته بود تعقيب كردند ...يك دفعه الكتو متوقف شد و پچ پچ كرد :داريم مي رسيم به يه فضاي باز ...
هوكي چوبدستيشو خاموش كرد و گفت : خب برسيم ...
چند دقيقه نگذشته بود كه به يك محوطه بي درخت رسيدند ...جايي كه در نور اندك ماه مي شد سبز پوشي رو ديد كه داشت يه شيشه معجون رو به سمت لب هاش مي برد و اطرافش رو مانتيكور ها گرفته بودند .... الكتو اروم برگشت و زمزمه كرد : بچه ها مي دونم سخته اما گاهي اوقات بايد بين تعهداتمون و ...
اليور زد زير گريه ( ) الكتو اروم گفت :‌مي دونم خيلي احساس بر انگيز بود اما...
ولي حرفش رو قطع كرد چون به يك باره (!)توسط يه دست پشمالو از زمين بلند شده بود !


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۸ ۱۲:۳۰:۵۲


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۳:۳۱ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۵
#12

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
در باد و باران شدید آن روز سبز پوشی رضایت مندانه قدم برمی داشت.بطری کوچکی را که حاوی مایعی آبی رنگ را چنان در دستانش می فشرد که انگار شیشه ی عمرش است.باخود می اندیشید که قدرتش چندین برابر می شود هنگامی که بطری را سر بکشد.درست چندین کیلومتر آن طرف تر الکتو باخیال آسوده روی صندلی راحتش لم داده بود و لبخندی شیرین برلب داشت.اما این خوشی زیاد هم دوام نیاورد.و با چند ضربه ی در به پایان رسید.الکتو گفت:بیاتو.
هوکی با سر وضعی آشفته وارد شد سرتاپایش را گل و لجن پوشانده بود چندین زخم عمیق هم جای جای بدنش دیده می شد که خون ازشان آهسته بیرون می ریخت.باصدایی که بی شباهت به صدای شیون نبود فریاد زد:قربان.قربان.معجونی که من ساختم و شما دستور انهدامش رادادید.....
هوکی کمی ایستاد تا نفسی تازه کند و با صدای آهسته ای گفت:دزدیده شد.
الکتو گفت:چطور .چطور ممکنه.اون معجون برای جامعه خیلی خطرناکه.
الکتو به فکری وحشتناک که لحظه ای ذهنش را ترک نمی کرد اندیشید معجون ((همراسکا)) معجونی بود که اگر به دست جادوگر تبهکاری می افتاد ممکن بود تمام جامعه ی بشریت را از بین ببرد.شخصی که چند جرعه از این معجون را می نوشید.روحش به مانتیکورها پیوند می خورد یعنی به عبارتی هم می تونست آنها را سازماندهی کند و ارتش به وجود آورد و هم خود نیز قابلیت های مانتیکور را تا حدودی به دست می اورد.
الکتو گفت:خودت که می دونی چیکار کنی نه؟
- بله باید انهدام گرها رو خبر کنم.و بهشون مشخصات اون دزد لعنتی رو بدم.
- تو چه جوری جون سالم به دربردی؟
- اون فقط معجون رو می خواست انگار هیچ چیزی رو غیر از معجون نمی دید.
دوستان عزیز (چه اونایی که عضو شدن چه اونایی که می خوان عضو بشن و چه اونایی که نمی خوان عضو بشن)این نمایشنامه نمایشنامه ی پایه است یعنی این که شما باید اون رو ادامه بدید و اگر غیر از این انجام دهید من از ناظر تقاضا می کنم پستتون رو پاک کنه چون شما با نوشتن نمایشنامه های سرخود نظم این تاپیک رو به هم می زنید. نمایشنامه هاتون لطفا جدی باشه, اشتباه نکنید لازم نیست خشک بنویسید می تونید از طنز هم استفاده کنید اما نه این که دیگه همش طنز باشه.

اگر دیدی پستی زده شده بود که نظم تاپیک رو به هم میزد دو تا سوت بزن میام .


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۶ ۱۹:۲۴:۳۲

تصویر کوچک شده


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۰:۴۷ چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۳۸۵
#11

الیور وودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
از پادلمیر یونایتد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 146
آفلاین
((در خواست برای گرفتن مقام بالا تر( در صورت امکان معاون ) ))

نام موجود : خون خار قرمز
غذا : خون
کار موجود : خوردن خون افراد یا حیوانات و کشتنشان
پیوند : کاردا دم قرمز پف کوتوله
شکل : موجودی مانند یک عنکبوت اما قرمز رنگ
ویژگی : به پشت گردن افراد می پرد و خونشان را از شاه رگ می مکد ، ای موجود از خود بویی مثل خون برجای میگذارد
نوع جانور : خون خار
در جه ی خطر : خطر ناک / جادوگران ورزیده شاید بتوانند بر ان قلبه کنند


نمایشنامه :

الکتو سرش را به میز چسبانده بود وبه موضوعی جز انهدام خون خار قرمز فکر نمی کرد واقعا موضوع عجیبی بود این موجود که از ازمایشگاه فرار کرده بود اکنون در حال پرسه زدن در درون شهر بود واقعا وضع اشفته ای بود مگر میشد در طول یک هفته 6 نفر کشته و دو نفر ذخمی شوند الکتو بیش تر از این برای این نگران بود که قرار بود که درون همین هفته خون خار قرمز 40 نوزاد به دنیا بیاورد اما پس ازاینکه 40 نوزاد خون خار قرمز به دنیا بیاییند وضع کشته های شهر همین تور بیش تر وبیش تر میشود .
پس الکتو راهی نداشت جز این که با تمام قدرت برای انهدام ان موجود تلاش کند پس به طبقه ی پایین رفت و تمام افراد را برداشت و به سوی یافتن ان موجود شتافت .
الکتو : همه ی افراد با شمارش من غیب میشین ودر اخرین جایی که خون خار قرمز دیده شده ظاهر بشین همه ی ما می دونیم که اون تا چند روز دیگه 40 تا بچه میاره پس زیاد نمی تونه از اون محل دور شده باشه به احتمال زیاد اون الا ن یه جای تاریک و مرطوب پیدا کرده و در حال استراحت ،، پس شما همه جاهای تاریک ومرطوب رو که به ذهنتون میرسه بگردین باشه ؟
الکتو : 1.. . 2... 3...
همگی در اخرین جایی که اون موجود دیده شده بود ظاهر شدند چند قدم که جلو تر رفتند . الکتو گفت با خوشحالی گفت اره بوی خودش بوی خون .
الکتو : همگی دنبالم بیاین
همین جلوتر رفتند بوی خون شدت گرفت ، انها اکنون درجایی بودند که خون خار قرمز همون جا بود .
الکتو : منهدمش کنین ( با صدای بلند )
ماموران انستیتو ژنتیکی دیاگون: همگی با تکان دادن چوب دستی خود و به زبان اوردن وردی ان موجود را منهدم کردند .

((در خواست برای گرفتن مقام بالا تر( در صورت امکان معاون ) ))

نام موجود : جن شیشه ای
کار موجود : پاک کردن حافظه
درجه ی خطر : زیاد خطر ناک نیست بچه های انستیتو ژنتیکی دیاگون به راحتی کنترلشون می کنن .
شکل : شبیه جن خانگی اما دارای بدنی شیشه ای
ویژگی : هیچ وردی روشون اثر نداره جز یه ورد که ...
پیوند : گوی شیشه با جن خاکی
غذا : حافظه ی افراد


نمایشنامه : الکتو با سرعت امد وگفت بچه ها سریع تر اماده شین لطفا تموم دانشمندا و انهدام گرا بیان چون ما با یه موجود جدید رو برو هستیم وهیچ اطلاعاتی دربارشون نداریم فقط این رو میدونیم که اونا امشب می خوان به وزارت خانه برن و حافظه ی همه ی افرادو پاک کنن و مامورای وزارت خانه هم هیچ خبری از اونا ندارن .

((بچه ها سریع تر ... ))

مامورای انستیتو ژنتیکی دیاگون اماده شده بودن تا به محل مورد نظر برن .
الکتو بچه ها همه اماده این پس همه باهم غیب میشیم و جلوی در وزارت خونه ظاهر می شیم .
اماده این : 1 ... 2... 3 ...
ناگهان همه در کنار وزارت خانه ظاهر شدند .
الکتو : خوب بچه ها من یه چیز دیگه رو به هتون بگم همه تون همه ی ورد ها یی رو که به ذهنتون میرسه روشون امتحان کنین هر کدومتون که موفق شدین بیاین به من بگین . باشه

الکتو : خوب فکر کنم اونا دارن میان !!؟؟ آره خودشونن اماده شین
الکتو : با شمارش من پراکنده شین و شرو ع کنین 1... 2... 3 ...
در همین هنگام نور های ابی رنگی از طرف جن های شیشه ای فرستاده شد .
ریگولوس بلک : مراقب باشین این نورا یی که میفرستن حافظه بره ، اگه به ما بخورن ما حافظ مونو از دست میدیم .

مامورای انستیتو به شدت در حال جنگیدن با جن های شیشه ای بودن که ناگهان .

الیور وود : اکسپلیاراموس
الیور وود : هیچ وردی روشون اثر نداره چیکار کنم
الیور وود : ریکتو سمپرا ( افسونی که باعث قلقلک و خنده میشود )
ناگهان جن شیشه ای به زمین افتاد ودور خود می چرخید و (( با صدایی مثل ... ایه .. ها ...ایه ... می خندید))
الیور وود به سرعت دوید وخود را به الکتو رساند .
الیور وود : الکتو من وردی رو که روشون اثر داره رو پیدا کردم او ن ریکتو سمپرا ست ( آن رکتو سمپرا است )
الکتو : دیونه شدی مگه چنین چیزی میشه !!!!!!!!!!!!!!
الیور وود : ریکتو سمپرا ( ورد را به زبان اورد ویکی از جن های شیشه ای به زمین افتاد )
الکتو : راست گفتی کارت عالی بود
الکتو : بچه ها همه ورد ریکتو سمپرا رو اجرا کنین

باشه
(تمام جن های شیشه ای منهدم شدن )
الکتو : خوب بچه ها کارون عالی بود یادتون باشه این موجودات رو بیارین به ازمایش گاه تا ببینیم چه فایده ای دارن . خوب حالا همگی اماده این همدیگه رو توی انستیتو میبینیم 1... 2... 3...


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۶ ۱۲:۵۵:۵۹


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۳۸۵
#10

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
الیور وود کار شما عالی است.منتها برای گرفتن مقام معاونت به سه نمایشنامه نیازداری.شما به درجه ی دانشمند عالی رتبه نایل شدی.تخم جغد جی میل (دعوتنامه ی جی میل)به زودی(امروز یا فردا به پست الکترنیک شما ارسال می شود.البته اگه ÷ست الکترونیکتو برام پی ام بزنی.

هووووم . از این به بعد سعی کنید که رولهای دنباله دار بزنید تا همه بتونن شرکت کنن و نمایشنامه های همدیگر رو ادامه بدن . همچنین لطفا هرچه سریعتر جهت اصلیه تاپیک رو مشخص کنید .


تصویر کوچک شده


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۵
#9

الیور وودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
از پادلمیر یونایتد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 146
آفلاین
((در خواست برای گرفتن مقام بالا تر( در صورت امکان معاون ) ))

نام موجود : غول غارنشین دفاع گر
درجه ی خطر : این مجود توسط جادوگرهای کاردان رام میشود
محل تولید برای اولین بار : در انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیوند : پیوند خاصی ندارد با تزریق شیره ی گیاه خربق به پشت گردن یک غول غار نشین ان غول قابل کنترل میشود ( اما باز هم قدرت خود را دارد )
محل استفاده از این موجود : معمولا برای مراقبت کردن از جایی مانند بانک و...
ظاهر : هیچ فرقی با غول غار نشین ندارد اما فقط رنگ پوستش آبی رنگ است .

نمایشنامه :

الکتو در دفتر کارش نشسته بود که ناگهان جغد قهوه ای رنگی از شیشه به درون انستیتو امد که نامه ای به منقار داشت الکتو نامه را برداشت و پشت سر جغد را نوازش کرد الکتو نامه را باز کرد .

نامه
________________________________________________________________

به نام خدا

سلام الکتو عزیز :
من نیازی به یک موجود قوی و قدرتمند دارم تا از یک محل در هاگوارتز مراقبت کند لطفا در صورتی که چنین موجودی را سراغ داشتی به من خبر بده .

آلبوس دامبلدور مدیر هاگوارتز

_________________________________________________________________

الکتو سریعا به فکر فرو رفت ناگهان فکری به ذهنش رسید یک کاغذ پوستی و یک قلم پر برداشت و نامه ای به البوس نوشت .

به نام خدا
سلام البوس دامبلدور عزیز من پس از خواندن نامه ی تو فکری به ذهنم امد و ان این بود که تغییری در رفتار غول غار نشین ایجاد کنم و ان را قابل کنترل کنم در صورتی کارم با موفقیت انجام شد ان را برایت می فرستم
الکتو

الکتو نامه را به پای جغد بست و ان را برای دامبلدور فرستاد بعد از ان به طبقه ی اول رفت انجا الیور وود پشت میز کارش نشسته بود و در حال کار کردن بود .
الکتو : الیور من یه ماموریت نسبتا سخت برات دارم سریع چند تا از بچه ها رو بردار و برو یه غول غار نشین برام بیار منم میرم به دانشمندا بگم اماده شن برای یه ازمایش کوچولو .
الیور : چی غول غار نشین میشه بدونم میخوای چیکار کنی ؟؟!!!
الکتو : میخوام یه مقدار شیره ی گیاه خربق به پشت گردنش تزریق کنم تا قابل کنترل شه .
الیور : باشه من رفتم فقط اگه میشه من یه غول غارنشین رودخانه ای بیارم چون غول غار نشین کوهستانی یه مقدار وحشی تره ؟

چند ساعت بعد الیور وود با یه غول غارنشین رود خانه ای برگشت ( که بیهوش بود )

الیور : بیا الکتو حالا دیگه با من کار نداری اینم یه غول غار نشین ؟
الکتو: مرسی این الان بیهوشه دیگه ؟
الیور : آره

الکتو ان غول را به ازمایش گاه برد ان غول را بر روی زمین گذاشت و مقداری از شیره ی گیاه خربق را به پشت سرش تزریق کرد سپس ان را درون یک قفس قرار داد و به گوشه ی ازمایش گاه برد و خودش هم به اتاق خودش رفت .
چند ساعت بعد
ریگولوس بلک : الکتو این غوله بهوش اومده ولی رنگش ابی شده یه کمی هم بیحاله حالا چیکار کنیم ؟
الکتو : هیچی اونو بفرست برای دامبلدور .

پایان

------------------------------

((در خواست برای گرفتن مقام بالا تر( در صورت امکان معاون ) ))

نام موجود : خون خار قرمز
غذا : خون
کار موجود : خوردن خون افراد یا حیوانات و کشتنشان
پیوند : کاردا دم قرمز پف کوتوله
شکل : موجودی مانند یک عنکبوت اما قرمز رنگ
ویژگی : به پشت گردن افراد می پرد و خونشان را از شاه رگ می مکد ، ای موجود از خود بویی مثل خون برجای میگذارد
نوع جانور : خون خار
در جه ی خطر : خطر ناک / جادوگران ورزیده شاید بتوانند بر ان قلبه کنند


نمایشنامه :

الکتو سرش را به میز چسبانده بود وبه موضوعی جز انهدام خون خار قرمز فکر نمی کرد واقعا موضوع عجیبی بود این موجود که از ازمایشگاه فرار کرده بود اکنون در حال پرسه زدن در درون شهر بود واقعا وضع اشفته ای بود مگر میشد در طول یک هفته 6 نفر کشته و دو نفر ذخمی شوند الکتو بیش تر از این برای این نگران بود که قرار بود که درون همین هفته خون خار قرمز 40 نوزاد به دنیا بیاورد اما پس ازاینکه 40 نوزاد خون خار قرمز به دنیا بیاییند وضع کشته های شهر همین تور بیش تر وبیش تر میشود .
پس الکتو راهی نداشت جز این که با تمام قدرت برای انهدام ان موجود تلاش کند پس به طبقه ی پایین رفت و تمام افراد را برداشت و به سوی یافتن ان موجود شتافت .
الکتو : همه ی افراد با شمارش من غیب میشین ودر اخرین جایی که خون خار قرمز دیده شده ظاهر بشین همه ی ما می دونیم که اون تا چند روز دیگه 40 تا بچه میاره پس زیاد نمی تونه از اون محل دور شده باشه به احتمال زیاد اون الا ن یه جای تاریک و مرطوب پیدا کرده و در حال استراحت ،، پس شما همه جاهای تاریک ومرطوب رو که به ذهنتون میرسه بگردین باشه ؟
الکتو : 1.. . 2... 3...
همگی در اخرین جایی که اون موجود دیده شده بود ظاهر شدند چند قدم که جلو تر رفتند . الکتو گفت با خوشحالی گفت اره بوی خودش بوی خون .
الکتو : همگی دنبالم بیاین
همین جلوتر رفتند بوی خون شدت گرفت ، انها اکنون درجایی بودند که خون خار قرمز همون جا بود .
الکتو : منهدمش کنین ( با صدای بلند )
ماموران انستیتو ژنتیکی دیاگون: همگی با تکان دادن چوب دستی خود و به زبان اوردن وردی ان موجود را منهدم کردند .

دوست عزیز ، زدن دو تا پست پشت سر هم ممنوعه . دوتا پستت رو یکی کردم .


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۴ ۱۹:۱۴:۲۰
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۴ ۱۹:۲۳:۲۶


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۷:۵۰ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۵
#8

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
اليور وود چرا سه پست تکراري زده ايد؟با اين وجود اين به من مربوط نيست به ناظر مربوط است شما به خاطر زيبايي متنتان.درمقام انهدام گر استخدام شده ايد.دوستان از اين به بعد میتوانند در رول ها اسم يکي از انهدام گران را اليور وود بنويسند. درضمن فراموش نکنيد نشانتان را در امضا قرار دهيد.


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۴ ۱۹:۲۶:۴۵

تصویر کوچک شده


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۷:۳۸ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۸۵
#7

الیور وودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
از پادلمیر یونایتد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 146
آفلاین
درخواست برای عضو شدن در انجمن بیولوژی

نام : الیور وود
نام موجود ساخته شده : ماژیلاس
چگونگی تولید : اگر تخم یک باسلیسک را در زیر یک اژدهای شاخدم مجاری پرورش دهیم از درون آن یک اژدهای سه سر به دنیا می اید که تنه ی ان گلوله ی اتشین چینی است سر وسط آن شاخدم مجاری است و دو سر دیگر آن مربوط به اژدها های سبز ولزی و اژدهای دندانه دار نروژی است . این اژدها نمی تواند به خوبی پرواژ کند و همچنین قادر به تولید مثل هم نیست .
شکل : اژدهای سه سر که تنه ی ان گلوله ی اتشین چینی است سر وسط آن شاخدم مجاری است و دو سر دیگر آن مربوط به اژدها های سبز ولزی و اژدهای دندانه دار نروژی است .

توضیح کوتاهی در باره ماژیلاکس : این موجود برای اولین بار توسط ماژیلاکس ایوارا ( جادوگری پلید سالهای 1730 تا 1790 ) این جادوگر پلید در رشته های کیمیا گری و معجون سازی استاد بود و در رشته ی دفاع در برابر جادوی سیاه همتا نداشت . (( در ضمن این شخصیت واقعا وجود نداشته و فقط ساخته ی تخیلات من بوده ))

نمایشنامه :
آسمان تاریک بود ، هوا سرد بود ، ماژیلاکس ایوارا در کنار تخت مادر نشسته بود و میگریست . مادر ماژیلاکس در حال کشیدن نفس های آخر بود که ناگهان :
صدای مادر ماژیلاکس که با صدایی اهسته حرف می زد صدای گریه را شکست .
مادر ماژیلاکس : پسرم ... میدونی که من در حال مرگم و هیچ چیزی ندارم که به تو به ارث برسونم به غیر از این خانه و یک کوزه ... ماژیلاکس این کوزه قیمتی نداره ولی توش یه رازی هست که من میدونستمش ولی نتونستم چون قدرتش رو نداشتم تو هم اگر میخوای من ازت راضی باشم این رازو بفهم و بهش عمل کن ...

مادر ماژیلاکس این را گفت و چشم از جهان بست . ولی ماژیلاکس همان طور در کنار مادر بود و میگریست .

چند سال بعد

اکنون دیگر ماژیلاکس در علم های کیمیا گری ، معجون سازی و جادوی سیاه مهارت کافی به دست اورده بود ودیگر می توانست به سراغ ان کوزه برود .
ماژیلاکس کوزه را برداشت دستش را درون ان کوزه کرد ،،، در درون کوزه کاغذ پوستی بود ...
ماژیلاکس کاغذ را باز کرد و ان را خواند .
____________________________________________________________________
دستور العمل ایچای ایوارا

شما برای ساختن پر قدرت ترین موجود جادویی ابتدا باید تخم یک باسلیسک را در زیر یک اژدهای شاخدم مجاری پرورش دهیم ، پس از سه ماه از درون آن یک اژدهای سه سر به دنیا می اید که تنه ی ان گلوله ی اتشین چینی است سر وسط آن شاخدم مجاری است و دو سر دیگر آن مربوط به اژدها های سبز ولزی و اژدهای دندانه دار نروژی است . این اژدها نمی تواند به خوبی پرواز کند و همچنین قادر به تولید مثل هم نیست .

فقط از این اژدها در کارهای خوب استفاده کنید وگر نه ...

نویسنده : ایچای ایوارا

توجه: این کوزه باید نسل ان در نسل بچرخد تا به وارث حقیقی من برسد تنها وارث حقیقی من میتواند این موجود را به وجود بیاورد و کنترل کند .
___________________________________________________________________

در زیر نامه این کلمات به چشم می خورد :

ایچای ایوارا :
...
مکسین ایوارا : ناموفق
ریچارد ایوارا: ناموفق

لوسیوس ایوارا: ناموفق
مارکوس ایوارا : ناموفق
جینا ایچای ایوارا : ناموفق
ماژیلاس ایوارا :
____________________________ _________________________________



دستور العمل ایچای ایوارا تصمیم گرفت که این کار را انجام دهد پس به سراغ تخم باسلیسک و اژدها گشت و ...
سه ماه بعد
ماژیلاس از ان که توانسته بود این موجود را بوجود بیاورد بسیار خوشحال بود ناگهان تخم شکافت و از درون ان همان چیزی که انتظار داشت بیرون امد .
پس از چند ماه این اژدها بزرگ شد و به بسیار قدرتمند شد در همین زمان بود که ماژیلاس فکر پلیدی به ذهنش امد و این ان بود که یکی از سنگهای کیمیای ان زمان را به دزدد و مال خود کند پس اماده ی این کار شد اما غافل از دستور العمل ایچای ایوارا .
او به کمک ان اژدها توانست ان سنگ را به دست بیاورد ولی ...
وقتی ان سنگ را در دست گرفت ان اژدها خود ، ماژیلاس و سنگ را سوزاند .


پایان


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۴ ۱۵:۰۷:۰۴
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۴ ۱۹:۲۰:۰۰


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۸:۰۴ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
#6

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
گتافيکس جان نوشته ات خيلي کم بود و در ضمن جالب هم ادامه نداده بودي .من خيلي بيشتر از شما توقع داشتم.خيلي بيشتر. پس نمايشنامه ي جديدي بنويس تا عضويتت پذيرفته شود.طي پي ام هايي که زده شد گفتن که عضو شدن هيچ مزيايي نداره.چشم الان براش مي ذارم.به رتبه هاي دانشمند عالي رتبه و معاون يک عدد تخم جغد جي ميل(دعوتنامه ي جي ميل) اهدا مي شود.


تصویر کوچک شده


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۵:۵۵ چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۸۵
#5

گتافيكس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۲۷ دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۸۶
از گال
گروه:
کاربران عضو
پیام: 109
آفلاین
همه چيز به هم ريخته بود
شيشه ها خورد شده بود مدير عصباني بود
رو به مدير توليد كردو گفت:حتما اشكال از شما بوده
مدير:يكم كوتاهي كردم داشتم افهامو (؟؟؟)چك ميكردم گفم گفته 99%دوست دارم منم فكر كردم 99% دي ان اي باسيليسك قاطي كنم همون يه اشكال جزيي بود
_بله همه چيز داغون شد همه چيز پوكيد
_خوب پس اون ضرب المثل جوجه را اخر پاييز میشمرن چي ميشه هان.............
_خوب بعد از كشتنه شما شايد يه راهي باشه
يك سال بعد
دوباره قلب دانشمندا داره مياد تو پاچشون
اخ واخ ناخ داخ زاخ
ثانيه ها ميگذرند همچون برق همچون باد
1
2
3
4
بمب
افتتاح شد مار سگي يك ميليمتري زير ميكروسكوپ ميبينمش خيلي باحالي فكر كنم ميتونه يه انسانو از پا دراره در همين حال يكي از كاركنانو گاز ميگيره اما حتي خونم نمياد
_پس چرا من نمردم
_من گفتم انسان شما كه از حيواناتي
در همين حال مار سگي دوباره ميرشته هي ميرشته ميشه درشته
و ناگهان
.....................


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۹ ۱۶:۳۰:۴۵

تصویر کوچک شده

هافلپاف هرم نبض زندگي ماست در شرجي عشق و اشتياق


Re: انستیتو ژنتیکی دیاگون
پیام زده شده در: ۱۱:۲۶ سه شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۵
#4

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
باید گفت که ریگولوس بلک جان برای عضویت مورد قبول واقع شد.ایشون می توانند مقام دانشمند را به دست آورند.نوشته شان زیبا بود جدی هم بود در واقع کلمات طنز آمیز برای این استفاده شده بودند.تا ریگولوس را ابله نابغه جلوه دهند.من به مدت سه روز به مسافرت می روم.و کسانی که تقاضای عضویت را دادند.می توانند.در این قسمت بنویسند .بعد از سه روز به صورت کامل رسیدگی می شود.

هوووم ! با اینکه گفتم نوشته هوکی رو ادامه ندید . ولی لطفا برای عضویت ، همین رول هوکی رو مد نظر قرار بدید .
ضمنا یادت باشه فقط کسانی که عضو هستند نباید اینجا بنویسن . چند وقت پیش بحث سر این بود که چرا رول ها رو محدود میکنید و منم به همین دلیل همینجا میگم
هم کسانی که عضو هستند و هم کسانی که عضو نیستند میتونند اینجا پست بزنند.
بلیز جان شما مقصود من را به خوبی درک نکردید منظور من این بود کسانی که می خواهند عضو شوند.همین جا تقاضا را بدهند.و اگر در این سه روز رسیدگی نشد دلخور نشوند..

الکتو جان من فقط اینو گفتم تا ابهامی به وجود نیاد . به دل نگیر


ویرایش شده توسط الکتو در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۸ ۱۲:۰۵:۱۱
ویرایش شده توسط الکتو در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۸ ۱۲:۰۵:۳۳
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۵/۱/۱۵ ۱۶:۴۳:۵۳

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.