سوژهی جديد:گروه ضربت دياگونولدمورت در حالی كه ردای بلندی رو به تن كرده بود و روی كاناپهی بزرگ قرمز رنگی لم داده بود، چكشی رو در دستانش گرفته بود و اون رو به اين حالت
توی هوا تكون میداد.
- ارباب، شما مطمئنين كه من بايد بايد اينكارو بكنم؟
چشمان سرخ رنگ ولدمورت به ساحره ای جلب شد كه جلوش زانو زده بود و با نگرانی چكش رو از نظر میگذروند. ولدمورت سرفه ای كرد و با صدای سرد و بيروحش رو به زن گفت:
- پس چی فكر كردی بلاتريكس؟ ارباب مدت ها سرِ اختراع اين وسيلهی شگفت انگيز وقت گذاشته. من اسم اختراعم رو چكش گذاشتم و از تو هم انتظار دارم كه با اين چكش دامبلدور رو به قتل برسونی و اون رو نابود كنی. نكنه میخوای اربابت رو نااميد كنی بلاتريكس، هوم؟
بلاتريكس در حالی كه انگشتان باريك و بلند ولدمورت رو از نظر میگذروند كه با حالتی تهديد آميز دستهی چوبی چكش رو گرفته بودند، با صدايی نگران گفت:
- چشم ارباب، حتما" خواستهتون رو عملی میكنم، فقط ميشه اختراع جديدتون رو بهم بدين تا ببينمش؟
- نه بلا!
ارباب ساعت ها سر پيچ و مهره كردن و ساختن چكش وقت صرف كرده، اون وقت تو میخوای همچين اختراع خلاقانه ای رو كه در دنيای جادوگری بینظيره به بازی بگيری؟!
ارباب از فردا صبح به همه نحوهی كار با چكش رو آموزش میده، اون وقت اونجا میتونی به اندازهی مافی چكش رو ببينی!
فردا صبح:ولدمورت يه تختهی وايت برد ( White board
) رو روی تاقچه گذاشته بود و يك راديوی سامسونگ ( با ضمانت سام سرويس
) رو توی دستش گرفته بود. مرگخوارها هم رديف كنار هم نشسته بودن و ساكت و آروم دستشون رو زير چونه هاشون گذاشته بودن و ولدمورت رو از نظر میگذروندن...
- خوب، مرگخوارهای عزيزم و هر از چندگاهی بیشعورم...
ولدمورت آنی مونی رو از نظر گذروند
!
- ... از امروز نحوهی استفاده از اختراع جديدم، چكش رو به شما نشون میدم. اول بايد ياد بگيرين كه چه شكلی يه نفر رو با چكش بكشين. پس به نواری كه توی راديو گذاشتم با دقت گوش كنين...
در همين لحظه آنتونين دستش رو بلند كرد و پرسيد:
- ببخشيد، اين راديو ديگه چيه؟
ولدمورت:
- اينم يكی ديگه از اختراعات نوين و جديد منه!
در همين موقع انگشت اشارهی ولدمورت يكی از دكمه های روی راديو رو فشار داد تا صدايی از راديو بلند بشه.
- سلام و درود! در اين نوار به شما علاقه مندان آدم كشی يكی از راه های نوين به قتل رسوندن آدم ها رو آموزش میديم. در اين روش ما از چكش استفاده میكنيم، شما يه چكش توی دستتون میگيريد و اون رو محكم به سر فردی كه قصد كشتنش رو دارين میكوبين...در همين لحظه ولدمورت دكمهی ديگه ای رو فشار داد تا صدای راديو خاموش بشه و بعد رو به مرگخوارها گفت:
- خوب، مرگخوارها! من حرف هايی كه از راديو شنيدين رو عملا" روی بارتی انجام میدم تا ديگه كاملا" درس امروزتون رو ياد بگيريد. هاها!
ولدمورت در ميان نگاه های متعجب مرگخوارها چكشش رو از جيب رداش بيرون آورد و با گام هايی بلند به طرف بارتی رفت...
بارتی:
ولدمورت چكش رو بالا برد و اون رو به طرف مغز بارتی محكم پايين آورد...
-
دونـــــــگ! ( افكت تجزيه شدن اجزای مغز بارتی!
)
مرگخوارها، در حالی كه قسمت های مختلف مغز بارتی روی صورتشون پخش شده بود، به شدت برای ولدمورت دست زدن و ولدمورت هم در حالی كه دستش رو برای اونها بالا گرفته بود، گفت:
- خوب، شما میتونين از مغز بارتی كراوچ برای تشريح استفاده كنيد، اما ارباب میخواد مسئلهی مهم تری نسبت به تشريح مغز بارتی كراوچ رو با شما در ميون بذاره. بلاتريكس لسترنج اولين جادوگری خواهد بود كه افتخار نابود كردن يك جادوگر سفيد رو با چكش پيدا میكنه! من ديشب باهاش حرف زدم و اون قراره به وسيلهی چكش دامبلدور رو نابود كنه، چرا كه قطعا" دامبلدور در مورد اين وسيلهی نوين كه تازه اختراع شده هيچ اطلاعاتی نداره و كارش تمومه!
نگاه مرگخوارها به بلاتريكس معطوف شد، اما در همين لحظه ولدمورت ادامه داد:
- و وقتی كه ارباب چكش های متنوع تری رو در انواع شكلها و رنگها ساخت
، همه با چكش به محفل حمله خواهيم كرد و اونها رو برای هميشه نابود میكنيم اما اول بايد بلا بايد كارش رو درست انجام بده!